شنبه ۷ شهريور ۱۳۸۳
گفت وگو با سيامك گلشيري
ادبيات دلهره
سيامك گلشيري از داستان نويسان پركار و شناخته شده نسل جوان است،  كه سه مجموعه داستان و چهار رمان در كارنامه خود دارد. داستانهاي سيامك گلشيري، فضاهايي دلهره آميز و گاه ترسناك دارد و آدم هاي داستانش با همديگر تعامل و كنش هاي غيرمتعارفي دارند. با او پيرامون آثارش و فضاي داستانهايش گفت وگويي كرديم.
رضا قنبري
* سيامك گلشيري را تعريف كنيد؟
- آدمي است كه از اول صبح تا ساعت نه يا نه و نيم مي نويسد و بعد مي رود سر كار. آنجا هم بين كارهايش، اگر فرصت كند، دو سه صفحه اي مي نويسد. گاهي هم چيزي ترجمه مي كند. عصر ساعت پنج برمي گردد توي خانه. هنوز به خانه نرسيده، مي رود سراغ ويدئوكلوپ. يك فيلم يا سي دي كرايه مي كند. شب ها هم، ساعت نه، اگر كاري نداشته باشد، يك ساعتي اطراف خانه قدم مي زند. آخر شب هم كتاب مي خواند. همين.
* چطور شد رفتيد سراغ داستان نويسي؟ فقط لطفاً شعار ندهيد.
- اهل شعار نيستم. بارها گفته ام كه در دوره تحصيل قبل از دانشگاه از كتاب، به خاطر جو خانه مان، متنفر بوده ام. ولي هميشه يك چيز در من بود. آن هم قصه تعريف كردن. بي نهايت هم به فيلم علاقه داشتم. در همين دوران كتاب هاي پليسي و ترسناك هم خيلي دوست داشتم، اما كلاً از كتاب بدم مي آمد. يادم است بچه هاي كوچه را جمع مي كردم و برايشان داستان هاي ترسناك تعريف مي كردم. عاشق اين بودم كه بترسانم شان. نمي دانم چه اتفاقي برايم افتاد كه در اوايل دوران ليسانس شروع كردم به نوشتن. آن وقت ها به جين آستين خيلي علاقه داشتم. يك رمان هم درست عين غرور و تعصب نوشتم، منتها غرور و تعصبي كه در تهران اتفاق مي افتاد. اي كاش دورش نينداخته بودم.
002226.jpg

* چرا؟ داستان خوبي بود و حالا پشيمانيد؟
- نه، قرن نوزدهمي بود. با اين حال تمامش واقعيت داشت. بخشي از خاطراتم بود. اگر حالا بود، مرورش مي كردم. خيلي دلم مي خواست مي خواندمش.
* در داستان هاي شما همين عنصر دلهره و وحشت كه گفتيد، حضور جدي دارد. چرا آدم هاي داستان هاي شما دچار دلهره و ترس هستند؟
- اين چيزي نيست كه بتوانيد از من بپرسيد. شايد برمي گردد به خود من. به هر حال فكر مي كنم بتوانيد دلايل روانشناسانه منطقي برايش پيدا كنيد. داستاني كه تازه تمام كرده ام، داستان زن و شوهري است كه حدود يك سال است ازدواج كرده اند. آمده اند شمال و شب قرار است بروند ويلاي بغلي كه يك زن و شوهر ارمني در آنجا زندگي مي كنند. در تمام طول مدتي كه قرار است بروند آنجا و در خود مهماني، يك نوع حالت اضطراب در شخصيت ها وجود دارد. بخصوص در شخصيت زن داستان. مدام با اين فكر مواجه است كه زندگي اش در حال از هم پاشيدن است. البته تمام نشانه ها براي اينكه نشان بدهد زن به اينجا رسيده، در داستان وجود دارد. بيشتر بار داستان هم بر ديالوگ هايي است كه بين شخصيت ها برقرار مي شود. ببينيد، نمي توانم بگويم چرا اين زن دچار دلهره و وحشت است، ولي مي توانم بگويم كه چنين آدمي را ديده ام، با همين دلهره ها و ترس ها. داستان كوتاه، هرچند فقط يك برش خيلي كوتاه از زندگي است، ولي بايد كاري كند كه گذشته شخصيت ها در ذهن ما ساخته شود وگرنه داستان ناموفق است. در ضمن من نويسنده اي هستم كه دوست دارم از چيزهايي كه دور و برم اتفاق مي افتد، بنويسم. دوست دارم بقال چاق سر كوچه ام را با آن ريش بورش، در داستان بياورم. دوست دارم ميدان ونك، در داستانم، همين ميدان ونكي باشد كه هست. سعادت آباد همين خيابان سعادت آبادي باشد كه هست. دربند همين دربندي باشد كه هست، با همين آدم ها كه مي نشينند توي كافه هايش و چاي مي خورند و قليان مي كشند. دلهره ها و ترس ها هم در همين آدم هاست. به نظر من، نه فقط من، كه همه ما به خصوص در جهان حاضر، پر از وحشت و دلهره ايم.
* پس در واقع آدم هاي داستان هايتان از جهان بيرون متن به داستان مي آيند؟ يعني به نوعي خاص، روايتي رئاليستي؟
- ببينيد، فضا همين فضاي واقعي است. يعني همين ميدان ونك با ماشين ها و آدم هايي كه از آن مي گذرند يا همين دربندي كه وجود دارد با آدم هايش و بدي و خوبي هايي كه دارند. بعد ناگهان از دل آنها يك داستان درمي آيد. باور كنيد من خيلي وقت ها به قصد داستان نمي نويسم. يعني شروع مي كنم به نوشتن يك صحنه كه مثلاً در اتوباني كه در آن قدم مي زنم، ديده ام و بعد همين طور مي نويسم و ناگهان مي بينم يك داستان شده. البته بحث باور پذيري بي اندازه برايم مهم است. يعني بايد دلايل روانشناسانه خيلي خوب از كار دربيايند.
در ضمن در داستان هاي اولم گاهي يك اتفاق عجيب و غريب هم مي افتاد. اما در داستان هايي كه طي اين سه، چهار سال نوشته ام، هيچ اتفاقي در داستان نمي افتد، ولي فكر مي كنم كشش دارند، بخصوص ديالوگ ها. واقعاً تمام تلاشم اين است كه همه چيز را به واقعيت نزديك كنم.
* پس در واقع اتفاقات پيرامون تان، در يك فرايند فكري و دروني، به داستان تبديل مي شوند؟يعني انگيزه و سوژه شما براي داستان آدمها و اتفاقات واقعي هستند؟
- بله، دقيقاً همين طور است. شايد بشود گفت كه براي اكثر آدم هايي كه در داستان هاي من وجود دارند، مي شود يك ما به ازاي بيروني پيدا كرد. با وجود همه اينها بايد بگويم تمام اتفاقات ساختگي و تخيلي هستند، يعني ممكن است اصلاً اتفاق نيفتاده باشند، اما دقيقاً بر واقعيت منطبق هستند.
* آيا در خلق فضاهاي وهم آلود و پر هيجان، از نويسندگان ديگري تأثير گرفته ايد؟  مثلاً رد پاي آثار بورخس و يا رئاليسم- سوررئاليسم كوندرا؟
- از هيچ كدام از اين نويسندگاني كه نام برديد، تأثير نگرفته ام، هرچند بعضي از آثارشان را دوست دارم. آثار جنايي را خيلي دوست دارم. يكي از نويسندگاني را كه خيلي دوست دارم، سر آرتور كانن دويل است. به نظرم شرلوك هولمز يك جاهايي خيلي بهتر از شخصيت هاي آگاتا كريستي و ژرژسيمنون است. نويسندگان آمريكايي را هم خيلي دوست دارم، همينگوي، تنسي ويليامز، ادوارد آلبي، سلينجر. كارور را كه ديگر نگوييد.
* نمي توان اين طور گفت كه از كانن دويل و كارور تأثيرات ناخودآگاه گرفته ايد؟
- شايد بشود همين طور گفت. من هفت سال پيش در اصفهان فيلمي ديدم كه الان اسمش يادم نيست. داستان سه پسر بيست و چند ساله بود كه يك شب در يك محله خلوت در نيويورك گرفتار چند گانگستر مي شوند. در تمام طول فيلم گانگسترها در ساختمان هاي عجيب و غريب دنبال آن پسرها هستند. فيلم فضاي عجيبي داشت. آن پسرها بالاخره نجات پيدا كردند، اما فضاي آن فيلم هميشه در ذهن من بود. بعدها، وقتي تنگه وحشت مارتين اسكورسيزي را ديدم، ناگهان داستان مهماني تلخ در ذهنم جرقه زد. اين همان تأثيرات ناخودآگاه آن فيلم هفت سال پيش بود.
* زبان داستان هايتان ساده و روان است و ريتم تندي دارد، آيا اين شيوه نوشتاري منحصر به خودتان است؟
- نه، خيلي ها اين طور مي نويسند و مي نوشتند، منتها در اين نوع داستان ها، نوع نگاه است كه تفاوت دارد. جهان نويسنده هاست كه با هم فرق دارد. البته بحث تكنيك هم مطرح است. شايد بشود گفت اولين كسي كه به اين شيوه مي نوشت، همينگوي بود. در داستان هاي او، اتفاقات پشت سر هم مي آيند، با جملات گاهي بسيار كوتاه.
* جهان ذهني سيامك گلشيري چگونه است؟
- سؤال خيلي سختي است. شايد براي شناخت جهان ذهني سيامك گلشيري بايد آثارش را خواند. راستش را بخواهيد من اصلاً چيز زيادي از جهان ذهني سيامك گلشيري نمي دانم.
* يعني خالقي هستيد كه مخلوقش را نمي شناسد؟
- من تمام تلاشم اين است كه آدم ها را، آن طور كه هستند، وصف كنم. عمل ها و عكس العمل هايشان را وصف كنم و البته در يك موقعيت خاص از زندگي گيرشان مي اندازم. نمي دانم تا چه اندازه اين آدم ها را مي شناسم. در واقع شايد مي نويسم كه به شناخت دست پيدا كنم، چه خودم و چه شخصيت ها را. گاهي وقت ها از شخصيت هاي داستانم اعمالي سر مي زند كه خودم هم تعجب مي كنم. يك بار در مراسم تشييع جنازه يكي از بستگان نزديكم، يك چيز خيلي عجيب ديدم. لااقل براي خودم عجيب بود. وقتي جسدش را آوردند نزديك قبر، يك دفعه دخترش، پريد روي جسد. نزديك بود با جسد بيفتد توي قبر. بعد كارهايي كرد كه اصلاً نمي توانم بگويم. جيغ هايي مي زد، كارهايي مي كرد كه ديگر فقط براي من جنبه ترس و وحشت نداشت. خيلي تعجب كرده بودم. بي نهايت تعجب كرده بودم. چيزي كه من از آن زن سراغ داشتم، يك آدم كاملاً معقول و كم حرف بود. ولي در آن وقت داشتم يك آدم ديگر را مي ديدم. همان وقت ها بود كه داستان كوچه تاريك به ذهنم خطور كرد. البته داستان كوچه تاريك واقعاً اتفاق افتاده بود. آن داستان، داستان زني است كه يك شب در كوچه تاريكي، سگي به او حمله مي كند و زن بچه شيرخواره اش را مي گيرد جلو خودش و بعد كه دارد قضيه را براي شوهرش تعريف مي كند، باور نمي كند كه اين كار را كرده و مي زند زير گريه. آدم ها در بعضي لحظات است كه متوجه مي شوند هنوز خودشان را نمي شناسند. مضافاً بر اينكه ما مدام در حال تغييريم. مطمئن باشيد اگر آدم فكر مي كرد كه كاملاً خودش را مي شناسد، ديگر نويسنده نمي شد.
* دوست داشتيد با گارسيا ماركز قهوه مي خورديد؟
- راستش را بخواهيد بيشتر دوست داشتم با كوئنتين تارانتينو قهوه مي خوردم.
* يك شعار بدهيد.
- در تمام زندگي ام از شعار دادن پرهيز كرده ام. ادبيات جدي از شعار دادن جداست.
* اگر بگويند مجبوريد اين كار را بكنيد، چه شعاري مي دهيد؟
- مردم ، كتاب بخوانيد.

ياد
يادمان تيمور ترنج
مراسم يادمان تيمور ترنج- شاعر فقيد معاصر - در شهركرد و هفشه جان در مجموعه فرهنگي- هنري الغديرگزار شد.
در اين برنامه، ابتدا پس از خيرمقدم نورالدين ابطحي- مديركل اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي استان چهارمحال و بختياري، دكتر محمدجواد حق شناس - معاون امور مجلس و استان هاي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي- در سخناني، با يادي از شاعران  درگذشته همچون حسين منزوي، حسن حسيني، نصرالله مرداني و احمد زارعي، متني را درباره ويژگي هاي آثار تيمور ترنج در حوزه شعر دفاع مقدس خواند.
سپس محمدعلي بهمني، با اشاره به گورستان محل دفن ترنج و اينكه سنگ قبرهاي شكسته و به  تاراج  رفته اين گورستان قديمي بغضي شگفت را به ارمغان مي آورد، گفت: در هفشه جان ديدم كه به پاس سال هاي جنگ، حالا پرچم ايران از آرامگاه تيمور محافظت مي كند.
002229.jpg

فاطمه راكعي نيز در سخناني، به دغدغه هاي انساني در شعرهاي ترنج پرداخت و پرويز بيگي حبيب آبادي درباره اينكه او دغدغه هاي ذهني و زباني اش را بر هم منطبق مي كرد و به  سراغ سرودن مي رفت، سخن گفت.همچنين عليرضا بهرامي گفت: به نمايندگي از شعر، از محمدحسين جعفريان، پرويز بيگي حبيب آبادي، محمدعلي محمدي ريحان، عليرضا قزوه، محمدجواد حق شناس، سعيد ابوطالب، حميد هنرجو، خليل عمراني، وحيد حيدري، محمدهاشم اكبرياني، فرزام شيرزادي، خليل شفيعي، محسن مؤمني و ديگراني كه هريك، به نوعي پيگير امور مربوط به روند درماني تيمور ترنج بودند، تشكر مي كنم.علاوه بر شاعران يادشده، شاعران ديگري چون عليرضا قزوه، هادي سعيدي كياسري، عبدالمجيد زنگويي، ابراهيم سنايي، مريد محمدي، محسن احمدي، محمدرضا احمدي فر، محمدسعيد ميرزايي، همايون عليپور، غلامحسين دريانورد، خانم موسوي، كاظم عليپور و مريم ترنج(دختر تيمور ترنج) به خواندن شعر، نقد و نثرهايي به ياد وي پرداختند و حجت الاسلام ناصري- امام جمعه شهركرد- درباره هنر و انسان سخنراني كرد.مراسم با حضور شاعران ديگري از سراسر كشور همچون: محمد رمضاني فرخاني، محمدحسين جعفريان، علي هوشمند، چيستا يثربي، محمدرضا روزبه، آرش شفاعي و ضميري برگزار شد.شاعران حاضر در اين مراسم با عزيمت به شهر هفشه جان، بر سر مزار اين شاعر فقيد حاضر شده، در آنجا نيز به شعرخواني پرداختند.
الهه شمس ـ همسر ترنج ـ نيز با قرار گرفتن در پشت تريبون مراسم، از تمامي شاعران و دوستان همسرش كه در جريان بيماري وي و پس از آن، ياريگر بوده اند، تشكر كرد. وي در حالي كه اشك مي ريخت، در سخنان كوتاهي گفت: دوست داشتم تيمور را براي خودم نگه دارم، عاشقش بودم، اما چه كنم كه عشق هميشه با هجران همراه است.

مرور
داوري منتقدان و نويسندگان مطبوعات
از ميان رمان ها و مجموعه داستان هاي كوتاه منتشرشده در سال ۱۳۸۲، تعداد ۲۹ كتاب به مرحله ماقبل نهايي جايزه منتقدان و نويسندگان مطبوعات رسيده است.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، پنجمين دوره كتاب سال منتقدان و نويسندگان مطبوعاتي به زودي فيناليست هاي خود را اعلام خواهد كرد.اما ۱۴ رمان راه يافته به مرحله ماقبل فينال عبارتند از: آسمان خالي نيست نوشته شيوا ارسطويي، ترلان نوشته فريبا وفي، خودكشي در قاب عكس نوشته پژك صفري، داستان شاهدخت سرزمين ابديت نوشته آرش حجازي، رود راوي نوشته ابوتراب خسروي، رنگ كلاغ نوشته فرهاد بردبار، سنج و صنوبر نوشته مهناز كريمي، شب طولاني موسا نوشته فرهاد كشوري، كافه نادري نوشته رضا قيصريه، من تا صبح بيدارم نوشته جعفر مدرس صادقي، نام ها و سايه ها نوشته محمدرحيم اخوت، نفس نكش بخند بگو سلام: پرده خواني در يك مجلس نوشته حسن بني عامري، نويسنده نمي ميرد، ادا در مي آورد نوشته حسن فرهنگي، و ويران مي آيي نوشته حسين سناپور.
002232.jpg

اسامي ۱۷ مجموعه داستان كوتاه راه يافته به مرحله ماقبل فينال نيز بدين شرح اعلام شده است: آن مرد در باران آمد نوشته اميررضا بيگدلي، باغ ملي نوشته كورش اسدي، با لبان بسته نوشته سيامك گلشيري، تابوت خالي نوشته بيتا ملكوتي، تك  خشت نوشته منيرالدين بيروتي، جزيره اي براي تبعيد كاغذپاره ها نوشته مجيد تيموري، چند روايت معتبر نوشته مصطفي مستور، دختران دلريز نوشته داوود غفارزادگان، روي لب هايشان خنده بود نوشته محبوبه ميرقديري، سرپيچي از پيچ هاي هزارچم نوشته يوريك كريم مسيحي، عطر فرانسوي نوشته حسين مرتضاييان آبكنار، غريبه اي در اتاق من نوشته مهرنوش مزارعي، گربه هاي گچي نوشته فرخنده آقايي، گرما در سال صفر نوشته شهرنوش پارسي پور، نوروز فقط در كابل باصفاست نوشته محمدآصف سلطانزاده و نهست نوشته ابراهيم دمشناس.
شعر تازه
سي و ششمين شماره فصلنامه «شعر» منتشر شد. اين فصلنامه كه دوره سوم حيات خود را با سردبيري «مصطفي محدثي خراساني»  سپري مي كند، پس از انتشار ويژه نامه «دكتر قيصر امين پور» در سال گذشته، اين شماره را به «استاد علي معلم دامغاني» اختصاص داده است. كليه مطالب اين شماره كه شامل ۱۲۴ صفحه مي شود، به معرفي، تفسير و نقد كارنامه اين مثنوي سراي صاحب سبك و سپس ترانه سراي سالهاي اخير اختصاص دارد. از جمله مقالات اين شماره مي توان ياد كرد از: «عفريته و افلاطون، شرحي بر مثنوي تبارنامه انسان» از نعمت الله سعيدي، «آفرينش در شعر استاد علي معلم »ازدكتر صابر امامي، «شعر هشدار و انذار» از دكتر محمد رضا سنگري.
از ديگر نكات اين شماره گفت وگويي نه صفحه اي با اين شاعر خلوت جو و نيز انتشار برخي از مثنوي هاي اوست كه تاكنون جز در محافل حرفه اي، انتشاري در مطبوعات نداشته است.

ادبيات
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  سياست  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |