دوشنبه ۲ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۷۵
خبرسازان
Front Page

دكه
گراني نفت و آب بازي بچه ها
013935.jpg

عرب نيوز، چاپ عربستان سعودي بهترين تناسب را با اخبار روزنامه هاي شنبه تهران داشت. يك تيتر درباره افزايش بي  سابقه قيمت نفت به بشكه اي ۴۹ دلار و مطلب مفصلي درباره آيت الله سيستاني دو خبر اصلي صفحه اول اين روزنامه را تشكيل مي  دادند.
واشنگتن تايمز دو تيتر مهم صفحه اول خود را به تبليغات انتخاباتي دو نامزد اصلي انتخابات رياست جمهوري ايالات متحده اختصاص داده بود. تيتر سوم اين روزنامه هم به واكنش مردم آمريكا به «جنگ صليبي» خوانده شدن حضور نيروهاي آمريكايي در عراق اختصاص يافته بود.
آركانزاس دموكرات گزت مانند بسياري ديگر از روزنامه هاي جهان خبر اول خود را به وعده مقتدا صدر داد كه «تفنگ هايمان را بيرون از حرم (مطهر حضرت علي ) تحويل مي  دهيم»، اختصاص داده بود. همچنين يك تيتر اصلي اين روزنامه درباره عذرخواهي ضمني جان كري از صحبت هايي كه در انتقاد به جنگ ويتنام كرده بود، اختصاص يافته بود. يك خبر حوادث اين روزنامه نيز به يك ماجراي خونين عاشقانه تخصيص يافته بود، كه در آن، فردي بعد از كشتن معشوقه سابق خود، خودكشي كرده است. تيتر بي  مزه خبر اين است «دلم براي روزهايي كه عاشق من بودي تنگ شده- و بعد از گذشت مدت كمي هر دو نفر مرده بودند.»
روزنامه لجر هم تيتر اول خود را به تخمين هزينه هاي ناشي از ويراني به بار آمده از گوشه اي از توفان چارلي اختصاص داده است. تيترهاي ديگر اين روزنامه اجتماعي درباره مسابقات ورزشي در آمريكا و آب بازي بچه ها بود.
013938.jpg
013941.jpg

اولين كافه گربه و آدم افتتاح شد
سگ ها وارد نشوند
صحنه اي كه سن ته گز و پري در كتاب شازده كوچولو به صورت نمادين درباره عشق نوشته بود براي خيلي از خواننده هاي آن كتاب، به يادماندني است. در آن فصل شازده كوچولو با يك روباه مواجه مي شود و در گفت وگو, روباه از او مي خواهد كه «اهلي اش كند». نويسنده شازده كوچولو اگر زنده بود مي ديد كه الان آدم ها در جست وجوي اهلي كردن و اهلي شدن بسياري كارها مي كنند و پولي كه فقط در آمريكا براي خريد غذاي خشك گربه پرداخته مي شود, سالانه ۲ ميليارد دلار است و مردم همين قدر پول را هم براي خريد غذاي تر گربه هزينه مي كنند. صنعت پرسودي نيست؟
013944.jpg

در اقتصاد هركجا كه پول باشد رقابت پديد مي آيد و چون اين باور در همه جاي دنياي اقتصاد باز پذيرفته شده كه هزينه كردن پول براي تبليغات كاري مثل خريدن ميز و صندلي و ساختمان و خودكار براي شركت است، همه به نسبت سرمايه  هايشان، تبليغ هم مي كنند و روش هاي تبليغات هم متنوع است. تبليغ سنتي در زمان بين پخش برنامه هاي پرمخاطب يك روش است و آگهي هاي مشابه و آشنا روش هاي مشابه محسوب مي شوند. اما بعضي از آدم ها حاضرند به سراغ روش هاي تجربي بروند و احتمال شكست هم براي آنها وجود دارد. يكي از اين آدم ها آقاي ريچارد تامپسون است كه مرتب سراغ روش هاي مختلف مي رود. يك بار برنامه تلويزيوني «مئو تي وي» را پخش مي كند كه به جاي صاحبان گربه ها, خود اين حيوانات زبان بسته را مخاطب قرار داده است و يك بار ماشين مئو را مي سازد كه در خيابان ها راه بيندازند تا مردم غذاي گربه شان را از شركت او بخرند. اين دفعه او حدود ۲۰۰ هزار دلار (تقريبا ۱۷۵ ميليون تومان) را هزينه كرده است تا اولين كافه گربه ها و آدم ها را راه بيندازد و بتواند غذاي تر گربه ها را به مردم بفروشد. تامپسون درباره اهدافش به نيويورك تايمز مي گويد: «ما تا الان فقط در زمينه غذاي خشك فعاليت مي كرديم، اما ورود به بازار ۲ ميليارد دلاري غذاي تر گربه تبليغات بيشتري مي خواهد و ما از يك واقعيت براي تبليغات جديدمان استفاده مي كنيم. الان بسياري از افرادي كه گربه دارند, مايلند بتوانند فضايي براي لذت بردن گربه شان فراهم كنند. آنها وقتي با فرزندانشان بيرون مي روند به جايي مي روند كه به بچه ها هم خوش بگذرد. در حال حاضر بسياري از افرادي كه گربه دارند، دوست دارند به جايي بروند كه حتي اگر به خودشان هم خوش نگذرد، گربه بتواند در آنجا خوشحال و راحت باشد. تا الان كسي به اين موضوع توجه نكرده بود و ما سعي مي كنيم با به وجود آوردن اين فضا، محصولاتمان را به خريداران معرفي كنيم.
تامپسون كه دوست دارد خود را به نام «گربه بزرگ شركت مئوميكس» بنامد، براي شروع كار تبليغاتي كافه اول را كه حدود ۱۰۰۰ متر وسعت دارد در روز ۲۴ مرداد در منهتن نيويورك افتتاح كرد تا با ۵ روز كار آزمايشي، بتواند بازتاب طرح خود را ببيند. درصورت موفقيت اين كافه، كافه هاي زنجيره اي مئو در سرتاسر دنيا گشوده خواهد شد. قوانين اين كافه ها فقط دوچيز خواهد بود: «ورود سگ ها وآزار و تحريك گربه ها ممنوع است.»
در اين كافه ۶ نوع غذاي گربه (مثلا گوشت بوقلمون) در كنار غذاهاي آدم ها فروخته مي شود. قيمت غذاي گربه براي هر وعده ۲ دلار (حدودا ۱۷۵۰ تومان) است، قيمت غذاي آدم ها هم طبق عرف كافه هاي نيويورك حساب خواهد شد.
در مئوميكس كافه براي آدم ها انواع بازي هاي سرگرم كننده و براي گربه ها هم چنين بازي هايي (مثل موش عروسكي) وجود دارد تا حيوان و صاحب آن از بودن در فضاي دوگانه لذت ببرند. البته يك متخصص روانشناس روحيات گربه ها به نيويورك بيزنس ري ويو گفت: «احتمالا بسياري از گربه ها از بازي كردن در حضور آدم ها و گربه هاي غريبه خجالت خواهند كشيد» و بنا به گزارشي كه از شب اول افتتاح كافه چاپ شده است، برخي از گربه ها خودشان را از چشم آدم هاي ديگر مخفي مي كردند. به نظر مي آيد آقاي تامپسون محل خوبي را براي كار تبليغي جديدش انتخاب كرده, چرا كه امروز منتهن نيويورك قلب فرهنگ و هنر روز دنيا محسوب مي شود و چون كافه نشيني هم در حال حاضر در همه جا جزو مدهاي روشنفكرانه است، بسياري كه گربه دارند احتمال دارد به اين كافه سربزنند، اما يك نكته: اصلا منهتن به عنوان پرسگ ترين قسمت آمريكا شناخته شده است!
شايد به دليل همين اگر و اماها باشد كه دور اول فعاليت كافه مئوميكس محدود خواهد بود و گربه بزرگ شركت مي خواهد نتايج فعاليتش را بررسي كند تا به جاي ديگري برسد كه خيلي دور از ذهن است: «ما سلسله كافه هايي را در برنامه داريم كه مثل هارد راك كافه, در سرتاسر دنيا شعبه داشته باشند و به عرضه غذاي گربه، غذاي آدم، سرگرمي هاي گربه، سرگرمي هاي آدم و هداياي موردپسند گربه ها بپردازند.» اين آرزو قدري دور از ذهن مي نمايد، چرا كه هارد راك كافه محلي است كه به محلي براي اجراي بسياري از بزرگ ترين هاي موسيقي دنيا بدل شده و گنجينه موزه اي از سازها و آثار و لوازم شخصي هنرمندان بزرگ هارد راك در آنجا جمع  آمده است.
اما دقيق تر كه نگاه كنيم, مي بينيم كه هارد راك و گربه هم بي شباهت نيستند. هردو جست وجوي انسان ها براي دوست داشتن و دوست داشته شدن اند, از دنياي دوست زدايي شده امروز؛ دنيايي كه اهلي شدن و اهلي كردن را فراموش كرده و جاي سن ته گز و پري ها را پر نكرده است.

جليقه هاي ويژه پليس توسط نيروي انتظامي به طور گسترده مورد استفاده قرار مي  گيرد
ماموران ضد ضربه
استفاده نيروي انتظامي از تجهيزات جديد پليسي به همين يك مورد ختم نمي  شود و در بسياري زمينه ها نيروي پليس به استاندارد هاي جهاني نزديك  شده است
اواخر آذرماه است. سهيل مانند هر شب پيچ و خم هاي جاده را پشت سر مي  گذارد. او چند سال است كه در اين مسير رانندگي مي  كند. هوا باراني است و پاترول سهيل سر هر پيچي كمي منحرف مي  شود. جاده باريك است و تاريك، اما سهيل كه روزي خسته كننده و پر از درگيري را در كارخانه گذرانده است گاز مي  دهد تا هر چه سريع تر از شر اين جاده يكنواخت لعنتي راحت شود و به بزرگراه برسد. هنوز ۵ كيلومتر ديگر تا اتوبان باقي است. قطرات باران همچون تيرهايي كه چهره سهيل را هدف گرفته اند به شيشه مي  خورند و پاترول او زوزه كشان در جاده پيش مي  رود. صداي نوار آنقدر بلند است كه نعره هاي رعد و برق به گوش نمي  رسد. سهيل به جاده مي  نگرد اما به فكر مشتري  است كه امروز از دست داده. پيچ و خم هاي جاده انتها ندارد و هر راننده اي را به خلسه فرو مي  برد.
كمي جلوتر وانت نيساني چپ كرده. راننده جان باخته است و فرزندش هم لابه لاي نرده هاي ماشين گير افتاده و از شدت خونريزي بيهوش شده است. ماموران هلال احمر تمام تلاش خود را مي  كنند تا كودك را از ماشين خارج كنند. كمي آن طرفتر احمدرضا، سرباز وظيفه با پرچمي در دست ايستاده است. او همچون موش آب كشيده شده اما به اين آب و هوا عادت دارد.  آخر يك سال است كه در اين منطقه خدمت كرده است. احمدرضا تلاش مي  كند رانندگان را از وجود خطر آگاه كند. تاكنون بارها چنين كرده است، هرازگاهي كه ماشيني را در دور دست مي  بيند پرچمش را كه اكنون خيلي خيس و سنگين شده تكان مي  دهد.
چيزي به بزرگراه نمانده است. سهيل همچنان درون پيچ و تاب جاده مي  خزد و به پيش مي  رود، پنج پيچ بيشتر نمانده است... چهار تا... سه تا... احمدرضا چراغ هايي را مي  بيند كه به سرعت به سويش مي  آيند. مطابق معمول پرچمش را تكان مي  دهد اما سهيل هيچ نمي  بيند. چراغ ها نزديك و نزديك تر مي  شود و صداي غرش پاترولي در پس شرشر باران به گوش مي  رسد.
احمدرضا پرچم را سريع تر تكان مي  دهد، اما انگار قرار است درست از ميان چراغ ها عبور كند.
احمدرضا فرياد مي زند و... سهيل تنها صداي ضربه اي را مي  شنود و ترمز مي  كند. شايد به سنگي يا تنه درختي برخورد كرده است. پياده مي  شود تا ببيند چه خبر است...
استفاده از تجهيزات ايمني براي هر حرفه اي لازم است حتي براي آنان كه حافظ امنيت هستند. سال هاست كه در تمام كشورهاي پيشرفته و نيمه پيشرفته، جليقه مخصوص پليس جزو لباس استاندارد افراد پليس در حال گشتزني است. شكل، اندازه و كاربرد اين جليقه ها متفاوت است اما تمام اين جليقه ها در دو چيز مشابه هستند؛ وجود نوشته پليس در جلو و عقب لباس و دوخته شدن نوارهاي شبرنگ بزرگ روي آن. استفاده از اين نوشته ها و نوارهاي شبرنگ مردم را قادر مي    سازد تا از فواصل زياد به حضور نيروهاي پليس در يك محل پي ببرند و از سرعت وسيله نقليه خود بكاهند و توجه خود را بر فرامين پليس متمركز سازند. برخي از اين جليقه ها ضد گلوله هستند. براي ساخت اين پوشش ها از اليافي به نام كولار استفاده مي   شود، اليافي مصنوعي كه ۴ برابر فولاد مقاومت كششي دارند و در برابر شوك ناشي از برخورد گلوله همچون سدي نفوذ ناپذير عمل مي   كنند. بد نيست بدانيد كه با وجود مقاومت بالاي كششي، اين جليقه ها به راحتي با يك خودكار سوراخ مي  شوند. كاربرد اين جليقه ها تنها در برابر اجسامي سبك است كه به سرعت حركت مي  كنند. برخي ديگر از جليقه ها براي حمل تجهيزات گوناگون افراد پليس همچون بي  سيم، دفترچه جريمه، نارنجك اشك  آور، دست بند، افشانه فلفل، باتوم الكتريكي و... مورد استفاده قرار مي  گيرد. تمامي انواع اين جليقه ها امروزه جزو وسايل استاندارد پليس است كه استفاده از آنها براي ماموران راهنمايي، گشت پياده، نيروهاي ويژه و گارد ساحلي از اهميت بالايي برخوردار است. تا همين چند وقت پيش اين نوع پوشش در پليس ايران جايگاهي نداشت و تنها به صورت محدود توسط برخي ماموران پليس راه، آن هم در ايست بازرسي هاي كنار پاسگاه ها مورد استفاده قرار مي  گرفت. اين در حالي است كه لباس كار سربازان و درجه داران نيروي انتظامي بسيار تيره است و نيروهاي ويژه هم از لباس هاي استتار (پلنگي گل باقالي) استفاده مي  كنند كه تشخيص هر دو مورد در شب ها براي رانندگان كار دشواري است. چند وقتي است كه نيروي انتظامي از حالت قديمي خود خارج شده است و از لوازم جديد پليسي براي انجام ماموريت هاي محوله سود مي  جويد.تجهيزاتي چون ماشين هاي جديد و موتورسيكلت هاي سنگين پليس، افشانه فلفل و بي  سيم هاي كوچك و جمع و جور. اما در پي اقدامي كه تنها چند هفته است صورت گرفته، اكثر ماموران در سطح شهر تهران به جليقه هاي مخصوص پليس مجهز شده اند. اين جليقه ها كه هنوز چندان هم يكدست نشده در چند مدل مختلف مورد استفاده است به همراه آرم پليس و شبرنگ آن وجهه جديدي به پرسنل ناجا بخشيده است.
جليقه هاي كادر رسته يگان ويژه پاسداران به رنگ هاي خاكي، سبز تيره يا سياهرنگ است كه دو نوشته شبرنگ پليس، يكي كوچك در جلوي لباس سمت چپ و ديگري بزرگ در عقب لباس به آن متصل شده است. پرسنل رسته راهنمايي و رانندگي هم از جليقه هاي سفيدرنگ با شبرنگ هايي بزرگ در جلو و عقب لباس استفاده مي  كنند كه در برخي مدل هايش چراغ هاي قرمزي هم در اين شب رنگ ها چشمك مي  زند. اين چراغ ها به باتري  متصل است كه درون خودروي پليس با استفاده از سيستم برق خودرو شارژ مي  شود و برق لازم براي روشن و خاموش شدن به مدت دو تا سه ساعت را در خود ذخيره مي  كند.
جليقه هاي پليس اولين بار به صورت آزمايشي توسط گشت هاي انتظامي مورد استفاده قرار گرفت. سپس به صورت گسترده در ناحيه انتظامي اصفهان استفاده شد. نتيجه مطلوب اين طرح موجب شد تا نيروي انتظامي تهران تعداد زيادي از اين پوشش ها را به چند توليد كننده سفارش دهد و در چند هفته اخير از آنها استفاده كند. شايد اين جليقه ها كمي گرم باشند و در برخي مدل ها سنگين، ولي استفاده از آنها امنيت جاني كادر پليس را به شدت افزايش مي  دهد و از وقوع حوادث ناخواسته جلوگيري مي  كند.
استفاده نيروي انتظامي از تجهيزات جديد پليسي به همين يك مورد ختم نمي  شود و در بسياري زمينه ها نيروي پليس به استاندارد هاي جهاني نزديك  شده است كه تماما نتيجه زحمات فرماندهي اين نيرو- سردار قاليباف- است. بررسي تك تك اين موارد در يك گزارش، كاري ناشدني است. در گزارش هاي بعدي به بررسي نوسازي نيروي انتظامي در ابعاد ديگري خواهيم پرداخت.

مولن روژ
فرهاد فرجاد
013947.jpg

اريك بانا به جيمزباند نزديك تر است 
با كناره گيري رسمي پيرس برازنان از سري فيلم هاي جيمزباند, تكليف باربارا بروكولي - تهيه كننده ۰۰۷- روشن شد. او وظيفه داشت در سريع ترين زمان ممكن جيمزباند بعدي را پيدا كند. آخرين خبرها از مطبوعات سينمايي حاكي است از ميان گزينه هاي متعدد، شانس اريك بانا براي ايفاي نقش جاسوس زيرك انگليسي بيشتر است. مذاكرات مقدماتي بانا و بروكولي نيز به انجام رسيده و همه چيز براي اعلام رسمي خبر فراهم است. مگر اينكه خود بانا در واپسين لحظات كنار بكشد. در اين صورت گزينه هاي بعدي عبارت خواهند بود از كلايو اون و هيوجكمن.
013950.jpg

كوين اسپيسي مي خواند
كوين اسپيسي قصد دارد تا فيلمي را براساس زندگي بابي دارين، خواننده و ترانه سراي دهه ۵۰ ايالات متحده كارگرداني كند. وي بنا دارد تا تور آمريكايي دارين را كه در ۱۲ شهر آمريكا برگزار شد در فيلم خود بگنجاند. بنابراين از همين حالا مشغول جمع آوري و ساماندهي اعضاي يك گروه ۱۹ نفره موسيقي شده تا از سال آينده راهي هر ۱۲ شهر ايالات متحده شود.
اسپيسي كه خود دستي هم در دنياي موسيقي دارد و با اسلوب هاي آواز ناآشنا نيست، هم اكنون براي كارگرداني فيلم Old Vic (ويك پير) در لندن به سر مي برد.
پروژه جديد او «ماوراي دريا» نام گرفته و در آن كيت باسورث (به نقش ساندرا دي, همسر دارين), جان گودمن و باب هاسكينز, بازي خواهند كرد و جالب ترين خبر: اسپيسي خود ايفاگر نقش دارين خواهد بود.
013953.jpg

دنياي بي رحم پاپاراتزي ها
پاپاراتزي، عنوان فيلمي است به كارگرداني پل آباسكال كه از سوم سپتامبر به اكران گذاشته مي شود. اين فيلم، ماجراي ۴ عكاس پاپاراتزي (ژورناليست هاي سمج نشريات جنجالي) را روايت مي كند كه قصد دارند هر يك از ۴ نگاه مختلف، بهترين عكس از صحنه يك تصادف خونين را شكار كنند, اما يكي از آنها در مي يابد ۲ مجروح سانحه, همسر و پسر خود او هستند. وي در پي فلج شدن پسر ۸ ساله اش, تصميم مي گيرد براي هميشه با دنياي بي رحم پاپاراتزي ها وداع كند.
كول هاوسر و تام سايزمور، هنرپيشه هاي اصلي اين فيلم هستند، اما مل گيبسون, كريس راك و وينس وان نيز با نقش هاي كوچك و گذرا در فيلم حضوردارند. كمپاني فاكس قرن بيستم توزيع فيلم راعهده دارشده است.
013956.jpg

شيرجه در استخر پول 
the cook out عنوان جديدترين فيلم لانس ريورا است كه با حضور دني گلاور، كوئين لطيفه، جنيفر لو يس و استورم پي از سوم سپتامبر به اكران گذاشته مي شود. فيلم، مايه اي كمدي دارد و ماجراي يك بسكتباليست سياهپوست به نام تاد اندرسون (با بازي استورم پي) را روايت مي كند كه پس از امضاي قرارداد ۳۰ ميليون دلاري براي بازي در تيم نيوجرسي (در ليگ برتر بسكتبال آمريكا) با مشكل جديدي روبه رو شده است: مادر او معتقد است كه فرزندش نبايد ريشه هاي خود را فراموش كند. اما او نمي تواند از پول چشم بپوشد و بر تصميم خود استوار مي ماند. رفته رفته نشانه هايي از عدم توانايي او در ايجاد تعادل در زندگي پيدا مي شود و ...

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  درمانگاه  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |