سه شنبه ۳۰ تير ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۴۳
قهوه خانه موزه شب هاي تابستان پر رونق است
011739.jpg
قهوه خانه موزه شب هاي تابستان پر رونق است. آدم هاي زيادي به اينجا مي آيند و چاي به همراه ليموي تازه با طعم تاريخ مي نوشند.
011733.jpg
اين برج بلند، دودكش كارخانه جوراب بافي بود. اكنون نيز بر فرازش نور افكن نصب كرده و از آن استفاده مي كنند.
011736.jpg
تنها مكاني كه پس از هشتاد سال در اين بنا تغيير كاربري نداده، همين اتاقك نگهباني است.
عكس ها: هادي مختاريان

۸۲ سال پيش، محله بريانك طهران
جوراب بافي در تسخير وحوش
يكي از گلايه هاي مديران موزه، نحوه نظارت بر ساخت و ساز در اين محله است. خانه هاي اطراف را طوري ساخته اند كه تراس مشرف به حياط موزه است
011745.jpg
روزگاري كارگران ايراني در كنار مديران آلماني به اينجا مي آمدند. بعد نوبت روس ها شد و امروز اما نوبت گردشگران است.
ايمان مهدي زاده 
اين موزه در زميني به مساحت ۷۶۹۳مترمربع و زير بناي ۲۶۸۳ متر مربع قرار گرفته است. بخش هاي مختلف موزه عبارتند از سالن هاي شماره يك و دو، آكواريوم، كارگاه تاكسيدرمي ، چايخانه و سفره خانه سنتي 
نام يكي از محله هاي قديمي طهران بريانك است. محله اي با عمري حدود يك قرن. البته پيش از تاريخ نامبرده اين محله مسكوني نبوده و باغ هايش زبانزد همه بوده است. هنوز هم برخي كوچه هايش بوي باغ هاي قديم را در ضمير آدمي مي پاشد. شايد همين ويژگي باعث شده در اين محله بيش از تمام طهران پارك و بوستان براي تفرج مردم مهيا باشد. پارك ساختن در اين محله چندان سخت نمي نمايد. درخت و گل و سبزه آماده است، تنها خيابان كشي وسط آنها لازم است به علاوه سيستم آب پاشي مدرن امروزي و چند نيمكت براي نشستن و استراحت. همه اينها انجام شده است.
باغ هاي بريانك جزو اموال عمده مالكاني بودند به نام هاي كمپاني، اعتماد، حاج غفوري و.... حدود نيم قرن پيش آنها باغ ها را خرد كردند، تفكيك كردند و به معرض فروش گذاشتند. قديمي هاي محل مي گويند از قطعات ۷۰ متري تا ۱۵۰ متري به صورت اقساط فروخته مي شد. قيمت ها متفاوت بود. كف قيمت دو هزار تومان بود و سقف قيمت تا ۱۱-۱۰ هزار تومان هم مي رسيد. بستگي به نزديكي و دوري خيابان داشت. بريانك امروز جزوي از تهران بزرگ شده و در دل شهر جايي كه مي توان گفت: تقريبا جنوب غرب اين كلانشهر است، جا خوش كرده. با خيابان هايي شلوغ و گاه خلوت و كوچه هايي كه روز به روز از حال و هواي قديمي شان كاسته مي شود و رويشگاه آپارتمان هاي چند طبقه شده است.
ولي هنوز شاخصه هايي در محله بريانك حضور دارد كه حس قديمي و نوستالژي را در بيننده زنده مي كند. يكي از اين بناهاي ماندگار كه در هيبتي زيبا سر جايش ايستاده، موزه هفت چنار است. رو به روي بوستان اعتماد كه فضاي سبز زيبا دارد وخانه فرهنگ، ساختماني بزرگ با آجرهاي قرمز قديمي در مساحتي گسترده، هنوز به يادگار مانده است.خوشبختانه تنها كار بري ساختمان پس از صدسال تغيير كرده و در شكل و شمايل آن زياد دستكاري نكرده اند. كهنه بودن اين ساختمان و البته تميز ماندنش كمك كرده تا سوژه اي باشد براي برانگيختن حس نوستالژيك كساني كه به اينجا مي آيند و پياده رو و خيابانش را مي بينند و در آن گام بر مي دارند.
كارخانه جوراب بافي 
نام هفت چنار به خاطر حضور هفت درخت چنار كهنسال روي اين محله گذاشته شده است ؛چنارهايي با قدمت بسيار. ساختمان تركيبي است از معماري قديمي، فضاي سبز و حيا ت وحش. وقتي رو در روي ساختمان پشت نرده ها ايستاده بوديم، هرگز در تصورمان نمي گنجيد كه قرار است ويژگي هايي ببينيم كه بتواند اينگونه در طهران جاي گرفته باشد. از در بزرگ نرده اي وارد شديم. به محض اينكه پا را روي سنگفرش كف حياط ساختمان گذاشتيم، تلنگري در ذهن خاطراتي از اواخر دوره قاجاريه را مرور كرد. حتي براي ما كه در آن دوره زندگي نكرده بوديم، معماري تصويرهايي ساخت. مي شد خاطره را در گردونه يادواره ها چرخاند و تصاويري از طهران قديم ترسيم كرد. ديوار طولاني از سوي چپ و راست در ورودي با رج آجرهايش كشيده شده است. كف حياط بزرگ خانه قديمي و در ندشت را با سنگ مفروش كرده اند. چند ساختمان جورواجور، گوشه و كنار حياط تميز و قابل استفاده نگاه را متوجه خود مي كند. تخت هاي چوبي زيادي به سبك قهوه خانه هاي قديمي - البته قابل استفاده - كنار هم چيده شده و چند متر عقب تر چند تا را روي هم تلنبار كرده اند. تابستان ها خلوت تر است.هوا گرم مي شود و كسي به هواي ديدن موزه از خانه بيرون نمي زند. محيط آرام و دنج پر شده از آواز خوش پرندگان مختلف. قفسي قوس دار وسط حياط گذاشته اند. پرندگان رنگارنگ از گونه هاي متنوع را در اين خانه سبز ريخته اند. مرغابي، سرسبز، قرقاول، خروس، طاووس، مينا و خيلي پرنده ديگر كه در كنار هم در صلح و صفا زندگي مي كنند. شرايط آبتني و شنا هم در اين هواي گرم برايشان مهيا شده است.
ميناهاي كارخانه 
عطار مي آيد. او اصالتا اهل نيشابور است. جوان سي و دو سه ساله خوش برخوردي كه در دست كاتالوگي از موزه هفت چنار گرفته و تعارفمان مي كند به ديدنش. توضيح مي دهد كه عشق و علاقه خودش نسبت به طبيعت و گونه هاي زيستي زياد است. اطلاعات خوبي مي دهد و اشاره مي كند؛ مينا در باغ ها و پارك هاي بريانك زياد است.
ما سعي مي كنيم قفس پرنده ها را هميشه تميز نگه داريم و غذايشان زياد باشد. گناه نكرده اند كه زيبايند و تماشايي. حداقل بايد ازشرايط خوبي براي زندگي برخوردار باشند. ميناهاي داخل قفس به ميناهاي بيرون كه گرسنه مي مانند، غذامي دهند.بارها خودم اين صحنه را ديده ام، ولي تا خواسته ام بروم با دوربين بيايم، سوژه پريده بود.
مي خنديم. هميشه همينطور است.
اينجا كارخانه جوراب بافي بوده است. دستگاه هاي بزرگ ريسندگي كه احتمالا - در آن سال هاي دهه اول قرن چهاردهم شمسي- از آلمان خريداري شده بود، سوار چرخ ها وارد حياط شد. سال ۱۳۰۱ اين كارخانه افتتاح شد. كارگران پشت سر هم صف كشيدند. نامشان را در كاغذي نوشتند و با لباس كار فرم و كلاه وارد كارخانه شدند. پشت دستگاه ها و دوك ها ايستادند. از يك طرف نخ داخل دستگاه مي شده و پس از رد كردن سر و صداهاي طولاني و گوشخراش جوراب مي شد و بيرون مي آمد. جوراب هاي مردانه و زنانه ضخيم براي زمستان هاي سرد و پر برف طهران. مردم جوراب هاي ضخيم را در زمستان مي پوشيدند تا پايشان در برف از سرما سرخ نشود. جوراب هاي نازك هم در تابستان مي پوشيدند. قبل از آن جوراب در خانه ها دوخته مي شد. جوراب ها بيشتر پا پوش بود، با جنس و فرم هاي مختلف، ولي حالا ديگر صنعت دنياي مدرن و پاپوشي به قالب پا به نام جوراب آورده بود. آهن هايي كه محل نصب دستگاه ها بوده هنوز پا برجاست، يادگاري از ۸۲سال پيش.
بناي ثبت شده
ساختمان محكم ساخته شده و شايد به خاطر همين با اندكي مرمت، تنها تغيير كاربري داده است. حكايت اين بنا بر مي گردد به اواخر دوره قاجاريه و اوايل دوره پهلوي. عكس هايي كه از آن دوره موجود است كارگراني را با نخستين كلاه دوره پهلوي نشان مي دهد. روزگاري كه روزهايش كلاه گذاشتن روي سر مردها و برداشتن چارقد ازسر زنان ، برگ هاي تقويم تاريخ را ورق مي زد.
چند سال گذشت و فصل ها رنگ آوردند و بردند. چنارهايي كه آن روزها هم كهنسالشان مي گفتند از حياط كارخانه خيلي بالاتر رفته بودند. هرچه قد مي كشيدند، تا كمر برج بلند ۳۵ متري وسط حياط نمي رسيدند.
زنگ كارخانه
اين برج، دودكش كارخانه جوراب بافي بود.
كارخانه كار مي كرد، از زنگ صدا درمي كردند. صبح زود، كارگرها از بين كوچه باغ هاي بريانك مي گذشتند و سپيده سحر را با آواز پرندگان زيبا به جانشان مي ريختند. كارگران با هم و بي هم وارد كارخانه مي شدند. از جلو نگهباني كه تنها مكان ثابت از نوع كاربري است، ساعت ورودشان را ثبت مي كردند. پشت دستگاه ها مي ايستادند، نخ ها را سر قلاب مي انداختند و تا وقت ناهار كه دست از كار بكشند، به تلق و تلوق دستگاه ها گوش مي كردند و از جديدترين اخبار جنگ بين المللي در گوشي حرف مي زدند.
از زنگ صدا در مي كردند، ظهر بود. دوباره كار. براي آخرين بار صداي زنگ را مي شنيدند و تا خورشيد خودش را از پس كوه ها پايين نكشيده، بايد بروند. ازلاي كوچه هايي كه روزگاري ديوار باغ هايش كاهگلي بود بگذرند. با بوي عطر گل ها و درخت هاي عرعر و سيب و گلابي سرمست مي شدند. به خاطر آشفتگي آن روزهاي سياه تاريخ دنيا نگران بودند. آلمان ها، روس ها، انگليس ها و خيلي از دول ديگر درگير و دار جنگ به ايران فشار وارد مي  آوردند. انگار آرامش روي ماندن نداشت. زمان گذشت و ساعت بارها نواخت. جوراب بافي آلمان ها جواب نگرفت. آنها در جنگ شكست خوردند. سرماي سيبري، استخوان سربازهاي نازي را خشك كرد. نبرد در جنگل هاي پربرف روسيه امان سربازان رايش را بريد. آلمان ها مجبور شدند جول و پلاسشان را جمع و جوركنند و بروند. وقتش بود روس ها از فرصت پيروزي به دست آمده مغرور شوند و بابت رد كردن اجانب آلماني، از سران دولت ايران باج بگيرند. همين كار راهم كردند. حالا ديگر رپ رپ چكمه هاي بلند روس ها شنيده مي شد. آنها با پا پاخ هايشان به ايران آمدند و كارخانه را در دست گرفتند. كارخانه شد قاليشويي. آنان با فوت و فن هاي جوراب بافي آلمان ها ميانه خوبي نداشتند. خودشان در اين صنعت پيشگام تر بودند. براي همين خواستند با اشتغال زايي جديد، حضورشان را موجه جلوه بدهند.
از زنگ ها صدا در مي كردند. كارگران با كلاه لبه دار پهلوي مي آمدند و مي رفتند. قرار بود كلاهشان را عوض كنند. فرم ديگري از كلاه بايد بر سر مي گذاشتند. به جاي ايستادن پشت دستگاه ريسندگي، قالي ها را مي شستند و كف حياط سنگفرش پهن مي كردند. در آن روزگار هنوز فرش هاي ماشيني به فكر بشر راحت طلب نيفتاده بود. قالي هاي دستباف سنگين پشم و كرك با طرح ها و رنگ هاي مختلف را روي يكديگر مي انداختند. شب عيد و اواخر تابستان يكي از رسم هاي مردم، خانه تكاني و تعويض محتويات صندوق ها و صندوقخانه ها بود.
از زنگ ها صدا در مي كردند و كارخانه و آدم هايش روز هاي سخت تحولات سياسي را پشت سر مي گذاشتند. خوشبختانه طي اين چند دهه كارخانه كار مي كرده و تميز مانده است. به راحتي مي توان گفت: «يكي از بناهاي اواخر دوره قاجاريه كه هنوز هم به هنگام ورود پرده روزگار تولدش را جلو چشم مي آورد و بكر و دست نخورده باقي مانده است، همين كارخانه است. معروف به كارخانه جوراب بافي.»
ثبت ملي كارخانه 
مسوولان فعلي كارخانه معتقدند به لحاظ معماري اينجا يكي از مفاخر ايران است. ما در مقام قضاوت و تاييد كردن چيزي نيستيم، ولي توانستيم ساعتي را در روزهاي۸۰-۷۰ سال پيش در حياط كارخانه بنشينيم و انگار در همان استكان ها از همان چاي هاي قند پهلو بنوشيم. دسته هاي تخت هاي قديمي گرد است. آنهايي كه تازه سرهم شده اند، صاف و به لحاظ طراحي مدرن ترند. در و پنجره هاي چوبي خودشان را در قاب چشم مي اندازند. پنجره هاي مشبك چوبي با شيشه هاي ساده كه با كمال تعجب، سالم به نظر مي آيند سالم بودنشان با توجه به گذر اين همه روز پردغدغه و پردردسر كمي عجيب است. انگار اينجا تنها يك كارخانه بوده، ساكت و آرام گوشه اي دنج در باغ هاي بريانك.
سال ۱۳۷۸ وقتي كارخانه مي خواست جشن تولد ۷۷ سالگي اش را شادباش بگيرد، سازمان ميراث فرهنگي هديه اي درخور به اين بنا داد و با شماره ثبت ۲۵۲۸ آن را در زمره آثار و ابنيه هاي ملي قرار داد؛ يكي از كارهاي خوب اين سازمان قبل از آنكه حادثه اي ناگوار، پنجه به چهره زيباي بنا بكشد. با كمال خوش وقتي اين بار بنايي را به نظاره نشستيم كه به رغم تاريخ پرپيچ و خم طهران (تهران) خيلي سرپا و محكم ايستاده است.
تولد موزه 
بنياد مستضعفان و جانبازان مديريت و نگهداري كارخانه را در اختيار گرفت. روز و شب هاي زيادي آمدند و رفتند تا بالاخره حدود سال ۷۶، شهرداري ساختمان بنا را از بنياد مستضعفان و جانبازان خريد. از همان روزها كارخانه شد موزه هفت چنار.
مرمت نخستين گام بود. ساختمان تميز مانده بود و سرپا. ولي فرسايش زمان گرد كهنگي روي در و ديوارش پاشيده بود. تخت هاي زهوار در رفته را تعمير و ساختمان ها را تميز كردند. طرح مرمت موزه در دست اجرا قرار گرفت، نگاهي به جغرافيا و پراكندگي امكانات فرهنگي تفريحي انداختند. قرار شد با توجه به حضور باغ و بستان هاي اطراف كه حالا شده بود پارك ها و بوستان ها - با خانه ها و جمعيت بيشتر - موزه حيات وحش و تاريخ طبيعي را اينجا بنا كنند. اين موزه خودش موزه است. ساختمانش كهنه است و اين يكي از امتيازات مهم براي هر موزه به شمار مي آيد.
يكي از گلايه هاي مديران موزه نحوه نظارت بر ساخت و ساز در اين محله است. خانه هاي اطراف را طوري ساخته اند كه تراس مشرف به حياط موزه است. به لحاظ امنيتي و زيبايي كار درستي نيست. در اين موزه انواع گونه هاي گياهي و جانوري از هر كجاي دنيا جمع آوري كرده اند و به معرض ديد عموم گذاشته اند. در سال تحصيلي روزانه ۶۰۰-۵۰۰ دانش آموز از تهران و شهرستان هاي مختلف براي بازديد به اينجا مي آيند و به نظاره ۸۲ سال تاريخ طهران مي ايستند.

كاخي در طهران؛ بزرگتر از ورساي، مجلل تر از لوور
011742.jpg
كاخ وزارت اقتصادو دارايي ازنماي كاخ گلستان
مهرداد قوام 
محله سنگلج قرار بود باغ ملي شود. وزارت كشاورزي براي باغ ملي طرحي آماده كرده بود. قصد داشت، زباله هاي اين زمين باير را كه آن روزها كوير لوت نام گرفته بود، جمع و جور كند و جايش گل و درخت به دل زمين بنشاند. اداره لوله كشي هم بدش نمي آمد، آنجا يك ساختمان اداري بنا كند. حريف بزرگتري هم پا در ميدان گذاشته بود و براي تصاحب اين قطعه كوير، آستين  ها را بالا زده بود.
وزارت دارايي با آبروريزي تمام در خانه هاي استيجاري نفس مي كشيد. وزارتخانه اقتصادي، مملكت خانه به دوش برنامه ها و اسناد را حمل مي كرد و اين خودش دستمايه طنزپردازان مطبوعات آن دوره شده بود.
پاييز بود و كوچه باغ هاي طهران خزان زده و برگ ريزان. زمستان سياه سرد، سوز را در شيپورباد دميده بود. مردم در كوچه ها و حياط هاي بزرگ از سوزاندن هيزم، خاكستر مي گرفتند و با آن زغال مي ساختند. بيشتر گرد. آنها را در انبار مي گذاشتند تا زير كرسي روشنشان كنند و دوست داشتند، زير كرسي كف پا را روي پاي ديگر بمالند و خستگي در كنند. در كوچه ها سوز مي آمد و دكان ها دم غروب درها را مي بستند و به سوي شام گرم و كرسي نرم مي شتافتند. سر شب چراغ هاي زنبوري را روشن مي كردند تا به كارهايشان برسند.
جلسات دولت يكي پس از ديگري برگزار مي شد و همچنان بخش جالب نشست ها حكايت مستاجري وزارتخانه دارايي بود. ملك، مناسب حال وزارتخانه نبود. وزير و مشاورانش پايشان را در يك كفش كرده بودند كه يك ساختمان چند طبقه معمولي در خور اين بخش كابينه نيست. مي گفتند: «ما ويترين وضعيت اقتصادي مملكت هستيم». وزرا از دور ميز برخاستند و پالتوهايشان را پوشيدند. بحث وزارت دارايي باز هم ماند براي جلسه بعد. آنها كه پا پاخ و شال گردن نداشتند سوز زمستاني ۲۶ آذرماه، از زير گوششان رد مي شد. بيش از نيم قرن پيش، روزگاري كه هنوز درشكه، تاكسي طهران بود، بيشتر مردم بين چهار دروازه شهر ساكن بودند. شميرانات تازه داشت پوست مي تركاند و تا طهران فاصله اي بين شهري داشت. حوالي سال هاي ۱۳۱۹ خاطراتي ورق مي خورد مثل امروز كه براي ۶۴سال ديگر تاريخ مي شود.
قرار بود تكليف وزارت دارايي كه ماجرايش بين مردم هم گل انداخته بود، امروز روشن شود. موافقت چند تن از راي دهندگان قبلا اعلام شده بود. گرد ميز دراز كابينه نشستند و برنامه ها اعلام شد. انگار روز شانس وزارتخانه چي هاي دارايي، امروز است. در ابتدا مبلغي شيرين براي ساختمان، در نظر گرفتند. بالاخره پول قلنبه آن زمان - صدميليون ريال - راي اكثريت را به خودش اختصاص داد.آن روزگار پل ورسك را با ۲۶۰ هزارتومان و دو سال كار ساخته بودند. آن يك كار پرهزينه و ملي بود. اين مبلغ براي ساختمان، مدت ها آتشي بوده براي گرمي جدل ها.
وزير اقتصاد و دارايي از قبل فكر همه جا را كرده بود. مديرعامل شركت مقاطعه كاري بهساز را با خود به جلسه آورده بود. مهندس طرح وزارتخانه را به اعضاي دولت نشان داد و دهانشان را براي ديدن كاخ اداري بي نظيري، آب انداخت: « روي هم رفته از قصر ورساي در نزديكي پاريس بزرگتر است. از حيث حجم از موزه لوور حجيم تر. ما مي توانيم شهري داشته باشيم زيباتر از پاريس. باور بفرماييد طهران بسترهاي لازم براي پايتخت نمونه شدن را دارد.» محسن فروغي با سخنراني جالبي كه ارايه داد توانست نظر اكثريت را جلب كند: «اين ساختمان بزرگ زمين هايي به وسعت ۵۰ هزار مترمربع لازم دارد. عمارت هايي در آن بنا مي شود، متفاوت. عمارت بلور كه معروف به خوابگاه است و تجهيزات ديگر. تمام اينها در اين كاخ طراحي شده و قصد داريم چهره اقتصادي كشور را زيبا بياراييم. مساحت بخش هاي زيربنا حدود ۲۰ هزارمتر مربع را اشغال مي كند و اتاق ها طوري طراحي شده كه حجم آن ۳۸۰ هزار مترمكعب است. اين كاخ بلند ارتفاعي حول و حوش ۲۵متر خواهد داشت. ۱۲۰۰ اتاق هم از بتون مسلح در آن مي سازيم. اين ساختمان از امكانات ويژه اي برخوردار خواهد شد نظير؛ آسانسور، شوفاژ سانترال، لوله كشي برق، آب و فاضلاب».
در كشمكش هيات وزيران، اقتصاد و دارايي سهم خوبي دريافت كرد. چاي و شيريني خوردند. لبخند از لب وزير اقتصاد نمي افتاد. به زودي از مستاجري نجات پيدا مي كرد.

طهرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |