پنجشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۴
خبرسازان
Front Page

شوخي هاي جدي
يكي از نمونه هاي موفق اين طنز ظريف سياسي در سخنراني ماهانه اخير بوش پيش آمد. رئيس جمهوري ايالات متحده در آن طي يك سخنراني۲۰ دقيقه اي هشت بار تكرار كرد: «اكنون در اثر فتح عراق آمريكا امن تر است!» نتيجه هم آشكار بود. كارگردان هاي فرصت طلب برنامه «شب هاي شنبه» فقط با استفاده از تدوين فيلم سخنراني هشت جمله را پشت سر هم قرار داده و براي مردم پخش كردند
جورج بوش با ديدن يك كره اسب كه آرام مشغول چريدن است، وحشت  زده مي شود و مي گويد: «هر كسي مي  تواند يك تروريست باشد،اينها آشوبگران ليبرالي هستند كه توان درك پويايي دولت من را ندارند!»
آرش برهمند - تنها چند هفته به موعد تحويل دفتر رياست جمهوري باقي مانده بود كه «جورج بوش» پدر يك ميهماني شام خداحافظي در كاخ سفيد ترتيب داد.
عجيب ترين ميهمان آن شب كمدين مشهور «داناكاروي» به حساب مي  آمد. او تمامي چهار سال گذشته عمر خود و همه دوره رياست جمهوري بوش پير را صرف مسخره  كردن پرزيدنت در برنامه پربيننده «شب هاي شنبه» كرده بود. كاروي همان كسي است كه تكيه كلام هاي بوش چون «اينكه خيلي بده!» يا «در موقعيت  حاضر اصلا مطلوب نيست» را تبديل به لطيفه هاي ملي كرد.
اين كمدين سالخورده مي  كوشيد طنزش ظريف و غيرسياسي باشد و تنها به برخي گاف هاي شخصي پرزيدنت بپردازد.
اما جريان رابطه دومين بوشي كه به رياست جمهوري رسيد با طنزپردازان حكايتي بسيار متفاوت است. اگر از ديدگاه كاخ سفيد بخواهيم به برنامه  هاي شبانه شبكه هاي تلويزيوني، تبليغات سياسي رقبا و فايل هاي پرطرفدار اينترنتي نگاه كنيم اين جريان ديگر حالت طنز آميز خود را از دست داده و حالتي پارتيزاني يافته است! حتي حجم انتقادي كمدي هايي كه درباره آخرين رئيس جمهوري آمريكا ساخته شده هم با پدرش يا بيل كلينتون قابل مقايسه نيست. توجه كنيد كه كلينتون هشت سال تمام همين سمت را در اختيار داشت و اغلب همين كمدين ها در زمان او هم فعال بوده اند.
014955.jpg

آنچه در اين ميان بيش از همه «بوش» جديد را آزار مي  دهد پديد آمدن تغيير در جهت گيري جك هايي است كه درباره او ساخته و پرداخته مي  شود. پيش از اين روساي جمهوري و از جمله خود جورج بوش هدف طنزهاي مشخصي بودند كه به عنوان مثال براي رياست جمهوري فعلي به جك گفتن درباره ضريب هوشي پايين او يا ناتواني اش در بلاغت و سخنراني محدود مي  شد ولي اكنون اغلب كمدين ها به خشن ترين شكل ممكن مي  كوشند او را آدمي بي  مسووليت و دورو معرفي كنند.
علت تشديد اين جنگ درباره جورج بوش هم آغاز جنگ عراق و فقدان ثبات اقتصادي است. البته بدون شك مهمترين دليل فشار طنزي كه اكنون جورج بوش تحمل مي  كند به كشف دوباره و احياي طنز به عنوان يك سلاح مهلك سياسي مربوط مي  شود.
يك مثال خوب براي آغاز چنين رويدادي برنامه «شب هاي شنبه» است كه اكنون توسط يك كمدين خوشنام ديگر يعني «ويل فرل» اداره مي  شود. در ابتداي رياست جمهوري بوش اين برنامه پربيننده  از طنزي سبك و فراگير بهره مي  برد. بازيگر شخصيت جورج بوش آدمي نچسب و عبوس بود كه هر سوالي ازش مي  پرسيدند جواب هاي ايدئولوژيك مي  داد ودر حاليكه برادرش، جب بوش و ال گور سر نتايج انتخابات كتك كاري مي  كردند، خود را با بازي كردن با يك تكه نخ سرگرم مي  كرد.
از آنجا كه بعدها تقريبا تمامي شخصيت هاي اعضاي كابينه به اين نمايش تلويزيوني اضافه شدند، برنامه «شب هاي شنبه» حتي در خود كاخ سفيد هم تماشا مي  شد و طرفداراني پر وپاقرص داشت. اما از اواخر سال ۲۰۰۲ برنامه، تحولي بنيادين را پشت سرگذاشت. بوش هنوز همان شخصيت نچسب وعبوس پيشين است ولي ديگر طنز برنامه حال و هوايي كاملا سياسي يافته و به نقد سياست هاي دفاعي افراطي و زيست محيطي دولت مي  پردازد. در يكي از اين قطعات ويديويي جورج بوش در حالي كه در مزرعه اش در تگزاس قدم مي  زند با ديدن يك كره اسب كه آرام مشغول چريدن است، وحشت  زده مي  شود و مي  گويد: «هر كسي مي  تواند يك تروريست باشد. اينها آشوبگران ليبرالي هستند كه توان درك پويايي دولت من را ندارند!»
يا در يكي ديگر از اين تبليغات كه به درخواست يك حزب فعال زيست محيطي تهيه شده جورج بوش به جاي درختان بريده شده جنگل «ردوود» درختان پلاستيكي قرمز رنگ قرار مي  دهد و روبه هوادارانش فرياد مي  زند: «آهاي مردم! من هر كاري كه شما بخواهيد را انجام مي  دهم. البته اين جونورهايي كه دارند منقرض مي  شوند مشكل شان روند تكامل و انتخاب طبيعي است، پس من گناهي ندارم. همان بهتر كه قوي ترها باقي بمانند.» مي  توانيد برخي از اين تبليغات را در آدرس اينترنتي زير ببينيد.
www.whitehousewest.com
پيش از به دست گرفتن رياست جمهوري در واقع بوش چهره چندان شناخته  شده اي نبود و سابقه حكومتي چنداني نداشت پس طبيعي بود كه همه به ويژگي هاي شخصي و نه كاري او توجه مي  كردند و بديهه پردازي درباره خنگ بودن بوش يكي از راه  حل هاي مفيد به شمار مي  آمد ولي اكنون پس از گذشت نزديك به چهار سال همه از سوابق دفاعي، اقتصادي، زيست محيطي و پرخاشگري او اطلاع دارند پس ديگر پرداختن به طنزهاي فردي جوابگوي تقاضاي مخاطبان نيست از همين رو در واقع اين خود مردم هستند كه طنزپردازان را وادار به سياسي شدن كرده اند. مرز قاطع همه اين جدي شدن شوخي ها جنگ عراق بود.
اگر برنامه شنبه شب گذشته را نگاه مي  كرديد مي  ديديد كه «فرل» با لحني كنايه آميز اداي پرزيدنت را در مي آورد و با اشاره به رسوايي قراردادهاي نفتي عراق مي  گويد: «ما بايد به تمامي دلال ها و كارچاق كن هايي كه شجاعانه براي آزادي عراق از چنگال شيطان جنگيدند جوايز ارزنده اي اهدا كنيم. لطفا مديران شجاع هاليبرتون را كه خاك بغداد را به توبره كشيدند نيز از ياد نبريد يا ساير قهرمان هاي نفتي كه جان خود را در اين راه به خطر انداختند.»
مي  توان بدون شك ادعا كرد چنين اشاره و صريحي به فساد در واگذاري قراردادهاي بازسازي عراق بي  سابقه بوده است اما دست كم تا آنجا كه به طنزپردازان آمريكايي مربوط مي  شود اين صراحت هم حد و مرزي دارد.
البته اين حد و مرز بيش از آنكه براي حفظ آبروي كاخ سفيد باشد تلاش در جهت كسب مخاطب است. آنچه تاكنون درباره طنز سياسي در ايالات متحده شنيديم در حقيقت تا حدودي تداوم همان طنز پردازي هاي شخصي يك دهه پيش است كه درباره خرفت بودن يا فرهيخته نبودن روساي جمهوري، داد سخن مي  داد. امروز همان مواجهه شخصي به ميدان سياست كشانده شده و نمايش اشتباهات شخص پرزيدنت حكم انتقاد سياسي يافته است.
طبق فرمول يك برنامه طنز زيركانه شما نبايد هيچ وقت براي كوبيدن حريف خود حتي اگر جورج بوش هم باشد روي صفحه تلويزيون ظاهر شده و بگوييد: «او يك شيطان است!» چون همين اظهار نظر-صرفنظر از بار ارزش گذاري درست يا نادرست- نيمي از مخاطبان را فراري خواهد داد.
يكي از نمونه هاي موفق اين طنز ظريف سياسي در سخنراني ماهانه اخير بوش پيش آمد. رئيس جمهوري ايالات متحده در آن طي يك سخنراني۲۰ دقيقه اي هشت بار تكرار كرد: «اكنون در اثر فتح عراق آمريكا امن تر است!» نتيجه هم آشكار بود. كارگردان هاي فرصت طلب برنامه «شب هاي شنبه» فقط با استفاده از تدوين فيلم سخنراني هشت جمله را پشت سر هم قرار داده و براي مردم پخش كردند. خلاقيتي كه در اين برنامه به كار رفت حتي به طرفداران جمهوريخواهان هم نشان داد سياست كنوني كاخ سفيد در مواجهه با تروريسم تكرار، تكرار و تكرار همان ادعاهاي پيشين است.
عصر طلايي كاربرد سياسي طنز در آمريكا به اوايل دهه ۶۰ بازمي گردد اما اين سنت طي رشد تكاملي خود در اواسط دهه ۷۰ به نابودي كشانيده شد تا آنكه موفقيت غول هايي چون «ال فرانكن» و «مايكل مور» دوباره آن را زنده كرد. حتي برخي از مضحك ترين شخصيت هاي آن دوره نيز اكنون با اوج گيري جريان هاي ضد بوش در قالب مدافعان وي به نقد كردنش پرداخته اند. كميك استريپ ها هم از اين قافله عقب  نمانده اند و در يكي از آخرين نمونه هاي اين سبك شخصيت اصلي داستان به همسرش مي  گفت: «يادت هست وقتي مواد مخدر زياد بود و ما عليه اونها اعلان جنگ كرديم؟ الان من مي   تونم تو حياط خلوتم هم جنس بخرم. يعني اعلان جنگ عليه تروريسم هم همين جوريه؟»
مبناي قايل شدن چنين قدرتي براي طنز سياسي به اين نظريه بديهي باز مي گردد كه انسان ها به كاري روي ميآورند كه برايشان لذت بخش است و گرايش  به سياست نيز از اين قاعده مستثني نيست. طنز ،فعاليت سياسي را لذت بخش، فراگير و پر انرژي مي   كند اما چنين رويكردي لزوما به معناي ايجاد دردسر براي بوش نيست.
كم كم شمايل طنز  بوش چنان در ذهن مردم آمريكا جا خوش كرده است كه گاهي به نظر مي  رسد مخاطبان در صورت رفتن او از عرصه سياست احساس دلتنگي خواهند كرد! در نهايت نبايد فراموش كرد كه فراتر از دنياي طنز، رئيس جمهوري ايالات متحده به خوبي از نتايج عملكردهاي خود آگاه است و نبايد آنچه كه او به سود مرفه ترين طبقه  سرمايه داري آمريكا و جهان انجام مي  دهد را به پاي ناداني نوشت.
نيويورك تايمز

دكه
از ترور تا آتن
014940.jpg

من فكر نمي  كنم بتوانيم برنده شويم. به نظر من ما مي  توانيم شرايطي را آماده كنيم افرادي كه از تروريسم به عنوان يك وسيله استفاده مي  كنند در قسمت هايي از دنيا كمتر پذيرفته شوند.» اين جمله جورج بوش تيتر بيشترين روزنامه هاي آمريكا بود. يكي از تيترهاي اصلي روزنامه  چايناديلي به يك تصادف اتوبوس با ۲۴ كشته و ۳۳ مجروح اختصاص داشت. خبر فيلم هاي جديد استيون سپيلبرگ تيتر اصلي دي سايت، روزنامه پر تيراژ  آلماني بود. سياست هاي جديد فرانسه در عراق تيتر اصلي ليبراسيون است كه در كنار لوموند و فيگارو جزو مهم ترين روزنامه هاي جدي فرانسه محسوب مي  شود. لس آنجلس تايمز تيتر اصلي خود را به ستايش از جورج بوش به عنوان يك رهبر موفق جنگ اختصاص داد. كاريكاتور امروز از آر.جي متسون است و لابد مي  دانيدكه فيل علامت حزب دموكرات آمريكا محسوب مي  شود.در اين كاريكاتور فيل همان كاري را انجام مي دهد كه كينگ كونگ در تمام فيلم هايش انجام داد!
014943.jpg
014946.jpg
014949.jpg
014952.jpg

رادكليف، چرا بريد؟
لاله ميراسكندري 
اگر مسابقات المپيك آتن و مخصوصا رشته دو وميداني را دنبال مي    كنيد، احتمالا از ماجراي مسابقه دوي ماراتن زنان اطلاع داريد. اين مسابقه شگفتي هاي زيادي در پي داشت.
اول اينكه بعد از مدت ها يك ژاپني توانست از دونده هاي سياه پوست كنيايي پيشي گرفته و مدال طلاي اين رشته را مال خود كند. از ديگر اتفاقات اين رشته، كنار رفتن پائولا رادكليف انگليسي ركورد دار جهان از روند مسابقه بود. وي كه يكي از اميدهاي كسب مدال طلا بود و از ابتداي مسير و تا كمي قبل از خروج از دور مسابقه مقام سوم را داشت، ناگهان بعد از دويدن حدود ۳۵ كيلومتر، كاملا خالي و در ميان بهت و حيرت خود و تماشاچيان از دور مسابقه خارج شد.
با توجه به اينكه تمام دوندگاني كه به المپيك راه پيدا مي  كنند، حتما ركوردهاي قابل قبول داشته و مسلما از آمادگي جسماني بالايي برخوردارند، وقوع چنين اتفاقي، بسيار عجيب به نظر مي  رسد.
اينكه چرا پائو رادكليف نتوانست مسير ۴۵ كيلومتري مسابقه دوي ماراتن رابه اتمام برساند، سوالي است كه خود رادكليف هم بارها از خود پرسيده است.
014958.jpg

روز بعد از اينكه وي بيهوش غرق در اشك در كنار جاده فروپاشيد و سقوط كرد، به خبرنگاران گفت: «من هيچ توضيحي ندارم.»
رادكليف اصرار دارد كه براي شرايط سخت مهيا بوده است. هواي روز يكشنبه كاملا غيرقابل بخشش بود. اين روز گرمترين روز آتن با ۳۵ درجه سانتيگراد و گرما و رطوبت غيرقابل تحمل ۳۱ درصد بود: بالاترين درصد رطوبت در عرض ۶ هفته گذشته.
در حاليكه بعضي از افراد معتقدند كه وي به محض اينكه شانس گرفتن مدال را از دست داد، از ادامه بازي منصرف شد، بقيه معتقدند كه شرايط بدوي را مغلوب كرد. كلايد ويليامز فيزيولوژيست ورزشي دانشگاه لوگ بورو انگلستان مي    گويد: «اگر مسير كمي بدون شيب تر و هوا كمي خنك تر بود، او مي   توانست از پس مسير بربيايد ولي چنين مسيري در هواي به آن گرمي خيلي بيش از طاقت وي بود.»
حرارت زياد هميشه خطرناك است. حتي براي دوندگاني كه در هواي خنك رقابت مي  كنند. از اولين قدم حرارت داخلي بدن دونده از ميزان طبيعي آن يعني ۳۷ درجه سانتيگراد بالاتر مي  رود، به اين ترتيب بدن براي مقابله از سيستم هاي خنك كننده خود مثل تعريق كمك مي  گيرد تا حرارت بدن را زير ۴۰ درجه سانتيگراد نگه دارد، چون در اين درجه حرارت آنزيم هاي حياتي داخل سلولي، كارايي خود را از دست مي  دهند.
معمولا، تعريق بدن راخنك مي  كند، چون خوني كه به زير پوست پمپاژ مي شود گرماي خود رابه عرق داده و باعث تبخير آن مي  شود. ولي گرما و رطوبت خيلي زياد بيش از آنچه قابل تحمل باشد، بر بدن فشار وارد مي كند. چون وقتي هوا مرطوب است، عرق تبخير نمي  شود و فقط مثل قطراتي روي سطح بدن باقي مي  ماند. ويليامز مي گويد: دو «تاثير خنك كنندگي تعريق در رطوبت هواي بالا به يك سوم كاهش مي  يابد. به اين ترتيب بدن سريع تر از آنچه عرق بتواند آن را خنك كند، داغ مي  شود.»هواي گرم هم وضعيت را وخيم تر مي  كند. هر چه هوا گرمتر است ميزان تعريق بيشتر است، يك دونده ماراتن طي ۴۵ كيلومتر دويدن، دو كيلوگرم عرق مي  كند و از آنجايي كه بخشي از آب تعريق شده از خون خارج مي  شود، در نتيجه كاهش فشار خون قابل ملاحظه اي به وجود مي  آيد. به اين ترتيب بدن فشار قابل ملاحظه اي براي تنظيم فشار خون و مقابله با گرما تحمل مي  كند. چون بدن خون را از اعضاي محيطي جمع مي  كند تا فشار خون را بالا ببرد و اين خود باعث كاهش تعريق مي  شود.
رادكليف بعد از دويدن حدود ۳۵ كيلومتر بعد از گذشتن از سر بالايي متوالي كاملا متلاشي شد. ويليامز مي  گويد: «وقتي شما به اين مرحله مي  رسيد ديگر صحبت از ادامه حتي يك كيلومتر هم غيرممكن است. در اين لحظه فقط متوقف شده و هيچ چاره اي نداريد. در اينجا مساله فقط درد پا يا هر درد فيزيكي ديگري نيست. شما احساس بسيار وحشتناكي داريد، بايد متوقف شويد و هيچ سوالي وجود ندارد. كساني كه با اين وضعيت ادامه بدهند خواهند مرد!»
اگر حرارت بيش از حد دليل بي  هوش شدن رادكليف بوده است، استفاده از كلاه و جوراب هاي مخصوصي كه از هدر رفتن حرارت بر اثر لرزش عضلات جلوگيري مي  كنند، مي  توانست به بهبود وضعيت وي كمك زيادي بكند. در اين ميان بايد به دونده هاي ژاپني، كنيايي و آمريكايي واقعا تبريك گفت كه توانستند مسير را با موفقيت پشت سرگذاشته و مدال هاي طلا، نقره و برنز را از آن خود كنند. گرچه اين دوندگان هم پس از اتمام مسير وضعيت چندان بهتري نسبت به دونده انگليسي نداشتند و دونده ژاپني پس از عبور از خط پايان تقريبا بدون كمك پزشك مسابقات قادر به سرپا ايستادن نبود. به هر حال ۴۵ كيلومتر مسافت كمي نيست، مسافتي حدود تهران تا شهر دماوند؛ احتمالا تصورش كمي مشكل است.

آقاي شديداخونسرد
014961.jpg
بسياري از انسان ها به طور طبيعي پس از ديدن حادثه اي دلخراش غش مي كنند و تا مدت ها تعادل رواني خود را از دست مي دهند. اما «جان كمپر هاجرسون» اهل كوب كه ۲۱ سال دارد با ديدن اين صحنه ها اصلا ناراحت نمي شود.
او با كاميون به همراه دوست ۲۳ ساله خود، فرانسيس دانيل بروهم، به خانه باز مي گشت. آن دو به منطقه اي مي رسند كه خطوط تلفن زيادي از آنجا عبور مي كرد. فرانسيس سرخود را از پنجره بيرون مي كند تا به اطراف سرك بكشد، اما از بد ماجرا كله اش به كابل معلق تلفني برخورد مي كند و از گردن قطع مي شود. جان هم بي تفاوت به اين صحنه همچنان به رانندگي ادامه مي دهد و به منزل مي رود و مي خوابد. كودكي كه شاهد اين حادثه بود پليس را در جريان گذاشت. وقتي ماموران پليسي به خانه جان رسيدند همچنان بدن بي سر فرانسيس از پنجره آويزان بود و جان هم در تختخواب راحت خوابيده بود. ماموران راننده را به بيمارستان رواني منتقل كردند تا مورد مداوا قرار گيرد.

زحمت همراهي
014964.jpg
يك سايت اينترنتي در گزارشي كوتاه، به موضوع همراهان اعزامي به مسابقات آتن پرداخته است: «دستاورد كاروان ورزشي ايران در اين رقابت ها كه شامل ۳۸ ورزشكار، ۵۸ همراه رسمي و حدود ۵۰ همراه غيررسمي بود، تنها كسب ۲ مدال طلا، دو نقره و دو برنز توسط ۶ ورزشكار بود. از نكات جالب كاروان ورزشي ايران، حضور ثابت مقامات همراه تيم بود، به گونه اي كه در برخي از رشته ها مانند بوكس، به رغم حضور ۲ ورزشكار، ۳ همراه به آتن سفر كرده بودند كه البته اين همراهان، جدا از ۲۰ همراه كلي كاروان - كه شامل مسوولان اداري، پزشكي و مالي است - زحمت سفر به آتن را تقبل كردند.همچنين حضور ۴ نفر همراه براي تيم دوچرخه سواري كه حتي برخي از اعضاي آن، زحمت به پايان رساندن مسير مسابقه را به خود ندادند يا حضور ۶ همراه براي تيم ۶ نفره كشتي فرنگي كه در كسب يك مدال برنز نيز ناكام ماندند، از دستاوردهاي مهم المپيك آتن بود!كاروان ورزشي ايران در المپيك آتلانتا با ۱۸ ورزشكار موفق به كسب يك مدال طلا، يك نقره و يك برنز شد و جالب اينجا بود كه به دليل محدوديت هاي دوطرفه ميان ايران و آمريكا، تنها ۸ همراه، اين كاروان را همراهي كردند كه در المپيك آتن اين تعداد به ۱۰۸ نفر رسيد.»

دود از ديمون بلند مي شود!
014967.jpg
خانواده ديمون اصولا خانواده قهرمان پروري است. هيچكس نمي دانست به جز مت ديمون كه حالا ستاره اي بزرگ در سينماست، عموي او نيز چهره ايست كه مي تواند براي خودش جهاني شود.
رويتر در خبري مي نويسد: «عموي ۷۰ ساله مت ديمون ركورد مسن ترين شناگر كانال جهان را به دست آورد.» او كه از سن و سال بالايش خجالت نكشيده و آن را پنهان نمي كند، با اين شناي ۲۱ مايلي نشان داد كه به جز دل جوان، بدن مقاومي نيز دارد. او بعد از عبور از كانال مانش گفت: «خسته ام، اما مهم تر اين است كه ركورددار جهانم و اين به من احساس فوق العاده اي مي دهد.»
گئورگ برنستاد به رويتر گفته است: «من مدتها تمرين كردم و حالا مردم از من استقبال مي كنند. اين بسيار طبيعي است.»
مت كه البته بازيگر چندان پولسازي نيست از اينكه اسم ديمون ها در صدر اخبار قرار مي گيرد، خوشحال است.

پدربزرگ خوانده
014970.jpg
«معلم پير بازنشسته اي به دنبال خانواده اي مي گردد تا او را به عنوان پدربزرگ پذيرا باشند. دستمزد پرداخت خواهد شد.»
جورجيو انجلوزي، پيرمرد ۷۹ ساله تنهايي است كه ۱۲ سال پيش همسر خود را از دست داد و از آن وقت به همراه ۷ گربه در خانه اي در حومه شهر رم زندگي مي كند. او كه از اين وضع خسته شده بود، در آگهي هاي طبقه بندي شده روزنامه آخر هفته، آگهي بالا را سفارش داد اما اميدي نداشت كه خانواده اي با او تماس بگيرد. ولي برخلاف باور جورجيو، ده ها خانواده با او تماس گرفتند و از او خواستند تا به آنها بپيوندد. يكي از افرادي كه به اين پيرمرد زنگ زد، آنتولا ونديتي بود كه در گذشته شاگرد جورجيو بوده است و اكنون به خواننده اي مشهور تبديل شده است. خانواده جايگاهي محوري در جامعه ايتاليايي دارد اما اين اواخر بر اثر افزايش طلاق و بيكاري بسياري از خانواده ها از شهري به شهر ديگر مي روند و سالخوردگان را در جاي اول باقي مي گذارند.

خانواده پر فرزند بكام
014973.jpg
براي كسي كه وضع مالي خوبي دارد و پول از پارويش بالا مي رود شعار «فرزند كمتر، زندگي بهتر» معناي خاصي ندارد، مخصوصا اگر ديويد بكام شد.
ستاره انگليسي رئال مادريد كه نشريات مختلف انگليسي و اسپانيايي بياناتش را بالاتر از هر خبرالمپيكي و جهاني تيتر اول مي كنند، اعلام  كرد سومين فرزندش در راه است. بكام ۳۰ ساله كه دو پسر به نام بروكلين و رومئو دارد، در انتظار است تا سومين پسرش در مارچ سال آينده به دنيا  آيد. اين خبر پس از آزمايش پزشكي وسونوگرافي بانو ويكتوريا اعلام شد.
ويكتوريا پس از مونيكا بلوچي بازيگر ايتاليايي كه باردار است، نمادي براي اروپاي ضد خانواده محسوب مي شود. در شرايطي كه رشد جمعيت در اروپا در سال هاي متمادي «صفر درصد» است اين خبر كه بكام با وجود تمام حرف ها خانواده  شلوغي دارد، پر معنا و براي آنها كه نگران از بين رفتن خانواده هستند، رضايتبخش است.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  سفر و طبيعت  |   عكاس خانه  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |