يكشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۱
طهرانشهر
Front Page

آموزش ، كامپيوتر و كاراته در عمارتي ۱۶۰ ساله
خانه نيرالدوله
هيچ نشاني از روزگار گذشته وجود ندارد؛ نه پاشويه اي سنگي، نه ردي از كار دست معماران قجري و نه سنگ فرش معمول آن دوران گرداگرد حوض 
پشت اين در چوبي سنگين، درشكه چي زيرچشمي اسب هاي ابلق سيروپر را مي پاييده تا صاحبخانه برسد و پا بر پله درشكه بگذارد و به دارالخلافه برود براي چاق سلامتي از برادرزاده اش 
امروز اما، گچبري هنرمندان دوران قاجار به همراه نقش كاشي ها زير آوار رنگ سفيد پلاستيك مدفون شده و چيزي از آن بجا نمانده است
ايمان مهديزاده 
014535.jpg

ما سختگير نيستيم. هيچ چيز را جدي نمي گيريم و ضربه درست از همين نقطه فرود مي آيد. اين قضيه را مي شود در خيلي جاها سراغ گرفت. مثلا اين بار مي شود از يك دستگيره معمولي در به اين نتيجه رسيد يا از طرز قرارگرفتن دوصندلي راحتي چرمي در يك تالار آينه كهنسال. ممكن است بگوييد عجولانه تصميم گرفته ايم. باشد؛ اما شما هم كمي صبر پيشه كنيد و ادامه بدهيد، شايد نظرتان برگردد.
بگذاريد اين بار تهران قديم بهانه باشد. اجازه بدهيد كمي حاشيه برويم، آنقدر كه بر متن بچربد. اما قبل از آن بايد يك مساله را روشن كرد. اين درخواست به دليل كمبود سوژه نيست. موضوع امروز صفحه طهرانشهر آماده و مهيا روبه روي ماست. براي دست وپا كردن موضوع گزارش در اين قلمرو نياز به اين در و آن در زدن نيست. توي كوچه پس كوچه هاي اين شهر تا دلت بخواهد خانه و عمارت و مسجد كهنسال وجود دارد. سوژه ما هم «خانه محله سالم» منطقه ۱۲ است؛ عنوان امروزي بنايي ديرسال و پير مربوط به نوبت قاجار. موضوعي كه در نگاه نخست ما را به خود جلب كرد، به خاطر قدمت و جايگاهي كه مي توانست داشته باشد و بعد سرخورده دورمان كرد به دليل اينكه اصلا چنين نبود. خانه، خانه عمه ناصرالدين شاه بود؛ عمارتي با عمري بيش از ۱۶۰ سال كه حالا مرمت شده است. نشاني را حفظ بوديم. ميدان توپخانه، خيابان ناظم الاطباء، كوچه حشمتي. باقي راه را از هر كسي در آن حوالي مي شود پرسيد.
نوساني ميان خيال و واقعيت 
تصوير اول يك در دولنگه اي فلزي است. از همين درهايي كه با ميله هاي آهني سر هم مي كنند و امروزي به حساب مي آيد. يعني منزلگاه زني درباري در نداشته است؟ با خيال مي شود در چوبي ستبري ساخت كه گل ميخ هاي برنجي دارد و كوبه اي درخشان و اشرافي با يك كلون قرص و محكم كه راه را بر غير ببندد. پشت اين در چوبي سنگين، درشكه چي لباسش را مرتب مي كرده و زيرچشمي اسب هاي ابلق سيروپر را مي پاييده تا صاحبخانه برسد و پا بر پله درشكه بگذارد و به دارالخلافه برود براي چاق سلامتي از برادرزاده اش. اما واقعيت پدرومادردار روبه رويمان حباب نازك تخيل را مي تركاند و ما را مقابل چند پله به حياط خانه سرازير مي كند.
نزديك حوض چهارگوش صداي كلاغ مي آيد. غير از اين قار قار بلند، هيچ نشاني از روزگار گذشته وجود ندارد؛ نه پاشويه اي سنگي، نه ردي از كار دست معماران قجري. اينجاست كه زيرلبي مي گوييم كاش اين كلاغ مي توانست به زبان ما حرف بزند. لابد از حوض قديمي اين خانه و گلدان هاي دورادورش مي گفت و از آب سبز كدري كه توي حوض لب پر مي زد. شايد هم ازتصوير سنگفرش صاف و يكدست كف حياط مي گفت و از صداي پاي زني كه موقر و مغرور راه مي رفته يا خسته و شكسته. با همين خيال هاست كه قدر دو سه درخت بلند و لاغر حياط را بجا مي آوريم و خط پرواز كلاغ را رها مي كنيم. نه از سنگفرش معمول روزگار گذشته در اين حياط خبري هست، نه از حوضي كه وسواس حفظ نشانه هاي كهن خود را داشته باشد. همه چيز نوساز است و امروزي. اما تركيب كلي بنا هنوز پيشينه خود را منعكس مي كند و به همين خاطر است كه مي شود گفت راه خيال را نمي شود مسدود كرد.
بهارخواب مقابل پله هاي ورودي، سيماي قهوه اي چوب هاي پنجره هايش را تحويل مي دهد. چارچوب دلباز پنجره ها و جام هاي بلند شيشه هاي ايوان با ۲ آويز فانوسي جلو خان بهارخواب را جلوه داده است. بهارخواب به در ورودي و كوچه مشرف است. از همين زاويه، سه طبقه خانه پيش چشم است. زيرزمين كه پنجره ها و نورگيرهايش دورادور حياط پيداست. طبقه همكف هم با تصويري مشابه پنجره هاي بهارخواب به چشم مي آيد و طبقه سوم كه ايوان دارد و نرده حفاظ، بالاترين بخش ساختمان قلمداد مي شود.
در حياط پرسه مي زنيم و به پله هاي زيرزمين سرك مي كشيم. به دنبال كتيبه اي، نوشته اي، چيزي روي سينه ديوارها چشم مي چرخانيم. انتظار اينكه چند خطي راجع به پيشينه اين ساختمان و تاريخ بناشدنش، سابقه مالكانش و مساحت زمينش دستمان را بگيرد به جايي نمي رسد. هيچ خط و ربطي در اين زمينه در دسترس نيست، اما در ضلع غربي، پله هايي هست و نرده اي چوبي كه ما را مي برد به دفتر پاسخگوي «خانه محله سالم»؛ جايي كه به محض ورود دريافتيم هيچ شباهتي به يكي از اتاق هاي خانه قديمي نيرالدوله ندارد. نه تاقچه و رفي وجود دارد، نه نماي آجري ديوار. فقط روي يك پلاك نوشته شده: «تالار آينه».
البته همين كلمه به خودي خود مي تواند ما را ببرد تا كاخ مشهور ناصرالدين شاه و نمونه عيني اين نام را با حكايت هاي پيرامونش به خاطر متبادر كند. اما چرا راه دور برويم. تالار آينه همين جاست؛ پشت در دولته اي چوبي كه بوي خاك باران خورده مي دهد و گل ميخ ها و نقش و نگارش صدايت مي زند كه بروي به ديدارش. در، زير فشار دست صداي ديرينه اش را مي دهد و باز مي شود؛ يك در تنگ و كوتاه مربوط به بيش از يك قرن و نيم پيش.
ناگهان همه چيز
تالار آينه پر از نور است. سراسر ضلع روبه حياط تالار را پنجره پنجره ساخته اند. شيشه هاي قدي بلند نور را با دست و دلبازي به تالار راه مي دهند. پيداست كه سقف بلند اتاق هم به همين منظور بالا رفته است. شيشه هاي رنگي بخش فوقاني ضلع رو به حياط تالار آدم را ياد فيلم هاي آن كارگرداني مي اندازد كه به آداب، رسوم و سنت هاي مردم تهران قديم علاقه داشت و وفادار بود. شيشه هاي آبي، سرخ، سبز و زرد كه به قاعده كاشي دورادور چارچوب عظيم پنجره را گرفته اند، نور را رنگ به رنگ مي كنند.
دوشانه به سر مقابل هم زير يك آينه قدي در ارتفاع ۲ متري ثابت مانده اند. بالاي در تالار آينه نقش برجسته ۲ فرشته ديده مي شود كه روي استخوان هاي كتفشان بال روييده است. در به قامت يك آدم ۱۸۰-۱۷۵ سانتي است. آينه كاري هاي ريز ريز با ۳ ضلعي هاي بند انگشتي در و ديوار ها را پوشانده اند. هرجاي اين تالار بايستيد تصويرتان را هزار هزار در آينه ها منعكس مي بينيد و همه اين جلوه ها مشخص مي كند كه جلسات مهم و ميهمانان بلند پايه تنها در اين تالار رنگين و پرنور بوده است كه به خدمت نيرالدوله مي رسيده اند.
سقف بلند تالار با طرحي از چوب و رنگ جلوه مي كند و نقش گل لاله را در قاب هر خانه اش مي شود ديد. تاقچه ها و رف هاي تالار هم به اشكال هندسي كوچك و ظريفي با آينه تزئين شده است. آينه كاران قاجاري بي ترديد ماه ها عمر خود را به پاي تدارك و تعبيه كردن اين آينه ها در دل ديوار صرف كرده اند. جشنواره رنگ و نور حاصل تلاش آنهاست.
توي دل شيشه هاي چسبيده به ديوار نقاشي هاي جور به جور با رنگ هاي مختلف چشم را كنجكاو مي كند. رودخانه، درخت، انسان وچند عمارت در پس زمينه هر قاب، عناصر اصلي نقاشي ها هستند؛ آبي يكدست آسمان و كوه هاي كبود هم كنارشان. بام هاي مدور خانه هاي توي قاب و نقش گل و بلبل در سراسر تالار آينه تكثير شده است. كوزه هاي سفالي روي تاقچه هم ياد آب انبار هميشه خنك ساختمان را با خود دارد.
مي شود گفت تنها همين چارديواري سه در چهار مثل تكه جواهري دست نخورده بكر مانده است. تا آخرين برگ هويت اين بنا باشد. اما درست در همين تنها برگ بازمانده هم چيزهايي هست كه توي ذوق بزند. اين قبول كه همه چيز عجالتا مي تواند ما را به بخشي از سلايق و گونه اي از تزئين ومعماري قاجاري راهنمايي كند؛ تالار آينه يعني همين. اما صاف توي همين يك گله جا هم دو صندلي راحتي هست كه مقابل هم، كنار دست دوپشتي براي خودش رها شده است؛ از همين صندلي هايي كه توي اداره ها در مواقع انتظار رويش لم مي دهيم.
لابد مي توانيم بگوييم نشانه هايي هستند از تقابل چه مي دانم چه و چه. وقتي هم مي خواهيد از تالار آينه دل بكنيد توي مشت، دستگيره سرد فلزي تلنگر مي زند كه بيدار باش. دستگيره يك در پير را از همين قفل و يراقي هاي دور و بر گرفته اند، آورده اند تا كار در لنگ، نماند. بعضي وقت ها آدم دوست دارد دقت نكند ، اما بعضي وقت ها هم خوب است دقت كنيم. داستان با همين خرده ريزها شروع مي شود. همان طور كه يك اتفاق بزرگ.
چهره امروز بنا در چشم تالار آينه 
برچسب خانه فرهنگ محله بر پيشاني ورودي حياطي كهن سال چسبيده است. براي طرح شهر سالم اين بنا را شهرداري تغيير كاربري داد. البته ديگر نه نيرالدوله، عمه ناصرالدين شاه در اين خانه زندگي مي كند نه درويش فرشفروش مالك ۴۰ سال پيشتر اين بنا. تقريبا ۴۰-۳۰ سالي مي شد كه خانه بلا استفاده و خالي از سكنه بود.
مسوولان و مديران شهرداري با ابتكار عمل بنا را سرپا كردند تا بچه هاي محله ناصرخسرو بيايند در آن آموزش مهارت هاي مختلف ببينند. ساختمان سرپا و سالم ايستاده است. كار تنها يك اشكال و ايراد دارد، ايرادي كه كوچك نيست و اساسي است. آفتاب تابستاني روي كوچه هاي باريك و تنگ و كاهگلي محله پاشيده شده است. بنايي نوساز قدمت و ارزش يك قرن و نيم خانه درباري و تاريخي را به فراموشي سپرده. اين نكته مربوط به بخش كارشناسي شهرداري منطقه ۱۲ است. آنها بدون در نظر گرفتن هيچ اصلي از اصول مرمت و بازسازي بنايي را با ساختن به ويراني كشاندند.
به محض ورود و سرازير شدن از چند پله جلوي در ورودي، هلهله كودكان درخانه طنين مي اندازد. پنجره هاي چوبي در سه رديف عمودي دورادور حياط روي شيشه ها ايستاده است، به در و ديوار نزديكتر مي شويم. هرچه نزديك تر، از اصالت بنا دورتر. اگر در گذشته كسي گفته بود تنها صداست كه مي ماند، ما دراين خانه دريافتيم ،تنها چوب است كه مي ماند.
چارچوب ها و در و پنجره چوبي به همان سياق سال هاي دور و برانگيزاننده حس نوستالوژي. حوض چهار گوش وسط حياط با سيمان هاي دوره مدرنيته بازسازي شده و باز جاي خوشبختي دارد كه هنوز سه درخت كاج كهن حياط را قطع نكرده اند. البته طراحي منزل با توجه به گونه معماري آن دوران و حضور كسي چون خواهر پادشاه در اين خانه نشان از درخت هاي كهنسال قطع شده و باغچه هاي كوچك سنگ شده دارد. به جاي سنگفرش هاي دوره ناصري يا چيزي شبيه آن، كف حياط را با سنگ معمولي هموار كرده اند و بنا را به ساختمان اداري شبيه تر. پله ها جملگي سنگ شده و حتي روي در و ديوار بازسازي به همان شيوه به چشم نمي آيد. تنها زيركي بازسازان بنا، قاب هاي گچبري شده دور حياط است. قاب ها را به رنگ قهوه اي خاكي جلوي چشم انداخته اند. البته گچبري ها، ابزارهاي  جديد است. كه با قيمت روزمزد كارگر و بدون كيفيت، بر سينه ديوار چسبيده است. در هيچ كدام از بناهاي دوره قاجاريه به ويژه ناصري اين شكل ابزار گچبري مورد استفاده نبوده است. سمت راست، گوشه اي دنج در حياط نرده هاي چوبي كنار پله هاي سنگي ما را تا اتاق مشاوره راهنمايي مي كند. از ابتداي نخستين پله، تاريخ فراموش مي شود. ديگر يادمان مي رود اين منزل قدمتي داشته و اصالتي و هنر و معماري. ديوارهاي گچ شده و رنگ خورده جلوي چشم مي افتد. داخل اتاق مشاوره نيز تفاوتي با خانه ها و اتاق هاي اداري دهه ۸۰ ندارد. انگار بنا را بر زميني بكر و به سليقه كاملا امروزي و مدرن بنا كرده اند.
سر و صداي كودكان و نوجوانان در اتاق به گوش نمي رسد. تخته سفيدي بر ديوار ايستاده كه با ماژيك، جدول كلاس ها را بر آن نگاشته اند. كلاس هايي كه در خانه نيرالدوله، عمه يكي از پادشاهان برگزار مي شود و قدمت بنا را به دست فراموشي مي سپارد عبارتند از: آموزش هاي ، خياطي، طراحي و نقاشي، موسيقي، گل چيني، عروسك سازي، گل سازي، زبان، كامپيوتر، خوشنويسي، قرآن و حتي كلاس هاي ورزشي نظير ، آمادگي جسماني و كاراته. البته بخشي را نيز به مهد كودك و آمادگي اختصاص داده اند.
حاصل نگاه كردن به تخته سفيد و انديشيدن به قدمت خانه تصوير يك تضاد بزرگ است كه بيننده را سردرگم مي كند. به ويژه هنگامي كه در مي يابيم هيچ شناسنامه و دفترچه راهنمايي از اين خانه قديمي در اين مكان اداري يافت نمي شود. حيرت افزايش مي يابد. جنب دفتر مشاوره ، چهار پله را پايين مي آييم و از در چوبي كهنه قديمي كه زير طاق ضربي كوچك ايستاده، وارد مي شويم. اتاقي با دگرديسي هاي عجيب، از كف تا۹۰-۸۰ سانتي متري، كاشيكاري هاي روزگار قديم به جا مانده و از آن رج به بالا، همين اواخر گل و گچ و رنگ شده است. از خانه نيرالدوله عمه ناصرالدين شاه چيزي بجا نمانده، جز همان تالار آينه و يك سري چارچوب چوبي و چند لنگه  در كه بتواند ما را به يك قرن ونيم پيش برگرداند. روزهايي دور كه كنارخانه، اصطبلي براي نگهداري اسب هاي درباريان بر پا بوده و كالسكه ران ويژه سلطان نيز درهمين كوچه چند متري ساكن بود، هر صبح اسب ها را تيمار مي كردند، به كالسكه پادشاهي مي بستند و از آنجا تا شمس العماره را سوار بر دليجان كوچك، يورتمه از زير چرخ ها درمي كردند.
امروز اما، گچبري هنرمندان دوران قاجار به همراه نقش كاشي ها زير آوار رنگ سفيد پلاستيك مدفون شده و چيزي از آن بجا نمانده است. انتهاي حياط، گوشه اي در سمت چپ، چهار پله ما را به سرويس  بهداشتي و كتابخانه مجموعه هدايت مي كند. سرويس بهداشتي امروزي تنها نكته مفيد اين بازسازي به حساب مي آيند. از چارچوب آلومينيومي وارد كتابخانه مي شويم. كتاب ها را تنگ هم در قفسه هاي چوبي نشانده اند. زيرزميني تاريك و خنك كه روزگاري اتاق نشيمن تابستاني بستگان پادشاه بود، حالا جاي دلچسبي است براي كتابخانه شدن.
تفاوت خنكي امروز و ديروز اين بنا در مرمت به چشم مي آيد و بر تن مي نشيند. در گذشته درخت ها و گل هاي باغچه در خانه طراوت مي پاشيد و امروز دستگاهي خنك كننده به نام كولر. اطلاعي از فرو ريختن سقف ها و انگيزه بازسازي آنها و تعبيه دريچه هاي كولر و كانال كشي در دست نيست. آنچه به چشم مي آيد، تنها خانه فرهنگ محله  است و اثري از رد پاي هنرمندان آن دوران يا ساكنان و صاحبان خانه ومناسبات و راه و رسم زندگي شان ديده نمي شود.
چيزهايي هست كه مهم نيست
سردرهاي ورودي زيرزمين، جناقي وقوسي است تا شكل و شمايل گذشته اش را حفظ كرده باشد. سقفش هم آجر چين است. درهاي مشبك نور را تكه تكه مي كند مي ريزد به زيرزمين. همين جا هم مي شد تمام نشانه ها وعناصر معماري كهن ايراني را زنده نگه داشت. مي گويند اينجا آب انباري بوده است به آداب همان سال ها كه امروز كورش كرده اند تا زيرزمين خنك، نقش انبار را داشته باشد براي چند نيمكت و مشتي خرده ريز. توي حياط چند جوان كنار حوض پا به پا مي كنند. وقتي از آنها راجع به اين بنا مي پرسيم پشيمان مي شويم. هيچ اطلاعي در اين عرصه ندارند. اين وضعيت در حالي پيش آمده است كه مي شد با كمترين هزينه ها يك برگ كاغذ را از اطلاعات اوليه اين بنا تهيه و تكثير كرد تا اگر روزي كسي دلش خواست بگويد رفته و خانه عمه ناصرالدين شاه را ديده است، حرفي هم براي گفتن داشته باشد.
بيرون توي كوچه هاي دوروبر، خانه هاي درندشت قديمي را مي شود از درخت هاي بلند و تنومندشان شناخت. بچه هايي كه به دنبال يك توپ پلاستيكي پاره مي دوند كاري به اين كارها ندارند. جلوتر ويترين مغازه ها رديف به رديف نشان مي دهد كه بورس شيلنگ هاي صنعتي و واشرهاي ماشين آلات و لوله هاي پلاستيكي از خانه هاي قديمي و سقف هاي بلند و حياط هاي دنج و پر سايه سبقت گرفته اند. شايد هيچ كس مقصر نباشد. شايد نبايد سخت گرفت، براي همين است كه فكر مي كنيم بازهم جاي شكرش باقي است كه به جاي چايخانه سنتي، اين عمارت كهن محلي است براي تعليم و تربيت جوانان.
014622.jpg
تالا ر آينه پر از نور است و رنگ و نقش و نگار.
014625.jpg
حياط خانه ما خالي است، نه نقشي از گذشته و نه رنگي از حال.
014628.jpg
تالار آينه ، تنها جايي است كه نشان از معماري قجري دارد.

بيرون از چارچوب
شب هاي موزه پست 
014538.jpg

ساختمان پست و تلگراف در رديف بناهاي تاريخي تهران است. سند اين خبر هم تبديل شدن آن به موزه پست و مخابرات ايران است. اين بنا ۷۰ سال عمر و خاطره دارد. تهراني هاي قديمي، آنها كه ۷۰ سال پيش عقل رس بودند و در اين شهر به دنبال آب و نان مي گشتند روز تولد و سرپا ايستادن اين بنا را به ياد دارند. همان طور كه از سنگفرش ميدان خلوت توپخانه و طنين سم كوبه هاي اسب هاي كالسكه و اتومبيل هاي ورقلمبيده سياه آن دوران ياد مي كنند. همه اين جمله ها را مي شود در يكي دو تصوير سياه و سفيد قاب گرفته از آن روزگار به روشني ديد و دريافت. اما آنچه امروز اتفاق مي افتد و تبديل به خبر مي شود رنگ و بو و چهره اي ديگر دارد. ساختمان پست و تلگراف مثل هر بناي ديگري در عبور از دروازه زمان آرام آرام صدمه مي بيند و ترك مي خورد و قدم به قدم به ويراني نزديك مي شود. اين قاعده چرخ گردون است. از طرف ديگر تصميم مي گيريم كه اين ساختمان را به عنوان نشانه اي از بخشي تاريخي حفظ كنيم. كارگران مي آيند و زحمت مي كشند و مرمت بنا شروع مي شود. زمان مي گذرد و كار حاصل مي دهد. حالا ساختمان شكل گذشته اش را تا آنجا كه مي شود حفظ مي كند كه بماند به يادگار براي نسل هاي بعد. در اين حالت كه همه چيز در ظاهر به خوبي و خوشي پيش مي رود و نام موزه پست و مخابرات در فهرست موزه هاي تهران جا مي گيرد، در يك صبح دل انگيز با تصاويري نامتعارف روبه رو مي شويم. توي ساختمان موزه آتش روشن كرده اند. رد خاكستر و الوارهاي زغال شده و پيت حلبي سوراخ سوراخ علامت هاي روشني به حساب مي آيند. عده اي شب را اينجا صبح كرده اند، كنار دل آتش. بعد توي روزنامه مي خوانيم محوطه موزه پست مدت هاست كه با تاريك شدن هوا به محل استقرار بي خانمان ها تبديل شده است. باوجود اينكه به تازگي مرمت و بازسازي موزه تمام شده هر روز شاهد دودزدگي ديوارها و سياه شدن دروپنجره ها هستيم و ...
به نظر شما در اين جور مواقع بايد چه كرد؟ شايد بايد نوشت موزه پست شب ها امنيت ندارد. اين هم رنجي است.
ويراني خانه هاي تاريخي در تهران 
014541.jpg

همواره در تمام كشورهاي دنيا آثار تاريخي و بناهاي مشاهير و هنرمندان، مورد حفاظت قرار مي گيرند، اما اين مساله انگار تنها در كشورهاي ديگر است كه رعايت مي شود. چندي پيش خبر خريداري دو خانه بزرگان سياسي كشورمان در دوران مشروطيت به گوش رسيد. خانه آيت الله مدرس و آيت الله بهبهاني واقع در بازار آهنگران تهران، در دست مالكان خصوصي است و به دليل بي توجهي آنان رو به تخريب و ويراني مي رود.
تا به امروز سازمان ميراث فرهنگي اقدام بايسته اي در اين خصوص انجام نداده است. اين بناها كه پس از گذشت ساليان زياد از دست وارثان خارج شده، در اختيار اشخاص حقيقي قرار دارد و اين افراد به خراب كردن آنها و ساخت بناهاي جديد مي پردازند، بدون آنكه توجهي به پيشينه اش داشته باشند. اين در حالي است كه به دلايل نه چندان متقن، اين دو خانه حتي در فهرست آثار ملي به ثبت نرسيده است.
بازديد از تالارهاي كاخ گلستان 
014619.jpg

چقدر جالب است كه بدانيم دو تالار برليان و آيينه از جمله تالارهاي كاخ گلستان، فقط به دليل نداشتن پرسنل كافي مدت ها تعطيل بود. اين در حالي است كه سالانه تعداد بسياري از فارغ التحصيلان باستان شناسي و ساير رشته هاي مرتبط در جست وجو كار هستند و سازمان ميراث فرهنگي به دليل نداشتن راهنما و محافظ و حتما ضريب پايين امنيتي براي حفاظت اشياي تاريخي، تا مدت ها اين دو تالار را از دسترس علاقه مندان دور نگه  داشته است. اخيرا خبر بازگشايي اين دو تالار در دوم شهريور به گوش رسيده است. البته اين دو تالار با موافقت رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري با اضافه شدن يك شيفت كاري همه روزه تا ساعت ۲۲ براي علاقه مندان قابل ديدن است. در اين دو تالار هدايايي از كشورهاي آلمان، ايتاليا و فرانسه شامل مجسمه ها، گلدان، مبلمان و اشياي بسيار ديگري كه به پادشاهان قاجاري اهدا شده است نگهداري مي شود.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |