پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۱۰
حوادث
Front Page

يك گزارش تلخ!
۹۵ درصد از اين زنان و مردان توسط واحدهاي كشيك سراي احسان از خيابان ها جمع آوري مي شوند و در نيمه دوم سال اينجا شلوغ تر است 
سه بار حلقه نامزدي را دست دختري كردم كه دوستش داشتم اما هر بار رفتم آن را پس گرفتم و با خود گفتم كه خودم بدبخت شده ام كافي است،ديگر او را بدبخت نكنم
010023.jpg
باورش سخت بود. شنيدن خبري از پزشكي كه حرمت شغلش را شكسته و گدايي مي كند. اما خبر واقعيت داشت. چهار زانو كنار خيابان افتاده بود. زير بغل هايش راگرفتيم و سوار ماشينش كرديم. پزشك حرمت شكن را اينجا آورده بودند. همين سرايي كه تحصيلكرد گان ، مترجمان و خارج رفتگان را هم در خود جاي داده بود.
اينجا سراي احسان است،محل نگهداري و درمان كارتن خواب ها و آواره هاي سرزمينت،آنهايي كه بر اثر اختلال هواس يا اعتياد در گوشه خيابان مي افتند و باز ترحم تو كار دستشان مي دهد ! ياد مي گيرند كه مي توانند گدايي كنند و گرسنه نمانند . تو شايد نداني كه حتي خانواده هاي برخي از آنان سال ها ،آواره شهر ها شده اند تا اثري از فرزند يابند. چنانكه دكتر نصرت اله داهي مدير سراي احسان مي گويد:شخصي را از كنار خيابان يافتيم و در اينجا درمانش كرديم. سه سال بود خانواده اش دنبالش مي گشتند اما اثري از او نيافته بودند. اهل اردبيل بود و دچار اختلال حواس. سه سالي بود كه از خانه بيرون زده بود و از تهران سر در آورده بود. وقتي پس از سه سال او را به شهرش برگردانديم،خانواده اش نگذاشتند آن شب ما به تهران بازگرديم و برايمان گوسفند قرباني كردند. ما فرزندشان را به ارمغان برده بوديم.
مي گويي چه كنند. فرزندشان مبتلا به ناراحتي رواني است،وقتي در جامعه هيچ نهادي آنان را براي درمان و نگهداري نمي پذيرد پس چه بايد كرد. آنها هم كبوتر را دوست دارند،پروازش را،آزادي اش را و دلدادگي اش را.
سه سالي مي شود كه در اين سرا مانده است ،مي گويد: حشيش و ترياك مي كشيدم كه بعدها ارضايم نكرد و سراغ هروئين رفتم. ۵ سال دودي و دماغي مي كشيدم و بعد سراغ تزريق رفتم. شب ها در جنوب شهر و در گوشه خيابان ها مي خوابيدم تا اين كه يك روز وضعم خيلي خراب شد، نمي توانستم از جايم بلند شوم و پاهايم هم عفونت كرده بودند و همه اينها در اثر تزريق بود تااين كه آقاي شاكري مدير كشيك سرا در كنار خيابان متوجه من شد و من هم بدون اينكه مقاومتي كنم سوار ميني بوس شدم و مرا به سرا آوردند. البته مقاومت هم نمي توانستم بكنم چرا كه پاهايم خشك شده بود و همانطور كه گفتم اصلا نمي توانستم از زمين بلند شوم. آن سوي خط هاي ميليمتري سرنگ تو را به كجا مي برد، چه مي كني با خود،خانواده ات و آنهايي كه دوستت دارند؟ هرگز فكر كرده اي يا نه، آن سرنگ لعنتي فكر و ذهنت را هم مالك شده است؟بلند شو مرد،بلند شو. تو هنوز آنقدر توانايي كه تمامي پل هاي فرو ريخته ات را از نو بسازي . بلند شو مرد،بلند شو.
علي آهي از سردرد مي كشد و مي گويد كه اگر حرف گوش مي داديم الان وضع و روزمان اين گونه نبود. هميشه با خود مي گويم اين همه آزاري كه به پدر و مادرم داده ام را چگونه جبران خواهم كرد. سه بار حلقه نامزدي را دست دختري كردم كه دوستش داشتم اما هر بار رفتم آن را پس گرفتم و با خود گفتم كه خودم بدبخت شده ام كافي است،ديگر او را بدبخت نكنم. علي سرش را پائين مي اندازد و طعم گس خنده اش تا دل و جانت نفوذ مي كند.
همه دارو ندارت از دست مي رود،دود مي شود و پر به آسمان مي كشد. تو لحظه اي در اين دنيا نيستي و همان يك لحظه تمام زندگيت را نيست و نابود مي كند. بعدها يادت مي افتد دختري هم داري كه خيلي دوستش داري.
رسول بر خلاف علي متاهل است و يك فرزند دختر دارد. لنگ لنگان راه مي رود و مي گويد:الان كه خوب است، اول هيچ نمي توانستم راه بروم. همه كمكم كردند به خصوص علي آقا تا توانستم راه بروم. از يك طرف موتور به من خورد و از طرف ديگر به قدري تزريق كردم كه يك پايم كلفت شد و يك پايم ني قليان! يك ماه در شاه عبدالعظيم در گوشه پارك افتاده بودم و هيچ كس هم به دادم نمي رسيد تا اينكه خودم از يكي از بچه هاي حوزه علميه آنجا خواهش كردم تا جايي را پيدا كند كه بتوانم درمان شوم. آنها پس از پي گيري هاي فراوان سراي احسان را پيدا كرده بودند و از مسوولان سراآمدند و مرا به اينجا انتقال دادند.
رسول دو سال مي شود كه در سراي احسان زير نظر پزشكان تحت درمان است و بسيار از روند درمان راضي است. علي و رسول هر دو آلوده به ويروسHIV هستند و هر دو از اين قضيه مطلعند. علي مي گويد:آرايشگر بودم و چند تا رفيق از بچه هاي بالا شهر داشتم. آنها هميشه از ايدز صحبت مي كردند و من نمي دانستم ايدز چيست. بعد كه اينجا آمدم يك روز دكتر رمضاني من و رسول ويكي ديگر از بچه ها را به اطاقش برد و كم كم به ما گفت تا ناراحت نشويم. آنجا بود كه متوجه شديم،آلوده به ويروسHIV هستيم.
اما رسول توهم دارد:هر چه فكر مي كنم به ديوار مي خورد و به خودم برمي گردد . نمي  توانم خودم را از افكارم خلاص كنم. علي از طريق سرنگ هاي آلوده مبتلا شده است و رسول...
او ۹ سالي در ژاپن بوده و ژاپني را راحت صحبت مي كند. تمام سرمايه اي را كه از ژاپن آورده اتوبوسي خريده و آن را به اسم تنها دخترش كرده است تا در نبود پدر درآمدي داشته باشد. زنان و مردان خياباني تنها انسان هاي كم سواد و فقير نيستند. سرگذشت پزشكي كه چند سال پيش از كنار خيابان پيدايش كرده و به سرا آورده اند،شنيدني است. دكتر داهي مي گويد:پزشك عمومي بود و سال سوم رزيدنت جراحي . در پاويون بيمارستان همواره قمار و مشروب خوري راه مي انداخت تا اينكه بيرونش كردند. وضعيت مالي خيلي خوبي هم داشت و خودش هم از يك خانواده اصيل بود. وقتي از بيمارستان بيرونش كردند كمي به خود آمد و خوب شد.
امان از محيط بد و اراده سست، دكتر واهي ادامه مي دهد :دكتر آدم معقولي بود و همواره دوست داشت در ميان جمع باشد. او به يكي از شهرهاي مرزي ايران رفت و آنجا مسوول بهداري شد اما بر اثر وجود پيش زمينه و محيط نامناسب دوباره به اعتياد روي آورد. دكتر بار ديگر به تهران منتقل شد كه ديگر معتاد به هروئين شده بود. همسرش هم متاركه كرده بود و هر كاري دوستان دكترانجام دادند حاضر به بازگشت نشد. اواخر هم به گدايي افتاد تا اينكه با وضع بسيار بدي او را به اينجا آوردند. اينجا هم چون پزشك بود و همه داروها را مي  شناخت از داروي مدد جويان ديگر مي خورد. چند سالي اينجا بود تا اينكه بنا به درخواست خودش از سرا رفت.
دكتر داهي با گفتن سرگذشت اين پزشك ياد مترجمي مي افتد كه مدتي را در سرابوده است. او ساكن امريكا، ايراني الاصل و جزو خانواده هاي سرشناس بود. ايران كه آمده بود ساكش را با تمام مدارك و وسايلش دزديده بودند و دچار فراموشي شده بود. به سرا كه آمد اوايل همه فكر مي كرديم توهم دارد. او همواره تاكيد مي كرد خانواده من در آمريكا ساكن هستند و جزو خانواده هاي سرشناسند، زنگ بزنيد تا بيايند ومرا تحويل بگيرند اما ما فقط فكر مي كرديم دچار توهم است تا وقتي كه علائم بهبود رواني در او ايجاد شد و ديديم باز حرف هاي اولين روز را تكرار مي كند. بالاخره با شماره اي كه داده بود تماس گرفتيم و فهميديم كه از همان روزاول راست مي گفته است. براي او پاسپورت گرفتيم و تحويل خانواده اش داديم. خانواده او هم قول كمك به سرا را دادند. اما حتي دريغ از يك تلفن .
از ميان مردان خياباني كه خارج مي شوي به محل نگهداري زنان خياباني مي رسي. در همان ابتدا همه دور دكتر داهي جمع مي شوند و هر كسي تقاضايي دارد و بيشتر تقاضا ها حول محور سيگار مي چرخد و زنان بيشتر از مردان درخواست افزايش سهميه سيگار خود را دارند .
زن نابينايي عادت به جمع كردن آشغال از زمين دارد. زني گوشه اي نشسته و به ديواري زل زده است و آن دختر جوانتر وسط حياط چمباتمه زده و هاي هاي گريه مي كند و زن هاي ديگر هر كدام بنا به عادت به كارهاي روزمره خود مشغولند.
«روحي خانم« ايراني است. چند سالي را در خارج از كشور زندگي كرده است. او انگليسي را كامل صحبت مي كند و شوهر و بچه هايش در خارج از ايران زندگي مي كنند. روحي دچار توهم است و از كتابي سخن مي گويد كه با پسر عموها و دختر عموهايش مشغول نوشتن آن هستند . كتابي كه هرگز واقعيت خارجي نداشته است.
مي گويد:۵ سال است در اين سرا زندگي مي كنم. مرابه خاطر ناراحتي اعصاب از بيمارستان روزبه به اينجا انتقال دادند . اينجا مي مانم تا تحت نظر پزشكانم دوره نقاهت بيماري ام طي شود. روحي انگليسي رادر انجمن ايران- آمريكا ياد گرفته و بنا به ادعاي خودش چند سالي در آمريكا طراح پرده بوده است: به من گفتند پسرت مرده و من ناراحتي عصبي پيدا كردم و دست هايم را تيغ كشيدم. روحي فقط از وضعيت سيگارش ناراضي است و مي گويد فقط روزي ۸ نخ سيگار به من مي دهند. به گفته دكتر داهي بالاي ۹۵ درصد از اين زنان و مردان توسط واحدهاي كشيك سراي احسان از خيابان ها جمع آوري مي شوند و در نيمه دوم سال اينجا شلوغ تر است. گاه افرادي پا به سرا مي گذارند كه يك تا دو ميليون تومان پول همراهشان است. پول هاي آنها هنگام ترخيص تحويلشان مي شود .
داهي در مورد نحوه كسب در آمد آنها مي گويد: عده اي تكدي گري مي كنند و عده اي هم با فروش زباله درآمد كسب مي كنند كه اينها در روز ۵ الي ۶ هزار تومان در آمد دارند. اگر چه ۹۹ درصد از اين افراد اطلاعات اوليه صحيح به ما نمي دهند . آنها در ابتداي ورود به سرا براي اصلاح موهاي سرشان آماده مي شوند،سپس به حمام مي روند و لباس هاي نو تحويل مي گيرند و لباس هاي خودشان آتش زده مي شود.
مددجويان تحت درمان پزشكان عمومي و روانپزشكان قرار مي گيرند سپس قاضي پرونده با توجه به نوع جمعآوري و وضعيت مدد جو حكمي را صادر مي كند.
دنياي اهالي سراي احسان به وسعت تخت هايي است كه درون سالن هاي يخ زده و خاكستري نشسته اند و باغچه اي آن سوي در . دنيايي كه در آن همديگر را دوست دارند مثل آن تابلوي نصب شده روي ديوار:دوست داشتن دل مي خواهد،نه دليل .

قصاص نوه به جرم قتل پدر بزرگ و مادربزرگ
بهت در سواحل خزر
تشريح صحنه حادثه به سختي امكان پذير است. يك بار ديگر نسبت آدم هاي ماجرا را مرور كنيد؛ پدربزرگ، مادربزرگ، نوه
010026.jpg
ميترا خلعتبري 
پسري كه پدربزرگ و مادربزرگ خود را به قتل رسانده بود از سوي دادگاه جنايي ساري به قصاص محكوم شد و اين خبري است كه مازندران را در بهت فرو برده است.
در آخرين جلسه دادگاه، اولياي دم تقاضاي اشد مجازات را براي متهم كرده و گفتند: «پدر و مادر ما در ميان نوه هاي خود بيشتر از همه به متهم توجه مي كردند و وي هم جواب محبت هايشان را با كشتن آنها داد.»
كشف دو جسد
شنبه ۱۹ ارديبهشت ماه امسال مرد جواني با ماموران نيروي انتظامي ساري تماس گرفت و آنها را در جريان قتل پدر و مادر سالمند خود قرار داد.
ماموران، پس از اطلاع ازماجرا، همراه قاضي شعبه ۱ دادگستري ساري در محل كشف اجساد حاضر شدند.
در بررسي هاي اوليه مشخص شده بود كه قربانيان اين جنايت زن و شوهر سالمندي به نام هاي «فاطمه» و «طاهر» هستند كه بر اثر برخورد جسمي سنگين به سرشان به قتل رسيده اند.
ماموران سپس در بازرسي خانه، يك ميله آهني را پيدا كردند كه لكه هاي خون بر روي آن ديده مي شد و در فرضيات خود احتمال دادند كه طاهر و فاطمه با آن ميله آهني به قتل رسيده باشند. در ادامه مشخص شد كه عامل يا عاملان اين جنايت پس از قتل به سرقت پنج النگو فاطمه اقدام كرده اند و با توجه به اينكه هيچ آثاري از شكستگي روي در ورودي ديده نشد، ماموران حدس زدند كه عامل يا عاملان احتمالي اين جنايت با مقتولان  آشنايي داشته و به راحتي توانسته اند وارد خانه شده و در فرصتي مناسب به سوي آنها حمله ور و آن زوج را با ميله آهني به قتل برسانند و پس از سرقت طلاهاي فاطمه از محل فرار كنند.
كارآگاهان دايره مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي ساري همچنين متوجه شدند كه نوه اين زوج داراي سابقه شرارت است. از همين رو او را براي بازجويي به اداره آگاهي احضار كردند.
ماموران در بازجويي ها متوجه تناقض گويي هاي متهم به قتل شدند و به همين دليل به تحقيقات خود از نوه مقتولان ادامه دادند تا اينكه متهم سرانجام پس از يك هفته لب به اعتراف گشود و به قتل پدربزرگ و مادربزرگ خود اعتراف كرد.
متهم در خصوص نحوه قتل در آخرين جلسه محاكمه به «حسين سنگ ريزه اي» قاضي شعبه ۶ جنايي شهر ساري گفت: «شب قبل از حادثه خانه پدربزرگ و مادربزرگم رفته بودم و شام پيش آنها بودم و سپس به خانه خودم برگشتم. ساعت ۷ صبح دوباره به خانه آنها رفتم. مادربزرگم براي من صبحانه درست كرد، ولي پدربزرگم خواب بود... » تشريح جنايت كار بسيار دشواري است. متهم با ميله اي آهني هردو را از پاي درآورده است.
متهم اضافه كرد: «بعد از سرقت ۷ هزار تومان پول نقد، پنج النگو، يك سينه ريز و چهارانگشتر مادربزرگم، از آنجا فرار كردم.»
متهم در پايان جلسه با ابراز ندامت از قاضي دادگاه و اولياي دم تقاضاي عفو و بخشش كرد.
حكم اعدام 
قاضي پرونده پس از تكميل شدن تحقيقات با توجه به اقرار صريح متهم به قتل پدربزرگ و مادربزرگش، او را به دو بار قصاص نفس (اعدام) محكوم كرد. حكم متهم براي تاييد به ديوان عالي كشور فرستاده شد.

زندگي پس از سقوط از ارتفاع ۲۰ متري
شايد باورتان نشود، اما در يك حادثه عجيب و غريب فردي پس از سقوط از طبقه ششم يك ساختمان، از چنگال مرگ جان سالم به در برد و هيچ اتفاقي برايش نيفتاد. به نظر شما اين حادثه شبيه معجزه هست يا نه؟
مرد ۴۷ ساله اي كه« عين الله قاسمي» نام دارد در حال كار كردن بر روي نماي ساختمان بود كه ناگهان با لغزيدن چوب روي داربست به پايين پرت مي شود. او در اين باره مي گويد: «روز ۱۸ خرداد بود كه در حال كارگزاري نماي ساختماني در لاله زار بودم و در  آخرين طبقه آن يعني طبقه ششم بودم كه ناگهان تخته اي كه بر روي آن ايستاده بودم از زير پاهايم در رفت و من به پايين سقوط كردم و بين زمين و آسمان بودم كه از ترس بيهوش شدم و ديگر چيزي نفهميدم تا زماني كه چشمانم را باز كردم خود را در بيمارستان ديدم. باورم نمي شد كه زنده هستم. ولي فقط يك دست و دو پايم شكسته بود و سرم هم كمي آسيب ديده بود، ولي هيچ ضربه خطرناكي به من وارد نشده است و همين جاي تعجب است و اين به غير از يك معجزه چيز ديگري نيست.

دادرسي الكترونيكي
طبق اعلام رئيس كل دادگستري استان تهران طرح دادرسي الكترونيكي از هفته آينده اجرا مي شود.
حجت الاسلام والمسلمين عباسعلي عليزاده گفت: «بانك اطلاعات قوانين قوه قضائيه نيز با آدرس اينترنتي به بهره برداري رسيد. اين سايت آخرين قوانين و مقررات، آراي قضايي، وحدت رويه، كتاب ها و مجلات مرجع قضايي را در كنار آخرين اخبار و اطلاعات عرضه كرده است.»
وي درباره طرح دادرسي الكترونيكي گفت: «پس از راه اندازي، اين طرح در چند مرحله توسعه يافته و در سراسر كشور اطلاعات قضايي و پرونده هاي محاكم از طريق شبكه الكترونيكي مورد رسيدگي قرار خواهد گرفت.»
رئيس كل دادگستري افزود: «با بهره برداري از اين سايت واجراي كامل طرح دادرسي الكترونيكي هر شهروند ايراني و يا محقق خارجي مي تواند از طريق اتصال به اين شبكه از هر نقطه از دنيا آخرين نيازها و اطلاعات و پرسش هاي خود را با مسوولان دستگاه قضايي طرح و در كوتاه ترين زمان ممكن ضمن آشناي با آخرين شيوه هاي دادرسي و رسيدگي به دعاوي، پاسخ هاي حقوقي خود را دريافت كند. »

اينجا
هشدار پليس 
هميشه جدي گرفتن هشدارهاي پليسي باعث كاهش جرايم مي شود. سرهنگ نصرالله خوشبخت رئيس كلانتري ۱۰۲ پاسداران در مصاحبه اي با اشاره به رعايت چند نكته هنگام حمل كيف گفت: «مي  توانيد سارقان را در اجراي نقشه خود ناكام بگذاريد.» به گفته اين سرهنگ انتظامي، معمولا افراد كيف قاپ در اطراف بانك ها، بنگاه ها، مراكز خريد و يا بازار به دنبال فرصت مناسب هستند، بنابراين هنگام دريافت پول از اين اماكن شهروندان بايد مراقب اطراف خود خصوصا موتورسيكلت سواران باشند. چنانچه به عللي مجبورند پول نقد را در كيف دستي يا ساك دستي و غيره حمل كند سعي كنند از اقوام و دوستان خود به عنوان همراه و مراقب استفاده كنند و در آخر كيف دستي را با دستي كه مجاور ديوار يا جوي آب است حمل كنند واز حركت در سطح سواره رو خيابان بپرهيزند.
يك جوالدوز به آقاي عطار
مردي ميانسال، صاحب يك عطاري كه با وارد كردن قرص هاي نيروزا و پرورش اندام زندگي اش از اين رو به آن رو شد، هنگام امتحان يكي از قرص هاي خود دچار حالت تهوع و سردرد شديد شد و از حال رفت. دكتر معالج او در اينباره مي گويد: «علت اين اتفاق فاسد بودن اين قرص ها بوده است.»
آقاي «و» كه حالش بهبود يافته در اينباره مي گويد: «تا به حال هيچ مشتري نيامده بود بگويد قرصت عوارض دارد، بنابراين تصميم گرفتم خودم آنها را امتحان كنم، اما نتيجه اش خيلي وحشتناك بود.»
خدا دومي را به خير كند!
راز خودسوزي پيرزن ۸۲ ساله 
پيرزن ۸۲ ساله اي در خانه اش اقدام به خودسوزي كرد. اين حادثه ساعت۱۷ در خيابان مرتضوي تهران به علت نامعلومي روي داد. «امين» نگهبان ستاد فرماندهي سازمان آتش نشاني و خدمات ايمني تهران در اين خصوص گفت: «ماموران سازمان آتش نشاني در پي كسب اطلاع از يك مورد آتش سوزي در خيابان مرتضوي بلافاصله به محل اعزام شدند و در آنجا متوجه شدند پير زن ۸۲ ساله اي به علت نامعلومي با ريختن نفت بر روي خود و روشن كردن كبريت خود را آتش زده بود.» اين زن كه وضعيت بسيار نامناسبي از نظر شدت سوختگي داشت بلافاصله از طريق اورژانس به بيمارستان سوانح سوختگي منتقل شد. هم اكنون گروهي از ماموران كلانتري محل درحال تحقيق و بررسي علت اين ماجرا هستند.
جاده پرخطر
طي دو ماهه اخير، ۱۴ مورد تصادف منجر به فوت در جاده ترانزيت كاشان - اردستان گزارش شده است.
كارشناسان، عوامل متعددي از جمله باريكي جاده، نداشتن شانه خاكي مناسب به منظور فرار اضطراري از خطر، بلند بودن جاده از سطح زمين هاي اطراف، پايين بودن كيفيت آسفالت و دست اندازهاي متعدد را در اين امر دخيل دانسته و از مسوولان خواستا ر رسيدگي به اين موضوع شدند. همچنين محور اتوبان كاشان - اصفهان به علت عدم نرده كشي و نصب علايم ضروري، در دو ماهه اخير شاهد ۴ مورد تصادف فوتي بوده كه براثر واژگوني خودروها صورت گرفته است.
باز هم ريزش ساختمان 
در اثر ريزش سقف ساختمان نيمه ساخته در قزوين دو نفر جان خود را از دست دادند. ماموران نيروي انتظامي شهرستان قزوين در پي تماس هاي مردمي با مركز فوريت هاي پليس ۱۱۰ از زير آوار ماندن دو نفر با اطلاع شدند. ماموران پس از حضور در محل طبق اظهارات پدر خانواده، از زير آوار ماندن دو فرزند وي مطلع شدند. همچنين واحدهاي امداد و آتش نشاني فرزندان وي را كه به شدت صدمه ديده بودند از زير آوار بيرون آوردند. علت حادثه به اين گونه است كه سقف طبقه اول و دوم ساختماني كه در حال ساخت بوده فرو ريخته و موجب زير آوار ماندن آنها شده است. مصدومان كه يكي از آنان ۱۲ ساله و ديگري ۳۰ ساله بوده پس از اينكه به بيمارستان منتقل شدند بر اثر شدت جراحات وارده جان خود را از دست دادند.

آنجا
دزدي كودكان 
گروهي از كودكان بين ۵ تا ۱۱ سال به يك فروشگاه شيريني فروشي دستبرد زدند. اين بچه ها با ورود به اين مغازه با زور اسلحه از صاحب فروشگاه بستني و آب نبات دزديدند و پا به فرار گذاشتند و در خيابان كناري با آرامش مشغول به خوردن خوراكي هاي مسروقه شدند. صاحب اين مغازه بلافاصله با پليس تماس مي گيرد و پليس نيز زماني كودكان را پيدا مي كند كه در حال بازي در همان خيابان بوده اند. مسوولان پليس مي گويند كه اين كودكان يك تفنگ اسباب بازي به همراه داشتند و به وسيله آن صاحب مغازه را تهديد كرده اند.
كودكان بالاي ۱۲ سال كه در اين حادثه حضور داشتند بايد به جرم سرقت در دادگاه حاضر شوند.
دستگيري مادربزرگ ۵۸ ساله
يك زن ۵۸ساله هنگامي كه براي ديدن پسرش كه رئيس پليس آن ناحيه است، رفته بود، به جرم دزدي از دو بانك دستگير و به ۶ سال حبس محكوم شد. «مارگارت آن» همچنين ۱۰ سرقت ديگر را نيز هنگامي كه در دادگاه حاضر شد، پذيرفت. تمامي اين سرقت ها در ۹ماه گذشته صورت گرفته بوده كه عبارتند از: سرقت از بانك، رستوران و فروشگاه زنجيره اي كه مبلغ سرقت ها در كل به ۱۱هزار و ۴۰۰ پوند مي رسد. او در روزي دستگير شد كه در آن روز به دو بانك دستبرد زده بود. قاضي به مادربزرگ ۷۰ماه حبس داد و همچنين او بايد مبلغ ۱۰ هزار پوند نيز پرداخت كند. وكيل اين شخص در دادگاه گفت كه اين زن به علت افزايش بدهي هايش دست به اين كار زده و تقاضاي بخشش كرد.
اعتصاب به خاطر فوتبال 
در بوسني هرزگوين و در يكي از زندان هاي اين شهر تب فوتبال تا آنجا بالا رفته كه ۳۲ نفر از زنداني ها به خاطر آن اعتصاب غذا كرده اند. اين زنداني ها اعتصاب كرده اند، چون نمي توانند مسابقات فوتبال را تماشا كنند و مسوولان زندان از گذاشتن تلويزيون در سلول آنها خودداري كرده اند. مسوولان زندان بر اين اعتقادند كه چون تيم ملي كشورشان به اين مسابقات راه پيدا نكرده است، دليلي ندارد كه زنداني ها براي ديدن مسابقات بي تابي كنند. سرانجام پس از كشمكش هاي زياد و برگزاري چندين جلسه، مسوولان زندان راضي شدند كه بالاخره براي زندانيان تلويزيون بگذارند تا آنها اين رويداد ورزشي را تماشا كنند. رئيس زندان در اين خصوص مي گويد: «ما اين كار را انجام داديم تا به اعتصاب زندانيان در زندان خاتمه دهيم.
خونريزي عامل دستگيري 
دزدي از يك مغازه كامپيوترفروشي در آلمان، با بازداشت سارق بدشانس به پايان رسيد. اما اينكه مي گويم بدشانس بي علت نيست. مرد ۲۰ ساله شيشه فروشگاه را مي شكند و به داخل مي رود، دزدي خود را انجام مي دهد و فرار مي كند. اين سارق پس از سرقت به بيمارستان نزديك محل سرقت رفت، چون دست او بر اثر شكستن شيشه سخت در حال خونريزي بود. صاحب مغازه با پليس تماس مي گيرد و ماموران پليس با استفاده از سگ هاي تربيت شده و با بو كشيدن خوني كه در طول مسير سرقت تا بيمارستان ريخته بود به بيمارستان مي رسند و مرد را در حالي دستگير مي كنند كه پس از پانسمان دستش خوشحال و خندان در حال خارج شدن از آنجا بود. ماموران پليس مي گويند او هيچگونه نمي توانست سرقت را انكار كند، چون كاملا غافلگير شده بود.
آموزش زبان سگ ها
زندانبان ها در كلمبيا ملزم به يادگيري زبان سگ ها شدند. تحقيقات كارشناسان نشان مي دهد، پارس سگ مدل هاي مختلف دارد و صداي آن هنگام اعلام خطر با زماني كه يك گربه را مي بيند قطعاً فرق مي كند. كارشناسان توسط كامپيوتر صداي سگ را بررسي كرده اند. زندانبان هاي بيچاره كلمبيايي براي اين كار وسايل كمك آموزشي نيز دارند. براي كمك به اين افراد از چراغ هاي راهنمايي رانندگي استفاده مي شود و بر اين اساس پارس سگ ها به سه دسته تقسيم بندي مي شود. رنگ سبز نشانه اين است كه احتمالا سگ يك گربه ديده و كاملا بي خطر است. رنگ نارنجي نشانه خطر است يعني احتمال وجود خطر هست و رنگ قرمز نشانه اين است كه احتمالا يك نفر در حال فرار از زندان است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   سفر و طبيعت  |
|  عكاس خانه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |