|
|
|
|
|
|
|
چند غروب در سرزمين آرارات
ارمنستان؛ روياي نيمه كاره
آرارات مظهر غرور و ناكامي ماست، تاريخ ماست، ما را به تكاپو وا مي دارد - وزير خارجه ارمنستان مي گويد از ۷ ميليون ارمني، فقط ۳ ميليون نفر در ارمنستان زندگي مي كنند و بقيه در نقاط مختلف جهان پراكنده اند.
نمي توانيد زماني دراز به دو آرارات نگاه كنيد بي آنكه در تاملاتي فلسفي غوطه ور شويد و ارمني ها از آغاز تولد تمدن در اين دو كوه تامل كرده اند
|
|
ارمنستان حداقل ۳ هزار سال تاريخ پس پشت دارد. هزار سال تاريخ پرفراز و نشيب و در طول اين سال ها مصائب و بلاياي بي شماري را از سر گذرانده است - جنگ ها، قحطي ها، زلزله ها و... پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، ارمنستان استقلال خود را به دست آورد و اكنون ارامنه بار ديگر از درون خرابي ها، ققنوس وار بر مي خيزند. فرانك ويويانو در سفري به ارمنستان گوشه اي از مشاهدات خود را باز گفته است.
چهار نقشه مختلف خريده ايم كه شايد يكي از آنها ارتباطي مختصر با واقعيت داشته باشد. نقشه ها به خطوطي خيالي شبيه بودند و علايم جاده ها اغلب نابود شده يا در اثر تركش خمپاره ها و توپ ها ناخوانا بود. به همراه راهنمايم، گوورگ ملكونيان، در جاده هاي پر از چاله چوله به سمت جنوب ارمنستان به راه افتاديم.
در روستاي ماجكالاشن، يك كشاورز نگاه ما را به تپه هايي از خاك غني تيره رنگ در ميان تاكستان هاي غرق در جوانه هاي آوريل و باغ هاي زردآلو پوشيده از شكوفه هاي سپيد معطوف مي كند، كمر و شانه هايش را با تسمه به قاطري كه زمين را شخم مي زند بسته و حيوان را در مسير درست هدايت مي كند. حدود ۳۰۰ متر دورتر از كشاورز علامت صليب سرخ بين المللي كه روي آن نوشته شده «ميدان مين» به چشم مي خورد.
۳۰۰ سال تلاطم
اينجا سرزمين شورشي ناگورونو - قره باغ است، با ۱۳۰ هزار سكنه گرفتار جنگ. استاني خودمختار و جداشده از آذربايجان كه از سال ۱۹۹۱ يك طرفه اعلام استقلال كرده و هنوز به لحاظ سياسي از سوي هيچ دولتي به رسميت شناخته نشده است و پس از شش سال جنگ كه به كشته شدن ۲۵هزار آذربايجاني و ۵ هزار ارمني انجاميد، سرانجام در سال ۱۹۹۴ آتش بس بين دو طرف برقرار شد، البته آتش بسي متزلزل كه مرتبا با تيراندازي هاي پراكنده شكسته مي شود.
اينجا الگوي تاريخ ارمني نيز هست، روزشماري سه هزارساله از اعتراض، مخالفت و بقا. دو ساعت آنسوتر از ماجكالاشن از پيچ و خم هاي گردنه اي بالا رفتيم و آن طرف، به دره آماراس رسيديم. اينجا بناي صومعه سنت گريگوري روشنگر، مربوط به قرن چهارم ميلادي، پيشواي مذهبي ارامنه، بر بالاي بستر رودي كوچك، كاملا پرت افتاده و در سكوت درختان گره در گره توت خاموش نشسته است. ارمنستان در طول تاريخ طولاني خويش به دفعات مورد هجوم و غارت قرار گرفته و من در طول سفر، در هر پيچ و خم، چشم اندازهاي متنوع اين سرزمين، هنوز مي توان پژواك درام كهن را شنيد.
در طول تاريخ، ارمنستان چنان دستخوش تغييرات بوده كه سرگذشت دراز و پرافت و خيز آن به صورت معمايي درآمده است. اما به واقع ارمنستان چيست؟
پاسخ ساده به اين سوال در سال ۲۰۰۴ اين است كه ارمنستان كشوري است با سه ميليون شهروند كه در جنوب كوه هاي قفقاز قرار گرفته و ۵۰۰/۱۱ مايل مربع، تقريبا به اندازه بلژيك، وسعت دارد و بيشتر اين سرزمين را كوهستان ها و زمين هاي صخره اي و سخت تشكيل مي دهد. ارمنستان راهي به دريا ندارد و برسر راه يكي از مهم ترين مسيرهاي تجاري تاريخ قرار گرفته - پلي بين آسيا و اروپا - كه اكنون با تركيه، گرجستان، جمهوري آذربايجان و ايران هم مرز است.
در طبقه دوم وزارت امور خارجه در ايروان ايستاده بوديم و از پنجره بيرون را نگاه مي كرديم. جيوان تابيبيان گفت: «شما داريد به تناقض بزرگ ارمنستان نگاه مي كنيد.» ابرها قله برفپوش و سرد ۱۶۸۵۴ پايي (حدود ۵۶۰۰ متري) آرارات را دوره كرده اند. امكان ندارد در ايروان به آرارات نگاه كني و مجذوب و آشفته نشوي. علي رغم عظمت و بزرگي كوه، قله بزرگ آن انگار بي وزن بر فراز شهر آونگ است و با همسايه اش، قله آرارات كوچك به ارتفاع ۱۲۷۸۲ پا (حدود ۴۲۰۰ متر)، به گفت وگويي ابدي ادامه مي دهد و پيشاني گشاده و بلند آرارات، هيمشه سفيد و پرآژنگ و با نيرويي توهم انگيز جادوي طبيعت و زمان را بازمي تابد. نام آن از «آرا»، خداي عصر برنز كه تواني بي بديل در مرگ و زندگي دوباره دارد و به درستي آينه تمام نماي زمستان هاي مرده و بهاران سبز و پر از زندگي اين كوهستان است، اخذ شده و در مقابل، آرارات كوچك ماده كوهي آرام است و بازتابنده ايده آليسم منطقي. كوهي آتش فشاني با همه ويژگي هاي آن - نه كمتر نه بيشتر. امروز آرارات در خاك تركيه است.
نمي توانيد زماني دراز به دو آرارات نگاه كنيد بي آنكه در تاملاتي فلسفي غوطه ور شويد و ارمني ها از آغاز تولد تمدن در اين دو كوه تامل كرده اند.
جيوان تابيبيان هويت مردم ارمني را به طوري تفكيك ناپذير به تجربه خسارت ها و از دست دادن ها وابسته مي داند، چنانكه اكنون مقدس ترين شاخصه هاي سرزمين شان در ملك بيگانه است. همچون معبد سنت گريگوري روشنگر كه در ون تپه هاي قره باغ، دور از دسترس آنهاست.
تابيبيان گفت: «تناقض مجسم در آن كوه با حس ما از مكان در آميخته، آنچه كه به هر ملتي مفهوم ملت مي دهد، يعني مكان، محصور بودن در مكان مشخص، مرزهاي مشخص؛ اينها از ما دريغ شده و نقشه كشور ما در طول تاريخ بس ناپايدار بوده است.»
بعدتر، جملات فيلسوفانه و رازآميز تابيبيان را با وارتان اسكانيان، وزير امور خارجه جمهوري ارمنستان در ميان گذاشتم. او نيز تامل فلسفي آرارات را خاطرنشان ساخت: «ما هر روز صبح به آن نگاه مي كنيم. كوه تا اينجا فقط ۲۵ مايل فاصله دارد و ما حس مي كنيم قادريم آن را لمس كنيم. اما نمي توانيم به آنجا برويم. آرارات غرور ما و ناكامي ماست. تاريخ ماست. روياهاي نيمه كاره و كارهاي ناتمام ماست كه در اين كوه متجلي شده و ما را به تكاپو وا مي دارد.» امروز قله آرارات در خاك ارمنستان نيست.
پارادوكس هويت ارمني شايد براي آنها كه هر شامگاه فروشد خورشيد را در پشت آرارات نمي بينند، واضح تر نيز باشد. از ۷ ميليون ارمني، فقط ۳ ميليون در ارمنستان زندگي مي كنند و ۴ ميليون نفر در گوشه و كنار جهان پراكنده و اغلب آنان از موقعيت هاي علمي و شغلي بالايي برخوردارند.
پس از كشتار بزرگ ارمني ها توسط دولت عثماني در سال ۱۹۱۵، آنها كه زنده مانده بودند مجبور به ترك سرزمين و مهاجرت به هر جا كه توانستند شدند و خود و فرزندانشان استعدادهاي درخشاني نشان دادند. عكسبرداري مغناطيسي طنيني ياMRI ، جراحي پلاستيك و بسي اختراع ديگر توسط اين مهاجران ارمني به بشريت عرضه شده است. طرفه آنكه طراح هواپيماي جنگي پيشرفته ميگ، يك ارمني تبار است كه با همين هواپيماها آذربايجان بمب هاي فراواني بر سر ارمني هاي ساكن قره باغ فرو ريخت.
افسانه شگفت الفباي ارمني
مسروب مقدس يا سنت مسروب مشتوتس(St.mesrob Mashtots) الفباي ارمني را با ۳۶ حرف بنيان نهاد و همين زبان ارمني است كه هويت اين ملت را كامل مي كند. يكي از مقامات كليسا به من گفت: «مسروب مقدس به ما امكان داد تا با خداوند با كلمات خودش صحبت كنيم. از طريق همين زبان مكتوب است كه ما هويت و بقاي خود را به عنوان يك ملت حفظ كرده ايم.»
مسروب مشتوتس يكي از مقامات درباري و چهره اي نظامي بود كه بعدها كشيش سيار شد و به ارشاد پرداخت؛ در يك كلام، يك ارمني كلاسيك. او كه حدود سال هاي ۳۶۰ بعد از ميلاد به دنيا آمد، به عنوان يك قديس ملي گرامي داشته مي شود و همچون معلم اول مورد توجه قرار دارد. مشتوتس الفباي ارمني را پديد آورد. او در روستايي كوچك در غرب آرارات نزديك درياچه وان كه امروز در خاك تركيه است، متولد شد. مشتوتس از كودكي شيفته زبان بود و به سرعت در زبان يوناني چنان استاد شد كه شغلي بلندپايه در دولت به دست آورد. اما زندگي درباري را دوست نمي داشت. در ۳۵ سالگي پاي پياده به سفر پرداخت و آسياي صغير را شهر به شهر و روستا به روستا طي كرد. در داستان ها آمده كه يك دهه از عمر خود را بدين ترتيب در مكاشفه بود تا سرانجام يزدان، خود را بر او آشكار ساخت و ۳۶ حرف الفباي ارمني پيش روي او بر ديوار غار با آتش حك شد.
در ۳۵ سال بعد، تا پايان عمرش در سال ۴۴۰ ميلادي، مشتوتس گروه هاي بزرگي از رهبان ها را به خدمت مي گرفت و در تيم هاي متعدد سامان مي داد تا شاهكارهاي علوم، ادبيات و مذهب را با الفباي جديد بنويسند.
زندگي در فقر
سوتلانا گاسپاريان بيوه اي ۳۷ساله است كه در سال ۱۹۹۶ شوهرش را از دست داده و با دو دختر و يك پسرش، همه زير ۱۲ سال، در اتاقي اجاره اي ۳*۵ متر زندگي مي كنند. اينجا مجموعه اي بزرگ در حاشيه پايتخت ارمنستان است كه در دهه ۱۹۷۰ ساخته شده و بيش از ۶۰ هزار سكنه دارد. در راهرويي كه گاسپاريان زندگي مي كند، سي خانواده ديگر نيز در سي اتاق خانه دارند و تنها يك توالت براي همه وجود دارد. سوتلانا با پتوهاي پاره اي كه به طنابي آويخته فضاي ۱۵۰ فوت مربعي اش را به يك آشپزخانه و دو اتاقك كوچك تقسيم كرده است. سينك ظرفشويي حمام خانوادگي هم هست. همه چيز در اين فضا رقت بار است. او مي گويد: «ممكن است زندگي در دوران اتحاد شوروي مشكلاتي داشت، اما هرگز چنين نبود. هرگز چنين نبود.»
منبع: نشنال جئوگرافيك
ترجمه: حميد ذاكري
|
|
|
دبير اجرايي برنامه محيط زيست سازمان ملل متحد:
زنده يا مرده
دريا و اقيانوس ها را پيدا كنيد
سالانه چندين تن از محصولات پلاستيكي به اقيانوس ها راه مي يابند كه صدها هزار پستاندار دريايي، پرندگان مهاجر ونيز تعداد بي شماري از ماهيان را از بين مي برند
|
|
با نگاهي از زمين به آسمان، آن را آبي مي بينيم، همرنگ با اقيانوس هايي كه ۷۰ درصد سطح زمين را پوشانده اند. ما اين امر را با توجه به ميلياردها دلار صرف هزينه در دهه هاي اخير براي تحقيق در زمينه منظومه شمسي و فراتر از آن دريافته ايم. اين منظومه براي ايجاد مكان زندگي انسان ها در گيتي كششي ايجاد مي كند و يك مرز طولاني و ناشناخته را در روي زمين به وجود مي آورد كه ما اطلاعات بسيار كمي در مورد آن داريم.
درياهاو اقيانوس هاي روي زمين همواره به صورت يك راز باقي مي مانند، ۶۰ درصد كره زمين را اقيانوس هايي با عمق بيش از يك مايل پوشانده اند كه بخش عمده اي از آنها شناخته نشده اند، با اين حال مانع بهره برداري بي رويه ما، از اين منابع محدود نمي شود. در حال حاضر بيش از ۷۰ درصد از ماهي هاي دريايي بي رويه صيد مي شوند و ساليانه صدها هزار گونه دريايي كشته يا از بين رفته و زيستگاه هاي مهم زير دريا رو به نابودي مي روند. تهديد ديگري كه زندگي انسان و دريا را به خطر مي اندازد، آلودگي است. ۸۰ درصد آلودگي ها و فعاليت هاي انجام شده در درياها از خشكي ناشي مي شود. ۴/۳ كلانشهرهاي دنيا در كنار درياها قرار دارند و ۴۰ درصد از جمعيت جهان اكنون در فاصله ۶۰ كيلومتري سواحل درياها زندگي مي كنند. بيماري هاي ناشي از آب هاي آلوده ساحلي براي اقتصاد جهاني سالانه ۸/۱۲ ميليارد دلار هزينه در بر دارد، به طوري كه هزينه ساليانه بيماري هپاتيت ناشي از خوردن غذاهاي دريايي ۲/۷ ميليارد دلار است.
بايد توجه داشت صنايع و مناطق مسكوني ساحلي به تنهايي اقيانوس ها را آلوده نمي كنند، بلكه رودخانه هايي كه به دريا مي ريزند و حاوي لجن، فاضلاب تصفيه نشده، مواد زايد صنعتي و زباله هاي تفكيك نشده، مصرف كنندگان هستند نيز مي توانند باعث آلودگي شوند. سالانه چندين تن از محصولات پلاستيكي به اقيانوس ها راه مي يابند كه صدها هزار پستاندار دريايي، پرندگان مهاجر ونيز تعداد بي شماري از ماهيان را از بين مي برند. اين مواد زايد نه تنها كشنده هستند بلكه دايمي نيز مي باشند. حيوانات به وسيله زايدات پلاستيكي تفكيك نشده نابود مي شوند. اما پلاستيك از بين نمي رود بلكه در اكوسيستم باقي مي ماند تا مجددا باعث نابودي شود.
علاوه بر مشكلات موجود در اقيانوس ها، وجود كودهاي مكمل كشاورزي با شست وشوي جريانات آب، مناطق ساحلي خشكي را ايجاد مي كنند كه در آنجا شكوفه هاي جلبكي به طور مداوم تمامي اكسيژن آب را مصرف مي كنند، سپس زمين گرم مي شود و سطح درياها بالا مي رود. تغييرات آب و هوا باعث نابودي تعداد زيادي از مرجان ها مي شوند كه در اقتصاد نابسامان جزيره هاي كوچك كشورهاي در حال توسعه نقش دارند و زندگي ميلياردها نفر را كه در جنگ و خشونت دايم به سر مي برند، نابود مي كند.
تمامي اينها به تصوير يك اكوسيستم بحران زده افزوده مي شود. به همين دليل است كه يونپ شعار «درياها و اقيانوس ها كو؟ پيدا كنيد - زنده يا مرده» را براي روز جهاني محيط زيست ۲۰۰۴ انتخاب كرده است. اين پيام ساده است. ما يك راه انتخاب داريم: براي محافظت از منابع دريايي مان تلاش كنيم يا آنها را به عنوان تنوعي غني از زندگي در درياها و اقيانوس ها در نظر بگيريم. خبر خوب اين است كه نه تنها سطح آگاهي جهاني نسبت به حل بحران درياها و اقيانوس ها افزايش يافته، بلكه تعهدات روزافزون نيز براي اقدام در اين زمينه به وجود آمده است. دولت ها در اجلاس سران توسعه پايدار به اهدافي دست يافتند تا مديريت شيلات را ارتقا داده و دستيابي اكوسيستم درياها و اقيانوس ها را به توسعه پايدار افزايش دهند. اين امر با تاسيس يك شبكه نمونه از مناطق دريايي حفاظت شده جهت ارايه گزارشي از ارزيابي وضعيت محيط زيست دريايي تحقق مي يابد. اين اهداف توافقات بين المللي را در زمينه توسعه اهداف موجود در بيانيه هزاره، كامل مي كند. كاهش گرسنگي و فقر، بهبود سلامتي، امكانات آموزشي مردم - به خصوص زنان و كودكان - در تمامي دنيا راه درازي براي كاهش بار درياها و اقيانوس ها پيش رويمان خواهد گذاشت. يونپ نقش كليدي در بسياري از ساز و كارهايي دارد كه اين اهداف را محقق مي سازد. همچنين مشاركت يونپ در ايجاد تمهيدات لازم براي برنامه ارزيابي دريايي جهاني كه در سال گذشته انجام گرفت، به آگاهي جامعه جهاني در خصوص نقش و جايگاه زيستگاه هاي دريايي مهم از قبيل بستر گياهان دريايي، مانگروها و مرجان هاي آب گرم و سرد و نيز اهميت به افزايش مناطق حفاظت شده دريايي كه، ميزان آنها در حال حاضر كه كمتر از ۵/۰ درصد از سطح كل درياها و اقيانوس هاست، كمك كرد. اين زيستگاه ها همچنين از تقويت رو به رشد برنامه عمل جهاني يونپ براي حفاظت از محيط زيست دريايي، فعاليت هاي خشكي و شبكه برنامه هاي دريايي منطقه اي حمايت شده توسط يونپ مي شوند.
بي شك هيچ يك از برنامه ها براي ذخيره سازي مجدد و استفاده پايدار از درياها و اقيانوس هاي جهان بدون حمايت فعال تمامي بخش هاي جامعه موفق نخواهد بود. روز جهاني محيط زيست هر سال امكاني را براي جوامع بشري، تجار، صنايع و دولت هاي محلي و ملي فراهم مي كند تا بر چالش هاي زيست محيطي جهان تمركز كنند ... امسال اين تمركز بر روي درياها و اقيانوس هاست، زنده يا مرده؟ اين امر بستگي به انتخاب ما دارد.
|
|
|
ماجراهاي طبيعت
حيوانات شگفت انگيز زندگي من
قسمت سي و هشتم
|
|
دكتر ريموند ديتمارس
دوستي با ميمون ها
با گذشت زمان پول و نيروي انساني بيشتري در اختيار پارك جانورشناسي قرار مي گرفت. ساختمان هاي جديد ساخته مي شد، اما بيشتر آنها براي حيواناتي كه دسته دسته از اقصي نقاط جهان به سوي ما سرازير مي شد، آماده نبود. مع هذا، بازديد كنندگان براي ديدن حيوانات جورواجور شگفت، چون اسب وحشي پرواسكي، كيانگ، كودو، اسب آبي پيگمي (كوتوله)، فيل كوتوله و اكيدنا (۱) روزنامه ها و راديو تلويزيون نيز مرتبا اخبار مربوط به پارك و گسترش آن را دنبال مي كردند و كنجكاوي و علاقه عمومي نسبت به كارهاي ما را زنده نگه مي داشتند، طوري كه همگان مي دانستند در پارك چه مي گذرد، چه حيوانات تازه اي وارد شده اند، مسووليت هاي ما چيست و ...
حالا من علاوه بر خزندگان، مسووليت بخش پستانداران را نيز به عهده داشتم. در ميان فيل ها، شيرها، ببرها و كانگوروها احساس آرامش مي كردم، انگار كه در خانه ام. اما تفريح واقعي با ورود ميمون ها آغاز شد.
بسياري از حيوانات هنوز در محوطه هاي موقتي بودند. اما چون خانه ميمون ها چيزي نمانده بود كامل شود، شروع به جمع آوردن خانواده بزرگ آنها در كنار هم كرديم. وقتي ديدم خانه كوچك پستانداران گنجايش همه را ندارد، از ويليام بيب، متصدي پرندگان، چند قفس قرض گرفتم تا موقتا ميمون ها را در آنها نگه دارم. مساحت اين قفس ها حدود پنج فوت مربع بود و من آنها را روي تيرهاي كف، جاسازي كردم. قفس ها سقف چوبي داشتند كه حالت پناهگاه به آنها مي داد، اما من احتياطا براي هر كدام يك جعبه خواب كه كف آن را كاه ريخته و به صورت بستري ملايم در آورده بودم، تدارك ديدم. قفس ها را رديف در يك خط به طول ۳۰متر كنار هم قرار دادم. وقتي آماده شد انواع ميمون هاي رزوس (ميمون آزمايشگاهي)، ماكاك، دم كوتاه، ژاپني، عنكبوتي، پشمالوي دم حلقه اي و چند بابون را در آنها ريختم. ترتيب ميمون ها جالب و منظم بود.
اما صبح روز بعد وضع طور ديگري شد؛ قيافه من را تصور كنيد وقتي صبح روز بعد با شوق و ذوق سراغ قفس ها رفتم و با تعجب ديدم اوضاع طوري است كه انگار يك گردباد سخت به قفس ها حمله ور شده. هر كدام از حالت پيشين خود خارج شده و به طرفي چرخيده و بعضي به كلي از جاي خود بيرون آمده بودند. داشتم از تعجب شاخ در مي آوردم: نكند نصف شبي كسي به سراغشان رفته و به اين روزشان انداخته بود! اما به سرعت حدس زدم چه اتفاقي افتاده. بعضي از ميمون ها عادت دارند به شبكه ها و ميله هاي قفس بچسبند و آنها را به طرز وحشتناكي تكان بدهند. جمع ميمون ها هنوز به هم عادت نكرده بودند و هر كدام به گوشه اي از قفس چنگ انداخته و تا آنجا كه زور داشتند آن را تكان داده بودند. مجبور شديم دوباره قفس ها را رديف و در جاي خود ميخ كنيم. حالا به نظر مي رسيد كار درست و حسابي انجام شده و ساختار قفس ها ضددردسر است. همين طور هم بود، البته با يك استثناي قابل توجه.
براي انجام يك سري كارهاي گمركي مربوط به ترخيص چند حيوان به شهر رفته بودم و در همان اثني باد از سمت شمال شرقي شروع به وزيدن كرد، از آن بادها كه از همان آغاز نگران كننده است. به سرعت، توفاني سخت و سرد از پي باد درآمد و باراني تند با زاويه اي تند با آن همراه شد. اولين فكر نگران كننده اي كه به ذهنم رسيد، قفس ميمون ها بود كه سمت رو به باد آن بي حفاظ بود. بايد با مشمع يا برزنت پوشيده مي شدند. فورا تلفني به نگهبان اطلاع دادم. اما او خودش به اين فكر افتاده و نيمي از قفس ها را پوشيده بود و در به در به دنبال برزنت مي گشت تا بقيه قفس ها را از شلاق باد و باران حفظ كند. گفت كه توفان سهمگين، پارك را به هم پيچيده و بعضي از ميمون هاي بينوا خيس آب و لرزان از سرما به داخل جعبه ها مي دوند و بيرون مي آيند و از سرما و وحشت نمي دانند چه كنند. به او گفتم يك پاتيل بزرگ شير بجوشاند و به آنها شير گرم بنوشاند، بعد هم ميخ قفس ها را از تيرهاي چوبي زميني بيرون بكشد و همه چيز را براي انتقال به جاي ديگر آماده كند تا من خودم را برسانم.
وقتي به پارك رسيدم ديدم قفس ها مرتب به نظر مي رسد. هيچ سر و صدا، حتي جيغ و ويقي هم به گوش نمي رسيد. عجيب بود. طناب هايي كه دو تكه برزنت را به هم بسته بود باز كردم و پوشش يكي از قفس ها را كنار زدم. ميمون ها خوابيده بودند. برزنت چندين قفس پس زده شده بود. چند ميمون در حالي كه پشت به ديوار داده بودند مودب نشسته و به طرز عجيبي نگاهم مي كردند و پلك مي زدند. يك بابون گوشه اي لم داده، با هر دست يكي از پاهايش را گرفته بود. او حيوان شروري بود و اغلب به طرف ما مي غريد و حمله مي كرد، اما حالا فقط با چشمان نيمه باز موذيانه نگاهم مي كرد و بي حركت نشسته بود.
پي نوشت:
(1 Echidna (:جانوري كوچك و بي دندان از خانوادهTachyglossidae با پوزه اي دراز و نوك تيز و زباني قابل اتساع چسبناك. با استفاده از اين پوزه و زبان دراز و چسبناكش از مورچه ها و موريانه ها تغذيه مي كند. ضمناً كيانگKiang و كودوKudu از انواع آنلتيلوپ هاي آفريقايي هستند -م.
|
|
|
زبان بين المللي كلاغ ها
موضوع شگفت آور درميان كلاغ ها، صداي آنهاست كه تمام همجنسان آنها بر روي زمين از درك آن عاجزند. در ميان آنها لهجه هاي مختلفي وجود دارد وگاهي آنها هم مانند سازندگان برج بابل كه زبان يكديگر را نمي فهميدند مطالب همديگر را درك نمي كنند. همانطوري كه اهالي دهات شمال در يك كشور كلمه اي از زبان دهاتي هاي جنوب را نمي فهمند، بعضي از كلاغ هايي كه هنگام مهاجرت خود با كلاغ هاي ديگر ساكن در آن محل برخورد مي كنند از زبان آنها چيزي نمي فهمند. ولي در ميان خانواده كلاغ ها برخي از اين پرندگان منزل و وطن معيني ندارند و در ضمن مسافرت هاي بهاري خود با همجنساني از دسته هاي ديگر ملاقات مي كنند و زبان آنها را ياد مي گيرند. تقريبا صد نوع صداهاي مختلف در ميان كلاغ ها وجوددارد.
|
|
|
مرگ براي بقاء
غريزه مهاجرت نوعي از موش هاي صحرايي«لمينگ» موجب مرگ آنها مي شود. اين جونده ها كه در نواحي شمالي اروپا و آمريكا زيست مي كنند در سال هايي كه تعدادشان زياد مي شود گرفتار عشق بي معنايي به مهاجرت مي شوند. هزاران هزار موش صحرايي بر طبق غريزه خود با افزايش بي حد جمعيت به سوي اقيانوس منجمد شمالي مي روند و در آن غرق مي شوند. فقط چند موش كه تن به اين مهاجرت نمي دهند در محل خود باقي مي مانند و به اين طريق نسل حيوان نابو د نمي شود شايد هم اين نوع خودكشي براي بقاي نسل حيوان مفيد باشد. برخي از دانشمندان معتقدند در ساليان بسيار دور جايي را كه اكنون اين موش هاي صحرايي براي مهاجرت برگزيده اند مسيري بوده به سوي سرزمين هاي دور ديگر كه در سال هاي اخير با جدايي قاره ها اقيانوس ها جايگزين آن شده اند.
|
|
|
ميمون هاي چوپان
در مزرعه اي در ا وكاهانجا از آفريقاي جنوب غربي گونه اي از ميمون ها به نام بابون به مراقبت از گله بزها مي پردازند. بوزينه ها همه روزه گله هايي مركب از ۸۰ بز را به چرا مي برند. اين گله ها احتياج به چوپان انسان ندارند. علت انتخاب بابون ها به گفته مزرعه داران تلفات زياد گله در شباني بوميان است، اما با وجود ميمون ها عصرها تمام بزها به سوي آبشخور خود باز مي گردند. آنها در جلوي گله حركت كرده و با صداي «هو- هو- هوي» خود آنها را صدا مي زنند. ميمون هاي چوپان مي دانند كدام بزغاله بچه كدام بز ماده است و هرگز اشتباه نمي كنند در صورتي كه بومي ها اغلب اشتباه مي كنند. هنگامي كه بزي در زير بوته اي استراحت مي كند آنها با يك نظر مي فهمند كه از گله يك بز كم است، آنگاه بالاي درختي يا بر پشت بز درشت هيكلي مي پرند و با فرياد و جيغ هاي خود بز فراري را به گله باز مي گردانند.
|
|
|