سه شنبه ۹ تير ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۲۲
ورزش
Front Page

آلمان بدون تمام كننده
اين فوتبال به كجا مي رود؟
009834.jpg

مريم دري منش: كريستف دام، مربي حال حاضر باشگاه فنرباغچه تركيه كه پس از جنجال اتهام اعتياد در سال هاي اخير، نتوانست علي رغم تمام شايستگي هايش پست مربيگري تيم ملي فوتبال آلمان را احراز كند، اكنون پس از حذف تيم ملي كشورش از دور مقدماتي جام ملت هاي ۲۰۰۴ اروپا، در مصاحبه اي با مجله ورزشي كيكر، نظرات خود را در مورد تيم هاي حاضر در اين جام، بازيكنان شاخص و نيز علل حذف تيم آلمان از اين مسابقات بيان مي كند.
* قضاوتتان در مورد حذف زود هنگام تيم ملي آلمان از يورو ۲۰۰۴ چيست؟
- طبيعتاً حيف است، نه فقط براي هواداران.
* يك بار ديگر بازي ها را مرور مي كنيم. مقابل جمهوري چك...
- تيم ما هرگز نتوانست حالت عصبي اش را رفع كند. درست در زماني كه مدام شانس گل داشتند، نتيجه ۲ بر يك مثل دوش آب سرد بر سرشان فروريخت. تيم آلمان به اندازه كافي شانس داشت ولي تمام كننده نداشت.
* در مقابل لتوني...
-  در آن بازي هم شانس هاي كافي داشتيم. متأسفانه ما حتي يك بار هم در حد استاندارد ظاهر نشديم. در اين ديدارهاي سخت و تنگاتنگ به كيفيت نياز است و بدون شك ما در خط حمله بزرگترين مشكل را داريم. كلوزه كاملاً متأثر از مصدوميت طولاني و مشكلاتش در لاترن، هم از لحاظ جسمي و هم روحي بود. كوراني به شدت مي جنگد، اما هنوز سرسختي و مقاومت ندارد.
* نظرتان در مورد فردي بوبيچ و توماس برداريچ.
- بوبيچ در مقدماتي جام ملت ها، سهم خود را داشت. تو به عنوان مربي نمي تواني چنين بازيكني را كنار بگذاري. برداريچ خيلي سرسخت است، بازيكني با خصوصياتي كاملاً انحصاري. اگر تو را مجاب كند، بايد به او اعتماد كني و اجازه بازي بدهي.
* آيا پودولسكي بايد زودتر وارد زمين مي شد؟
- من نمي توانم قضاوت كنم. در مورد اين گونه بازيكنان جوان بايد هميشه شانس و ريسك را با هم بسنجي و سبك و سنگين كني. گاهي اوقات ريسك كردن مفيد واقع مي شود.
* شواين اشتايگر موقعيتهاي بيشتري براي جايگزيني پيدا كرد.
- او كارش را خوب انجام داد، اما بايد تجربيات بيشتري پيدا كند. او اغلب زياده خواه و جاه طلب است.
* برگرديم به بازي ها. در مقابل هلند...
- تيم نشان داد كه تحت هر شرايطي مي تواند رو به جلو بازي كند. آنها در نيمه اول كاملاً برتر از حريف بودند. فقط همان طور كه قبلاً گفتم تمام كننده ندارند. اگر بازيكني مثل فان نيستلروي داشتيم، كانديد قهرمان جام مي شديم.
* چند هفته پيش در مصاحبه اي با خود ما اظهار داشتيد كه شما در كسوت مربي تيم ملي، به مسابقات اروپا به عنوان ايستگاه بين راه جام جهاني ۲۰۰۶ نگاه مي كرديد.
- درست است اما اين بدان معنا نيست كه در آن بازي ها كم كاري مي كرديم. هدف من كسب حداكثر امتيازات مي بود. من در درجه اول بازيكنانم را در راستاي جام جهاني ۲۰۰۶ انتخاب مي كردم. يعني به اين جام اروپايي به ديد اولين صحنه حضور يك يا چند بازيكن نگاه مي كردم. اين طوري دچار تصورات بي اساس جواني نيز نمي شدم.
009837.jpg

* با توجه به جام ۲۰۰۶ چه اتفاقي بايد در تيم بيفتد؟
- اين را مسئولان فدراسيون فوتبال مي دانند. بايد اهداف روشني را تشريح كنند كه با آن به مقصد نهايي برسند.
* چه از لحاظ فردي و چه ساختاري، آيا نبايد تغييراتي در تيم ايجاد شود؟
- نمي خواهم به عنوان داناترين فرد نظري بدهم.
* شما يك بار گفتيد كه مربي تيم ملي بايد مثل يك مربي باشگاهي منفعت طلبانه عمل كند.
- اين را به رودي فولر هم گفته ام.
* بحث را عوض كنيم. مرحله مقدماتي يورو ۲۰۰۴ به پايان رسيده است. ارزيابي نهايي تان از اين مرحله چيست؟
- تيم هاي مطرح و بزرگ تاكنون چيزي از خود نشان نداده اند. ستاره هايي مثل زيدان و بكهام بايد بهاي استرس هاي برنامه هاي دائمي باشگاهي را بپردازند.
* كدام بازيكنان تأثير مثبتي روي شما گذاشته اند؟
- مسلماً روني. او براي تبديل شدن به يك ستاره جهاني، همه فاكتورها را دارد. فقط مي ماند اينكه چگونه اين امكانات ذاتي را پرورش داده و بسازد. بعد كريستيانو رونالدو از پرتغال، كه قابليت هاي بزرگي دارد. ابراهيموويچ، كه خيلي دلم مي خواهد او را به فنرباغچه بياورم ولي آژاكس ۲۵ ميليون براي قرارداد او طلب كرده است و لارسن كه در مورد او زياد صحبت كرده ايم.
* در مورد تيم چك چه مي گوئيد؟
- عملكرد آنها باعث تعجب من نمي شود. آنها تيم يك دستي هستند كه آماده فتح جام هستند و بازيكنانشان هنوز گرسنه اند.
* برخلاف فرانسه، مدافع عنوان قهرماني؟
- مي توان اين گونه نگاه كرد. تيم فرانسه از تعداد زيادي فوق ستاره تشكيل شده بود كه هر كس فكر مي كند هر كدام از آنها به تنهايي كفايت مي كنند. اما ديگران با انگيزه تر هستند.بهمين خاطر حذف شد.
* مثلاً انگليسي ها.
-  بله، ولي آنها در مجموع انگار در حوض خانه هايشان بازي مي كنند و وسايل بزرگ بازي را در اختيار ندارند. اگر امكان ضد حمله پيدا كنند، طبيعتاً مثل يك خرس قوي عمل مي كنند. بكهام تا آخر هم فقط يك عضو بي اثر بود. او گاهي اينجا و آنجا توانايي اش را بروز مي دهد ولي هنوز تمام قوايش را به كار نينداخته است.
009840.jpg

* هلندي ها قدم به مرحله يك چهارم نهايي گذاشته اند.
- آنها در دو ديدار اولشان، با يكديگر متحد و هماهنگ نبودند بيشتر در كنار هم بازي كردند تا با هم. اما به خاطر قابليت هايشان قادر به همه كاري هستند.
* اسپانيا، كه قدرتمندترين ليگ دنيا را دارد، الان در خانه است.
- در تيم اسپانيا بازيكن تصميم گيرنده كم است. بايد بر شانس خود مسلط باشي و از آن استفاده كني.
* ايتاليا هم خداحافظي كرده است.
- آنها خودشان باعث حذف خودشان شدند. توتي نقش محوري در تيم داشت.

باز تاب
بيچاره اوزه بيو
حاشيه اي بر مطلب روز شنبه صفحه ورزشي روزنامه همشهري

سرور گرامي جناب آقاي كوثري!
بازي فوتبال گاهي در هيبت توفاني رخ مي نمايد و گاه دريايي زيبا و گاهي نيز چون رودخانه اي خشك كه لب هيچ گنجشكي را تر نمي كند؛ اگر پرنده اي را به سوي خود بخواند شايد جز اتلاف انرژي و اشتياق حاصلي براي او ندارد.
با فوتبال بايد مثل همه واقعيت ها و پديده اجتماعي برخورد كرد. فوتبال رياضي نيست كه هميشه معادلات و قوانين اش ثابت باشد ويا فيزيك و شيمي نيست كه با آگاهي از تركيبات عناصر آن بتوان عنصر جديدي كشف كرد و براي تهيه عنصر جديد فقط عناصر سازنده آن و چگونگي تركيب آن را شناخت. فوتبال چيز ديگري است؛ نمي دانم چيست؛ ولي فكر مي كنم علم نيست. اتفاق حتماً هست.
دوست عزيز: برخورد با يك موضوع مهم و در عين حال زيبا به نام فوتبال به گمانم پيش از آنكه حسي و شعاري باشد بايد كارشناسانه و واقع گرايانه تحليل شود.
بازي پرتغال و انگليس چون سمفوني زيبا با صداي طبلي شروع شد و آن صدا دقايق فراواني فضاي ورزشگاه و گستره ذهن و چشم بينندگان خود را پوشاند و نوازندگان فانتزي با سازهاي خوش صداي خود در طنين آن طبل گم شده بودند تا آنكه صداي آرشه سازها در دقيقه ۸۳ به گوش رسيد. اين فوتبال شايد همه را دچار احساسات كند - كه از آن دريغي نيست و حتي بنده نيز شايد با حسي خاص اين مطلب را مي نويسم- اما فقط حس و هيجانات آني را تصوير كردن منصفانه نيست ، مطلب صفحه ۲۹ روز شنبه ۶ تير خيلي زيبا نوشته شده بود اما متأسفانه تصويري از زمين بازي و بيشتر بازي پرتغال ارائه شده كه اگر كسي آن بازي را نديده باشد گمان مي كند كه پرتغال براساس توطئه اي از پيش طراحي شده بازي را به نفع خود تغيير داد. اين بازي يك چيز را به روشني تصوير كرد و آن اينكه: درخشش ستاره ها دايمي نيست و نمي تواند هميشه گرمابخش باشد، هر ستاره اي - حداقل زميني - بعد از مدتي درخشش افول مي كند، چه فيگو، بكهام، رونالدو ،مارادونا و چه هزاران ستاره زيباي ديگر آسمان فوتبال و آسمانهاي ديگر.
استاد عزيز! چرا واقعيت انجام گرفته را با «اگر»ها پيوند مي زنيم؟ و آن هم اگرهايي كه بايد انجام نمي گرفت. جمله «اگر در اين توطئه» در آن مطلب، بار منفي فراواني دارد كه خواننده اي چون من را گمراه مي كند، اينكه: در آن بازي زيباي شب طولاني و به يادماندني «توطئه اي» در حال وقوع بود. استاد گرامي: پوستيگا چه كم از «فيگو»اي داشت كه در عين حال كه در وسط زمين نقش بدي ايفا نمي كرد اما بازي  تأخيري او باعث شده بود كه ديگر ستاره ها فرصت عرض اندام را نداشته باشند و اتفاقاً بجا و درست از زمين بيرون رفت_ گرچه تعويض او خود يك شوك بود- ولي گمان نمي كنيد كه «فيگو» و امثال او ستاره هاي كوچكي هستند كه گاهي هم خود و هم ديگران را مي سوزانند و با غرور كودكانه خويش همه چيز را براي خود مي خواهند و كسي را بزرگتر و يا بهتر از خود نمي بينند.
به نظرمن فيگو كوچكتر از آن بود كه بخواهد منويات ملتي را فداي خواست خود كند. اگر تماشاگران «يك صدا فيگو را تشويق مي كردند »به اين خاطر بود كه از او مي خواستند تا نقش بزرگ خود را ايفا كند، حال آنكه فيگو چون بكهام آن شب چندان بزرگ نبود.
كاش به جاي آنكه فقط براي فيگو دل مي سوزانديد ،به چگونگي بازي مي پرداختيد و ويژگي هاي بازي آن شب را تصوير و تفسير مي كرديد ونقش مربي بزرگي چون اسكولاري و يا بازيكنان زحمتكشي چون: كاستا، پوستيگا، سيمائو، مانيش، و اين طرف زحمات اشلي كول و اوون را هم برجسته مي كرديد. كول ستاره اي مثل رونالدو را خاموش كرده بود و البته در اطراف آنها ستارگان ديگري درخشيدند. كاش از بازي نه چندان خوب انگليس مي نوشتيد و اينكه انگليس چرا در لاك دفاعي - به نظرمن نادرست - خود فرو رفت، حال اگر انگليس با همان بازي روان، زيبا و در عين حال كلاسيك در مقابل سوئيس بازي مي كرد، شايد نقش به قول شما «توطئه» ها كم رنگ مي شد، اما اريكسون مي دانست كه پرتغال سوئيس نيست و به اين خاطر مثل بچه هاي ترسو دست و پاي خود را گم كرده بود. ضمن آنكه من معتقدم بازي انگليس در مقابل سوئيس يك جرقه بود نه يك شيوه تداومي و هميشگي. ياران انگليس گرچه لحظاتي جرأت مي كردند كه از منطقه هيجده قدم خود دل بكنند و دو بار هم به دروازه پرتغال هجوم آوردند، اما آنها مي دانستند كه مردان پرتغال در مستطيل سبز مثل سوئيسي ها با پاشنه هاي آهنين حركت نمي كنند، به اين دليل سعي كردند آن اندوخته اندك و اتفاقي و بادآورده دقيقه ۳ را حفظ كنند و با تمامي سخت جاني خود مغلوب شدند.
آقاي كوثري عزيز! مطلب شما انگار حقي براي فوتبال روان، جنگنده، سرعتي و با درايت پرتغال قايل نمي شود و گويي انگليس از حق مسلم خود دور شده است. ولي واقعيت اين است كه در فوتبال بايد بدون ترس بازي كرد نه با دلهره و خودباختگي . هركسي كه كمي ترس در دلش باشد احتمال باخت او زياد است. آن شب انگليس خود را باخته بود و تبلور آن هم در ساق هاي پاي بكهام متجلي بود. اينكه چه كسي پشت صحنه تيم پرتغال را ارنج مي كرد و مهره ها را جابه جا مي نمود مهم نيست؛ مهم اين است كه آيا روي نيمكت ذخيره ها چنين پتانسيلي وجود دارد كه گردانندگان پشت صحنه به آن دل خوش كنند و آيا دروازه بان چنين ويژگي را دارد كه مانند بكهام قلب آسمان را نشكافد، بلكه ديوار غرور تيم مغرور انگليس را فرو بريزد. اينها واقعيت هايي بود كه در آن شب وجود داشت، نه اينكه فقط اتفاق افتاده باشد. «پوستيگا جانشين فيگو شده بود و يكي از زيباترين گلهاي پرتغال را هشت دقيقه پس از ورودش به زمين، زد» اگر پوستيگا چنين مايه هايي نداشت يقيناً ،به قول شما،«ارباب واقعي» هم جرأت تعويض فيگو را نداشت و يك جوان تقريباً بي نام و نشان - در قياس با فيگو- را وارد زمين نمي كرد و يا با آمدن روي كاستا موتور حملات پرتغال گرمتر و تندتر نمي شد. اگر اوزه بيو اين قدرت را در تيم محبوب خود مي ديد و به چنين نيروي بالقوه اي اشراف داشت پس بايد به او دست مريزاد گفت و اينكه او به راستي مرد محبوب پرتغال است.اگر كارشناسان فوتبال به چگونگي شيوه بازي  هاي فوتبال اروپا و بالاخص بازي آن شب پرتغال بپردازند، يقيناً براي فوتباليست هاي ما و جامعه فوتبال كشور مفيد خواهد بود، آن هم از قلم كاردان و زيباي شما.
و اي كاش در آن مطلب نمي نوشتيد كه « مرد محبوب پرتغالي ها را اوزه بيو» سر بريد. كمي اينجاي مطلب به صفحه حوادث شبيه شده بود. بيچاره اوزه بيو.
قربان شما: شاگرد كلاس اول ،عادل جهان آراي

|  اقتصاد  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   علم  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |