همه چيز از همان روز اول شروع شد. سر سفره عقد به جاي زيرلفظي به من يك چك داد كه دقايقي بعد زيرلفظي از من گرفته شد و بابت پول به عاقد پرداخت شد
نبايد اصرار بي مورد به سازش زوجين داشت چرا كه بعد از مدتي در صورت حل نشدن مشكلا ت و با وجود يك بچه،طلاق موضوع را مشكل تر و بحراني تر مي كند
مهديه مصطفايي
نبش شمالي ميدان ونك مجتمع قضائي خانواده(۲) است در آنجا نيز راهروها باريك است و محوطه پر از ازدحام زنان و مرداني كه پس از چند ماه يا چند سال ديگر تحمل زندگي كردن با يكديگر را ندارند و تصميم گرفته اند تا از يكديگر جدا شوند. طلاق، بحثي كه روزانه حداقل يك باكس كوچك خبري را در روزنامه ها به خود اختصاص مي دهد. اينها افكاري است كه هرچند وقت يك بار زماني كه براي تهيه خبر ياگزارشي به دادگاه خانواده مي روم ذهنم را به خود مشغول مي كند. دختر و پسري كه قبل از ازدواج يا در دوران نامزدي تمام تلاششان در اين است كه زندگي مشتركي را زير يك سقف آغاز كنند، چگونه پس از مدتي آنقدر از يكديگر متنفر مي شوند كه حاضر نيستند حتي براي يك لحظه همديگر را ببينند.
انتهاي راهرو طبقه سوم ايستاده ام و بيشتر نظاره گر دختراني هستم كه براي گرفتن مهريه شان ساعت ها در راهروهاي دادگاه بالا و پايين مي روند. ناگهان زوج جواني توجهم را جلب كرد. كنج يكي از ديوارها ايستاده اند و به آرامي با يكديگر گفت وگو مي كنند. ابتدا فكر كردم خواهر و برادرند، اما وقتي به صحبت هاشان گوش دادم دريافتم زوج جواني هستند كه براي درخواست طلاق به دادگاه آمده اند.
نزديكتر شدم و خودم را معرفي كردم. به آنان گفتم در تعجب هستم كه شما زوج جوان زمان طلاق اينقدر آرام هستيد. از آنان خواستم تا برايم توضيح دهند. زن جوان شروع به صحبت كرد.
-«اسمم نرجس است. قرار است تا ساعت ديگري به صورت توافقي از يكديگر طلاق بگيريم.»
-چرا؟ مگر زندگي خوبي نداشتيد؟
نرجس در حاليكه بغضي را در گلويش فرو برد گفت: حدود ۲ سال قبل با همسرم «آرمين» در يك مكان تفريحي آشنا شديم. اما يك ماه بيشتر از دوستي مان نگذشته بود كه آرمين به من پيشنهاد ازدواج داد. از آنجايي كه تصور مي كردم آرمين پسر دل پاك و سربه راهي است از او خواستم به من فرصت بيشتري دهد تا بتوانم فكر كنم. مدتي گذشت و با توجه به رفتاري كه از وي ديدم موضوع را با خانواده ام در ميان گذاشتم. پس از مدتي خانواده آرمين به خواستگاري ام آمدند و پدر و مادرم هم در چند برخورد اول به همان نتايج اوليه اي كه من رسيده بودم، دست يافتند و با ازدواجمان موافقت كردند و من برعكس تمام ملاك هايي كه براي دختران اهميت داشت از آنجايي كه احساس كردم مي توانم كنار اين مرد، خوشبخت زندگي كنم به عقد وي درآمدم، اما دريغ از اينكه ما از لحاظ فرهنگي به هيچ وجه به هم نمي خورديم. حدود ۸ ماه از نامزدي ما گذشت در اين مدت اختلافات شديدي داشتيم كه همگي به مسايل فرهنگي برمي گشت، اما چون از لحاظ عاطفي به يكديگر وابسته شده بوديم، به نوعي نمي توانستيم از يكديگر جدا شويم. هر دو به تصور اينكه زودتر به سر خانه و زندگي مان برويم، تلاش مي كرديم اما خانواده همسرم به خصوص خواهر و برادرش در دوران نامزدي مان اختلافات شديدي را برايمان ايجاد كردند به طوري كه ما در برخورد با اين مشكلات از زاويه عقل به آن نگاه نكرديم. درنهايت فقط به خاطر وابستگي عاطفي و ترس از آبرو ازدواج كرديم.
نرجس در ادامه گفت: «همه چيز از همان روز اول شروع شد. سر سفره عقد به جاي زيرلفظي به من يك چك داد كه دقايقي بعد زيرلفظي از من گرفته شد و بابت پول به عاقد پرداخت شد. از آنجايي كه سر سفره عقد بودم هيچ چيزي نگفتم. پاتختي ام را يكي از جاري هايم برهم زد. مرا ماه عسلي نبردند و تمام طلاهايم را كه سر سفره عقد از طرف خانواده ام هديه گرفته بودم, هفته هاي اول ازدواجمان براي بدهي هاي سر عروسي از من گرفتند. من هم از آنجايي كه فقط مي خواستم زندگي كنم، هيچ چيزي نگفتم. همسرم ساعت ۶ صبح وقتي خواب بودم بيرون مي رفت و ساعت ۱۱ شب با خستگي كار روزانه به خانه بازمي گشت. تنها صدايي كه در خانه ام مي پيچيد, صداي قاشق و چنگالي بود كه وي شام مي خورد و من فكر مي كردم زندگي مشترك يعني چي؟ خانه ام خلوت و ساكت بود, اما اين نشانه تفاهم ما نبود. من و او با همديگر نبوديم و در طول يكسالي كه گذشت تنها وقتي كه براي يكديگر مي گذاشتيم بحث و جدل درباره فرهنگ خانواده هايمان بود. ازطرفي پس از چند ماه زندگي مشترك فهميدم او حتي براي زندگيش كار نمي كند, بلكه قسمت قابل توجهي از درآمدش را براي بدهي هاي پدرش مي دهد. سعي مي كردم خانه را آرام نگه دارم. به همه مي گفتم خيلي خوشبختم. در تمام درگيري هايي كه من و خانواده اش درخصوص نوع پوشش و رفتار و فرهنگ با يكديگر داشتيم, آرمين مقابل من ايستاده بود، نه كنارم. او هيچ كمكي براي بهبود اين وضعيت نمي كرد. انگار هنوز من دختري از يك خانواده ديگر هستم.
خانواده آرمين چون ازلحاظ فرهنگي با من تفاوت داشتند هيچ وقت مرا به عنوان يك عروس قبول نكردند. اين بحران در زندگيم مثل يك علف هرز رشد كرد تا اينكه پدرشوهرم به كربلا رفت. وقتي برگشت براي وي ضيافتي برپا كردند. من سعي كردم براي سربلندي همسرم خيلي مرتب به آنجا بروم. اما وقتي شوهرم مرا ديد جلوي تمام فاميلش شروع به داد و فرياد كرد و پدرشوهرم مرا از خانه اش بيرون انداخت و من تنها و بي پناه در خيابان ها حيران و سرگردان گريه مي كردم. يك ماه پس از اين واقعه صبر كردم و فكر كردم تا اينكه تصميم به جدايي گرفتم. موضوع را با آرمين درميان گذاشتم و بزرگترين مشكلمان كه تفاوت طبقاتي فرهنگي بود را برايش توضيح دادم. از او نيز خواستم تا فكر كند. وي نيز پس از مدتي با اين امر موافقت كرد و هر دو طرح دادخواست طلاق به صورت توافقي داديم. هم اكنون قرار است از يكديگر جدا شويم و من نيمي از مهريه ام را بگيرم.
به گفته يك قاضي دادگاه خانواده، در طول دو سال اخير آمار طلاق هاي توافقي به طور چشمگيري افزايش يافته است. البته جاي بسي خرسندي است كه اينگونه برخوردها در جامعه حقوقي و قضايي ما روبه رشد است, چرا كه اين خود بيانگر آن است كه قشر جوان جامعه ما, به يك همفكري اجتماعي و قضايي رسيده اند و مي توانند بدون هيچگونه درگيري فيزيكي از يكديگر جدا شوند.
همچنين عزت الله يوسفيان نايب رئيس كميسيون حقوقي و قضايي مجلس نيز در اين باره عقيده دارد: فرهنگ سازي براي تشكيل خانواده, زمينه ساز بوده و باعث استحكام خانواده ها بعد از ازدواج مي شود. از سويي رشد افراد در سطوح اجتماعي, شغلي, عقلي و مالي براي ازدواج مهم است و اينكه جوانان با ديد باز با يكديگر ازدواج كنند و تازه بعد از ازدواج شروع به شناخت يكديگر نكنند, مطمئنا از آمار طلاق در كشور كاسته خواهد شد و اين امر تنها در فرهنگ سازي جامعه امكان پذير است.
وي به افزايش ۱۷ درصدي طلاق در كشور به ويژه دربين زوجين در سنين پايين اشاره كرد و گفت: نبايد در بحث ميانجي گري اصرار خيلي زيادي به انصراف از طلاق داشت كه حتما سازش صورت گيرد، چرا كه اكثر اين سازش ها, يك آتش بس موقتي است و اغلب دوباره به جنگ و جدل تبديل مي شود. وي در ادامه ضمن اشاره به بچه هاي طلاق افزود: اكثر بچه هاي طلاق با مشكل روبه رو هستند و براي جامعه در آينده دردسر ايجاد خواهند كرد. بنابراين نبايد اصرار زيادي به سازش زوجين داشت چرا كه بعد از مدتي در صورت حل نشدن مشكلا ت و با وجود يك بچه, طلاق موضوع را مشكل تر و بحراني تر مي كند.