شصت و چهار سال پيش در يك روز گرم
گشايش اولين استخر پايتخت
عكس : ساتيار
ايمان مهدي زاده
اين روزها هوا خيلي گرم است. هميشه به آخرين روزهاي بهار كه مي رسيم، آفتاب بيشتر از تابستان مي سوزاند. يك ليوان آب خنك مي چسبد. روزنامه را كه دست مي گيريم و با دستمال دود نشسته به پيشاني را پاك مي كنيم، حال و هواي آب تني به سرمان مي زند. شيرجه زدن در استخر، يكي از تفريح هاي مفرح و نشاط آور فصل گرماست. تاريخ را ورق مي زنيم و برمي گرديم به ۶۴ سال پيش. خودمان را از پس ديوار زمان بالا مي كشيم و تصاوير طهران سياه وسفيد را نگاه مي كنيم؛ خلوت، آرام و خوش آب و هواتر.
آخرين روزهاي بهار بود. هرم آفتاب عصاره اش را بر تن شهر مي پاشيد. در اين روزهاي سوزنده، پيدا كردن سايه چندان سخت نبود، ولي هيچ چيز لذت يك آب تني سير را نداشت.
پدربزرگ كلاه شاپوي توري اش را از سر برداشت و با دستمال، عرق پيشاني را پاك كرد. به دستمال سفيد راه راه طوسي نگاه كرد. سرش را بالا گرفت و نگاهش روي آينه سريد. به چشمانش خيره شد و چروك هاي صورتش را ورانداز كرد. برگشت، آهي كشيد و گفت: «اين شهر خيلي گرم و كثيف شده. بد نيست، اگر جايي برويم كه آبي به تن و صورتمان بخورد. روزگاري بود كه زياد استخر مي رفتيم. اولين استخر تهران خيلي سال پيش افتتاح شد. بيش از ۶۰ سال. نخستين استخر عمومي كه خيلي ها براي شنا به آنجا مي آمدند.»
هفدهم خرداد سال ۱۳۱۹. روزنامه هاي آن روزها نوشتند؛ ديروز استخرشناي عمومي افتتاح شد. شركت مقاطعه كاري با اجراي مراسمي استخر پايتخت را به بهره برداري رساند.
مديرعامل اين شركت مهندس اصغرپناهي بود. هدف از ساخت استخر، ترويج ورزش تابستاني شنا بود. همه دوست داشتند در پايتخت يك استخر آبرومند و بزرگ داشته باشند تا در خور شهري به نام طهران باشد. ساختمان استخر خيابان فردوسي بود. روي هم رفته چيزي حدود يك هزار و ۲۰۰ متر مربع مساحت داشت. تمام كارهاي طراحي و اجراي اين بنا توسط مهندسان ايراني انجام شد. استخري را كه آن روزگار «باشكوه» ناميده بودنش طولي حدود ۳۳ متر و عرض ۱۰ متر داشت. گودي آن از ۴/۱ تا ۲/۲ متربود. آب را در آن ول كرده بودند و رنگ كاشي هاي آبي اش، جلاي عجيبي به آن داده بود. بخش جنوبي استخر را با تخته فرش كردند. در كنارش يك بنا ساختند با ۵۰ رختكن گرداگردش. استخر را لوله كشي كرده بودند. هنوز شهر آب تصفيه شده لوله كشي نداشت. درون بناي كنار مستطيل آبي رنگ؛ لوازم دوش، رستوران، توالت و ديگر امكانات رفاهي را مهيا كرده بودند. تمام بناي استخر زيرسقفي پوشيده قد راست كرده بود به اين خاطر كه مهندس پناهي فكر زمستان را هم كرده بود. در فصل تموز شنا و درازكشيدن كنار استخر و صرف عصرانه در رستوران، به جان مشتريان كك مي انداخت. اگر هم چند ماه از محيط شنا دور مي ماندند، بعيد نبود براي سال بعد يك سرگرمي جديدي وارد كشور شود. آن وقت كار و بار كاركنان استخر كساد مي شد.
در مراسم افتتاحيه يعني شانزدهم خرداد وزيرفرهنگ و بسياري از مسوولان ورزشكار و ورزش دوست دور هم جمع شده بودند. آن روزها مدرنيته تازه پوست تركانده بود و صحبت از حق وحقوق زنان مطرح شده بود. براي همين، قبل از اينكه جامعه زنان زبان به اعتراض باز كند، قرار گذاشتند در هفته ساعاتي از روزهايي مشخص تعيين كنند تا آنها هم بيايند ورزش كنند. مراسم افتتاحيه در جرايد آن روزگار به تفصيل ذكر شده است. آنها نوشتند؛ سرود ملي نواخته شد، سپس آقاي وزير فرهنگ مشغول سخنراني شد. او از ساخت اين گونه بناها قدرداني كرد. بعد ماجراي واترپولو پيش كشيده شد. مهندس پناهي توپي را داخل آب انداخت.
۱۴ نفر شناگر دو سوي عرض استخر رو به روي هم ايستاده بودند، با صداي سوت در آب شيرجه زدند. يك گروه كلاه شناي آبي داشت و دسته ديگر سفيد. هر كدام از بازيكنان تيم ها توپ را به هم دسته اي خود پاس مي داد. اين نمايش حدود ۳ دقيقه طول كشيد و دو تيم بدون دروازه، مساوي شدند. حالا ديگر نوبت شيرجه بود. از ارتفاع نيم متري تا ۵/۶ متري، ارتفاع سكوي پرش شناگران مختلف بود. نمايش آنها تمام شد و قهرمان شناي كشور - چون هنوز تيمي نداشته ايم، نامش درج نشده - حدود ۶۰ متر شنا كرد. همه برايش سوت و كف زدند.
حتما او هم حالا خيلي پير شده و از گرماي هوا مي نالد. قهرمان بيرون آمد و حوله اش را به دوش انداخت. سپس ۵ نفر ديگر خود را به آب زدند و شناي كرال سينه را به رخ حضار كشيدند. تقريبا حالت مسابقه داشتند ولي آن هم نمايشي دوستانه بود. پس از اجراي مراسم آبي، ميهمانان به رستوران آمده و دور ميزها نشستند. آب نشاط آور است و همه لبخند به لب دارند. در رستوران پذيرايي شدند. چاي و شيريني برايشان آوردند. ساعت ۸ بعدازظهر بود و آفتاب كم كم از پس كوه هاي كن و امامزاده داوود پايين مي كشيد. همه خداحافظي كردند، عصر بخير گفتند و دنبال كار و زندگيشان رفتند.
|