ياسر هدايتي
گفت وگوي حاضر در تبيين جايگاه سياسي حضرت فاطمه زهرا(س) در وضعيت خاص جامعه اسلامي در بعد از رحلت پيامبر(ص) صورت گرفته است. اين كه استراتژي حضرت در موضع گيري خاصشان و نقش مكمل حضرت علي(ع) در اين استراتژي چه بوده است و نگاه هاي درون ديني كه به ابعاد مختلف شخصيت ايشان مي شود از جمله مباحثي است كه در گفت وگو با دكتر محسن الويري مدير گروه تاريخ و فرهنگ دانشگاه امام صادق (ع) و مدير مسئول و سردبير نشريه «انديشه صادق» بدان پرداخته شده است.
قسمت اول اين گفت وگو را مي خوانيد:
* آقاي دكتر، حضرت زهرا (س) با تربيت نبوي پرورده شده بودند و از نظر تاريخي مسلم است كه در برخي غزوات شركت داشتند و پيامبر خدا(ص) ضمن آن كه اسرار خود را با ايشان در ميان مي گذاشتند، در جنگ ها نيز كارهايي را به ايشان محول مي كردند و حضرت با آن كه عهده دار امور خانه و تربيت فرزندان خود بودند، برخي كارهاي پدر و شوهر گرامي شان را نيز در خارج از منزل انجام مي دادند. از جمله مي توان به حضورشان در مراسم بيعت زنان با پيامبر(ص) و همراهي با رسول الله در مراسم مباهله و نقش هاي اجتماعي ديگر اشاره كرد. همچنين بايد به جايگاه علمي ايشان نيز توجه داشت. راويان بسياري از شيعه و بعضاً اهل سنت از ايشان نقل حديث كرده اند. قسمتي از اين احاديث را خود از زبان پيامبر شنيده بودند و قسمتي ديگر را از نوشته هايي كه به دستور آن حضرت براي ايشان آماده كرده بودند، قرائت مي كردند و در عين حال هم كساني چون حسن و حسين و علي(ع)، فاطمه بنت الحسين، عايشه، ام سلمه، انس بن مالك و سلمي ام رافع رضي الله عنهم هر يك به نوبه خود احاديثي را از حضرت اخذ و روايت كرده اند. با اين وصف، خواهشمندم در ابتدا به طور اجمال شمه اي از ابعاد مختلف شخصيتي ايشان را براي خوانندگان بازگو كنيد.
- حضرت زهراي مرضيه(س) از نظر شخصيت اجتماعي، علمي و سياسي خود داراي ويژگي هايي هستند كه سبب شده اين چنين جايگاه رفيع و خاصي در تاريخ اسلام پيدا كنند. اصولاً با توجه به مقطع زماني بعثت پيامبر و جامعه عربستان آن روزگار و مقايسه اين جامعه با جهان در آن عصر، نفس زن بودن ويژگي خاصي به حضرت فاطمه(س) داده بود. يعني نقش آفريني هايي كه ايشان در آن مرحله داشتند با توجه به زن بودن ايشان، جايگاه خاصي را براي ايشان ترسيم مي كند. ايشان به نوعي تحقق عيني و بيروني آموزه هاي ديني اسلام در باره تحول نقش زن در جامعه بودند. سن ايشان نيز قابل توجه است. ما در اين باره اگر هر يك از اقوال را بپذيريم حداكثر سني كه در منابع معتبر براي ايشان ذكر شده بيست و هشت سال است و بين هجده تا بيست و هشت سال نيز نقل شده است، بالاخره ايشان در سنين جواني بوده اند و آن همه نقش آفريني با اين سن كم دليلي ديگر بر عظمت ايشان است. نكته ديگر اين كه تداوم تاريخي نبوت كه در انديشه امامت تجلي پيدا مي كند از طريق حضرت زهرا(س) به عنوان ام الائمه ادامه پيدا مي كند و اين نيز خود افتخاري براي ايشان است. مسأله ديگر اين است كه ايشان اگرچه در زمان پيامبر(ص) نيز با صغر سن به فعاليت هاي اجتماعي مي پرداختند، اما اوج حضور اجتماعي ايشان در حوادث پس از رحلت پيامبر(ص) است و با توجه به عمر كوتاهي كه پس از رحلت پيامبر نصيب ايشان شد (بين هفتاد و پنج تا نود و پنج روز) و اين مقطع به لحاظ پيوندي كه با مهم ترين حادثه تاريخ اسلام، پس از بعثت پيامبر(ص) كه ماجراي جانشيني رسول خداست، دارد، چنانكه شهرستاني در ملل و نحل خود مي گويد: «براي هيچ موضوعي مانند جانشيني پيامبر(ص)، شمشير از نيام بيرون نيامده است»- اين نقش آفريني اجتماعي در اين دوره را بسيار پر اهميت نشان مي دهد. پس حضور ايشان در آن مقطع خاص هم ارزش ويژه ديگري براي ايشان محسوب مي شود. غير از اينها به وجه عاطفي ايشان نيز مي توان اشاره كرد و اين وجه عاطفي چنان بود كه پيامبر(ص) ايشان را ام ابيها مي خواندند و وجوهي ديگر، مانند مادر و همسر و فرزند نمونه بودن، تبيين كننده بعد عاطفي شخصيت ايشان است.
مجموع اين ويژگي هايي را كه برشمردم، اضلاع يك چند ضلعي را تشكيل مي دهند كه حضرت زهرا(س) محور آن است و ابعاد وجودي مختلف ايشان چهره ممتازي از حضرت ساخته است. در اينجا اين نكته قابل ذكر است كه نگاه ما در اين مسايلي كه ذكر شد، بيشتر يك نوع نگاه پديدارشناسانه تاريخي عادي است. يعني صرف نظر از مقام عصمت و ماورايي آن حضرت، هنگامي كه به ايشان به اين شكل مي نگريم، به اين نتيجه مي رسيم و البته تصميم داريم كه تا پايان نيز به اين روال ادامه دهيم. پس حتي اگر ما نصوص روشن تاريخي را كه براي ايشان مقام عصمت را اثبات مي كند، كنار بگذاريم و براي كسي كه معتقد به اين آموزه ها نيست، حضرت را براساس تجزيه و تحليل داده هاي تاريخي معرفي كنيم، اين شخص متوجه مي شود كه با يك شخصيت استثنايي فراتر از زمان خويش روبه روست.
* مطمئناً هنگامي كه ما قصد بازخواني سيره يك الگوي عملي براي انسان مسلمان به طور عام و زن مسلمان به طور خاص را داريم، اين روش صحيح به نظر مي رسد.
- در بحث درون ديني اين گفته صحيح نيست، اما در بحث برون ديني، صحيح است. هنگامي كه ما با غيرمسلمانان و غيرشيعيان روبه رو هستيم، مي توانيم آن گونه كه ذكر شد، عمل كنيم. اما در بحث درون ديني براي ما به عنوان شيعيان، اعتقاد به آنها حتي در تحليل زندگي حضرت، چارچوبي را ترسيم مي كند كه بايد به آن پايبند نيز باشيم.
* پس با لحاظ عصمت آن حضرت، درباره بعد علمي ايشان كه كمتر نيز مورد توجه قرار گرفته مي توانيم صحبت كنيم.
- ما در توضيح وجه علمي ايشان بر پايه اعتقاد به عصمت معتقديم كه انسان معصوم كسي است كه از اشتباه و خطا دور و مصون است. چنين انساني لزوماً بايد چنان بهره اي از علم داشته باشد كه بتواند از هرگونه خطا مصون بماند. با تجزيه و تحليل آثار حضرت زهرا(س) مي توانيم به مقام علمي ايشان پي ببريم. در اينجا سه نمونه از اين آثار قابل ذكر است: اول، خطبه فدكيه است. اين خطبه اگرچه به نام يكي از مهم ترين حوادث زندگي ايشان است، اما واقعاً تنها يك خطبه منحصر به يك موضوع نيست. افرادي كه به تجزيه و تحليل اين خطبه پرداخته اند تا نوزده محور فكري را از اين خطبه استخراج كرده اند. مباحث اعتقادي و فقهي، شيوه استدلال سياسي، بينش سياسي و اعتقادي به مسأله امامت و همچنين وجوه بلاغي و زيبايي هاي بياني اي كه در اين خطبه وجود دارد، بسيار ممتاز است. وجه بلاغي خطبه تا حدي است كه ابن طيفور، يكي از نخستين افرادي كه اين خطبه را ذكر مي كند، درباره آن مي گويد: بعضي در صحت انتساب اين خطبه شك مي كنند و برآنند كه يك زن نمي تواند اين چنين سخن بگويد و نيز احتمال مي دهند كه از ساخته هاي ابوالعينا شاعر طرفدار اهل بيت(ع) كه در قرن سوم هجري مي زيست، باشد. البته برخي، جواب مي دهند كه اين خطبه آن قدر عظمت دارد كه قبل از اين كه جد ابوالعينا هم به دنيا بيايد، مشايخ او اين خطبه را نقل مي كردند و به بررسي و تدريس آن مي پرداختند. دوم، مجموعه روايات منقول از آن حضرت است كه سند دوم وجه علمي ايشان به حساب مي آيد. مجموعه اي به نام مسند فاطمه زهرا(س) گردآوري شده است، كه از آن كاملاً برمي آيد كه يك انسان فهيم دين شناس آن را بر زبان آورده است.
|
|
وجه سوم علمي حضرت در شيوه و مشي سياسي و نحوه حضور سياسي و اجتماعي ايشان است كه قابل توجه است. در تفكر ديني ما وجوه فردي انسان ها با بروز اجتماعي شان سخت در هم تنيده است.به لحاظ نوع تفكر ما در مورد تعامل انسان و جامعه، فرد به ميزان برخورداري اش بايد يك حضور اجتماعي نيز داشته باشد. با توجه به نقش آفريني حضرت در آن مقطع كوتاه و پيامدهاي شگرف تاريخي اي كه در پي داشته است، در واقع ما
با يك خبير دين شناس و اسلام شناس كلان نگر كه هم درك درستي نسبت به دين و هم نسبت به آينده و هم نسبت به پايه هاي دين دارد، روبه رو هستيم .ما در تحليل حوادث تاريخي صرفاً به ريشه ها و تبيين خود حوادث در آن مقطع نمي پردازيم، بلكه يكي از عواملي كه به ما در فهم حادثه كمك مي كند پيامدهاي آن حادثه است كه در واقع تحليل پسيني ناميده مي شود.
* با توجه به اشارات متعدد در اظهارات جنابعالي به ابعاد گوناگون شخصيتي حضرت، به نظر مي رسد براي ايضاح بيشتر مطلب ،مفيد است كه يك تصوير عمومي از جامعه به يادگار مانده از پيامبر(ص) داشته باشيم.
- قطعاً براي اين كه بتوانيم نقش يك قهرمان را در طول تاريخ درك كنيم بايد زمينه و بستر زيست آن شخصيت را درك بكنيم.
در اينجا تأكيد بنده، بر شخصيت و وجود مبارك ايشان پس از رحلت پيامبر(ص) متمركز است و آن موقعيت را اوج حضور اجتماعي ايشان مي دانم. در يك نگاه كلي اگر بخواهيم جامعه به يادگار مانده از پيامبر(ص) را ترسيم كنيم، بايد بگوييم كه اين مجموعه به هم پيوسته يك تعامل دروني با خود و يك تعامل بيروني با محيط اطرافش دارد.
در يك نگاه كلي، تعاملات بيروني اين مجموعه، حكايت از اين دارد كه اين مجموعه يك كل به هم پيوسته منسجم است، كه آمادگي و استعداد لازم را براي امتداد هر چه بيشتر دارد. پيامبر(ص) پس از تأسيس حكومت در مدينه در مراحل مختلف، اين حكومت را بسط دادند، به طوري كه حكومت كوچك اسلامي با مركزيت مدينه با قبايل اطراف خود پيمان دوستي بست و مدتي پس از آن، از اين هم فراتر رفت و شهرهاي ديگر را نيز تحت سلطه مركزي خود درآورد. بعدها در سال هشتم هجري مكه نيز فتح شد. فتح مكه به يك معنا، فتح اصلي ترين كانون مقاومت در سرزمين حجاز بود. يك سال بعد، در سال نهم هجرت، تقريباً تمام حجاز تحت قدرت و مركزيت دولت مدينه درآمد.
اما پيامبر(ص) به اين بسنده نكردند و به بسط اسلام همت گماردند و اين جريان هيچ گاه به خاموشي نگراييد.
هنگامي كه هنوز مكه فتح نشده بود پيامبر(ص) در پرتو آرامش صلح حديبيه بلافاصله به سران قدرت هاي آن روزگار نامه نوشتند و هفت پادشاه بزرگ آن روزگار را به اسلام دعوت كردند.
ايشان براي اسلام جوهره اصيلي را در نظر گرفته بودند كه امتداد اجتماعي آن حد و مرزي نمي شناخت و به طور كلي پيامبر(ص) حركت خود را براي يك خيزش بلند اجتماعي در نظر گرفته بود.
اين حركت همان است كه ما در زمان خلفا از آن به عنوان فتوحات ياد مي كنيم. در واقع فتوحات تصميم و كار خلفا نبود، بلكه تصميمي بود كه پيامبر(ص) اتخاذ و آغاز نموده بودند، هر چند پس از رحلت شان مدتي متوقف ماند و در اواخر خلافت ابوبكر دوباره از سر گرفته شد. پس جامعه به يادگار مانده از پيامبر(ص) از يك سو در بيرون از خود كليتي منسجم دارد، به طوري كه قابليت خيزشي فرا گير را براي خود فراهم مي كند، و از سوي ديگر همين مجموعه در درون خود بنابر دلايل مختلف كه در اينجا مجال ذكر آن نيست، مثل عامل سرعت نسبي گسترش اسلام و نظاير آن، انسجام لازم را نداشت و جامعه اي نوپا و شكننده بود كه به دليل تضادهاي دروني اش به وجه خاصي شكننده مي نمود. پس از رحلت پيامبر(ص) مشاهده مي كنيم كه در حدود ۱۴قسمت و ناحيه، از تبعيت دولت مركزي روي برتافتند و حوادثي به نام جنگ هاي رَده، پيش آمد. اين امتناع از تبعيت، علل مختلفي داشت، يا به خاطر روي برتافتن از اصل دين يا دشواري در پرداختن زكات يا به خاطر اين كه بعد از رحلت پيامبر دليلي بر تبعيت از دولت مركزي وجود نداشت و... كه البته ابوبكر توانست آنها را مهار كند و ثبات و آرامش را به جامعه بازگرداند. ماجراي سقيفه نيز خود دليل ديگري است بر شكنندگي اين جامعه؛ چرا كه مي بينيم كه در نزد نزديكان پيامبر(ص) نيز، اختلافي اساسي براي تعيين جانشينان پيامبر پيش آمده بود.
* راجع به درون اين جامعه اسلامي، پس از رحلت پيامبر(ص) اين پرسش مطرح مي شود كه با يك نگاه پديدارشناسانه تاريخي، آيا اين شكنندگي ناشي از ابهامي بود كه در ذات خودش وجود داشت، يا به علت عدم نهادينه شدن ارزش ها در زمان پيامبر(ص) و بازگشت نسبي بعضي از اشخاص به سنت هاي جاهلي بود؟
- البته اين بحث مسير صحبت ما را تغيير مي دهد و لذا تنها به طور اجمال به آن مي پردازيم. قسمتي از اين شكننندگي همان طور كه قبلاً اشاره شد، ناشي از سرعت نسبي گسترش اسلام بود. اگر ده سال هجرت را كه تنها منحصر به مدينه نيز نبود و اسلام تا مرزهاي روم دامن گسترده بود، در نظر بگيريم متوجه مي شويم كه سرعتي كه گسترش اسلام داشت، خود به خود باعث پديد آمدن بعضي از مسايل مي شد. اصلي ترين كانون مقاومت كفار، شهر مكه بود كه در سال هشتم هجري فتح شد و پيامبر دو سال پس از آن رحلت كردند. دو هزار نفر پس از فتح مكه تازه مسلمان شده بودند و شايد هنوز هيچ فرصتي براي فراگيري و عمق بخشيدن به دين خود پيدا نكرده بودند كه با پيامبر در جنگ حنين ظاهر شدند. البته در اينجا پرسش ديگري نيز مي تواند مطرح شود و آن اين كه در تفكر ديني با كدام توجيه مي توانيم قبل از محكم شدن هسته مركزي حكومت ديني به سراغ گسترش مرزها برويم و مطمئناً در اينجا مجالي براي پرداختن به اين پرسش نيست.
پاسخ دوم پرسش شما اين است كه در تعاليم ديني انسان ها اختيار خود را از دست نمي دهند، يعني هنگامي كه فردي چيزي را فرا گرفت، پايبندي به آن مقوله ديگري است و اين تحت اختيار پيامبر نيست كه اراده كنند كه همه به اين آموزه ها پايبند باشند، حتي اگر مباحثي هم به طور واضح ذكر شده باشد، مفهوم آن اين نيست كه همه به آن پايبندخواهند بود. مباحث اخلاقي نيز همين طور است. مثلاً ما مي بينم در آن هنگام هنوز بسياري از اخلاق هاي جاهلي ريشه كن نشده بود، اموري مانند گرايش به قبيله گرايي؛ كه پيامبر با تمام توان خويش تنها توانستند آن را مهار كنند، اما ريشه كن نكردند؛ چنان كه ما شاهد هستيم كه در سال ششم هجرت هنگام بازگشت از غزوه بني مصطلق بر سر تقدم و تاخر آب كشيدن از چاه بين مهاجران و انصار اختلافي در گرفت و گروهي فرياد زدند يا معشرالانصار و گروهي نيز فرياد زدند يا معشر المهاجره و خيلي سريع روبه روي هم صف آرايي كردند كه اين بسيار دردناك است. در اينجا اعتراف مي كنم كه اين بحث جنبه هاي ديگري هم دارد كه به خاطر دور نشدن از موضوع اصلي خود از پرداختن به آن حذر مي كنم.
پس حضرت زهرا(س) در جامعه وارد عرصه اي اجتماعي مي شوند كه از بيرون در حال گسترش است و از درون بسيار شكننده.
* تصويري كه شما از جامعه پس از پيامبر(ص) ترسيم كرديد، جامعه اي كه به نوعي بستر فعاليت هاي حضرت زهرا(س) محسوب مي شود، يك وضعيت خاص را براي ما ترسيم مي كند. به نظر شما حضرت زهرا(س) به عنوان يك زن فعال در آن وضعيت از منظر سياسي چه جايگاهي دارد و چه نقشي را ايفا مي كند؟
اگر بپذيريم كه آنچه در سقيفه اتفاق افتاد فراتر از صرف غصب حكومت از يك فرد است، به اين مسأله مي رسيم كه در نزد اهل بيت(ع) دغدغه اصلي اين است كه آن تفكري كه مي خواهد بر جامعه حكومت كند و جامعه اسلامي را به سويي ببرد، چه نوع تفكري است. تأكيد مي كنم كه دغدغه حضرت زهرا(س) فراتر از آن بود كه فرضاً اكنون حاكم جامعه چه كسي است. حاكم قطعاً مي تواند آموزه ها را عينيت ببخشد، اما بحث اصلي اين است؛ اسلامي كه قرار است عالمگير شود، با كدام تفكر و انديشه هدايت خواهد شد. با پذيرفتن اين دغدغه از جانب اهل بيت(س)، مي بينيم كه حضرت علي(ع) به دليل وضعيت خاص و نفوذ عميقي كه در جامعه داشته اند و با در نظر داشتن وضعيت جامعه برايشان اين امكان وجود نداشت كه بتوانند وارد صحنه شوند و اين فكر و دغدغه را به صورتي دقيق در همان مقطع كوتاه زماني مطرح كنند، چرا كه تلاش براي مطرح كردن آن انديشه مي توانست پيامدهاي جبران ناپذيري داشته باشد. از سوي ديگر نمي توان حقيقت را مكتوم داشت و بايد آن را عرضه كرد. آيه ۱۵۹ سوره بقره، آيه اي است كه بسيار مهم است و نكته اي را در اين رابطه بيان مي كند.
اين آيه مي فرمايد: (كساني كه نشانه هايي را كه ما براي مردم در آيات روشني نازل كرديم، كتمان كنند؛ از رحمت خدا به دور هستند و لعنت كنندگان آنها را لعنت مي كنند.)
در واقع نمي توان انديشه درستي را كه به اعتقاد ما توانايي لازم را براي تداوم بخشي انديشه نبوت داشت، كتمان كرد. سكوت اميرالمومنين(ع) مي توانست به مثابه كتمان حق باشد و عدم سكوت ايشان نيز مي توانست برهم زننده نظم شكننده آن جامعه باشند. بدينسان حضرت علي(ع) به وضعيت متناقض نمايي دچار شده بود. در چنين مقطعي و براي حل اين معماست كه حضرت زهرا(س) وارد ميدان مي شوند و به شكلي بسيار كم نظير و در محدوده اي وسيع، دست به يك رشته فعاليت گسترده سياسي مي زنند. به اعتقاد بنده اگر در نگاه اول به نوعي نگاه مصلحت گرا قايل باشيم ،كه البته به معناي فنا كردن حقيقت نيست، بلكه مصلحتي است كه با ولايت در هم تنيده است، مي توانيم بگوييم كه اين وجه مصلحت گرايي را حضرت علي(ع) بر عهده گرفتند و آن وجه حقيقت نمايي را حضرت زهرا(س) بر دوش كشيدند. به عبارت ديگر حفظ آن حداقل نظم و انسجام اجتماعي و هويت جامعه به جا مانده از پيامبر(ص) بر دوش اميرالمومنين(ع) قرار گرفت. پيرامون اين مسأله ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، خود، از حضرت نقل مي كنند كه: «من ديدم كه صبر كردن بر آنچه كه اتفاق افتاده است برتر از چند دستگي در ميان مسلمانان است»، يعني وحدت گرايي اي كه اميرالمومنين پايه گذار آن بودند، اقتضاء مي كرد كه ايشان شكيبايي بورزند. اين همان مصلحت گرايي است.
اما نص صريح قرآن نيز بر كتمان نكردن حق تأكيد دارد. پس اين وجه حقيقت نمايي را حضرت زهرا(س) با روش هاي مختلف محاجه با افراد، ايراد خطبه، ملاقات با زنان و استفاده از فرصتهاي ديگر، بر عهده گرفتند. شايد اگر، حضرت اين وجه را برعهده نمي گرفتند اكنون سكوت حضرت علي(ع) براي ما جاي اين پرسش را باقي مي گذاشت كه چرا ايشان حق را با توجه به اينكه اساساً بيان حق، جزو رسالت امام محسوب مي شود، كاملاً عيان نكردند.
در مقام تبيين بيشتر بايد عرض كنم كه هنگامي كه حضرت زهرا(س) با تلاش فراوان، به آشكار كردن حق پرداختند، منظور تذكر و توجه دادن جامعه به وجود جريان فكري اهل بيت(ع) بود. البته نبايد اين سخن اين گونه تلقي شود كه حضرت زهرا(س) فكر شيعي را پايه گذاري كرده اند. بلكه ايشان براي نخستين بار به اين انديشه موجود، بروز اجتماعي دادند. گرچه آن تفكري كه ما آن را تفكر شيعي و تفكر اهل بيت(ع) مي خوانيم، در زمان پيامبر(ص) هم شناخته شده بود، اما عموميت نداشت و بيشتر نزد خواص مطرح بود. پس حضرت زهرا(س) وجه حقيقت نمايي را برعهده گرفتند و اين حقيقت نمايي به اين نتيجه انجاميد كه براي نخستين بار تفكري كه تفكر شيعه ناميده مي شد، در سطح عامه مردم يك بروز اجتماعي يافت و به تدريج اين نحوه تفكر در دهه هاي بعدي قوام لازم را يافت.
همچنين بايد گفت كه حد حقيقت نمايي حضرت زهرا(س) مرز مشخصي دارد، چرا كه ايشان مي دانستند كه آن جريان اصلي كه مي تواند از اين فضا سوءاستفاده كند و بهره بگيرد و زهر خود را بريزد، جرياني است كه اكنون چهره اي آشكار در صحنه ندارد. در اينجا ارجاع مي دهم به گفت وگويي كه پس از سقيفه بين ابوسفيان و حضرت علي(ع) درگرفت و حضرت علي(ع) در جواب ادعاي مساعدت ابوسفيان فرمودند: «تو همچنان به دنبال فتنه هستي و ما نيازي به خيرخواهي تو نداريم.» حضرت زهرا(س) نيز در عين اينكه از سقيفه و فدك به طور آشكار سخن مي گفتند، در ملاقات با ام سلمه جمله اي را مطرح كردند كه با تبيين آن مرز حقيقت نمايي ايشان مشخص مي شود. حضرت در جواب احوالپرسي ام سلمه مي فرمايند: «با غم و ناله اي از رحلت پيامبر و از ستمي كه بر جانشين او شده است، شب را به صبح مي رسانم. نسبت به حضرت علي(ع) پرده دري شده و اينها حقد و كينه بدر و احد است.»
همه ما مي دانيم كه در جنگ بدر و احد سپاه اسلام در مقابل كفار و مشركين مكه قرار گرفته بود، اما در اينجا مسلمانان در مقابل هم هستند. به اعتقاد بنده در اينجا اين بصيرت حضرت است كه با كلان نگري و آينده نگري سياسي مي تواند پشت پرده ها را ببيند.
* آقاي دكتر بعد از تبيين جايگاه سياسي حضرت زهرا(س) اجازه بدهيد به بررسي دو نگاه خاص بيروني و دروني به شخصيت ايشان بپردازيم. نگاه دروني به شخصيت حضرت، نگاه شيعيان است كه البته خود به گروه هاي مختلفي مثل اماميه، اسماعيليه يا فاطميه تقسيم مي شوند. از منظر دروني، حضرت زهرا(س) به عنوان دختر پيامبر(ص) با آن مقام شامخ و به عنوان شخصي كه انديشه تداوم نبوت را در ولايت جست وجو مي كند و به عرصه ظهور اجتماعي مي آورد، چه جايگاهي دارند؟
- حضرت زهرا(س) در نزد تمام مسلمانان به عنوان دختر پيامبر(ص) مقام والايي دارند و اين روشن است؛ اما ايشان در نزد شيعيان منزلت خاصي دارند. با توجه به اينكه ما در بين شيعيان هم شاهد دو گرايش عمده هستيم- يك گرايش همان گرايش اسماعيليه يا فاطميه است كه نام فاطميه را هم به سبب شدت اعتقادي كه اين فرقه به حضرت دارند، برگزيده اند.
دسته ديگر، شيعيان اثني عشريه هستند كه بحث امامت را در پيوند عميق با حضرت زهرا(س) جستجو مي كنند.
حضرت زهرا (س) در گستره تاريخي، يك وجه ديگر نيز پيدا كرده اند كه برگرفته از اين دو وجه نخست است و يك بخش از فرهنگ شيعي را نيز اين نوع خاص اعتقاد به حضرت زهرا(س) تشكيل مي دهد. حضرت زهرا(س) غير از آن نقش آفريني اجتماعي، از نظر عبادي، انساني وارسته و از نظر خلق و خوي خانوادگي بسيار قابل توجه بوده اند و اين موارد قبلاً در فرهنگ شيعه اثني عشري جاي خود را پيدا كرده بود. مستشرقان مجموعه اي از تعزيه هاي حضرت را جمع آوري كرده اند كه در واتيكان چاپ شده است و فهرست آن را نيز دو تن از مستشرقان به عنوان «راسي» و «بمباسي» منتشر كرده اند.
اين تعزيه ها البته تماماً جنبه دراماتيك و حزن آور ندارند، بلكه قسمتي از تعزيه ها درباره ازدواج حضرت زهرا(س) است. بعضي درباره تهيه جهيزيه ايشان است و...
همچنين در اين تعزيه ها فعاليت سياسي ايشان و سخناني كه قبل از رحلت با افراد داشته اند، منعكس شده است.
مستشرقي به نام «واكسيي يري» كه در دايره المعارف اسلام مقاله اي مبسوط درباره حضرت زهرا(س) دارد، نسخه هاي اين تعزيه ها را نيز بررسي كرده و مي گويد: (در بررسي بسياري از اين تعزيه هاي شيعي به طور كلي، حضرت زهرا(س) يا يك نقش بنيادي و يا يك نقش پيشتازي دارد) و اين خيلي مهم است كه آموزه هاي فرهنگ شيعي در طول تاريخ تا چه اندازه با نام حضرت زهرا(س) و حوادث مربوط به زندگي ايشان به گونه اي عميق گره خورده است.
از طرفي ديگر اقبال زيادي كه نويسندگان و پژوهشگران به تأليف و گردآوري كتبي درباره ايشان دارند خود مبين تلاش زياد شيعيان براي بازشناسي سيره حضرت و فراهم آمدن فضاي مناسب براي پرداختن بيشتر به اين شخصيت بزرگوار است. به هر حال حضرت زهرا(س) شايد يك بودني بودند كه الگويي براي شدن هستند و به همين خاطر هر چه از زمان مي گذرد اين بودن به عنوان درسي براي چگونه شدن بيش از پيش مورد توجه قرار مي گيرد.
ادامه دارد