سه شنبه ۹ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۲۲
انديشه
Front Page

فلسفه ذهن
009858.jpg

جرج گراهام*
ترجمه: علي رضا رضايت
فلسفه ذهن حوزه اي از فلسفه است كه تلاش مي كند فهمي نظام مند و جامع از ذهن ارائه دهد. كوشش اين قسم از فلسفه شناختن ماهيت ذهن، كاركرد و كشف راز آن است
از جمله مسائلي كه از ديرباز انديشه بسياري از فيلسوفان و دانشمندان علوم طبيعي و حوزه انسان شناسي را به خود معطوف داشته است، مسأله ماهيت ذهن، كاركرد آن و نحوه ارتباط آن با جسم بوده است. كتاب درآمدي بر فلسفه ذهن تأليف جرج گراهام كه اكنون ترجمه فصل اول آن پيش روي خواننده محترم قراردارد از آن دسته تحقيقاتي است كه در اين زمينه صورت پذيرفته است. اين كتاب مشتمل بر يازده فصل است و فصل اول آن به بررسي چيستي فلسفه ذهن پرداخته است. نگارنده در بخش اول مقاله دو ويژگي ممتاز فلسفه يعني جامعيت و نظام مندي را توضيح داده است. آن گاه به بررسي ماهيت ذهن مي پردازد و نهايتاً  تعريفي از فلسفه ذهن ارائه مي كند. وي در بخش دوم به بررسي ماهيت انواع تجربه پرداخته و با ذكر نمونه هايي از تجربيات افراد و بررسي استدلالات مطرح نشده در خصوص آنها مطلب را به سرانجام رسانيده است.
فلسفه ذهن چيست؟
شما هنگام خواندن يك كتاب از ذهنتان بهره مي گيريد. هنگام تأمل روي يك مطلب ذهنتان در حال فعاليت است، هنگامي كه روي صندلي خود نشسته ايد تجاربي داريد. هنگام ديدن رنگ جلد كتاب تجربه ديداري داريد. هنگامي كه به صداي اتاق مجاور گوش مي دهيد يك تجربه شنيداري داريد. ذهنتان، شما را قادر مي سازد كه بخوانيد، بينديشيد و بشنويد. اكنون براي يك لحظه تصور كنيد اگر جهان ما (كره زمين) عاري از ذهن بود چه اتفاقي مي افتاد. اگر جهان فاقد تجربه و انديشه بود چه پيش مي آمد، دست كم جهاني عاري از ذهن يا به قول جان كيتس يك سكوت مطلق با جوانه ها و زنگها و ستارگان بي نام داشتيم كه در آن هيچ چيز نام و نشاني نداشت. جهاني كه در آن انديشه درباره چيزي يا تجربه امري غيرممكن مي  نمود. در اين جهان هيچ كس وجود نداشت نه شما بوديد و نه من. خوشبختانه جهان خالي از ذهن نيست. در واقع جهان مملو از اذهان است. به علاوه اذهان در اين جهان نه تنها اشياء را مي نامند بلكه خود نيز ناميده مي شوند. آنها توسط انواع و افراد مشخص مي گردند به عنوان مثال:  ذهن حيوان، ذهن انسان، ذهن من، ذهن شما، ذهن چارلز ديكنز و يا ذهن هر كس ديگر. اذهان نه تنها نامگذاري مي گردند بلكه در علم، داستان، شعر و فلسفه نيز مورد مطالعه و بررسي قرار مي گيرند. هدف اين مقاله معرفي حوزه اي از فلسفه است كه به مطالعه ذهن مي پردازد؛ فلسفه ذهن.
تعاريف اوليه و نظريات مقدماتي
فلسفه ذهن چيست؟ فلسفه ذهن حوزه اي از فلسفه است كه تلاش مي كند فهمي نظام مند و جامع از ذهن ارائه دهد. كوشش اين قسم از فلسفه شناختن ماهيت ذهن، كاركرد و كشف راز آن است. اگر چه فلسفه ذهن يك موضوع منحصر به فرد است در عين حال از جوانب و بخشهاي متعددي برخوردار است كه اساس كار اين مقاله را تشكيل مي دهند. ضمن اين كه فرد قادر خواهد بود پيش از خواندن اين مقاله از طريق بررسي مفاهيم گوناگون به كار رفته در تعاريف پيشين از فاعل شناسا آگاهي يابد. ابتدا اجازه دهيد نگاهي به فلسفه داشته باشيم آنگاه سراغ ذهن رفته و در نهايت به فلسفه ذهن بپردازيم.
اهتمام فلسفه به عنوان يك درس يا نظامي آكادميك عبارت است از فهم جامع و نظام مند اساسي ترين جوانب تجربه انسان و اين جوانب به همان ميزان كه شامل ذهن مي شوند در برگيرنده دين، علم، هنر، زبان و اخلاق نيز هستند. كليد واژه هاي مورد بحث ما در اين مقاله عبارتند از: نظام مند و جامع. اين دو كليد واژه از جمله ويژگي هاي مميزي فلسفه به شمار مي روند و آن را از ساير علوم نظري و عقلي نظير تاريخ و فيزيك جدا مي سازند. جامعيت دو بعد دارد: ۱- بعد سطحي ۲- بعد عمقي.
در فيزيك بحث از حركت مطرح است نه اعتقاد به خدا. موضوع مورد مطالعه در تاريخ نيز صرفاً وقايع گذشته است، نه تفاوت بين خوب يابد. اما فلسفه به مطالعه مسأله اعتقاد به خدا و نيز تفاوت ميان درست و نادرست و همچنين به بررسي مباني اصلي فيزيك و يا تاريخ مي پردازد. از اين حيث فلسفه حوزه وسيعي را در برمي گيرد.
فلسفه به گونه اي نظام مند زمينه وسيع تري را نسبت به علوم ديگر پوشش مي دهد، اين كه فلسفه زمينه هاي متعددي را در برمي گيرد حاكي از ويژگي گستردگي آن است. اما عمق چيست؟ سعي فلسفه گذشتن از سطح و رسيدن به عمق و هسته است. در واقع گاهي اوقات استدلال يك فيلسوف چنين است كه چيزي نزديك به شيوه ديگري از تحقيق نظير دانش را مي بايست جايگزين نمود. اين امر نماد تلاشي براي رسيدن به عمق است. فلسفه مي تواند موجب بروز تغييراتي در ساير نظامها گردد چرا كه اين علم اساس آن نظامها را عميقاً  مورد مطالعه و بررسي جدي قرار مي دهد. برخي از روانشناسان با نظر سوزان بلك مور روانشناس دانشگاه بريستل مبني بر اين كه بعد از مرگ جسم مادي هيچ تجربه اي از خود باقي نخواهد ماند، موافقند.(۱) اما فلاسفه  در اين مورد با آنها همداستان نيستند. فيلسوف ممكن است درست يا غلط چنين استدلال كند كه يك تحليل دقيق از اطلاعات خام و تجربي با دانسته هاي حوزه هاي ديگر تجربه انسان نشانگر اين خواهد بود كه «خود» يا ذهن باقي مي ماند و لزوماً  بعد از مرگ جسم از بين نمي رود.[البته]  هدف نگارنده در اينجا بيان تناقض فلسفه با نظريات بنيادين دانشمندان و روانشناسان نيست. برخي از فلاسفه با شك و ترديدي كه بلك مور در خصوص بقا مطرح كرد موافقند. مسأله مورد نظر در اينجا جامعيت فلسفه و بويژه تلاش آن براي رسيدن به عمق يك چيز(پديده) است. سعي و تلاش فلسفه درك و فهم است، حتي اگر اين امر به معناي چالش با نظريات و عقايد نظامهاي ديگر تلقي گردد.
تا بدينجاي مقاله حاضر جامعيت فلسفه را مورد بررسي قرار داديم. اما نظام مند بودن به چه معناست؟
ساده ترين راه جهت توصيف نظام مند بودن (كه بيانگر ايده اصلي است اما تلاش چنداني جهت روشن نمودن آن نمي كند) آن است كه: فلسفه از دو ويژگي انسجام و سازگاري توأمان برخوردار باشد. منظور از انسجام آن است كه گزاره هاي فلسفي با يكديگر متناقض نباشند و مراد از سازگاري آن است كه طرفين قضايا يكديگر را تأييد كنند.
عناصر نظام مند بودن (انسجام و سازگاري) بسيار انتزاعي به نظر مي رسند و در واقع توصيف دقيق آنها بسيار دشوار است. اما در عين حال فلسفه مستلزم اين دو ويژگي است و هر گزاره اي كه فاقد يكي يا هر دوي اينها باشد، غيرنظام مند و مطرود است. به منظور روشن شدن بحث سه مدعاي فلسفي ذيل را در خصوص ذهن، مغز و مرگ در نظر بگيريد.
مدعاي اول: ذهن يك چيز است و در واقع همان مغز است. بدين معنا كه ذهن و مغز يكي هستند.
009855.jpg

مدعاي دوم: ذهن بعد از مرگ باقي مي ماند.
مدعاي سوم: مغز بعد از مرگ باقي نمي ماند.
مدعاهاي اول، دوم و سوم را نمي توان درست انگاشت از اين حيث آنها داراي انسجام نيستند. ذهن نمي تواند باقي باشد در حالي كه مغز (چنانچه ذهن و مغز يكي باشند) از ميان برود. براي مقايسه، اين مثال را در نظر بگيريد: من يك شخص و در واقع همان جرج گراهام هستم. من نمي توانم به اسكاتلند سفر كنم در حالي كه جرج گراهام به چين سفر كند. اگر ما يك شخص واحد باشيم پس هر چه من انجام مي دهم جرج نيز مي بايست همان را انجام دهد چرا كه او، من هستم. اما براي دستيابي به نظام مندي چه بايد كرد؟ در مثال مذكور، يك بار مدعاي اول را برداشته و مدعاي چهارم را اضافه مي كنيم: ذهن و مغز يكي هستند. مدعاي دوم، سوم و چهارم منسجم اند و هر يك از گزاره ها را مي توان درست انگاشت. اين بدان معنا نيست كه گفته شود هر يك از آنها به راستي صحيح اند لكن مي توان ادعا كرد كه اين مجموعه از تناقض مبري است. حتي مدعاهاي دوم، سوم و چهارم يكديگر را تأييد مي كنند. چنانچه به عنوان مثال اگر ذهن و مغز يكي نباشد، پس آنچه درباره ذهن صادق است درباره مغز صادق نيست، آن چيز چيست؟ پاسخ احتمالي مدعاهاي دوم و سوم آن است كه ذهن بعد از مرگ باقي است اما مغز خير. پس مدعاهاي دوم و سوم، مدعاي چهارم را تأييد مي كنند. در واقع آنها علت صدق مدعاي چهارم را توضيح مي دهند. لذا مدعاهاي دوم، سوم و چهارم نه تنها سازگارند بلكه معقول و منطقي و منسجم و داراي روابط تأييدكننده دو طرفه نيز هستند. متأسفانه شايد همانگونه كه گيلبرت هارمن، استاد فلسفه دانشگاه پرينستون، در جاي ديگر خاطر نشان مي كند، هيچ قانون ثابتي كه نحوه رسيدن به سازگاري و انسجام را نشان دهد وجود نداشته باشد. نظام مندي نشان مي دهد كه چيزي (يكي از گزاره ها) در مدعاهاي اول، دوم و سوم بايد كنار رود. اما كداميك؟ آيا مي بايست مدعاي چهارم را به جاي مدعاي اول بگذاريم؟ آيا لازم است مدعاي دوم مبني بر باقي ماندن ذهن بعد از مرگ را رها كنيم؟ مدعاي سوم كه مدعي عدم بقاء مغز است چطور؟
هر يك از اين بديلها مجموعه سازگار و منسجمي از مدعاها را بوجود مي آورد اما حتي بدون داشتن دستورالعملهاي دقيق براي نظام مندي واضح است كه فلسفه اي كه فاقد نظام مندي، سازگاري و انسجام باشد، نمي تواند سيستماتيك باشد. فلسفه ها را مي توان در پاره اي زمينه ها غيرقابل قبول دانست كه يكي از آنها عدم نظام مندي است. عجالتاً اضافه مي كنم چنانچه جامعيت و نظام مند بودن دو ويژگي برجسته فلسفه باشند، اين دو ويژگي از خصايص منحصر به فرد فلسفه نيستند. فلسفه با علومي نظير فيزيك و تاريخ متفاوت است و اين تفاوت [تنها] بدين دليل نيست كه فلسفه از لحاظ نظام مندي زمينه هاي بيشتري را پوشش مي دهد بلكه به خاطر ارزش و محتواي آن نيز هست. به عنوان مثال اساس فيزيك،  رياضيات و آزمايش است. اما فلسفه نيازي به اين دو ندارد.
مبناي تاريخ نيز وقايع گذشته است لكن فلسفه اين طور نيست. فلسفه حتي نيازمند فيلسوفان گذشته و متفكران پيشين خود يعني افلاطون و سقراط (با وجود نظريات ارزشمند شان) هم نيست. قلب روش فلسفي تعقل و استدلال است. انگيزه يا دليل تفلسف افراد عبارت است از: ويژگي هاي جهان و تجربه انساني كه افراد طبيعتاً  آن را آزاردهنده، گيج كننده و معماگونه مي يابند؛ نظير «ذهن». ذهن چيست؟ قبل از ارائه تعريف اجازه دهيد نمونه اي از آنچه عملاً  ذهن خوانده مي شود را مورد توجه قرار دهيم. فرض كنيد شما در حال شكستن گردو با گردوشكن هستيد و اين وسيله به جاي آن كه روي گردو ضربه وارد كند روي شست شما مي خورد. چه اتفاقي مي افتد؟ ابتدا احساس درد خواهيد كرد سپس شايد عصباني شويد و بعد نهايتاً  معتقد مي شويد كه اشتباه كرده ايد. هر سه اين امور يعني درد، عصبانيت و اعتقاد فعاليتهاي ذهن هستند و يا وقايعي اند كه در ذهن يا بوسيله آن روي مي دهند. يك موجود فاقد ذهن نمي تواند احساس درد داشته باشد، عصباني شود يا احساس اشتباه كند. البته اين بدان معنا نيست كه صرفاً موجوداتي كه احساس درد؛ عصبانيت يا اشتباه مي كنند ذهن دارند.آنجا كه از ذهن برخورداريم مي انديشيم و تجربه مي كنيم.
ادامه دارد
* جرج گراهام: استاد فلسفه و روانشناسي دانشگاه آلباما در بيرمنگام
منبع: Philosohy of Mind an introduction

تازه هاي انديشه

ترجمه اي تازه از «دعاي ندبه» و «دعاي كميل»
دكتر طاهره صفارزاده- شاعره و مترجم قرآن كريم- در تازه ترين اقدام مكتوب خود، ترجمه اي فارسي و روان از دعاي ندبه و دعاي كميل را براساس آيات قرآن به تشنگان و دوستداران فرهنگ و معارف قرآني ارائه كرد.
به گزارش خبرگزاري «مهر»، اين اثر، از تازه ترين كتابهاي دكتر طاهره صفارزاده در حوزه دين و معارف اسلامي است كه توسط انتشارات هنر بيداري با ۵۰۰۰ شمارگان منتشر شده است. صفارزاده كه به عنوان مبتكر نقد عملي ترجمه قرآن نيز در داخل و خارج از كشور مطرح است، طي توضيحات بيشتري در مورد تازه ترين كتاب خود گفت: در اين ترجمه تلاش شده گنجينه عظيم هستي، يعني قرآن كريم، در همه وجوه ديني و مذهبي به عنوان ريشه معرفي گردد و نقش محوري ائمه اطهار(ع) در تبيين معارف قرآني نشان داده شود.
اين شاعر و مترجم قرآن كريم تصريح كرد: از اين كه مردم، در روزهاي جمعه اين ادعيه ها را با زبان عربي مي خوانند، دلتنگ مي شوم و در واقع منظورم از ارائه اين ترجمه فارسي از دعاي ندبه و كميل، ايجاد پيوند بيشتر مخاطبان فهيم كتاب الهي با عمق مفاهيم معنوي و قرآني ندبه و كميل بوده است كه اميدوارم مورد عنايت قرار بگيرد. اين كتاب توسط «نشر آفاق» توزيع مي شود.
نيچه در قرن بيستم
009852.jpg

كتاب «نيچه در قرن بيستم» در برگيرنده مجموعه مقالاتي از «هيدگر»، «فوكو»، «دلوز»، با ترجمه «عيسي سليماني»، منتشر شد.
اين كتاب در هفت فصل كه شامل بخش هايي با عنوان «مدرنيته نيچه» نوشته «فرانسواگري»، «فلسفه يعني هنر زيستن» نوشته «ويلهلم اشميت»، «روش تبار شناختي» نوشته «فرانسوا گري»،  «ماركسيست ها نگرشي متناقض» نوشته «آنتونيو نگري»، «جنبه هاي نوزايي نيچه اي» نوشته «جياني واتيمو»، «نيچه به آمريكا آمد» نوشته «ريچارد رورتي»، «كامو سيزيف و ديگران» نوشته «رژه گرينه» و «دلوز و نيچه يا برعكس» نوشته «مارك دلونه» مي باشد.
اين كتاب در ۳۴۴ صفحه، با شمارگان ۲۲۰۰ نسخه و با قيمت ۲۸۰۰ تومان، از سوي انتشارات «نگيما» و نشر «ناصرين» منتشر شده است.

|  اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |