غلامرضا كمالي رهبر
مردم سالاري ديني هم واقعيت و هم انديشه اي جديد است كه بر مباني و پايه هاي سنتي اسلامي اتكاء دارد. اين انديشه سعي دارد ضمن پاسداري از آرمانها، اعتقادات و مباني ارزشي اسلامي در برخورد با جهان امروز و شرايط نوين ايجاد شده در عرصه هاي ملي و بين المللي به تجربه اي بومي از مردم سالاري دست يابد. در اين راستا شاهد بوده و هستيم انديشمندان بسياري در حوزه دين و سياست تلاش كرده اند تا براي اين مفهوم آرماني، مصاديق درخور و شايسته اي مطرح كنند. دكتر منوچهر محمدي يكي از محققان و پژوهشگراني است كه در اين زمينه سال ها به مطالعه و تحقيق پرداخته است. از اين رو با ايشان پيرامون ويژگي هاي نظام مردم سالار ديني و نوع تعامل آن با دين و دنيا، نسبت دين و دموكراسي، كاركرد احزاب در نظام مردم سالار ديني، نقش رهبري فقيه و نخبگان در اين نظام، جايگاه نظام مردم سالاري ديني در ميان سنت و مدرنيته، ارتباط بين نظام با جهاني شدن، به گفت وگو نشستيم كه در صفحه ۷از نظرتان مي گذرد.
* نظام مبتني بر مردم سالاري ديني در مقايسه با ساير نظام ها داراي چه مشخصه هايي است؟
- بسم ا... الرحمن الرحيم. اگر بخواهيم تعريف روشني از مردم سالاري ديني داشته باشيم بايد بگويم، حاكميت خدا از طريق مردم، اين تعريف مختصر و چكيده اي است كه مي شود از مردم سالاري ديني داشت.
برخي جمهوريت و اسلاميت جمهوري اسلامي را دو بال يك پرنده مي دانند و مشروعيت نظام را در آن مي بينند كه نقش مردم و نقش دين در آن يكسان ديده شود. در حالي كه واقعاً مسئله اين طور نيست. در تعاليم عاليه اسلام حاكميت از آن خداوند است و هيچ شريكي هم براي او نمي توان قائل شد. بدون حاكميت خدا، چيزي به نام حكومت اسلامي و حكومت ديني مطرح نخواهد بود، منتهي آن چه مهم است اين كه چگونه اين حاكميت به تحقق مي رسد و از قوه به فعل درمي آيد. حاكميت ديني يك امر تئوريك است ولي جمهوري اسلامي يك نهاد واقعي است. تحقق امر حاكميت خدا به صورت جمهوري اسلامي امري است كه توسط مردم صورت مي گيرد. اين مردم هستند كه با قيام و اراده خود تصميم مي گيرند كه حاكميت خداوند را عينيت ببخشند و بنابراين ما نمي توانيم حاكميت را هم از آن خداوند بدانيم هم از آن مردم، بلكه اينها مكمل هم هستند. يعني بدون نقش مردم حاكميت خداوند تحقق پيدا نمي كند. بنابراين نقش بسيار مهمي در اينجا براي مردم وجود دارد. موضوعيت طرح مردم سالاري ديني در جامعه ما نيز از آنجاست كه نظام ما نه در اثر كودتا و يا اعمال فشارهاي خارجي و نه در اثر خواست و اراده شخصي به وجود آمده است، بلكه در اثر يك قيام همگاني و توده اي مردم خواستند كه حكومت خداوند بر اين سرزمين حاكم بشود. اين خواست در روز ۱۲ فروردين با رأي بسيار بالايي تحقق پيدا كرد، حضرت امام(ره) با وجود اين كه آنچنان قدرت و نفوذ داشتند كه در آن زمان مي توانستند شخصاً اعلام كنند از همين امروز حكومت اسلامي حاكم است ولي نخواستند اين كار را بكنند بلكه خواستند خود مردم تصميم بگيرند و مردم نيز با رأي خود در ۱۲ فروردين به حكومت اسلامي عينيت بخشيدند.
بايد در نظر داشته باشيم كه در دموكراسي هاي غربي كه خود را مردم سالار مي دانند براي مردم هم نقش حكومت و حاكميت قائل هستند و هم نقش عينيت بخشيدن به آن حكومت و حاكميت. به اين معني بين دين و سياست جدايي وجود دارد. حاكميت از آن مردم است و دين نقشي در سياست و حاكميت ندارد و بنابراين معتقد هستند كه حاكميت از آن مردم است و اراده مردم است كه تصميم مي گيرد چه نوع ارزش هايي حاكم باشد و مردم به چه شيوه اي عمل كنند.
بنابراين محدوديتي از اين لحاظ براي حكومت مردم سالار دموكرات از ديدگاه تئوريك در غرب وجود ندارد. مردم هم به جاي خدا مي نشينند هم به جاي خود تصميم مي گيرند كه اصول و معيارها و اهداف نهايي نظام چه باشد و چگونه پياده شود. در حالي كه در مردم سالاري ديني مردم فقط مي توانند تصميم بگيرند كه معيارها و ارزش هاي الهي حاكم بشود يا نشود. ولي اين حق را ندارند كه در اصول و معيارهاي ارزش هاي حاكم دخل و تصرف كنند.
مردم در روز دوازده فروردين مي توانستند به جمهوري اسلامي نه، بگويند. چنان كه دو درصد هم نه گفتند و اگر بيش از پنجاه درصد نطه گفته بودند، طبيعتاً و قطعاً جمهوري اسلامي به وجود نمي آمد. ولي وقتي كه گفتند آري، يعني اراده كردند كه حاكميت خدا در اين مرز و بوم عينيت پيدا كند و لذا اصل جمهوري اسلامي يا مردم سالاري ديني بر اين مبنا وجود دارد كه حاكميت همواره از آن خداست و مردم در به فعل درآوردن آن و مقبوليتش نقش خواهند داشت.
* مخالفان در اين نظام چه جايگاهي دارند، اگر مخالفان در مقام اكثريت قرار گرفتند تكليف چيست؟ و براي بيان مخالفت گروه هاي مخالف چه مكانيزمي وجود دارد؟
- ببينيد، در ايجاد نظام ديني آنچه مهم است عينيت پيدا كردن آن است. حالا اين توسط اكثريت اعمال شود يا توسط اقليت تفاوتي نمي كند، اگر يك روز واقعاً اكثريت نخواستند نظام ديني حاكم باشد و توانستند از طرق مختلف چه انتخابات يا طرق ديگر اين نظام را واژگون بكنند، طبيعتاً ديگر براي دولتمردان و زمامداران وظيفه اي نيست كه به زور و اجبار نظام را مستمر گردانند. اگر شما در نظر داشته باشيد در صدر اسلام هم اين طور نبود كه اكثريت مردم مسلمان تصميم بگيرند كه چه كسي خليفه باشد ولي به علت ويژگي هايي كه شهر مدينه داشت و در آن زمان نقش كليدي داشت، اداره نظام به عهده مدينه النبي گذاشته شده بود. نتيجتاً تصميم گيري براي اين كه چه كسي بتواند به حاكميت برسد در خود مدينه اعمال مي شد در حالي كه آنها اقليت بودند، آنچه كه مهم بود عينيت بخشيدن به آن بود، طبيعتاً بقيه هم ادعا نداشتند كه ما هم بايد تصميم بگيريم.
آنها با مدينه بيعت مي كردند. حضرت علي(ع) موقعي كه به عنوان خليفه چهارم تعيين شد زماني كه بعد از پيامبر در سقيفه از ولايت علي ابن ابي طالب جلوگيري كردند، نقش اصلي تصميم گيري با مدينه بود، ولي امروز سيستمي وجود دارد به نام انتخابات، سيستمي است كه در آن آحاد مردم مي توانند تصميم بگيرند. منتهي اين طور نيست كه هر روز قرار باشد راجع به نظام رأي گيري صورت بگيرد. بلكه فراموش نكنيم، عينيت بخشيدن به نظام جمهوري اسلامي فقط از طريق رفراندوم نبود بلكه به وسيله ساقط كردن يك رژيم توسط انقلاب عظيم مردمي بود و طبيعتاً اين نظام تا زماني كه كارآيي داشته باشد باقي خواهد ماند و هيچ كشوري هم وجود ندارد كه براي تعيين نوع نظامش هر چند وقت يك بار به رأي اكثريت مردم رجوع كند.
* فقيه و ولايت فقيه در نظام مردم سالار ديني چه جايگاهي دارد؟
- از لحاظ عقلي كاملاً لزوم وجود آن روشن است. وقتي كه شما تصميم گرفتيد كه معيارها و ارزش هاي ديني در جامعه حاكم باشد، طبيعتاً مديريت اين نظام بايد با كسي باشد كه در حوزه دين تخصصي داشته باشد و فقيه از چنين جايگاهي برخوردار است. شما اگر خواسته باشيد در يك جامعه اي بيمارستاني داير بكنيد طبيعتاً مديريت آن بيمارستان بايد متخصص پزشكي باشد. وقتي هم كه مي خواهيد يك حكومت يا نظامي را به وجود بياوريد كه ارزش هاي ديني را پياده كند هيچ ترديدي وجود ندارد كه متخصص ديني بايد باشد. در همان زمينه هم بايد معيارها و ارزش هاي اسلامي در مورد خود او هم قابل اعمال و اجرا باشد. يعني وقتي ما مي خواهيم از طريق ارزش هاي اسلامي عدالت و اخلاق اسلامي را پياده بكنيم و يا جلوي نفوذ دشمن را بگيريم خود ولي فقيه بايد متصف به همه اين اصول اخلاقي باشد. يعني تنها تخصص هم كافي نيست. بلكه بايد متصف به اصول و اخلاق اسلامي هم كه مي خواهد پياده كند، باشد و آن را عملاً نشان دهد.
* آقاي دكتر در نظام مردم سالار ديني جايگاه جامعه مدني و نهادهاي آن نظير احزاب چگونه است؟
- احزاب و سيستم تحزب يك پديده وارداتي غربي است. در غرب هم اين طور نيست كه احزاب اختيار داشته باشند حركت هايي در خلاف اصول و معيارهاي پذيرفته شده آن جامعه و نظام انجام دهند. احزاب طوري شكل مي گيرند كه در قالب نظام ها و پذيرش اصول و معيارهاي حاكم بر آن نظام ها فعاليت مي كنند. يعني احزاب با توجه به خط قرمز قانون اساسي مجاز به فعاليت هستند.
در كشورهايي نظير كشورهاي اروپايي كه نظام سلطنتي است هيچ حزبي حق ندارد برخلاف نظام سلطنتي حركت كند. به هيچ حزبي اجازه نمي دهند به وجود بيايد تا عليه نظام دست به اقدام بزند.
در كشور ما هم چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وقتي كه مسئله حزب مطرح شد، آن چه وجود داشته اين بوده كه احزاب بايد بپذيرند كه در قالب چارچوب و اصول پذيرفته شده نظام فعاليت كنند. بنابراين نقشي كه جمهوري اسلامي براي احزاب قائل شده و قانون اساسي هم آن را تأييد كرده در چارچوب پذيرفته شده نظام است مانند همه كشورها. اما چيزي كه مطرح است كه متأسفانه به آن توجه نشده اين است كه وظيفه و رسالت اصلي احزاب چيست؟ در غرب رسالت و وظيفه احزاب اين است كه بتوانند آراء مردم را به طرق مختلف به نفع احزاب جلب كنند. در حالي كه احزاب واقعاً براي اين به وجود آمده اند كه مردم را هدايت كنند تا بهتر انتخاب كنند. به اين معنا كه وظيفه آموزش دادن و آگاه كردن مردم به عهده آنهاست، نه تحميق آنان. امروزه در غرب شاهديم كه احزاب متعلق به يك اقليتي است كه صاحبان ثروت و قدرت هستند و آنها سعي مي كنند به طرق مختلف با فريب مردم آراء آنها را به نفع خود جمع كنند. اين سيستم متأسفانه به كشور ما هم رسوخ كرده. ما شاهديم احزابي كه به وجود مي آيند به دنبال اين نيستند كه مردم را هدايت و كمك كنند، بلكه تلاش آنها اين است كه مردم را در جهت خواست خودشان حركت بدهند، البته در كشور ما احزاب ناموفق بودند و به همين علت هم تا به امروز ما حزبي كه بتواند دوام بياورد و استقرار پيدا كند نداشتيم و نداريم. از زمان مشروطه تا امروز، احزاب تابع چند عنصر موقت و زودگذر بوده اند، نظير اشخاص و افرادي كه وجهه و محبوبيتي پيدا مي كردند ،حزب تشكيل مي دادند و به محض اينكه آن اشخاص از صحنه كنار مي رفتند يا موقعيت خود را از دست مي دادند، حزب هم به پايان خود رسيده بود. يا تابع حوادث و اتفاقات و موج هاي ايجاد شده توسط آنها احزابي تشكيل مي شدند كه با فروكش كردن آن موج و حركت حزب هم به تدريج تحليل مي رفت و مأموريتش به پايان مي رسيد.
|
|
برخي از احزاب هم احزاب دولت ساخته بودند كه به خصوص در قبل از انقلاب نمونه هايي ازآن موجود است، در حقيقت قدرت حزب را به وجود مي آورد، نه حزب قدرت را. و به همين علت اين احزاب نتوانستند دوام بياورند و بنده معتقدم احزاب به دليل راه انحرافي كه عموماً پيش گرفته اند وبه جاي آموزش و كمك به مردم در حقيقت در جهت خواسته ها و منافع خودشان مردم را فريب مي دهند. در كشور ما تا به حال پا نگرفته اند، كه البته خيلي هم چيز بدي نبوده و نيست.
* چرا در ايران احزاب نتوانسته اند كاركرد خود را داشته باشند و عمدتاً ناموفق بوده اند؟
- حزب يك نهاد رسمي است. اين نهاد رسمي در ايران به صورت ريشه اي و تكاملي شكل نگرفته بلكه بيشتر خلق الساعه بوده و تابع امواج و اشخاص بوده و با از بين رفتن عوامل ايجاد كننده حزب، حزب هم از بين رفته. در كشور ما جريانات، جبهه ها، گرايش ها بوده اند كه دوام داشته اند گرايش چپ يا راست. محافظه كار يا اصلاح طلب اين نوع اند.
بعد از پيروزي انقلاب اگر دقت كنيد در كشور ما همواره اين گرايش ها وجود داشته اند، كه نام هاي مختلفي به خود گرفته اند، يك روز اصلاح طلب، يك روز چپ، يك روز محافظه كار، يك روز راست، اما افراد ثابت بوده اند.ما در ايران در مقابل سيستم حزبي سيستم ديگري داريم كه من نام آن را سيستم دوره اي مي گذارم .به اين ترتيب كه افرادي همفكر و نظر با جمع شدن دور هم در مورد مسائل مختلف خرد و كلان وجود داشته، در دوران حاضر نيز كماكان شاهد وجود چنين سيستمي هستيم به طور مثال در انتخابات شوراها ديديم عده اي به همين ترتيب دور هم جمع شدند و با عنوان ائتلاف اعلام وجود كردند كه ادامه فعاليت آنها را در انتخابات مجلس هم شاهد بوديم. به نوعي، ناكارآمدي سيستم حزبي در ايران به روش هاي مختلفي از قبيل همين روش دوره اي جبران شده است. كه بعضاً حتي توان كنار زدن احزاب را هم داشته اند. جمعيت ها و مجامع با ساختاري متفاوت از ساختار احزاب در جامعه ايران كاركرد احزاب را پيدا كرده اند. در احزاب تصميم گيري ها به صورت گروهي است و اصولاً افكار فردي جايگاهي ندارد. اما در جمعيت ها و مجامع اين افراد هستند كه اغلب در نقش رهبر و ليدر تعيين كننده هستند. شما مي بينيد كه مجمع روحانيون مبارز شكل مي گيرد و دوام مي آورد. جامعه روحانيت مبارز شكل مي گيرد و دوام مي آورد. اما حزب جمهوري اسلامي دوام نمي آورد. از اين رو به نظر من جمعيت مؤتلفه اسلامي با اعلام موجوديت در قالب حزب براي خود مشكل ايجاد كرده است. چرا كه آن حالت سياليت موجود در جمعيت را از بين بردند و به مراتب كارشان بعد از اين مشكل تر خواهد شد.
ادامه دارد