دوشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۱
كودكان اجاره اي در آغوش گدايان
چلا ق باشند، گرانترند!
يك عده از خانم ها فقط مسووليت زايمان دارندو ۱۴ الي ۱۵ بچه به دنيا مي آورند و كرايه مي دهند
حميد رضا عسگري نژاد
012738.jpg
عكس: هادي مختاريان 

دخترك بيچاره سر به بالين زني كه او را از مادر به كرايه برده خوابيده است.
گدايان حوزه و محدوده جغرافيايي دارند و مافيايي محسوب مي شوند. اينها بين خودشان به «گ.ت.ت» معروفند يعني گدايان تهران و توابع اينها گريمورهاي ماهري دارند تاحدي كه آدم به راحتي باور مي كند كه اين گدا كور است. جالب اينكه اينها دانشكده آموزش گدايي دارند
بازي، تفريح، شور و نشاط در دنياي دخترك مفهومي ندارد، در قاموس او خواب بهترين معنا است؛ خوابي كه به ميل خودش نيست و تنهااجباري به واسطه حبه اي ترياك كه تمام صبحانه اش بوده بر او تحميل شده است. زنك به سختي لب به سخن مي گشايد، بايد يك ساعتي سريش شوي و عجز و ناله كني كه: «باور كن مامور دولت نيستم، خبرنگار هم نيستم، دانشجويي هستم كه تكليف استاد را بجا مي   آورم.» همه اينها را بايد چندين و چند بار برايش تكرار كني و گوشه اسكناس سبز را نشانش دهي تا سخني گويد: «بچه من نيست. من اصلا ازدواج نكرده ام كه بچه داشته باشم. تنها من نيستم، دختران زيادي هستند كه مثل من كارشان گدايي است و بچه هايي كه در آغوش دارند، كرايه اي هستند. در ميان ما برخي زنان شغلشان فقط زايمان است و كرايه دادن بچه. تازه اگر بچه شل و چلاق باشد قيمتش خيلي بالاست.»
بخواب دلبندم، آسوده بخواب. زنك كه گويي يخش آب شده آسوده تر سخن مي  گويد: «چه فرقي دارد؟ ما هم اين گونه كار مي كنيم، ما هم كارفرما داريم، ساعت كار داريم و هر چه بيشتر از مردم پول بگيريم درصد بيشتري عايدمان مي  شود. تازه كار ما هم سخت است، تابستان ها جلوي آفتاب مي  نشينيم و زمستان ها سرما را به جان مي خريم. دنياي ما هم اين گونه است و ما هم دنيايمان را دوست داريم.»
تكدي گري در ايران، پديده اي نوين و نوظهور نيست. پديده اي است كه به تاريخ اين مرز و بوم قدمت دارد. چنان كه دكتر مجيد ابهري، آسيب شناس اجتماعي ضمن تاييد حرف هاي فوق مي  گويد: «پديده تكدي گري در ايران پديده نويني نيست. منتها به دلايل اجتماعي و سياسي فراز و نشيب هاي رشد و ضعف را پيموده است.» وي معتقد است:«در تهران گدايي تابع قواعد، ضوابط و انضباط خاص خودش است. گدايان حوزه و محدوده جغرافيايي دارند و خود مافيا به حساب مي آيند. در بين خودشان به «گ. ت. ت» معروفند، يعني گدايان تهران و توابع. گروه بندي و حوزه جغرافيايي دارند، سرويس حمل و نقل دارند، گدايان استيجاري و گدايان ثابت دارند. صبح ها با وانت هاي مخصوصي در محل حوزه  هاشان پخش مي  شوند و شب ها به محل اقامتشان بازگردانده مي  شوند. در ساعت هاي مختلفي از روز چند موتورسوار به آنها سركشي كرده و پول هايشان را جمع آوري مي كنند تا اگر ماموران شهرداري يا جاي ديگر آنها را دستگير كردند، پول ها هدر نرود. اينها گدايان پورسانتي هستند.»
دكتر ابهري با اشاره به اينكه بعد از ۱۴ سال كار ميداني هنوز نتوانسته هيات رئيسه اين گدايان پورسانتي را شناسايي كند، مي  گويد: «بچه هايي كه در آغوش زنان هستند اغلب بچه هاي استيجاري هستند. اين بچه ها قيمت خاصي دارند؛ اگر چلاق باشند نرخشان بالاست، اگر شل باشند نرخشان بالاتر است و اگر شل و چلاق باشند گنج محسوب مي   شوند. يك عده از خانم ها فقط مسووليت زايمان دارند و ۱۴ الي ۱۵ بچه به دنيا مي   آورند و كرايه مي   دهند، حتي متوسل به كارهايي مي   شوند كه بچه چلاق به دنيا بيايد تا پول بيشتري براي اجاره اش بگيرند. ۷۵ الي ۸۹ درصد از اين بچه ها از نوزادي معتادند. يعني يك بچه گدا در گرماي تابستان و در سرماي زمستان صبح تا غروب خواب است چرا كه صبح يك حب ترياك يا شيره در گلويش مي اندازند.»
آنهايي كه در اطراف ميدان  آزادي هستند راحت تر صحبت مي كنند. زن جواني كه آسوده بر آسفالت پياده رو نشسته و همانند آن ديگري بچه اي را در كنارش نشانده و كودك ديگري پستان به دهن و همانند آن، به خوابي عميق فرورفته است. مي گويد: «كارهاي ديگري چون واسطه گري مواد مخدر و شب خوابي در خانه ديگران را نيز بر عهده دارد.»
وقتي از او مي  پرسيم كه دلت به حال بچه  نمي سوزد؟ او كه گناهي ندارد. مي گويد: «مگر من بچه بودم، چگونه بودم؟ كار ما هم اين است و او بايد از همين الان عادت كند.»
دكتر مجيد ابهري كه در حال حاضر گاهي به نيروهاي پليس آموزش مي  دهد، مي  گويد: «در بين گدايان، آدم هايي هستند كه ناقل امراض پوستي، جنسي و عامل ويروس محسوب مي  شوند. عده اي عامل پخش مواد مخدر و عده اي عامل فحشا هستند. برخي از اين گداها در پوشش كار كاذب گدايي مي  كنند. آدامس، فال، چسب و دعا مي  فروشند يا اسفند دود مي  كنند. اينها هر كدام ترمونولوژي خاص خودشان را دارند. گدايان ثابت اغلب اهل شهرهايي هستند كه با بلاياي طبيعي مانند خشكسالي مواجه شده اند.»
012744.jpg

وي با اشاره به محل هاي تمركز گدايان در شهر تهران به موضوعات جديدي از قبيل وجود آموزش و گريم براي گدايان اشاره كرده و تاكيد مي  كند:«دره اي در تهران مركز گريم گدايان است. اينها گريمورهاي ماهري دارند كه اصلا خود انسان باور مي  كند كه اين گدا كور است. حتي زخم درست مي  كنند. جالب اينكه اينها دانشكده آموزش گدايي دارند و در آنجا ياد مي  دهند كه چگونه دستشان را بلرزانند، چطور بشلند و چطور آه و ناله كنند و با تكنيك هاي روز گدايي آشنايشان مي  كنند و اخيرا هم شنيده ام در صدد تهيه سايت گدايي براي خودشان هستند تا گدايان بتوانند با گدايان ساير دنيا تبادل اطلاعات كنند.»
مرد با يك عكس راديولوژي جلوي هر رهگذري سبز مي  شود و با عجز و ناله درخواست كمك براي همسر بيمارش دارد. با اين تيپ آدم ها سخن گفتن بسيار سخت است. پشت بند هر سوالي آه و ناله اي كه كم مي  ماند باورتان شود واقعا محتاج است، اما واقعيت چيز ديگري است چرا كه درآمد روزانه او بيش از هزينه عكس و نسخه و ويزيت است و اين هم شگردي تازه و موثر از سوي اين افراد است.
گدايان ثابت و گدايان فصلي، بحثي است كه پژوهش ها و تحقيقات زيادي را به خود اختصاص داده است. اين امر كه گدايان ثابت چه تفاوتي با گدايان فصلي دارند و اصلا اينها نشات گرفته از كجا هستند خود جاي بسي تامل دارد. دكتر ابهري در اين مورد چنين توضيح مي  دهد: «در تهران ما با گدايان فصلي و ثابت مواجه هستيم كه تابستان در شمال، پاييز در مشهد، نوروز در شيراز و اصفهان و زمستان در تهران هستند. برخي از اينها سمت بانكداري را براي گدايان دارند، گدايان پول هايشان را در بانك نمي  گذارند و به آنها مي دهند و برخي ديگر پول را به سكه و دلار تبديل مي  كنند. برخي از گدايان دو جور خانه دارند؛ يكي خانه حرفه اي شان و يكي هم خانه واقعي شان است و حتي برخي شان اتوبوس و تاكسي هم دارند.»
گداياني هستند كه با مراجعه به در منازل طلب استمداد مي  كنند، اما واقعيت چيز ديگري است. آنها عمدتا به شناسايي خانه هاي خالي اقدام مي  كنند تا در صورت اطمينان از خالي بودن منزل با اطلاع دادن به دارودسته خود پيش زمينه هاي سرقت را فراهم آورند.
گداياني كه به واسطه فروش اجناس به تكدي گري روي آورده اند بسيار زيرك تر از بقيه هستند ودر مقابل هر سوالي جوابي درخور دارند. به عنوان مثال پيرزني كه مشغول فروش چسب هاي زخم است حاضر مي  شود در قبال خريد همه چسب ها به سوالاتتان پاسخ دهد.
خانواده اي ۵ نفره در ميدان توحيد تهران گدايي را پيشه خود كرده  اند. شوهرش از همان هايي است كه عكس راديولوژي در دست به پيشواز هر عابري مي  رود.دو دخترش با كرايه كردن كودكان خردسال به گدايي مشغولند و تنها پسرش آدامس مي  فروشد. جزو گدايان پورسانتي هستند و مي  گويد: «معلوم نمي  شود چقدر به ما مي  دهند، هر چقدر بيشتر كار كنيم، بيشتر مي  گيريم.» وقتي مي  پرسيد چرا براي خودتان كار نمي  كنيد تا همه درآمدتان مال خودتان باشد؟ مي گويد: «ما از اول اين گونه كار كرده ايم يعني پدر و مادر و برادرها و خواهران من هم به اين شيوه كار كرده اند، ما نمي توانيم از گروه  مان جدا شويم و جدايي از گروه حكم مرگ را برايمان دارد. تازه اگر از گروه جدا شويم ديگر اجازه نداريم درحوزه هايي كه درآمدش زياد است كار كنيم. اگر هم غريبه اي به حوزه ما وارد شود ابتدا خود اقدام به راندنش مي كنيم و اگر موفق نشديم به افراد گروهمان اطلاع مي   دهيم تا دكشان كنند. هيچ غريبه اي نمي تواند وارد حوزه كاري ما شود.» وقتي از او سوال كنيد كه راست است كه شما آموزش مي بينيد و گريم مي شويد؟ فقط مي   گويد: «در اين موارد سوال نكنيد، تازه اينهايي را هم كه گفتم زيادي بود.»
از اينكه دخترانت، نوزادان را كرايه كرده و آنها را عامل درآمد خود مي  كنند چطور؟ «نه، چرا ناراحت شوم، مگر دختران من لاي پر قو بزرگ شدند كه آنها را بايد لاي پر قو بزرگ كرد.» پس دخترانت معتاد هستند؟«چه كسي اين را گفته؟» آخر شنيده ام هر نوزادي كه كرايه داده مي  شود صبحانه اش حبه اي ترياك است. «خب، باشد.» مگر دختران تو ترياك نمي خوردند؟ «نه، آنها وقتي ۱۰ سالشان شد، خودشان شروع به گدايي كردند.» بيش از اين جوابم را نمي   دهد. سراغ دخترش را مي  گيرم تا با او صحبت كنم اما نم پس نمي  دهد. در همان حين پسرش را نشانم مي دهد كه آن سوي چهارراه مشغول فروش آدامس است. سلام.«آدامس مي خواي؟»
نه، مي خوام باهات حرف بزنم.«چه حرفي؟» فقط چند تا سوال. «نه.» مادرش سفارش مي   كند كه جوابم دهد. اسمش علي است، ۱۲ سال دارد و اصلا درس نخوانده. به زندگي بچه هايي كه درون ماشين هاي آنچناني هستند حسرت مي خورد و مي گويد: «چاره اي ندارم بايد كار كنم.» دوست دارد وقتي بزرگ مي  شود، ديگر گدايي نكند.
آن سوتر دختري ديگر با دختركي در آغوش، سرنوشتي را به انتظار مي  كشد كه خود نمي  داند و نمي خواهد. دخترك بيچاره قرباني ندانم كاري هاي من و توست. او هيچ اراده  اي براي تعيين مسير زندگي اش ندارد و ناچار هميشه بايد بخوابد تا وقتي بزرگ شد دو راهي زندگي اش را نه خود كه برايش تعيين كنند. او يا بايد گدايي را پيش گيرد يا مادر فرزندان استيجاري اش شود. او از زندگي دو چيز را هميشه به ياد خواهد داشت؛ دستي كه هميشه مقابل مردم دراز باشد و زاد و ولدي پر تعداد.

مينيماليسم ايراني
يك روز تازه
012735.jpg
ناصر كرمي 
صبح است. مرد با عصبانيت به گونه زن اشاره مي كند و مي گويد: اينطوري؟ اينطوري؟ مگه مجبوري هر روز صبح صورتت رو بشوري؟ زن توي آينه شكسته، به خودش نگاه مي كند. حق را به مرد مي دهد. لكه چرك روي گونه اش كمرنگ شده است. براي اينكه خواب از سرش بپرد، خواسته بود آبي به صورتش بزند. در هواي به آن سردي، آب گرم به او رخوت داده بود و همين باعث شده بود به جاي يكبار، چند بار آب به صورت بزند.
مرد كيسه لباس ها را مي ريزد وسط اتاق. يك پالتو قهوه اي را برمي دارد و در حالي كه آن را مي پوشد مي گويد: لامصب اينقدر سرد شده ديگه كت نميشه پوشيد. زن مي گويد: پارسال كه گفتي ديگه نمي خواي اين پالتورو بپوشي؟ مي گفتي جوون و قدبلند نشونت مي ده؟
مرد با ترديد مي گويد: آره انگار، آره. مي گي چه كار كنم؟ در عوض، خيلي گرمه.
زن مي گويد:
مي خواي يه ذره چاك دامنش رو از پشت باز كنم؟
مرد مي گويد: آره بيا همين كار رو بكن. سعي مي كنم تو راه رفتن هم بيشتر قوز كنم.
زن پشت سر مرد زانو مي زند و شروع مي كند به باز كردن چاك پالتو.
صبح است. غربتي ها دارند آماده مي شوند براي تلاش معاش به خيابان بروند.

ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
در شهر
درمانگاه
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  در شهر  |  درمانگاه  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |