گفت وگو با نصرالله قادري - كارگردان نمايش «قصه شهر فرنگ شهر ما»
از اعتراض تماشاگر خوشحال مي شوم
|
|
هوشنگ اميري
نمايش حاضر حكايت ميرزايي است كه در سرزميني خيالي زندگي مي كند. در سرزميني كه فرزند شاه مرد نيست و قرار است پهلوان شهر از او مرد بسازد. اما نمي تواند و پهلوان خود زن مي شود.
نصرالله قادري در مورد به كارگيري شخصيت سرخپوست در نمايش به جاي «سياه» مي گويد: نوآوري من در قصه شهر فرنگ، استفاده از سرخ به جاي سياه است. سرخي كه از اتازوني وارد عرصه نمايش مي شود. اين آدم آمده است تا دلقك باشد ،اما نمي تواند. پس روايت، شكل داستان مي گيرد.
كارگردان نمايش مي گويد: زن در آثار من مركز ثقل اثر است. زن به مفهوم مادر، زايش، زمين باروري و آرامش.
در نمايش «قصه شهر فرنگ شهر ما» رضا مختاري، مريم قلهكي، آتوسا گودرزي، گيلدا حميدي، عليرضا ناصحي و... بازي كرده و داستان قصه شهر فرنگ را درسالن قشقايي ساعت ۱۹ روايت مي كنند.»
* شهر فرنگ پر از قصه است اگر محور نمايش را ميرزاي محرر بدانيم اين همه داستان گويي براي چيست؟
- الحمدالله كه براي بار اول نمي گويند شما زياد حرف مي زنيد بلكه مي گويند داستان هاي زيادي را تعريف مي كنيد. به سنت داستان گويي شرق و مشخصاً ايران اگر دقت كنيم مي بينيم كه اين سنت داستان گويي سنتي هزار توست و داستان در داستان پشت سرهم روايت مي شود. اما اگر در اجراهاي من داستان هايي كه در هم تنيده شده اند به يك خط مشخص نرسيده باشند و تماشاگران نتوانسته اند آن را دريافت كنند، پس نتيجه كار مطلوب نبوده است و من نتوانستم درست عمل كنم.
* در پي تشتت داستان گويا عده اي از تماشاگران سالن نمايش را ترك كردند چرا؟
- ببينيد ما چند دسته تماشاگر تئاتر داريم. يك دسته از تماشاگرها قسم خورده اين هستند كه هميشه بيايند و وسط اجرا بلند شده و سالن را ترك كنند. آنها مي خواهند با اين كار كارگردان را عصباني كنند اما من خوشحال مي شوم. تماشاگر حق دارد كه اگر از كار لذت نبرد به عنوان اعتراض سالن نمايش را ترك كند. دسته ديگر تماشاگران عادي هستند كه با پيش ساخت ذهني به سالن نمايش تشريف نمي آورند بلكه مي آيند تا شاهد يك ماجراي دراماتيك باشند. در كل اگر تماشاگري نتواند كار را تحمل كند و جزو دسته اول باشد در حقيقت براي آزار دادن گروه مي آيد و فكر مي كند با حركت او گروه آزار مي بيند. اما اگر جزو دسته دوم باشد اشتباه در كار من بوده است. پس بايد از اين تماشاگر تقدير شود چرا كه ضعف كار مرا گوشزد مي كند.
* زمان و مكان با توجه به نوع ديالوگ ها و پوشش بازيگران داراي تناقض است. آيا از اين تناقض براي ايجاد موقعيت طنز استفاده مي شود؟
- بله، زمان و مكان مشخصي در كار نيست هرچند در كنار اين به مكان ارايه داستان توجه مي شود و اين مكان مشخص قصر يك شاه است. تضادهايي كه به آن اشاره مي كنيد از رنگ شاد لباس ها گرفته تا رنگ سرد و بي روح دكور فلزي نشان دهنده اين است كه آدم هاي ما يا در دايره اين فلز و زندان اسير شده اند و يا روي اين فلز برشته مي شوند. ولي اين كه اينجا كجاست مي تواند هرجاي اين دنيا باشد اين تضادها براي پيشبرد موقعيت درام نمايشنامه است.
* آيا استفاده از شخصيت سرخپوست مي تواند به منزله شخصيت سياه در نمايش ايراني باشد؟
- نه، اول اين كه سرخپوست ما دلقك نيست. به اين دليل كه شما مي بينيد سياه بازي نمي كنيم و حتي از خصيصه هاي او هم استفاده نمي شود. به وضوح در ديالوگ ها مي شنويم كه نويسنده نوآوري كرده و به جاي «سياه» سرخ آورده است. سرخ مثل سياه نمي تواند شوخي كند و ما را بخنداند. به صراحت اين ديالوگ گفته مي شود كه سرخ را از اتازوني آورده اند. حالا يا اسير شده و يا به صورت كادو به اين دربار راه يافته است. اما كسي است كه آمده تا دلقك باشد ولي نمي تواند از عهده اين كار برآيد و نهايتاً بخشي از داستان را پيش مي برد.
* پس نمي تواند سرچشمه اي براي شخصيت سياه در نمايش ايران باشد؟
- سياه وام گرفته از فرهنگ آمريكايي نيست هرچند كه سياه ما هم ايراني نيست بلكه ريشه آن از بنگال آفريقاست و به همين دليل زبانش مي گيرد و چهره او سياه و تيره است.
* سرخپوست اتازوني چگونه با فرهنگ نمايش اخت مي شود؟
- آدمي هرجا كه باشد مجبور است زندگي كند، حالا ايران يا هر جاي ديگر. سال هاي سال است كه از اتازوني به اين دربار آمده و توانسته است راه كارهايي براي زنده ماندن و زندگي كردن در آنجا پيدا كند. مي تواند مثل آنها بينديشد، مثل آنها حرف بزند و مثل آنها آرزو كند. سياه سالهاست كه به اسارت به اينجا آمده و مي كوشد خودش را آدابته با اين فرهنگ كند.
* نمايش قصه شهر فرهنگ تا حدودي به مسايل سياسي- فرهنگي و هنري عصر حاضر اشاره مي كند منظورتان چيست؟
- نمايش مشخصاً با يك جامعه خيالي روبه رو است. در اين جامعه آدم هايي هستند كه به عنوان اپوزيسيون خود را معرفي مي كنند اما در حقيقت از اين وجهه استفاده مي كنند تا با ورود به داخل حكومت از امكانات آن بهره مند شوند. آنها فقط قيافه اپوزيسيون را گرفتند در اينجا وجه سالوس فرهنگي جامعه را زير نقد گرفته ام. اساساً كار طنز همين است. تحمل طنز براي همه سخت است. ولي به دليل اين كه وارد دنياي كميك مي شود مي توان آن را هضم كرد. در حقيقت اثر انتقاد مي كند و به وضعيت همه آدم هايي كه پشت چهره كاذب خود پنهان شده اند نيشتر مي زند.
* گفتيد نمايش مي تواند در هر سرزميني اجرا شود اما ديالوگ هايي هست كه مخاطب را به ايران امروز محدود مي كند.
- مطمئن باشيد كه من يك ايراني ام و يك اثر هم تا وقتي كه رنگ و بوي ملي نداشته باشد محال است جهاني شود. من با فرهنگ ايران اختم. هر كاري كه بكنم فرهنگ خودم در آن حضور دارد و شكل و شمايل آن بازتاتي از حقيقت جامعه است. ولي درباره امروز ايران من تأكيدي ندارم.
* مثلاً جايي كه اشاره به حادثه بيمارستان ايرانمهر و حتي كتاب خودتان داريد؟
- قصه بيمارستان ايرانمهر كاملاً بداهه است و در اثر مكتوب جايي ندارد. اما من با اجراي آن مخالفتي نكردم. اساساً در كمدي شما با مسايل روز روبه رو هستيد و مي توانيد انتقاد كنيد و اين آن انتقادي است كه بازيگران من به آن اشاره مي كنند.
اما در رابطه با كتاب خودم كه يك نوع درام نويسي است منظورم اصولي است كه بايد رعايت شوند و اين اصول را در كتاب آناتومي ساختار درام آموزش داده ام، ولي در نمايش به كتاب حاضر انتقاد مي شود و مي گويد كه درام نويسي فقط يك نوع نيست و به شيوه هاي ديگري هم نوشته مي شود.
* با توجه به اين كه ترانه هاي زيادي از موسيقي پاپ در نمايش استفاده كرده ايد، چقدر علاقه مند به اجراي موسيقي در نمايش هستيد؟
- اگر ترانه هاي لس آنجلسي و لس آنجلسي وطني را با هم قاطي بكنيم من فكر نمي كنم حتي از يك ميليونيم آن استفاده كرده باشم. سه ترانه موسيقي جديد در كار هست به غير از اين استفاده اي نداشتم. اما دليل استفاده ام اين است كه ذهن مردم با اين ترانه ها آشناست. صادقانه مي گويم موقع نوشتن اصلاً به اين موضوع فكر نكردم اما چون براي اجراي كار حس كردم نياز دارم بي نهايت نوار مبتذل گوش دادم و از بين آن ها اين چند آهنگ را انتخاب كردم.
* پس فقط به خاطر آشنايي ذهن مردم است نه به خاطر تئاتر؟
- من مي بايست درامم را پيش ببرم. در درام نيازمند چنين موقعيتي بودم و براي اين وضعيت ناچار بودم ترانه اي را انتخاب كنم كه با وضعيت نمايشي من جور باشد.
* تماشاگر با همه آهنگ هايي كه در كار اجرا مي شود آشنايي تام دارد اگر به تئاتر مي آيد مي خواهد بداند قادري براي آنها چه چيزي گفته است، چه حرفي براي آنها داريد؟
- من با يك ترانه حرف نمي زنم. در وضعيت نمايشي، كه اولين ترانه خوانده مي شود وضعيتي است كه شاه حكم داده دخترها را دستگير كنند و پسرها را از بالاي پشت بام پايين بيندازند. خوب هيچ ترانه اي جواب نمي داد جز ترانه عزيز دلمي، حرف خاصي ندارم. فكر مي كنم فرهنگ ملت ما بالاتر از اين است كه منصور برايش فرهنگ سازي كند. نگاه من نگاهي انتقادي به منصورهاي وطني است.
* تضاد دكور سرد آهني با بدن نرم و بازي پرتحرك بازيگران براي چيست؟
- چون در هر بخشي از نمايش يك گروه كارگرداني وجود دارد و كارگرداني مي كنند، اين تضادها هم برمي گردد به شيوه كاري گروه. برخلاف كارگردان هاي ديگر كه در همه امور متخصص هستند من به حد تخصص در همه امور نرسيده ام. در اينجا وقتي ايده كار را به طراح صحنه دادم در بحث و جدل هايي كه داشتيم به اين نتيجه رسيدم كه از فضايي سرد، سخت، سنگين و فلزي استفاده كنيم. از طراح لباس هم خواستم عكس اين كار را انجام دهد و يك فضاي شاد و رنگارنگ به وجود آورد.
* دوندگي و شلوغي بيش از حد بازيگران در بازي براي چيست؟
- به رمز عدد سه برگرديم كه هيچ چيزي بيشتر از سه بار تكرار نمي شود. اما اين كه شلوغي حس مي شود و يا اين كه دايم در حال حركتند به خاطر اين است كه در يك شهر شلوغ زندگي مي كنند و سرزمين آنها از فلز داغ است. در روي اين فلز اگر لحظه اي مكث كردي آدم ها مثل كرگدن ها مي آيند و تو را له مي كنند. برخلاف درناها كه جا براي ديگري باز مي كنند تا درناي بعدي براي خود جايي بيابد. شهر ما شهري آهني است كه اگر مردم داراي تحرك نباشند ذوب مي شوند.
* راز عدد سه را در فرهنگ اسطوره اي خودمان چه مي دانيد؟
- در كل عدد سه يك مفهوم روانكاوانه و يك مفهوم اسطوره اي دارد. اين مفهوم اسطوره اي در فرهنگ سنتي ايران هست، ولي پنهان شده و كسي زياد به آن فكر نمي كند. مثلاً اگر به لايي لايي مادرها در بدو تولد بچه دقت كنيد، ببينيد كه چند بار لايي لايي را تكرار مي كنند يا به اين مهم توجه كنيد كه چند وقت داريم، صبح، ظهر، غروب و دوباره تكرار اين عناصر. اين تكرار سه گانه در زندگي ما به وفور ديده مي شود.
* چرا پايان نمايش برمي گردد به فيلم هاي ملودراماتيك دهه چهل و پنجاه و سرانجام داستان به صورت هپي اند به نتيجه مي رسد؟
- كار من كمدي است. كمدي بايد پايانش شاد باشد. جز نوع كمدي گروتسك، بقيه كمدي ها در پايان هپي اند تمام مي شوند. به همين دليل وقتي همه مردم شهر مي ميرند سرخپوست بعد از مرگش برمي خيزد و مي گويد قبل از مردن بايد چيزي بگويم. بلند مي شود و قصه را به سرانجام مي رساند. پس نمايش با عروسي به پايان مي رسد اما در پس آن يك فاجعه در حال رخ دادن است و آن شاه جديدي است كه بازهم مي آيد تا سلطه بر مردم داشته باشد.
* استفاده از عصا و دست به دست شدن آن تكيه بر جادويي بودن اين عنصر است؟
- دقيقاً همينطور است. چرا كه عصا يك شيء جادوي است و در اينجا از وجه جادويي آن استفاده كرده ايم. به اين دليل دست به دست به شخصيت هاي نمايش مي رسد اما كسي جز ايران فالگير نمي تواند خوب از آن استفاده كند. اوست كه به وسيله عصا شاه را زمين گير مي كند و در نهايت او را مي كشد.
|