سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۳
هنر
Front Page

بساط
001698.jpg
بساط
همين چند قرن پيش بود كه با هم
قرار گذاشتيم گردوها را
قسمت كنيم بين خودمان و هر كس
برود گوشه خيابان بساط
پهن كند و زندگي اش را بچرخاند
*
تو نبودي، فريدون كه بود
خودش با دست هاي خودش پسرهايش را
قسمت كرد تا بروند و زمين هايشان را
پهن كنند گوشه بيابان و
زندگي شان را...
*
تور و سلم كه چرخيدند
ايرج زمين خورد و مرد
اما تو زير قولت زدي و زمين
و حالا داري ويلا مي سازي و آپارتمان
به خاطر مردم بيچاره اي كه ندارند
و از نداري ست كه
بساطشان را هر روز
پهن مي كنند گوشه خيابان و
زندگي شان را...
*
مي چرخند يا مي چرخانند، نمي دانم
فعلاً بايد بروم خيابان و
سري به بساطم بزنم
تا بادي چيزي نبردشان.
ضياء الدين ترابي


ماه
نَه
خورشيد
مچاله و خيس
از ميان روزنامه عصر
در ازدحام اشياي روي ميز
كه در سايه خود
آرميده اند
فرومي افتد
و انگشتاني
با ترديد
برگ هاي روزنامه را
مرور مي كنند
آخرين سايه
از لبه ميز
سقوط مي كند
و خورشيد
نَه
ماه
آرام و بي صدا
از پس دسته صندلي
سر بر مي آورد.
سيد رسول معرك نژاد
حلقوم خيس مرگ
بنشست در رهايي بعد از ظهر
بر ريگ زار داغ
بنشست در حرارت تابستان
آن شعله شرار و شرارت
در ظل آفتاب
تفتيده تاوه اي
مستوره جهنم موعود
خورشيد جرم دوزخي موحش
مي سوخت هر چه باشد و هرچه بود
و آب رود دز
با آن تلألو خنك مواج
در برق آفتاب
رقصي شگفت داشت
و آفتاب
چون مته اي مداوم
مي رفت و مي شكافت
در لايه هاي زيرين
در ژرفناي آب
از سايه سار زير پل قرن  هاي پيشين
ميراث دير سال
تاريخ و جنگ و قصه مأنوس
شاپور و ماجراي و الريانوس
از سايه سار آهن و ساروج
بادي كه مي وزيد
بوي غريب زندگي زير آب داشت
و بوي زهم پولك ماهي
و بوي ناشناس گياهان آب زي
و بوي خواب داشت
بر آب چشم دوخت كه مي رفت
با موج هاي كوچك پيوسته
موج عجول،
موج دونده
بر آب چشم دوخت
- برروشناي آب-
و انعكاس آينه وارش
آن آبي هميشه سيال
آن حجم دور شونده
برآب شكل هاي عجيبي بود
تصويرهاي گنگ گذشته
آن خاطرات كهنه كم رنگ
آن هق هق مداوم
در كوره  راه هاي غبارآلود
در سال هاي سخت گذشته
و نقش هاي درهم آينده
بر رود چشم دوخت
رود بلند جاري
رود پراضطراب فراري
برپاي ايستاد - آرام و استوار -
لختي به دوردست و به «گت»ها
نگاه كرد
بر ارتفاع روشن «رعنا»(۱)
و ....
آنها كه مي پريدند
در آب بي مهابا
ترديد ناگهاني سستي
از دوردست آمد و در قلبش
يك دم سرك كشيد
اما صداي جاذبه آب
و موج هاي وسوسه آن را راند
«رعنا»
چون قامت اثيري يك دختر
او را به خويش مي خواند
آرام
در آب پانهاد
حسي خنك
از اشتياق سرد سرانگشت هاي او
درخون گرم پرغليانش دويد
خود را به آب زد
و اين تماس سرد
با پوست جواني اندامش
احساس دلكش هيجان زايي
در جان او دواند
و شادمانه،
با شوق و شور و هلهله خنديد
و رفت ...
برگشت
و رفت ...
برگشت
و رفت ....كه ناگهان
دريا دهان گشود
و زير سينه اش
يك خالي نفس بر بي پايان
يك چاه ويلپ
او را به خود كشيد
فرياد زد: كمك
اما صداي ملتمس او
گم شد ميان پيچش گرداب
بر موج كوفت
و حس وحشت آور تنهايي
او را محاط كرد
با مشت كوفت
بر لايه هاي آب
آن طاقه هاي فاخر بي رحم
با يك اميد كوچك فرّار
در قعر اضطراب
آن جا به روي ساحل
فرياد شادمانه مردم بود
و مي شنيد كه مي خندند
صياد بي خيالي
از زير پل به سان هميشه
غمناك «مارضايي» مي خواند
«و ني يم سركلك برم كلك جا...»
شايد به گريه با خود گفت: اي كاش يك كلك
حتي يك كنده، يك...
فرياد زد: كمك ...
و چنگ زد
به صخره خيس اما
موجش امان نداد و ربودش
گم شد ...در آن سقوط وحشي ظلماني
آن احتضار موحش بي روزن
در چاه ژرف آب
بعد جديد دنيا را حس كرد
چشمان نااميدش را
با مشت هاي منقبضش پوشاند
و رفت تا گله هاي ماهي
تا مرگ ...
تا سياهي
سيدمحمود سجادي
۱ - نام محلي است.
يك شب به خوابم سري بزن
هيچ چشمي
به اندازه سكوتت مرا نمي فهمد
در باور شهري مي پرم كه آسمانش را از بال همه گرفته اند
انگار هيچ اتفاقي در صدايت نيست
فقط سكوت منتشر من است كه گسترشم مي دهد
صدايت را به روي پوستم بكش تا لبت را تنفس كنم
صدايت ابري ست
لبت اما
قطره قطره فرصتش را
در نگاهم مي بارد
خواب پرنده پيري هستم كه هر دو بالش ابري ست
لبت را آنقدر آهسته ننويس كه بي حرفيم گل كند
كافي ست كه چشم از لبم بشويي تا هزار چتر از اسمت ببارد
در آوند خشكيده چترت مي چمم تا انتهايت را
بي خبر از ابري كه سياهت مي كند
بگردم
تو كجاي باراني كه من ابربودنم را
در خيال چند قطره آب
گم كرده ام
بايد به خواب مي گفتم كه بي چتر از چشم آبي ات نگذرد
مگذار غروبم بر زبان همه طلوع كند
نزديك لبي شده ام كه چتر تمامي ابرهاست
ولي يك قطره از دلهره اش
دريا را غرق مي كند
چيزي بگو تا سكوت از حرفت نميرد
لبت را به تلفظم بنوش
زبان
ابري تر از آن است كه حرفي به يادش ببارد
من هنوز در حسرت لهجه اي هستم كه بر زبانم لب مي ريخت.
غلامحسين نصيري پور
تاريك و پرشمار
از آن سپيده دم خاموش
كه تو از ابرهاي مسافر پياده شدي
و در شعرهاي شكسته ام به خواب رفتي
روزان و شبان لنگ لنگان گذشته اند
تاريك و پرشمار
و ما
ناتمام و بي فرجام
تكيه داده ايم
بر بادهاي هياهوي سرگردان
روي در روي ديوار سرتاسر
تا تو در شامگاهي شلوغ
برخيزي
بلند
و گيسوانت را از ديدارها
بياويزي
تا عاشقانت
به بام برآيند
چون ماه تمام برآيند.
مصطفي علي پور

بازار شعر

بي چتر زير باران
001701.jpg
001704.jpg

محمدرضا خسروي/ ناشر: زمستان/ چاپ اول، ۱۳۸۲/ ۲۵۵ صفحه، رقعي/ ۲۲۰۰ تومان
در هر گذر، شتاب و شگفتي است
وقتي كه مرگ مي گذرد از آن
مي ميري و جنازه سردت را
بر دوش گريه هاي موقت
تشيع مي كنند
تا خاك سرد را به تو ارزاني دارند
كتاب حاضر، مجموعه شعر محمدرضا خسروي، همراه با يك موخره در حال و حكايت شعر امروز ايران است.
وقتي باران پيانو مي زند
مجموعه شعر ساغر شفيعي/ ناشر: روزگار / چاپ اول/ ۱۶۷ صفحه/۱۰۰۰ تومان.
گفت وگوهاي مهدي اخوان ثالث
001707.jpg
001710.jpg

زير نظر و با مقدمه: مرتضي كافي/ ناشر: زمستان/ چاپ دوم با تجديدنظر و اضافات، پاييز ۱۳۸۲/ ۵۰۴ صفحه، رقعي/۴۰۰۰ تومان.
در چاپ دوم اين كتاب، بخش مياني مصاحبه «ديدار با پير توس» و مصاحبه   هاي كوتاه «درباره فروغ فرخزاد» و درباره «جلال آل احمد» اضافه شده است.
مطلب بخش «درباره فروغ فرخزاد» از كتاب فروغ فرخزاد، جاودانه زيستن، در اوج ماندن، نقل شده و «درباره جلال آل احمد» از روزنامه كيهان ويژه نامه دهمين سال خاموشي جلال با عنوان «نگاه ديگران به جلال» اضافه شده است.
آن روز كه پري رفت
نويسنده: محمد پيرحياتي/ ناشر: قصيده سرا/ چاپ اول، ۱۳۸۲/ ۱۶۸ صفحه، رقعي/۱۲۵۰ تومان.
و سپيده كه برآيد
اين كتاب شامل مجموعه اي از اشعار عزيز ترسه است كه توسط انتشارات آهنگ در ۱۵۱ صفحه و بهاي ۷۵۰ تومان روانه بازار نشر شده است.
بهار در آوازهاي ما (مجموعه شهر)، نام كتابي ديگر از اين شاعر است كه در سال ۱۳۶۲ چاپ شده است، «فقط يك لحظه»، «راه گم مي شود» و «عكسي از نيمه ديگر من»، عناوين كتابهايي است كه به زودي از اين نويسنده منتشر خواهد شد.
001713.jpg

كتاب هاي جديد انجمن شاعران ايران
اخيراً انجمن شاعران ايران چندين عنوان كتاب جديد منتشر كرده است. فهرست برخي از كتاب هاي اين انجمن به شرح زير است:
محمد علي بهمني(مهمان ماه)
گردآورنده: انجمن شاعران ايران، دفتر شعر جوان/ با پيش درآمدي از: عبدالجبار كاكايي/ ۷۴ صفحه، پالتويي/ ۶۵۰ تومان.
مطالب اين كتاب اختصاص به سالشمار زندگينامه و آثار، سخنراني در انجمن شاعران ايران، پرسش و پاسخ و چند شعر از محمدعلي بهمني دارد.
شعر جوان استان خراسان
گردآورنده: دفتر شعر جوان/ چاپ اول، ۱۳۸۲/ ۱۲۰ صفحه، رقعي/ ۱۰۰۰ تومان.
كتاب حاضر شامل گزيده شعر شاعران جوان استان خراسان است.
شعر جوان استان مازندران
گردآورنده: دفتر شعر جوان/ چاپ اول، ۱۳۸۲/ ۱۵۰ صفحه، رقعي/ ۱۲۵۰ تومان.
كتاب شعر جوان استان مازندران گزيده شعر شاعران جوان اين استان است.
مهمان ماه (احمد پوري)
گردآورنده: دفتر شعر جوان/ با پيش درآمدي از: ضياءالدين ترابي/ ۹۹ صفحه، پالتويي/ ۸۰۰ تومان.
اين كتاب شامل مقدمه، سالشمار زندگينامه و آثار، پيش درآمد، سخنراني، پرسش و پاسخ و چند شعر از احمد پوري است.

ادبيات دفاع مقدس
زنداني فاو

«... در راه بازگشت، ناگهان متوجه يك سرباز ايراني شدم كه در فاصله ده متري، روبه رويم ايستاده بود. خستگي، گرسنگي، ضعف، ترس،  دلهره و اضطراب سراپاي وجودم را فراگرفت. يك زيرپوش و يك شلوار سبز عراقي به تن داشتم و يك اسلحه كلاشينفك آماده شليك به دست. سرباز ايراني چند نارنجك و يك سرنيزه به كمر بسته بود و كيسه اي را بر دوشش حمل مي كرد. هر دو در مقابل هم ايستاده بوديم و راه هاي خلاصي از اين بن بست را مرور مي كرديم. مانده بودم چه بكنم، او را اسير كنم؟ من كه قادر به تهيه غذاي خود نبودم، او هم سربار من مي شد . تازه احتمال اين كه در فرصتي مناسب به من حمله كند هم كم نبود. خواستم او را رها كنم و بروم اين امكان وجود داشت كه با پرتاب نارنجك مرا بكشد....»
اين جملات بخشي از كتاب زنداني فاو كه خاطرات گروهبان دوم عراقي عماد جبارز علان الكنعاني و ترجمه مهرداد آزاد است كه به همت دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسيده است.
گروهبان عماد در فاو ديده بان يكي از واحدهاي تيپ يكصد و يازده عراق بود. وقتي متوجه سقوط فاو مي شود تصميم مي گيرد اسير نيروهاي ايراني نشود و به هر قيمت ممكن خود را نجات دهد. اين گروهبان سرسخت و لجوج چهار ماه در فاو مي ماند. زيرا راه هاي رسيدن به نيروهاي عراقي بسته شده است. اين تصميم سرآغاز زندگي تازه اي براي او مي شود.
كتاب زنداني فاو در ۹۹ صفحه و شمارگان ۲۲۰۰ نسخه و به قيمت ۶۰۰ تومان به بازار عرضه شده است.

گوشه
و اما بعد..

زهير توكلي
۱-سيد محمود سجادي، اينك در سنين كهن سالي به سر مي برد. او نخستين مجموعه اش را در سال ۳۹ با عنوان «كندوهاي بي شهد» منتشر كرد و پس از آن: «قنديل: ۴۳: به همراه محمد ايوبي و سيروس مشفقي»، «ميكائيل و گاو آهن مغموم: ۱۳۴۷» و سرانجام: «شعر جنوبي: ۱۳۵۰».
اخيراً دو دفتر زير را در دست انتشار دارد: «با مهر به گذشته بنگر» و «بانوي بي قراري».
مرور كارهاي او به عنوان شاعري كه استخوان خود را در آن دهه ها سخت كرده است و اكنون شعر شخصي خود را مي گويد، بي فايده نيست. از جمله: «مفهوم روايت شاعرانه» در آن دهه ها، در شعر نيمايي.
۲-مصطفي علي پور، هم نفس و هم قلم «سلمان هراتي»، شاعري كه انزوا بر او غلبه دارد. او در قالب هاي مختلف طبع آزمايي مي كند.
از نيمايي و آزاد تا رباعي و غزل اما تشخص او در دو قالب نخست است. زبان غنايي و طبيعت گرا و گرايش به مجاز و تشخيص از ويژگي هاي اوست.او سراينده برخي از شعرهاي عاشورايي معروفي است كه در قالب نيمايي يا آزاد سروده شده است (بخوان: از گلوي كوچك رود+هفت بند مويه).
۳-آشنايي با سيد رسول معرك نژاد، از غنيمت هاي سفر نگارنده به اصفهان در طليعه اين فصل گرم بوده است. كسي او را در تهران نمي شناسد. او نقاش است و نيز شاعر. نخستين كتاب شعرش بهار امسال منتشر شده است: «دست در موهاي آينه» و ناشر آن انتشارات نقش ماناي اصفهان است. در معرفي او فعلاً همين چند خط و اين يك شعر در صفحه امروز .
۴-ضياءالدين ترابي، پس از سه دهه و نيم شاعري كه ابتدا در همنوايي با موج نو و سپس با «نيما» سپري شد، چند سالي ست كه آزاد مي گويد و اتفاقاً موفق ترست. آنقدر موفق تر كه گاهي حس مي شود تازه پتانسيل شعري پرقدرت او آزاد شده است.
گرايش به ساختار متمركز، داشتن طرح قبلي، لحن متمايل به طنز و نقيضه گويي، استفاده از طرح چندبعدي [نوعي حجم وارگي در طرح شعر] وحساسيت به مسائل اجتماعي سياسي... از ويژگي هاي شعرهاي آزاد او در اين دوره است.
۵-غلامحسين نصيري پور را بيشتر به عنوان سراينده شعرهاي بلند مي شناسيم: «لي لي خانم» «كبوتركال» و «تشنگي واژه ها» مجموعه اي از شعرهاي كاملاً كوتاه نيز از او هست باعنوان «سين، صداي زني است» او نيز مانند بيشتر شاعران صفحه امروز شاعري است كه بيش از سه دهه دارد شعر مي گويد.
يا حق

|  اقتصاد  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |