عكس ها: هادي مختاريان
سرازيري جاده لشگرك شيب تندي دارد، اگر احتياط نكني بازنده اي، هرچه آن طرف كوه و در سربالايي نفس گير احتياج به پدال گاز داشتيم، اين طرف ترمز بود كه زير پايمان فشرده مي شد.
اول صبح جمعه است، اما تعداد اتومبيل هاي در حال حركت نشان مي دهد كه طرفداران طبيعت هنوز هم زياد هستند و سحرخيز. تك و توك ماشين هاي عجيب و غريب را مي بينيم كه به راحتي پيچ هاي تند گردنه را مي پيچند و مثل آب خوردن سربالايي ها و سرازيري ها را سر مي كشند. مسير ما و آنها يكي است و قرار است همه آن اتومبيل هاي عجيب در يك نقطه جمع شوند. يك نفر آدرس را اشتباه مي دهد و ما كمي باتاخير به سه راهي دربندسر مي رسيم، اما هنوز هم فرصت باقيست.
سه راهي دربندسر
بوميان منطقه ديزين، شمشك و دربندسر چندان از ديدن سي، چهل اتومبيل شاسي بلند و هياهوي ورزشي مربوط به آن تعجب نمي كنند، آنها در فصول سرد سال بارها و بارها از اين تيپ ماشين ها ديده اند كه با يك يا چند جفت چوب اسكي به سمت پيست هاي اين منطقه كوهستاني حركت مي كنند. اما ديدن اتومبيل ها در گرم ترين روزهاي سال چندان هم خالي از تعجب نيست. اينبار مراد سرنشينان اتومبيل سرخوردن نيست كه اتفاقا بايد از سرخوردن حذر كنند.
مسابقه اتومبيلراني رالي ويژه اتومبيل هاي دو ديفرانسيل موسوم به (Off Road) هنوز بدل فارسي دقيقي ندارد ، اما در كل مسابقه اي است كه در محدوده خارج از جاده هاي آسفالته مفهوم دارد. در اين مسابقه همان فاكتورهاي مربوط به رالي سرعت يعني مسيرهاي چندگانه، كنترل هاي داوري، زمان سنجي، مسافت سنجي و حس جهت يابي بايد مورد توجه رانندگان قرار بگيرد، اما شيب تند جاده ها و صعب العبور بودن مسيرها مهارت هاي ويژه اي را مي طلبد.
ما به همراه گروه كنترل كننده پيشتاز، وارد مسيري مي شويم تا ضمن بررسي مسير، بهترين جا را براي شكار لحظه ها و ثبت آن انتخاب كنيم.
مسير اول
مسابقه جمعه شامل دو مسير بود كه جمعا مسافتي درحدود ۳۸ كيلومتر را شامل مي شد. مسير اول ۱۰ و مسير دوم ۲۸ كيلومتر مسافت داشت كه تماما در دامنه شيب دار ارتفاعات شمال تهران پيش بيني شده بود. بعد از آنكه از جاده آسفالت دربندسر به شمشك خارج شديم تازه فهميدم كه سواري در جاده هاي سنگلاخ بيرون از جاده چه قدر سخت و پردست انداز است. جاده اي كه كمي بيش از پهناي يك اتومبيل وسعت داشت و دره اي عميق دايما از پنجره كوچك اتومبيل خودنمايي مي كرد. در كيلومترهاي اول كمتر به محيط اطراف توجه مي كرديم. زل زده بوديم به جاده كه مبادا راننده در پي اشتباهي ما را به اعماق دره سرازير كند، اما دقايقي بعد كه در دامنه با طراوت كوه اوج گرفتيم ترسمان ريخت و محو مناظر اطراف شديم.
صعود به ارتفاع۳ هزار متري آن هم با اتومبيل، هماوردي لذتبخش با طبيعت به ظاهر خشن منطقه بود. اما يك مانع طبيعي حركت چرخ هاي اتومبيل، را براي مدتي به تاخير انداخت.
باتلاق
آفتاب تموز برف اندك كوه را ذوب مي كرد و از هر باريكه اي آب زلال به سمت دره سرازير مي شد. يكي از همين آبراهه هاي كوچك درست در مسير مسابقه، قسمتي از جاده را به باتلاق تبديل كرده بود. باتلاق درست پاي يك سربالايي تند درست شده بود و اجازه عبور به اتومبيل پيشتاز را نمي داد. گروهي از بوميان منطقه به مدد دوستي با رانندگان طبيعت دوست، وارد عمل شدند و چند تخته سنگ را براي پر كردن باتلاق از معدني كه مي شناختند آوردند. باتلاق، سنگ هاي كوچك را قورت مي داد و مي بايست لقمه اي گلوگير براي آن مي جستيم. سنگ هاي بزرگ روي گل هاي چسبناك دراز كشيدند تا چرخ هاي اتومبيل هاي دو ديفرانسيل را دست به دست از باتلاق عبور دهند. اتومبيل كنترل به سختي از اين مانع طبيعي گذشت و مارشال مسابقه با بي سيم آغاز رقابت را اعلام كرد.
اتومبيل ها با فاصله ۳ دقيقه اي نسبت به هم، رقابت را آغاز كردند و در مسير كه ما زودتر آن را پيموده بوديم قرار گرفتند. ما در همان پيچ اول خيمه زديم تا يكي از جذاب ترين قسمت هاي مسير را از دست ندهيم. زير پاي ما قسمت هايي از جاده سنگلاخ پيدا بود و چيزي نگذشت كه اولين اتومبيل را از روي گرد و خاك برخاسته اش ديديم. جيپ آبي رنگ با هدايت يكي از بهترين رانندگان دو ديفرانسيل پيش مي راند و پيچ ها را يكي پس از ديگري در مي نوردد. آقاي حشمت با سرعت قابل ملاحظه اي شيب تند را بالا مي آيد و به باتلاق نزديك مي شود. دل توي دلمان نيست. شيب بالاي سر باتلاق بسيار تند است و با اين سرعت حتما اتومبيل به هوا خواهد پريد. مسوول كميته دو ديفرانسيل فدراسيون اتومبيلراني درست جايي كه جاده دو شاخه شده، ايستاده و با پرچم، مسير درست مسابقه را كه از باتلاق كوچك منشعب مي شود به راننده نشان مي دهد. جيپ آبي رنگ آقاي حشمت با سرعت به قلب باتلاق مي زند و با سر و صداي زيادي از روي تخته سنگ ها به هوا مي پرد. براي لحظه اي كوتاه دو چرخ جلو كاملا از زمين كنده مي شود و بلافاصله جيپ روي چهارچرخ راهش را ادامه مي دهد. ۱۵-۱۰ نفري كه كنار باتلاق ايستاده اند، همگي براي آقاي حشمت كف مي زنند و جيپ آبي در سر بالايي تند ادامه مسير از نظرها محو مي شود. اولين مسير، در قله كوه مجاور به پايان خواهد رسيد.
|
|
به تدريج اتومبيل ها كه به ترتيب رتبه هايشان در مسابقه قبلي به خط شده بودند، از راه مي رسند و همگي از روي باتلاق و شيب تند بالاي سر آن مي پرند و مي روند. قله اي كه براي ما غيرقابل عبور به نظر مي رسيد، براي رانندگان تپه اي كوچك به نظر مي رسيد و با مهارت از آن عبور مي كردند.
تنوع
در ميان حدود ۳۰ نفر شركت كننده در اين مسابقه، انواع اتومبيل ها ديده مي شوند. از جيپ هاي صحرا، شهباز و رنه گيد تا اتومبيل هاي شاسي بلند ساخت داخل، اما عجيب ترين اتومبيل بي ترديد اتومبيل دست ساز آقاي مهندس طباطبايي، همرزم و همفكر شهيد چمران است كه به راحتي از روي باتلاق عبور مي كند. آخرين اتومبيل ها هم جيپ هاي جنگي موسوم به ميول (Mule) هستند كه باچهارسيلندر از قدرت كمتري نسبت به اتومبيل هاي اوليه برخوردارند. اما اراده همه راننده ها قوي و محكم است. راننده هايي كه فراتر از حجم موتور و اسب بخار به فكر مسابقه دادن و غرق شدن در طبيعت بكر كوه هاي البرز هستند. اين مسابقه براي آنهابسيار لذتبخش است چيزي مثل احساس شكار در سال هاي دور گذشته كه مفهومي فراتر از شليك به وحوش نخجيرگاه ها داشت. مسابقه امروز براي آنها نوعي تجديد رفاقت و ميثاق با دوستان همفكر است و همگي از اينكه به مبارزه نمادين با عناصر به ظاهر خشن طبيعت مي روند، احساس غرور مي كنند؛ حتي آقاي كيكاووس كه درست پاي باتلاق اتومبيلش از حركت مي افتد. دوستان به كمك آقاي كيكاووس ۶۴ ساله مي شتابند تا مركب حامل او، دخترش و نوه اش دوباره راه بيفتد. به هر حال بقيه دوستان در پايان خط منتظرند.
مسير دوم
قسمت دوم مسابقه يك كوهنوردي واقعي است. مسير ۲۸ كيلومتري پيش بيني شده درست از پاي كوه آغاز مي شود و به نزديكي قله جايي كه جاده آسفالته منتهي به پيست شمشك مثل مار سياهي پيچ و تاب خورده، به پايان مي رسد. چشم انداز اين مسير فوق العاده زيباست و هم آغوشي رنگ سبز چمن، رگه هاي سفيد برف هاي زمستاني و سنگ هاي خاكستري جلوه هايي ماندگار از نقاش چيره دست طبيعت است. اتومبيل ها كارشان را شروع كرده اند و گروهي تماشاگر از بالاي كوه آنها را از دور نظاره مي كنند. ماشين ها از آن بالا به اسباب بازي هاي كودكانه مي مانند، اما از حاشيه جاده مانند فرش هاي خانگي كه محل ماشين بازي بچه هاست خبري نيست، اين كوه است كه به همه دستور مي دهد.
اتومبيل ها سربالايي تند را مي پيمايند و نقشه خوان ها دايما زمان باقيمانده و سرعت مناسب را به راننده ها يادآوري مي كنند. بعضي از اتومبيل ها كه از نفس افتاده اند به كوه مي چسبند تا راه براي نفرات بعد باز بماند. هيچ كس دست بردار نيست و هرطور شده بايد اين ۲۸ كيلومتر طي شود.
دربالاي كوه وقتي ماشين ها به جاده آسفالته مي رسند به هم تبريك مي گويند. از اينكه همگي اين جاده را به سلامت طي كرده اند راضي وخوشحال هستند. چيزي به آخر مسابقه نمانده و معدود اتومبيل هاي باقيمانده هم آرام آرام به خط پايان مي رسند. نتايج اين مسابقه با چند روز تاخير اعلام خواهد شد چون تيم داوري بايد تمام زمان ها و خطاهاي شركت كنندگان را با كامپيوتر محاسبه كنند اما مساله مهمتر اين است كه همگي به خط پايان رسيده اند. دوستان با هم خداحافظي مي كنند و به هم قول مي دهند كه در مسابقه بعدي هم حاضر خواهند بود. آنها طبيعت مصفا را به سوي شهر دود زده ترك مي كنند اما مطمئن باشيد به زودي به آغوش كوه باز خواهند گشت.
بازگشت
سربالايي هاي لشگرك خيلي راحت تر از اول صبح طي مي شود. اين جاده آسفالته پر دست انداز نسبت به آن راه سنگلاخ چقدر صاف و صيقلي به نظر مي رسد. بالاي گردنه كه مي رسيم تهران از دور پيداست. دوست راننده ما چندان تمايلي به سرعت گرفتن در سرازيري را ندارد. فكر مي كنم دل او هم براي طبيعت تنگ شده است.