پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۱۰
اين بار نوبت «بمو» بود
كباب قناري بر آتش سوسن و ياس
اگر اطفاي حريق اينقدر سريع صورت گرفته چرا بايد ۱۰۰ هكتار از اراضي پارك ملي بمو به طور كامل در آتش بسوزد؟
009915.jpg
اغلب آتش سوزي ها در مناطق طبيعي منشا انساني دارد. برخي ناشي از ولنگاري انسان ها در طبيعت هستند و برخي نيز از آن جهت كه گاه راهي براي تصاحب يك چشم انداز طبيعي، جز محو حيات در آن وجود ندارد... كيستند آنان كه پرواي گلوي كوچك قناري هاي منتظر را ندارند؟
گزارش اول 
محمد رضا محمدي 
وقوع آتش سوزي در معدود مناطق جنگلي باقيمانده كشور از جمله اخبار هميشگي رسانه ها در سال هاي اخير بوده است. با آتش سوزي در هر پهنه طبيعي يك زيستبوم پيچيده با همه زيستمندان كوچك و بزرگ آن نابود مي شود. عجيب است كه همگان مي دانند كه بسياري از اين آتش سوزي ها عمدي هستند... اما هنوز هرازچندگاهي آتش در جايي از طبيعت ايران لهيب مي كشد... حتي در پارك هاي ملي.
و ۱۰۰ هكتار ديگر هم سوخت. ۱۰۰ هكتار از اراضي بكر يكي ديگر از پارك هاي ملي ايران طعمه حريق شد؛ مثل هميشه به وسيله افراد ناشناس و در اثر سهل انگاري. البته شاه بيت خبرهايي از اين دست به اين است كه علت وقوع اين حادثه در دست بررسي است و احتمالا تيم كارشناسي هم، هم اكنون در منطقه مشغول هستند.
پارك ملي بمو با ۴۸ هزار هكتار وسعت، يكي از زيستگاه هاي منحصر بفردي است كه علاوه بر گونه هاي مختلف گياهي و جانوري، قوچ لارستان (يكي از كمياب ترين گونه هاي قابل شكار جهان)، كوچكترين قوچ ايران را در خود جاي داده است، در نتيجه انتظار مي رود به شدت مورد حفاظت و حراست قرار گيرد. اما از آنجا كه هر گونه عبور و مرور و توقف در پارك هاي ملي مشمول كسب مجوز كتبي از اداره كل محيط زيست استان است، جاي تعجب دارد كه تقريبا هر ماه بايد خبر وقوع آتش سوزي، به وسيله افراد ناشناس در اين قبيل مناطق به گوش برسد.
پارك ملي بمو هم كه ديگر در اين قبيل اخبار گل سرسبد است و دو سه ماهي يك بار تيتر خبر مي شود. اين بار هم بيست و سوم خرداد ماه روزنامه ها وسايت هاي خبري، آتش سوزي در پارك ملي بمو را تيتر خبر قرار دادند.
اين طور كه مي گويند پنجشنبه ۲۱ خردادماه، ساعت ۱۱ صبح خبر وقوع آتش سوزي در منطقه بادام زرد باجگاه پارك ملي بمو به پاسگاه محيط زيست مخابره مي شود. به گفته يكي از كارشناسان دفتر نظارت و بازرسي استان فارس، تيمي مجهز به آتش كوب به منظور اطفاي حريق راهي منطقه مي شوند و اين آتش سوزي طي يكي دو ساعت كاملا تحت كنترل درمي آيد! البته اگربخواهيم ادعاي ايشان را جدي بگيريم اين سوال پيش مي آيد كه با توجه به صعب العبور بودن منطقه و عدم دسترسي آسان و در نتيجه عدم استفاده از هرگونه امكانات لازم از جمله ماشين هاي آتش نشاني و حتي كپسول هاي كف۲ CO چطور اينقدر به سرعت آتش مهار شده و اگر اين كار اينقدر سريع صورت گرفته چرا بايد ۱۰۰ هكتار از اراضي پارك ملي بمو به طور كامل در آتش بسوزد.
القصه، تيم خود را به منطقه رسانده و با كمك مردم محلي و نيروهاي انتظامي و آتش نشاني اين طور كه مي گويند با استفاده از آتش كوب، بيل و روش جرگه آتش تحت كنترل در آمده است.
پوشش منطقه سوخته بيشتر مرتعي بوده تا تك درخت هاي پراكنده، بادام كوهي، ارژن، كيكم و... ظاهرا اينجا هيچ كس پوشش مرتعي را ارزشمند نمي پندارد، انگار كه گونه هاي يكي دو ساله همه علف هرز هستند و از بين رفتنشان اهميتي ندارد (غذاي اصلي قوچ و ميش ها). شايد نمي دانند بسياري از گونه هاي گياهي در معرض خطر انقراض در كشور، همين گونه هاي علفي هستند كه چندان هم به چشم نمي آيند.
تازه اين طور كه از اظهارات كارشناسان محلي برمي آيد گونه هاي گياهي، چه درختي و چه علفي هيچ يك مهم نيست و بر اين مساله تاكيد دارند كه «موضوع اينقدرها هم جدي نيست، حيوانها كه نمرده اند، فقط يه مقدار علف و درخت سوخته!...»
عامل آتش سوزي را بر افروختن آتش توسط چند جوان عنوان مي كنند كه براي تفريح به منطقه آمده اند و وقتي از وجود يا عدم وجود مجوز ورود آنها از كارشناسان و مديران سوال مي كنيم انگار اصلا چيزي تا حالا با اين عنوان به گوششان نرسيده، مي گويند: «نه بابا چند تا جوان همين طوري رفته بودند تفريح كنند» و باز هم بر تعجب و تاسف ما مي افزايند. به خصوص وقتي يكي از اعضاي روابط عمومي اداره كل محيط زيست استان فارس با هيجان از وقوع يك آتش سوزي ديگر در فاصله حدود ۲۰۰ كيلومتري پارك ملي بمو، منطقه شكار ممنوع كوه سياه ارسنجان مي گويد: «۵۰ هكتار از اراضي اين منطقه همزمان با آتش سوزي پارك ملي بمو آتش گرفت و ۲۰ درصد از درختان ارژن، كيكم و بادام كوهي و ۸۰ درصد انواع گون و بوته در اين منطقه در آتش سوختند.»
پارك هاي ملي و لزوم حراست 
پارك هاي ملي به لحاظ كثرت گونه هاي منحصر به فرد حيات وحش و تنوع زيستي بي نظيري كه دارند اساسا نياز به حراست و پاسداري بيشتري دارند. همان طور كه گفته شد در قوانين زيست محيطي، پارك هاي ملي مناطقي به شدت حفاظت شده اند كه ورود به آنها تنها با داشتن مجوزهاي قانوني آزاد است اما متاسفانه به جز عده معدودي از كارشناسان و مطلعان امور زيست محيطي، كمتر كسي از اين قوانين آگاهي دارد. گرچه جسته و گريخته، رسانه ها در بيان اين قبيل محدوديت ها در پارك هاي ملي برنامه هايي را ارايه داده اند، اما لزوم آموزش و دادن آگاهي به حاشيه نشينان پارك هاي ملي امري بديهي است.
متاسفانه بي مبالاتي افرادي كه به هر طريقي وارد پارك ملي مي شوند- چه مجاز و چه غيرمجاز- گاه موجب به بار آمدن خساراتي مي شود كه بعضا جبران آنها غيرممكن خواهد بود. يك اكوسيستم كه ميليون ها سال طي فرآيندهاي مختلف خود مسير توالي را طي مي كند تا به اوج برسد، به يكباره در يك چشم بر هم زدن در اثر بي توجهي به تلي از خاكستر تبديل شده و باز بايد به ميليون ها سال پيش بازگردد و از صفر شروع كند. در يك عرصه طبيعي با اين تنوع بي نظير گياهي و جانوري به كار بردن حساسيت و دقت بيشتر جهت ايجاد محيطي هر چه امن تر و جلوگيري از بروز حوادث غيرقابل جبران امري است در خور توجه.
آتش سوزي يكي از خطرات شايعي است كه اين قبيل زيستگاه ها را هرازگاهي مورد تهديد قرار مي دهد، حال چه به صورت طبيعي و چه تعمدي. گرچه آتش سوزي طبيعي در روند تكامل يك امر اجتناب ناپذير است اما آتش سوزي هايي كه به دليل دخالت ها و بي توجهي هاي كاربران اين اراضي رخ مي دهد، هرازگاهي منطقه را دچار تنش هاي جدي مي كند.
شايد يكي از اصول اوليه در جلوگيري از وقوع اين قبيل حوادث آگاهي دادن به افراد، قبل از ورود به منطق و نصب تابلوهاي متعدد در طول مسير و كنترل دقيق عبور و مرور در مناطق باشد. بدين ترتيب افراد ناآگاه و بي اطلاع به راحتي به اين قبيل زيستگاه ها دست نخواهند يافت.
البته واضح است كه در شرايط كنوني چنين حراستي به سادگي ميسر نيست و از دلايل آن مي توان به محصور نبودن و مشخص نبودن محدوده هاي پارك هاي ملي و مناطق تحت حفاظت براي مردم اشاره كرد. پس با اين شرايط فعلا مي توان به نصب تابلو و تجهيز پاسگاه هاي محيط زيست به امكانات اوليه اطفاي حريق بسنده كرد.
پارك هاي ملي كه بخش ارزنده اي از ميراث طبيعي كشور هستند، اغلب از گستردگي فراواني برخوردارند و به دليل ناكافي بودن نيروي انساني و به دنبال آن نبود نظارت دقيق دچار تخريب هاي جدي مي شوند.
همچنين معمولا ظرفيت بهره برداري هاي توريستي در پارك هاي ملي بسيار كمتر از حجم گردشگراني است كه به اين محوطه ها مراجعه مي كنند و اين يكي از معضلاتي است كه در كنار بي توجهي مردم نسبت به اين ارزش هاي طبيعي و بهره برداري هاي نادرست آنها از اين محوطه، ميزان تخريب و نابودي هويت ملي گردشگاه ها و پارك هاي ملي را به عنوان سرمايه هاي ملي افزايش داده است.

ستون ما
توازن
محمدعلي اينانلو
تهران- ساعت ۶ صبح- بالاي برج هاي ونك 

سپيده زده، پيش از طلوع آفتاب، نسيمي خنك از البرز مي وزد. كمي سرد است، زيپ كاپشن را بالا مي كشم، دوربين را به سمت طلوع نشانه مي روم، مي خواهم طلوع را از بين دو ساختمان بلند فيلم بگيرم، خورشيد جوانه مي زند.
سرخه حصار- ساعت ۶ صبح- بالاي بلندترين نقطه توچال سرخه حصار
سپيده زده، پيش از طلوع آفتاب، نسيمي خنك از البرز مي وزد. سرد است. زيپ كاپشن را بالا مي كشم، دوربين را به سمت طلوع نشانه مي روم، مي خواهم طلوع را در بالاي سر تهران فيلم بگيرم.
تهران- ساعت ۹ صبح- خيابان مولوي 
خون هاي دهانش را تف مي كند، دو دندانش شكسته است. پيراهن سفيدش پر از خون است، مشت محكمي خورده، دوربين را مخفيانه از لاي شيشه ماشين بيرون مي آورم، دعوا بر سر جاي پارك موتورسيكلت بوده است.
سرخه حصار- ساعت ۹ صبح- بالاي همان تپه 
طلوع را در فيلم ثبت كرده ام، اكنون ميش و بره هاي وحشي در تپه مقابل مي چرند. پشت تپه، تهران پيداست، دود آرام آرام تهران را مي بلعد، يك ميش با دو بره دو قلوي تازه به دنيا آمده، چرا كنان به ستيغ تپه مي رسد، مي ايستد. تهران را نگاه مي كند، بره ها شير مي خورند، پس زمينه، دود تهران است. منظره عجيبي است.
تهران- ساعت ۱۰ صبح 
منظره دعوا حالم را به هم مي زند. دود، چشمانم را مي سوزاند، عجله دارم، به سرعت از تهران بيرون مي زنم. در جاده اي كه از ميان منطقه حفاظت شده «خجير» مي گذرد مي رانم. مردم از شهر بيرون زده اند، كنار رودخانه پر از آدم و ماشين است. عبوركنان پدري را مي بينم كه به دختر و پسرش آموزش سنگ انداختن به طرف پرنده ها را مي دهد. بعضي ها براي درست كردن كباب، آتش درست كرده اند، لابد بيشترشان آنها را خاموش نكرده رها خواهند كرد.
حواسم پرت است. هنوز درفكر دعوايي هستم كه بي هيچ دليلي شروع شده بود و بي هيچ نتيجه اي پايان. آدم ها جايشان تنگ شده، عصباني اند. به هم مي پرند، به طبيعت هم كه مي آيند خشمشان را با خود مي آورند، طبيعت را هم آزار مي دهند. راه را عوضي آمده ام، دور مي زنم. پدر سنگ انداز(!) همچنان با جديت درحال آموزش فرزندان است. دستي براي نگهبان ها تكان مي دهم، از كنار چند چادر و سيم خاردار عبور مي كنم، «شهرك زيتون» درست در ميان پارك ملي كه از نظر حقوقي قاعدتا بايد مصون از هر گونه دست اندازي  باشد. از كنار «ده تركمن» عبور مي كنم، مقصدم دره اي باصفا در «خجير» است، با درختان بيد و بنه سبز، با گياهان لطيف كه در نسيم تاب برمي دارند و با چشمه اي كه آبشخور ميش و بره هاي وحشي است. مي خواهم بي آنكه آرامششان را به هم بزنم پشت سنگي بنشينم و از منظره لطيف شير خوردن بره هاي تازه به دنيا آمده لذت ببرم و فيلم بگيرم.
دودي از پشت تپه پيداست، نگران مي شوم، سريع تر مي رانم، دره سرسبز من در آتش مي سوزد. «ميران زاده» و محيط بان هاي ديگر با حسرت نگاه مي كنند، سر و رو و لباس هايشان سياه است، دست هايشان سوخته، ديگر كاري از دستشان برنمي آيد....
مي نشينم تا دره خاكستر مي شود، باز مي گردم، راديوي ماشين اعلام مي كند كه بخشي از «پارك ملي بمو» سوخته است. چندي پيش هم پارك ملي گلستان، پيش از آن هم «ورمنجه» كرمانشاه. بشر شهرنشين به عمد يا به سهو، بد جوري «توازن» طبيعت را به هم زده است.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
سفر و طبيعت
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |