شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۵۲
حوادث
Front Page

پاتريك اولين بچه اي است كه توانست پدر قاتلش را از زندگي اش خارج كند
من اين پدر را نمي خواهم
دانيل پنجره خانه را شكست و وارد خانه شد. از پله ها به آرامي بالا رفت، وارد اتاق ليز شد و هشت شليك پياپي
012297.jpg
پاتريك هولند
پاتريك ۸ ساله مادرش را بوسيد و به اتاق خواب خود رفت تا در كنار عروسك ها و اسباب بازي هايش روياهاي شيرين ببيند. ولي نمي دانست اين آخرين بار است كه مادرش را مي بوسد و به او شب بخير مي گويد. هنوز ساعتي از خوابيدن پاتريك نگذشته بود و پسرك هنوز چشمانش سنگين نشده بود كه پدر، ۸ بار به مادر او شليك كرد.
شش سال از اين ماجراي تلخ مي گذرد و پاتريك هولند كه هيچگاه نتوانست مرگ مادر را از ياد ببرد، بالاخره توانست حكم جدايي از پدرش را از دادگاه بگيرد. او اولين بچه اي است كه به طور مستقل از پدرش جدا مي شود. پدر پاتريك، دانيل هولند اين روزها در زندان به سر مي برد و توافقي را امضا كرد تا از حق پدري اش چشمپوشي كند. «من فكر نمي كنم او اين كار را به خاطر من انجام داد. او فقط مي خواست تصوير خوبي از خودش بسازد.» اين حرف هاي پاتريك در مورد رضايت دادن پدرش است.
«من خيلي تعجب كردم كه مادرم صبح من را براي رفتن به مدرسه بيدار نكرد» اين جملاتي است كه پاتريك در وب سايتي كه به ياد مادرش ايجاد كرده، نوشته است. « وقتي وارد اتاق شدم مادرم را ديدم، مجروح و خون آلود. من شوكه شده بودم. نزديكش رفتم و سعي كردم بيدارش كنم.» پسر كوچكي را تصور كنيد كه بدن خون آلود مادرش را تكان مي دهد و او را صدا مي زند: «بيدار شو مامان، بيدار شو مامان.»
012294.jpg
ليزهولند: مادر

با حكم دادگاه خيال پاتريك راحت شد: «من خوشحالم كه اين كار انجام شد. بار سنگيني از روي دوشم برداشته شد. من ديگر نگران حضور او در زندگي ام نيستم.»
هاوارد ديويدسون، رئيس انجمن حقوقي كه بر روي مسايل كودكان تمركز دارند عقيده دارد فقدان قوانين لازم باعث شده بچه هاي زيادي با پدر يا مادري زندگي  كنند كه همسرشان را كشته اند و آنها مجبورند با قاتل پدر يا مادر خود سر كنند. ولي مورد پاتريك و گرفتن حكم جدايي از پدر شايد باعث شود اين بچه ها هم با جديت بيشتري اين مساله را دنبال كنند. «اين مساله ممكن است موجب شود بچه هايي كه احساس مي كنند قانون و دادگاه حرف هاي آنها را نمي فهمند، اقدامي انجام دهند. پاتريك واقعا شايسته تحسين است. اين كار ساده اي نبود كه او انجام داد.»
هولند ۳۹ ساله، پدر پاتريك به جرم قتل درجه يك با حكم حبس ابد در زندان به سر مي برد. او ۸ گلوله به ليز هولند شليك كرد، علاوه بر ضرباتي كه با تفنگ به سر او وارد كرد. البته او تقاضاي فرجام هم داده است.
سرپرستان قانوني پاتريك، ران و ريتا ليزيسكي هستند. ريتا بهترين دوست مادر پاتريك به حساب مي آيد.
بعد از قتل مادر، پاتريك پيش همين خانواده رفت و پس از مدتي ران و ريتا ليزيسكي سرپرستان قانوني پاتريك شدند، آن هم بعد از برنده شدن در يك دعواي حقوقي با پدربزرگ و مادربزرگ پاتريك.
012291.jpg
و باغچه اي به ياد ما در

آقاي ليزيسكي كه يك مهندس شيمي ۵۱ ساله است و ۴ بچه هم دارد، مي گويد: «پدر پاتريك مي خواست در مورد وضع تحصيلات پاتريك و به خصوص وضعيت ورزش او اطلاع داشته باشد. پاتريك مي گفت نمي خواهد پدرش از هيچ چيزي خبر داشته باشد ولي قانون اين حق را به پدر پاتريك داده بود. » طبق قانون تا وقتي پاتريك به سن ۱۸ سالگي مي رسيد، پدرش حق داشت در اين موارد اطلاع داشته باشد. ولي همين قضيه سبب به وجود آمدن اين ماجرا شد. پدرش دوباره تقاضاي خود را مطرح كرد و پاتريك كه از اين قضيه ناراحت بود و دلش نمي خواست با پدرش هيچ رابطه اي داشته باشد، تصميم گرفت از دادگاه حكم جدايي از پدرش را بگيرد. «شايد شما بگوييد خب ۴ سال صبر مي كرد،. چيزي نمي شد. ولي براي يك نوجوان در اين شرايط ۴ سال يك عمر است. پدرش، مادرش را با يك عمل وحشيانه از او دور كرده بود و پاتريك با اين كار مي خواست بگويد من هيچ كاري ديگر با تو ندارم.»
آقاي ليزيسكي اول در مورد اين اقدام شك داشت ولي پس از حرف زدن با همسرش به اين نتيجه رسيدند كه اين كاري است كه آنها بايد در حق ليز(مادر پاتريك) انجام دهند. «او زندگي اش را به خاطر پاتريك از دست داد. او نمي خواست هيچ آسيبي به زندگي پاتريك برسد و در اين راه جانش را از دست داد.» آقاي ليزيسكي در مورد پاتريك مي گويد: «او يك پسر فوق العاده است. يك آدم روشن كه در همين سن به بلوغ عقلي هم رسيده. او خيلي چيزها را از دوران بچگي اش از دست داده. او فقط ۸ سالش بود وقتي كه آن اتفاق افتاد.»
پدر و مادر پاتريك با هم مشكل داشتند و داشتند از هم طلاق مي گرفتند كه اين اتفاق افتاد و مادركشته شد. ليز حكمي را از دادگاه گرفته بود كه طبق آن دانيل بايد از او دوري مي كرد. ولي دانيل پنجره خانه را شكسته و وارد خانه شد. از پله ها به آرامي بالا رفت و وارد اتاق ليز شد و ...
آقاي ليزيسكي مي گويد: «هر كدام از گلوله هايي كه هولند شليك كرد مي توانست از ديوار رد شود و پاتريك را هم بكشد. او مي دانست پسرش صبح با جنازه مادرش روبه رو مي شود. ولي حتي جسد ليز را جا به جا نكرد تا پسرش با چنين صحنه اي روبه رو نشود. او يك پدر نبوده است.»
آقاي ليزيسكي در مورد ليز مي گويد: « او واقعا زن خوبي بود و يك كارگر سرسخت. او تحصيلات خودش را ادامه داد و توانست مدرك لازم را بگيرد تا بتواند به عنوان يك پرستار جراحي شغل پردرآمدتري داشته باشد و با شرايط بهتري بتواند پاتريك را بزرگ كند. او داشت زندگي خودش را جمع و جور مي كرد تا احترام از دست رفته و استقلال خودش را به دست آورد. ۳ سال پيش پاتريك آماده شده بود تا پدرش را در زندان ببيند. او مي خواست پدرش را بعد از قتل مادرش ببيند ولي قضيه لغو شد. چون وكيل پدر پاتريك، اصرار كرد كه او هم حتما بايد حضور داشته باشد و به اين ترتيب اين ملاقات به هم خورد.
پاتريك پس از گرفتن اين حكم گفته كه تلاش خواهد كرد قانوني در اين زمينه به تصويب برسد تا بچه هايي كه در اين شرايط قرار مي گيرند از حمايت هاي قانوني بهتري برخوردار شوند. «هيچكس اين راهي را كه من رفته ام، طي نكرده بود.» پاتريك ۱۴ ساله اين روزها با آرامش خاطر بيشتري در كنار باغچه اي كه به ياد مادرش در نيوهمشاير درست كرده مي نشيند و با او درددل مي كند. او پدر قاتلش را از زندگي اش خارج كرد.

حادثه خبر نمي  كند
عكس : ساتيار
012303.jpg

«حادثه خبر نمي  كند.» اين از آن جمله هايي است كه بدجور درست درمي آيد. مثلا فرض كنيد داخل ماشين تروتميزتان نشسته ايد و با خيال راحت رانندگي مي  كنيد. ولي يك دفعه جناب ترمز هوس بريدن مي  كند و شما كه ديگر كنترلي بر ماشين نداريد، تصادف با جدول كنار خيابان را به هر چيز ديگر ترجيح مي  دهيد. راننده خانمي هم از همه جا بي  خبر با پژوي خود با سرعت رانندگي مي  كند كه يك دفعه با اين قضيه روبه رو مي  شود و ترمز و چرخش ماشين و... اين تصادف روز سه شنبه بعد از ظهر اتفاق افتاده و خوشبختانه فقط ماشين ها، آسيب ديده اند.
012306.jpg
012300.jpg

بازتاب
برج گلديس نفرين شده نيست
آن روزنامه در مورخ ۲۹/۴/۱۳۸۳ كه تحت شماره ۳۴۴۲ و در صفحات ۱۷ و۲۳ اقدام به نشر خبري با تيتر درشت «قربانيان برج نفرين شده» نموده كه در پاسخ، مطالب معنونه ذيل اعلام مي گردد:
اولا: عنوان خبر، هولناك و گمراه كننده است و انسان با ملاحظه تيتر مذكور به ياد داستان ها و فيلم هاي هراس انگيز مي افتد و اين گمان در ذهن متبادر مي شود كه برج موصوف، آلت جرم و داراي وضعيتي است كه افرادي را به قرباني مي گيرد، حال آنكه اين گونه حوادث در هر يك از ممالك ديگر و همچنين در شهرهاي مختلف كشور ايران اتفاق مي افتد و خصوصيتي در محل وجود ندارد، بلكه جرايم زايده علل و شرايط عديده و گوناگوني از جمله محيط اجتماعي، اقتصادي، روان شناختي و غيره است كه موضوع بحث علم جرم شناسي است.
حادثه مورخ ۲۴/۴/۱۳۸۳ و هرگونه عمل مجرمانه ديگر كه نقض آشكار ارزش هاي اخلاقي و مقررات قانوني است ، انسان را متاثر مي سازد وليكن بروز اين حوادث قطعا منتسب به عمل مرتكبان آنهاست و استناد اينگونه اعمال به سايرين كه هيچگونه مداخله اي در تحقق اينگونه افعال نداشته اند، فاقد هرگونه وجاهت است.
اصل ۴۰ قانون اساسي كه مقتبس از قاعده فقهي لاضرر مي باشد چنين مقرر مي دارد:«هيچكس نمي تواند اعمال حق خويش را وسيله اضرار به غير يا تجاور به منافع قرار دهد.»
و در واقع اين اصل مبين ممنوعيت سو استفاده از حق مي باشد. مجتمع تجاري اداري گلديس كه در فلكه دوم صادقيه واقع شده است داراي ۵۲۰ واحد تجاري و اداري است و اغلب افرادي كه در آن اشتغال به فعاليت دارند، مردماني شريف و اهل كسب و كار بوده پس نه كسبه مذكور مجرمند و نه برج گلديس نفرين شده است و انتخاب عنوان مذكور، دور از واقعيت بوده و واضح و مبرهن است كه عنوان ياد شده به منظور افزايش فروش جريده بوده كه اين اقدام بنا به قاعده فقهي مذكور و اصل ۴۰قانوني اساسي مضرر به حقوق عمومي و از مصاديق بارز اضرار به غير تلقي مي شود كه ممنوعيت اينگونه اقدامات اظهر من الشمس است. در خصوص آنچه كه به عنوان اهمال انتظامات داخل برج بيان شده نيز معروض مي دارد كه انتظامات داخل برج از جمله ضابطان خاص دادگستري نيستند و هيچگونه وسيله دفاعي در اختيار ندارند در اينگونه موارد اين وظيفه نيروهاي محترم انتظامي است كه در صورت اطلاع و يا مشاهده وقوع جرم، اقدامات لازم را در خصوص برقراري نظم و حفظ صحنه جرم و جلوگيري از فرار مرتكبان و غيره در چارچوب مقررات قانوني انجام دهند و وظيفه انتظامات برج صرفا حفظ نظم داخل مجتمع گلديس و در صورت مشاهده افراد مشكوك، گزارش به نيروي انتظامي است و قطعا وظايفي را كه بر عهده ضابطان خاص دادگستري بالاخص نيروي محترم انتظامي است نمي توان از ايشان توقع داشت و از طرفي در مورد عدم همكاري كه به اعضاي هيات مديره منتسب گرديده نيز بايد گفت كه اين ادعا مردود بوده، زيرا در خصوص تهيه خبر در چارچوب قوانين با وي همكاري شد. لكن هماهنگونه كه همگان و بالاخص اهل جرايد مي دانند در كليه جرايم حفظ صحنه جرم و جلوگيري از بهم خوردن صحنه وقوع جرم و جا به جايي آلات و ادوات باقي مانده در آن منع قانوني دارد كما اينكه ماده ۱۸ قانون آئين دادرسي كيفري چنين مقرر مي دارد «ضابطان دادگستري به محض اطلاع از وقوع جرم در جرائم غير مشهود، مراتب را جهت كسب تكليف و اخذ دستور لازم به مقام ذي  صلاح قضائي اعلام مي كنند و درخصوص جرائم مشهود تمامي اقدامات لازم را به منظور حفظ آلات و ادوات آثار و علائم و دلايل جرم و جلوگيري از فرار متهم و يا تباني  معمول و تحقيقات مقدماتي را انجام و بلافاصله به اطلاع مقام قضائي مي رساند.»
اينك به منظور پرهيز از اطاله كلام به همين مقدار بسنده مي شود و گرنه مقاله درج شده از جهات عديده قابل بررسي و نقد مي باشد، ولي ماحصل كلام اين است كه مطالب منتشره بعضا دور از واقعيت بوده و انتشار خبر مذكور ضمن ايجاد رعب و هراس در مراجعان،  موجب اختلال در امور كسبي مالكان گرديده و به حقوق كسبه برج مذكور لطمات هنگفت و غير قابل جبران وارده نموده است كه اين اقدام ناشايست نابخشودني است، اميد است كه با انتشار اين پاسخ سوء ظن ايجاد شده برطرف گردد، پس برج گلديس نفرين شده نيست.
مدير عامل برج، مددي

آنجا
معلق روي بالكن 
خبري بخوانيد از يك اعتراض. اما اين اعتراض يك اعتراض معمولي نبود. مردي اهل شيلي چند روز پيش به خاطر مخالفت با نحوه برخورد و تبعيض بين توريست ها در شهر ميامي آمريكا خود را از بالكن منزلش كه در طبقه بيستم ساختمان قرار داشت آويزان كرد.
اين مرد يك سر طناب را به كمرش بسته بود و به وسيله آن توانسته بود خود را در ارتفاع بالا حفظ كند.
اين مرد پلاكاردي در دست داشت كه در آن مراتب اعتراض خود را به تبعيض بين گردشگران اعلام مي  كرد. اين مرد همچنين مراتب اعتراض خود را بر روي كاغذهاي كوچكي نوشته و تكثير كرده بود و از آن بالا به سمت مردم پرتاب مي  كرد تا آنها را در جريان كار خود قرار دهد.
به هر حال با كلي دردسر اين مرد به داخل خانه اش انتقال داده شد و قائله خاتمه يافت.
موادمخدر در سيب زميني 
مسوولان زنداني در شيلي مقدار زيادي مواد مخدر كه در داخل سيب زميني جاسازي شده بود را يافتند. اين زندان بانان ۲۰ سيب زميني كه با موادمخدر پر شده بود را كشف و توقيف كردند. تهيه غذاهاي اين زندان را يك رستوران در خارج از زندان بر عهده دارد . ماموران پليس سراغ سرآشپز ۲۸ ساله اين رستوران رفتند و او را به جرم تهيه اين سيب زميني ها دستگير كردند.
جناب سرآشپز قبلا سابقه خريد و فروش موادمخدر را داشته و مدتي را هم به همين جرم در زندان سپري كرده است. اين براي اولين بار نيست كه چنين اتفاقي در زندان هاي شيلي به وقوع مي  پيوندد. هفته قبل هم در يكي ديگر از زندان هاي شيلي، يك سرآشپز مقدار زيادي كوكائين را در ساندويچ مرغ جاسازي كرده بود.
اقدام به قتل همسر!
تا به حال به خاطر اينكه جريمه نشويد، تلاش كرده ايد كه قوانين را رعايت كنيد يا يك جوري از زير آن در برويد. در پكن مردي براي اينكه در حين رانندگي جريمه نشود، همسر خود را در صندوق عقب ماشين گذاشت.
قضيه از اين قرار بود كه مرد به همراه ۳ نفر از دوستان قصد سفر داشتند و قوانين چين هم اجازه نمي دهد كه بيش از ۴ سرنشين در يك خودرو باشند. به همين دليل آنها تصميم مي گيرند كه زن را در صندوق عقب بگذارند و در آن را هم كمي باز كنند تا زن راحت تر نفس بكشد. اما يك راننده تاكسي متوجه دست زن كه از صندوق عقب بيرون بود مي  شود و ماجرا را با پليس مطرح مي  كند. پليس نيز خودرو را متوقف و مرد را به جرم اقدام به قتل بازداشت مي  كند. خلاصه مواظب باشيد از اين قبيل كارها نكنيد.

|  محيط زيست  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   درمانگاه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |