به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)
چشمه كوثر
پرسيد كه سرور بانوان دو جهان كيست؟ گفتم: فاطمه(س) است. گفت او را به من معرفي كن. فكر كردم كه تو را چگونه معرفي كنم، ديدم كه بهترين راه معرفي دخت پيامبر(ص)،از زبان نزديكانت است. پس ابتدا به سراغ پيامبر(ص) رفتم و گفتم كه اي پيامبر(ظص) فاطمه را چگونه يافتي، او را معرفي فرما؟فرمود: او «ام ابيهاست، يعني مادر پدرش است.» گفتم مگر ايشان چه كرده بود؟ چگونه براي شما نقش مادر را ايفا كرده بود كه اين لقب را يافت؟ مگر چه كرده بود كه وقتي به صورت او مي نگريستي، غم و اندوه و جور زمانه را به باد فراموشي مي سپردي؟ وقتي به او مي رسيدي در پناه او و در كنار او به امنيت و آسايش دست مي يافتي؟
با اين سؤال ها زمان را سپري كردم، به جلو رفتم و به علي(ع) رسيدم. گفتم يا اميرالمؤمنين(ع) تو فاطمه را چگونه يافتي؟ او را به من بشناسان. فرمود: او كفو، همسر و يار من است. گفتم: چگونه زني مي توان كفو و همسر و يارحضرت تو باشد؟ تويي كه بهانه خلقت و آفرينش دو جهان هستي؟ مگر اين فاطمه كيست كه مي توانست يار تو باشد؟ يار تويي كه در برابر هجوم همه حق كشي ها و بي عدالتي هاي زمانه تنها مانده بودي. مگر او كه بود كه در كنار او از جهالت زمانه خويش استخوان در گلو مي زيستي و در خانه و كاشانه ات، تنها و تنها در كنار او به آرامش مي رسيدي و او تنها يار تنهايي هاي تو بود. مگر او كه بود كه توانست لباسي برازنده و سزاوار تو باشد؛ پوششي مناسب در برابر تمامي گرد بادهاي بي امان ارتجاع زمانه!
جلوتر رفتم به حسن مجتبي(ع) رسيدم. از او پرسيدم فاطمه(عظ) كيست؟ فرمود: مادر من است. ملجأ و پناه من است. در دامان او بود كه پرورش يافتم. در كنار او بود كه آموختم بايد به فكر ديگران بود. بايد براي ديگران دعا كرد. بايد خود را فراموش كرد. بايد كه شريك غم بينوايان بود. رشد كردم و آموختم كه چگونه بايد تحمل كرد؟ چگونه بايد مظلوم بود و تاوان داد. آموختم كه بايد بستري شوم براي قيام عليه ظلم و بيداد زمانه و تمامي اينها را با جگر پاره پاره خويش ثابت كردم. ثابت كردم كه هر قيامي، مكاني و زماني دارد كه بايد وقت و زمان آن برسد. رفتم تا به حسين(ع) رسيدم. از او پرسيدم كه فاطمه كيست؟ فرمود: فاطمه، مادر من است. من در دامان او رشد كردم، با شير غيرت و حميت او بالنده شدم. در كنار او بود كه آموختم بايد مثل شير ژيان در مقابل دشمن ايستاد. از او آموختم كه هرگز از دشمن نهراسم حتي به قيمت سيلي خوردن از جور و ظلم زمانه و شكسته شدن پهلو. آموختم كه بايد پرچم حقانيت حق را برافراشت، بايد دين را زنده كرد ،بايد با تمام وجود و با تمام دارايي و هستي در مقابل تمامي ظلم و ستم تاريخ ايستاد. بايد پويا بود، بايد جاري شد در بستر تاريخ. از او آموختم كه بايد نيست شد در حق، بايد آب شوي، تا جاودانه گردي. در بحبوحه صحبت با حسين(ع) به زينب(س) برخوردم، پرسيدم: اي زينب، فاطمه (س) را معرفي كن و بگو كه او كيست؟
گفت: او مادر حسنين است. مادر شباب اهل جنت است. مادر من است. مادري كه با شيره جان خويش، صبر و شكيبايي را به من منتقل كرد. من از او آموختم. از اويي كه با صبر و حلم خود در كنار علي (ع) آن مظلوم دو عالم زيست و خم به ابرو نياورد. من از مادرم آموختم كه در مقابل يزيد و بارگاه شيطاني اش ترس به دل راه ندهم و با شجاعت در مقابل ظالم بايستم و اعاده حق كنم. من از او آموختم كه حق گرفتني است. در مدرسه مادرم پرورش يافتم و اسوه صبر و شكيبايي شدم و توانستم رسالت ابلاغ حق طلبي برادرم را به گوش آيندگان برسانم.خدايا تو كمكم كن. بگو كه فاطمه كيست؟ خدايا اين زن كيست؟ او كيست؟ فاطمه ام ابيهاست، ولي فاطمه نيست، همسر علي است، ولي فاطمه نيست معلم فضه است، ولي فاطمه نيست. مادر حسنين است، ولي فاطمه نيست، معلم و اسوه صبر و شكيبايي زينب است، ولي فاطمه نيست كه فاطمه جمع همه اينهاست. فاطمه (س) دختري است شايسته، همسري است وارسته، معلمي است از خود گذشته، مادري است بايسته. فاطمه روح تمام جهان و حيات بخش همه ماسواست.
معصومه رضايي
|