پنجشنبه ۱۲ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۸۴
اندر حكايت محلا ت و ...
هم درد و شايد درمان
غير از اين است كه فقط كمي رسيدگي و امكانات در محل چشمه آب گرم محلا ت مي تواند اين محل را به يكي از اماكن جذاب گردشگري تبديل كند؟ بالاخره هرچه باشد رفتن به آب گرم محلات هم فال است و هم تماشا (هم درمان و هم سياحت)
شهر محلات در حقيقت داخل يك دره واقع شده است و هنگامي كه از طريق جاده به آن نزديك مي شويد درست مثل فيلم ها وقتي از يك پيچ مي چرخيد، يكهو شهر محلات همچون نگين سبزي در زمينه زرد كوير نمايان مي شود
لاله ميراسكندري 
تعريف محلات را زياد شنيده بودم. چهار سالي بود كه در شهرستان ساوه يكي از شهرهاي استان مركزي زندگي مي كردم وهميشه باور اين موضوع كه شهر محلات كمي پايين تر از اراك و دراستان مركزي است ولي بسيار سرسبز و خوش آب وهوا و البته مركز پرورش گل ايران ، بسيار مشكل بود، آخر آب و هواي ساوه بسيار خشك و گرم است و بنا به الزامات شغلي چند بار هم به اراك سري زده بودم و اگر شما هم جاي من بوديد و آب و هواي اين دو شهر از استان مركزي را تجربه كرده  بوديد، حتما مثل من كمي دير باور مي شديد.
بالاخره به اصرار يكي از دوستان كه عقيده داشت: « ديوانگي است كه در استان مركزي ساكن باشي و سري به محلات نزني» اواسط تابستان عازم اين شهر رويايي كوير شديم.
شروع مسير هم البته بر ناباوري من بيشتر و بيشتر صحه مي گذاشت. يك خط خاكستري ممتد در ميان صحراي زرد و برهوت، با كوه هاي پراكنده و سنگي، چشم انداز اميدواركننده اي براي من كه ساعت۶ صبح از گرما وخشكي ساوه فرار كرده بودم، نداشتم.
البته انصافا تصديق مي كنم كه رسيدن به شهر دليجان و خوردن صبحانه اي مشتمل بر دو عدد تخم مرغ نيمرو شده با نان تافتون داغ كه تازه از تنور خارج شده بود به همراه يك چاي اعلا با نبات زعفراني، حالم را حسابي جا آورد و ديدم به زندگي اميدوارتر شد.
014895.jpg
نمايي از ميدان محلا ت ، شهر زيبايي و سبزي.
عكس: حسن سليمان بحري 

طول مسير نكته قابل تعريف زيادي جز عبور از چندين معدن سنگ و مشاهده و بررسي عوارض زمين شناسي كوه ها و تپه هاي اطراف كه البته به لطف وجود يك همسفر مهندس معدن محقق شد، نداشت (چون اگر ايشان همراهمان نبود مسلما خودمان معدن را از يك كوه سنگي تشخيص نمي داديم.)
خلاصه دردسرتان ندهم، بالاخره داشتيم به مقصد نزديك مي شديم و من مدام منتظر رسيدن به آثار حيات سبز بودم، آبي، چمني، درختي و ... ولي دريغ از يك برگ سبز. وقتي شنيدم كه تا چند دقيقه ديگر وارد شهر مي شويم تعجبم چند برابر شد. آخر اين شهري كه تا اين حد از سرسبزي و زيبايي اش سخن مي رود، هيچ حواشي ندارد؟ ولي باور كنيد كه نداشت. شهر محلات در حقيقت داخل يك دره واقع شده است و هنگامي كه از طريق جاده به آن نزديك مي شويد درست مثل فيلم ها وقتي از يك پيچ مي چرخيد، يكهو شهر محلات همچون نگين سبزي در زمينه زرد كوير نمايان مي شود.
بالاخره رسيديم و به سفارش همان دوستي كه ما را به اين سفر تشويق كرده بود يكراست به سرچشمه محلات رفتيم.
انصافا جاي قشنگي است. در حقيقت يك پارك بزرگ پر درخت و سرسبز در دامنه كوه كه آب روان زلالي از چشمه بالا دست، به آن صفاي خاصي مي بخشد.
ابتدا گشتي در پارك زديم و در يكي از رستوران هاي آن كه با سليقه خاصي تخت ها را وسط رودخانه قرار داده بود غذا وچاي خورديم و جاي شما خالي حسابي حال و هوايمان عوض شد.
البته چون اجبارا يك روز تعطيل را براي سفر انتخاب كرده بوديم، پارك سرچشمه بسيار شلوغ بود و ازدحام جمعيت اجازه استفاده از صداي آرامش طبيعت را از ما سلب كرده بود.
بعد از سرچشمه، نوبت به گلخانه هاي پرورش گل رسيد. از سرچشمه حركت كرديم به سمت قسمت پايين شهر، محل گلخانه ها. هرچه از سرچشمه دور مي شديم، گرماي هواشديدتر و آزاردهنده تر مي شد ولي وقتي به محل گلخانه ها رسيديم، پرسه درميان گل هاي رنگارنگ و خوشبو بازهم جان تازه اي به ما بخشيد.
بعد از اينكه تا جايي كه مي توانستيم جيب هاي خود را در اين گلخانه ها خالي و ماشين ها را پر از گل و گلدان كاكتوس كرديم، به داخل شهر برگشتيم و با گذشتن از ميدان چنار كه يك درخت چند صد ساله تناور بسيار زيباي چنار كل قطر ميدان را تشكيل مي داد از بازار سنتي و زيباي محلات كه بيشتر شبيه به يك كوچه باغ بود تا بازار، ديدن كرديم. به طور كلي تمام شهر محلات را مي توان به يك كوچه باغ بزرگ تشبيه كرد. تمام خيابان ها باريك و قديمي و البته با رديف هايي از درختان زيبا و سرسبز كه مانند چتري، كل خيابان را سايه انداخته اند.
بعد از گشت و گذار در شهر نوبت رسيد به اصلي ترين انگيزه براي سفر به محلات يعني چشمه آب گرم محلات كه در فاصله چندكيلومتري خارج از شهر و درميان كوه هاي اطراف واقع است.
اين آب گرم محلات يكي از معروف ترين، كهن ترين و غني ترين چشمه هاي آب گرم ايران است. (كه البته از اين دست چشمه ها در ايران كم نيستند) اين چشمه در كنار باغ ها و گلخانه هاي پرورش گل و گياه محلات و البته آب وهواي دلنشين آن يكي از مهمترين عوامل جذب گردشگر منطقه است.
كمتر كسي است كه آثار تسكين بخش و درمانگر آب گرم را انكار كند و البته باز هم كمتر كساني هستند كه به محلات بروند و سري به اين چشمه آب گرم نزنند. خب با تمام اين تفاسير، به نظر شما اين چشمه آب گرم چگونه جايي بايد باشد؟! غير از اين است كه فقط كمي رسيدگي و امكانات در محل چشمه مي تواند اين محل را به يكي از اماكن جذاب گردشگري تبديل كند؟ بالاخره هرچه باشد رفتن به آب گرم محلات هم فال است و هم تماشا (هم درمان و هم سياحت).
ولي بسي خيال باطل. چون محل اين چشمه به حدي كوچك، بدون امكانات، كثيف و شلوغ بود كه نه تنها هيچ گونه انگيزه گردشگري را تقويت نمي كرد، بلكه بعيد به نظر مي رسيد كه از خواص درماني آب هم چيزي نصيب بازديدكنندگان كند. (البته به شرطي كه دردي به دردهاي آن ها اضافه نكند).
درحاليكه در تمام نقاط دنيا و حتي بعضي چشمه هاي آب گرم ايران به اين گونه منابع اهميت فراواني داده مي شود و براي استفاده بهتر و مناسب تر عموم، استخرهاي بزرگ، رختكن هاي تميز و حتي اتاقك هاي دوش دار مجزا تعبيه مي شود، محل آب گرم محلات ساختماني بسيار كوچك، حاوي تنها يك رختكن بسيار كوچك و كثيف است كه به قول يكي از دوستان شوخ، بايد جوراب هايتان را دور دماغتان مي بستيد تا بوي رختكن شما را اذيت نكند! استخر محل تجمع آب گرم هم وضعيت بهتري نداشت. (البته كلمه حوض براي اين آبگير مناسب تر به  نظر مي رسد!). گودالي بسيار كوچك كه به سختي گنجايش حداكثر ۱۰ نفر آدم را داشت، هميشه پذيراي حداقل ۵۰ تا ۶۰ نفر آدم است كه با توجه به كوچكي محل، بخار آب گرم موجود، بو و البته تراكم بسيار زياد اشخاص، تامل بيش از يك ربع ساعت را در محل حوضچه غيرممكن مي سازد.
از همه نكات جالب تر اينكه اين محل حتي يك دوش ندارد تا پس از خروج يا حتي قبل از ورود به محل استخر بتوان از آن استفاده كرد.
خلاصه دردسرتان ندهم. ما داخل اين آب رفتيم ولي بعد از آن جز خارش پوستي كه تا چند روز گريبانمان را چسبيده بود و با چندبار حمام كردن و ضدعفوني كردن بدن هم ولمان نكرد، چيزي نصيبمان نشد. حالا اينكه دردي از دردهايمان دوا كرد يا نه، خودتان قضاوت كنيد.
آخر اين چه وضعي است؟ ما انتظار نداريم كه محل اين آب گرم به لوكس ترين تجهيزات مجهز شود (كما اينكه عادت چندين ساله ماست كه كلا توقعي از هيچ يك از اماكن سياحتي و گردشگري ايران نداشته باشيم.) ولي شما را به خدا وجود يك رختكن تميز و يك دوش در يكي از قطب هاي گردشگري ناحيه مركزي ايران، توقع زيادي است؟
به هر حال جاي تاسف است كه رفتن به آب گرم در آخر سفر كمي حالمان را گرفت. ولي انصافا شيريني گشت و گذار در سرچشمه  و باغ هاي گل هنوز زير دندانمان است. ولي اگر اين يك نكته تاريك هم كه همانا وضعيت اسفبار آب گرم محلات بود حل شود، بي ترديد شهر محلات مي تواند يكي از ديدني ترين نقاط گردشگري ايران باشد.

او هنوز هم به بوليوي مي انديشد
نفرين شيرين چه گوارا
زندگي براي مردم دهكده «لاهيگوئرا» به كندي مي گذرد.
اين دهكده فراموش شده در گوشه شرقي بوليوي ميراثي نامبارك دارد كه بازمي گردد تا روح مردمان آن را دوباره تسخير كند؛ اين همان محلي است كه در آن اسطوره انقلابي آمريكاي لاتين «چه گوارا» به قتل رسيد.
اكنون در آخرين روزهاي گرم تابستان مقامات محلي خود را براي پذيرايي از هزاران هواداري كه هرساله در سالگرد كشته شدن «چه گوارا» به «لاهيگوئرا» هجوم مي آورند، آماده مي كنند.
هواداران چه گوارا سفر خود را از شهر مذهبي «سانتاكروز دلاپسرا» يا شهر باستاني اينكاها، «سامايپاتا»، آغاز كرده و تا ۸اكتبر كه تاريخ رسمي كشته شدن «چه» است خود را به والگرانده يا لاهيگوئرا مي رسانند.
برخي از دولت هاي اروپايي و ازجمله بريتانيا قراردادي ۶۱۰ هزار دلاري را با مقامات بوليوي بسته اند تا به موجب آن صنعت توريسم را در قتلگاه چه گوارا تقويت كنند اما به نظر نمي رسد متن اين سرمايه گذاري كلان هم توان سبك كردن باري كه ساكنان «لاهيگوئرا» از مرگ آن قهرمان بر دوش احساس مي كنند را داشته باشد. بسياري از كهنسالان اين دهكده سرخپوستي هنوز ديدار با چه گوارا را درخاطر دارند.
«خوليا كورتس» پيرزني كه در زمان دستگيري «چه» معلم جوان دهكده بود، از آخرين كساني است كه او را زنده ديده و اينگونه توصيفش مي كند: «چه، بسيار خوش قيافه بود، جذبه زياد و چشماني تيز و نافذ داشت.»
«چه گوارا» در سال ۱۹۶۶ وارد بوليوي شد تا انقلابي سوسياليستي، مشابه آنچه كه در كوبا پايه ريزي كرده بود را در اين كشور محروم و استعمارزده پياده كند. اما در يكي از نبردهاي چريكي با ارتش بوليوي و همراهان آمريكايي شان دستگير، در مدرسه «لاهيگوئرا» حبس و شكنجه داده شد. سحرگاه روز بعد، نهم اكتبر، نيروي نظامي او را اعدام كرده و جسدش را به بيمارستان نزديكترين شهر، «والگرانده» بردند. در آنجا بقاياي بدنش هم پيش از رسيدن نمايندگان رسانه هاي خبري معدوم شد.
«سوزانا اوكيناگا» كه پرستار كشيك نهم اكتبر آن سال در بيمارستان «والگرانده» بود هم جزو معدود كساني است كه توانست پيكر بي جان «چه گوارا» را ببيند: «ما پيش از آنكه جسدش را به بيمارستان بياورند بارها او را همراه سربازانش ديده بوديم و هيچ گاه نفهميده بوديم كه آدم مهمي است. جسدي كه در آن اتاق ديدم، بدني پر از زخم و لباسي كهنه داشت. صحنه دردناكي بود.»
سازمان هايي كه امروزه صنعت توريسم بوليوي را بر محوريت مرگ چه گوارا پايه گذاري مي كنند به هيچ وجه تشكل هاي طرفدار اين قهرمان نيستند و به عنوان سازمان هايي غيردولتي(NGO)، فقط به عوايد اقتصادي اين صنعت براي عامه مردم بسيار فقير كشور فكر مي كنند. كساني كه در اين منطقه زندگي مي كنند، محروم ترين قشر بوليوي را تشكيل داده اند. اين كشور زماني از توريسم مناطق باستاني خود درآمد چشمگيري داشت اما دور نگه داشتن طبقه فقير جامعه از مزاياي آن، موجب ناآرامي هايي شد كه براي هميشه جهانگردان را از بقاياي اينكاها دور نگاه داشت. سرانجام با سرنگوني «سانچز دولوزادا» ديكتاتور دست نشانده آمريكا در سال گذشته، اين اميد به وجود آمد كه بوليوي هم افق روشني پيش رو داشته باشد.
اين پروژه توريستي با برخي برنامه هاي مرتبط ديگر نيز تقارن جالبي داشته است. اكران جديدترين فيلم والتر سالس به نام «خاطرات موتورسيكلت» در سينماهاي سراسر جهان كه درباره سفر «چه گوارا» و دوستش «آلبرتو گرانادو» به دور آمريكاي لاتين است يكي از همين برنامه هاست.
«بينيچيودل تورو» بازيگر سرشناس هاليوود هم مشغول بازي در يكي ديگر از زندگينامه هاي «چه گوارا» است كه به زودي اكران مي شود و «استيون سودربرگ» كارگرداني آن را برعهده دارد.
همه اين اتفاقات درحالي روي مي دهد كه دختر «چه گوارا» و طرفداران او از بهره برداري مادي از ميراث او چندان شاد نيستند. به اعتقاد آنها قاتلان او اكنون در سود مرگش هم شريك هستند و جنجال براي مردي كه در تمامي طول حياتش هوشيار ولي آرام بود، سرانجام چندان مطلوب نيست. آيا چه گوارا از اين راه به آخرين آرزويش كه خوشبختي مردمان محروم بوليوي بود، خواهد رسيد؟
آرش برهمند

حيوانات شگفت انگيز زندگي من
قسمت شصت وهشتم
نوشته: دكتر ريموندريتمارس 
تاخير شير ظاهرا نگهبان تازه وارد را نگران كرد. به همين سبب چند دقيقه بعد، وقتي يكبار صداي «بسيار خب!» را شنيد، در خوابگاه شماره ۶ را نبست اما در خوابگاه شماره ۷، يعني همان جايي كه نگهبان مشغول تميزكردن آن بود را باز كرد! نگهبان نگونبخت با بي خيالي داشت در جلو قفس نظافت مي كرد كه تصادفا نگاهي به بالا انداخت. بيرون ميله ها اولين بازديد كننده، مردي چاق و كوتاه با نگاهي عجيب، ايستاده بود و تماشا مي كرد. نگاه مرد چنان جالب بود كه نگهبان زماني دست از كار كشيد و به تماشا پرداخت. مي خواست معناي اين نگاه را دريابد، آميزه اي بود از وحشت و گيجي، درست مثل اينكه بازديدكننده صحنه وحشتناكي را داشت مي ديد و منتظر بود واقعه وحشتناك تري را ببيند و اين واقعه چنان او را گيج و سردرگم  كرده بود كه نمي توانست كلمه اي بر زبان آورد.
اينجا بود كه نگهبان براي لحظه اي انديشيد كه چه چيز بازديد كننده چاق را تا اين حد ترسانده، او كه فقط دارد به قفس و پشت سر او نگاه مي كند... پشت سر او؟! بله، صحنه وحشتناك در قفس و درست پشت سرش بود. با وحشت چرخيد و خود را با هانيبال، بزرگترين و خشن ترين شيري كه در باغ وحش داشتيم، رودررو ديد.
014898.jpg

بالاخره وقتي نگهبان توانست بر خود مسلط شود و به فكر چاره اي بيفتد همان كاري را كرد كه بايد مي كرد، تنها كاري كه مي توانست جانش را نجات دهد. او كاملا شير را غافلگير كرد. ناگهان فريادي با همه نيرو از سينه رها ساخت و همزمان سطل پر از آب و پارچه خيس را توي صورت شير مبهوت پرتاب كرد. هانيبال چنان از اين حمله جاخورد كه كوشيد با بيشترين سرعت روي زمين خيس و ليز عقب نشيني كند. پايش سرخورد و از پهلو به زمين افتاد و با وضعي سبك و ناموقر كه به هيچ وجه در شان يك شير نبود، معلق زنان به خوابگاه برگشت. بيچاره هانيبال، چنان ترسيده بود كه تا يك هفته بعد هر كار مي كرديم از خوابگاه خارج نمي شد و مجبور بوديم آب و غذايش را همانجا به او بدهيم.
البته، پشت ميله ها انواع و اقسام خلق و خوها وجود دارد - بعضي خوب، بعضي بد، در ميان خرس ها هم خلق وخوي متفاوتي هست و شايد خرس قطبي بدترين خلق و خو را داشته باشد؛ اين حيوان عظيم الجثه و نيرومند بسيار پردل و جرات است و هر لحظه مي            تواند خائن و غيرقابل اعتماد شود، به حوصله و حال و هوايش بستگي دارد. گريزلي كمتر مهاجم است، اما او هم قابل اعتماد نيست. چند سال پيش يك راهنماي اهل وايومينگ به نام «ند فراست» در حاليكه زير پتو خوابيده بود مورد حمله خرس گريزلي قرار گرفت.گريزلي مي     خواست پتوي او را تصاحب كند!
چند سال پيش، طي سفري كه با يك سيرك داشتم، به خوبي با خرس و طرز تعلق او آشنا شدم. داراي هيچ مسووليت خاصي در سيرك نبودم، فقط مي  خواستم يكسري مشاهدات دست اول داشته باشم. در قفس خرس هاي قهوه اي يك تهويه به طول ۶۵ و عرض ۳۵ سانتي متر در قسمت پشت واگن در بالا، نزديك سقف، وجود داشت. دريچه كشويي تهويه از بيرون باز مي  شد و نگهبان مي  توانست در موقع لزوم به خرس ها هوا بدهد.
برگردان: حميد ذاكري

حيات وحش ايران
۶۸ -جرد تريست رام
گونهMeriones tristrami :
زير خانواده: جربيل هاGERBILLINAE -
خانواده: موش هاMURIDAE -
راسته: جوندگانRODENTIA -
رده: پستاندارانMAMMALIA -
014901.jpg
شبيه جرد هندي است ولي با جثه كوچك تر و گوش هاي بلندتر.طول بدن حدود۱۳۰ سانتي متر است. بيشتر در دشت ها و تپه ماهورهاي مناطق استپي با پوشش گياهي كم زندگي مي كند در ايران از تهران تاقزوين، آذربايجان، كردستان و همدان ديده مي شود.
اغلب شب گرد است. چندين بار در سال و هر بار ۱ تا۷ بچه كور و بي مو مي زايد چشم هاي بچه ها پس از ۱۲ روز باز مي شوند.

ميدان گل بروكسل، جلوه اي براي جذب توريست
بلژيك؛ گل در خدمت جهانگردي
014904.jpg
هر روز كه مي    گذرد توجه كشورها به توريسم بيشتر معطوف شده و درآمدهاي ناشي از ورود جهانگردان ابعاد بزرگتري مي    يابد. دراين ميان هر كشور - و در مقياس كوچكتر، هر شهري - در پي آن است تا از داشته هاي تاريخي، فرهنگي و طبيعي خود حداكثر بهره برداري را بكند. بروكسل يكي از آنهاست. ميدان بزرگ بروكسل هردو سال يك بار شاهد يكي از زيباترين و چشم نوازترين جشن هاي توريستي جهان است؛ جشن گل. دور تادور اين ميدان را ساختمان هايي با معماري گوتيك و سازه هاي قرون وسطايي فراگرفته و در ميانه آن نمايي از مدرنيسم و مردم امروزي، ديروز و امروز را به هم پيوند مي دهد. ويكتور هوگو، نويسنده معروف فرانسوي كه زماني در اين شهر زندگي مي كرد، آن را زيباترين شهر اروپا خواند.
بلژيكي ها با گل انس و الفتي طولاني دارند و هر دو سال يك بار تعطيلات آخر هفته، تمام سطح ميدان بزرگ «گرند پليس» را با حدود ۸۰۰ هزار گل بگونيا مفروش مي سازند. گلفرش اين ميدان توسط بهترين طراحان بلژيك انجام مي شود و ده ها طراح دست در دست يكديگر داده و اشكالي پيچيده و اعجاب انگيز، از فرشته هاي بزرگ گرفته تا باغ هاي ورساي، خلق مي كنند. همين هاست كه هزاران توريست را از سراسر اروپا - و حتي ديگر كشورهاي جهان - به بلژيك مي كشاند؛ توريست هايي كه با خود پول و رونق مي آورند.
امسال بلژيكي ها نگران ابرهاي خاكستري انبوهي بودند كه آسمان را فرا گرفته بود و احتمال مي رفت تا باران سنگيني ببارد و همه چيز را خراب كند. البته باران براي گل ها خوب است و آنها را تازه نگاه مي دارد، اما براي جذب ۱۰۰ هزار نفر توريستي كه براي ديدار از ميدان مي آيند خوب نيست!
مارك شوتيت، طراح، در حاليكه شانه اش را بالا مي اندازد، مي گويد: «هميشه همين طور است؛ آنچه براي گل ها خوب است براي توريست ها خوب نيست و آنچه براي توريست ها خوب است گل ها را اذيت مي كند.»
براي نخستين بار در سال ۱۹۷۱ ميدان گرندپليس گلفرش شد. شهردار بروكسل اين ايده را از چند آرشيتكت اهل فلاندر در يك شهر كوچك وام گرفت و در ميدان شهر به اجرا گذاشت و در سال هاي بعد تكرار شد و به صورت يك مراسم بسيار جذاب دوسالانه درآمد. طرح هاي اين فرش عظيم گل و شكوفه بسيار متنوع است و هر گوشه آن موضوعي خاص را به نمايش مي گذارد، از مراسم هزارمين سال تولد شهر در ۱۹۷۹ و نماي حامي مقدس شهر، فرشته بزرگ ميكائيل گرفته تا جشن پنجاهمين سال آزادي بروكسل توسط قواي متفقين در جنگ جهاني دوم كه در سال ۱۹۹۴ طراحي شد.
امسال نيز به رغم هواي نامساعد نمايش فرش گل تاثير خود را گذاشت و ده ها هزار توريست را راهي بروكسل ساخت. درعكس گوشه اي از ميدان گلفرش را مشاهده مي كنيد.

شكار، نبض زندگي در آفريقا
014907.jpg
زير آفتاب طلايي و داغ آفريقا، در سايه روشن يك درخت اقاقيا، سه شير جوان مشغول سور چراني بر لاشه يك زرافه كوچك اند.
چيزي از ران هاي شكار بر جاي نمانده و شيرها مي كوشند سينه حيوان را بشكافند تا به اندام هاي حياتي آن دست يابند. صداي شكستن و خرد شدن دنده هاي شكار شنيده مي شود. يك شير ماده بالغ، بزرگترين عضو دسته هفت قلاده اي شيرها با خونسردي و اعتماد به نفس در حال نزديك شدن است كه شير نر سه ساله اي با پرخاش مي كوشد او را دور كند. اما ماده شير باغرشي بلند دندان هاي سفيدش را نشان مي دهد و به گردن شير جوان حمله مي برد. شير نر، پس از مقاومتي كوتاه و نه چندان جدي، دمش را به نشانه تسليم تكان داده و خود را عقب مي كشد و به آرامي در زردي غروب دور مي شود. ماده شير شكار را كمي آن طرف تر برده و به خوردن تكه هايي از باقيمانده گردن مي پردازد. شغالي در حال نظاره است، نظاره و انتظار تا مگر تكه هايي از لاشه بر جاي ماند. دورتر از اين صحنه چهار زرافه بالغ بيهوده منتظر بازگشت زرافه جوان اند.
در فاصله يك مايلي شيرها، چوپان ها مشغول برگرداندن گاوها و گوسفندها به آغل ها هستند و سم كوب گله گرد وغباري برانگيخته است چوپان ها سوت مي زنند تا سگ ها را از وجود شيرها آگاه سازند...
منظره فوق بس شگفت و تماشايي است، اما در آفريقا از اين مناظر فراوان مي توان ديد هر روز. در دنياي وحش، شكار ضرباهنگ زندگي روزمره است.
ترجمه: هادي لطف الهي

تالاب انزلي هم قرباني توسعه
014910.jpg
وقتي خبر تعطيل شدن طرح كنار گذر انزلي را شنيديم كلي خوشحال شديم، فكر كرديم شعار فرهنگ زيست محيطي در بين آقايان مسوول هم جاي خودش را پيدا كرده، ولي زمان زيادي از اعلام اين مطلب نگذشته كه خبر دستور سريع اجراي طرح كنار گذر انزلي صادر شد، ظاهرا استاندار گيلان و نماينده مردم اين استان قصد دارند براي هميشه در جرگه بيگانگان فرهنگي در جهان باقي بمانند. فرماندار بندرانزلي اخيرا باز هم از دستوري جديد براي شروع مجدد اين پروژه خبر مي دهد. سيدعلي آقازاده، با تشريح آخرين اقدامات در خصوص اجراي پروژه مي گويد: در پي نامه مشترك سلطاني فر، استاندار گيلان و  هادي حق شناس، نماينده مردم بندر انزلي در مجلس شوراي اسلامي به رياست جمهوري، ايشان ضمن اظهار تاسف از تاخير و تعلل در انجام اين پروژه مهم مقرر كردند كه ظرف ۱۰ روز عمليات اجراي آن دوباره شروع شود. وي اظهار داشت: آقاي خاتمي در دستور خود از سازمان حفاظت محيط زيست و معاون حقوقي و پارلماني رياست جمهوري خواسته اند كه با هماهنگي استاندار گيلان مشكلات اجرايي اين طرح به نحو مناسب حل و فصل شود. فرماندار انزلي اظهار مي دارد اگر اين طرح ظرف دو سال آينده احداث و به بهره برداري نرسد با توجه به ايجاد منطقه آزاد، اين شهر با مشكلات عديده اي از نظر ترافيكي روبه رو خواهد شد. پروژه كنار گذر بندرانزلي كه در سال ۱۳۷۷ آغاز و در سال ۱۳۷۹ دو سال پس از اجرا و با ۱۹ درصد پيشرفت فيزيكي به دليل مخالفت سازمان حفاظت محيط زيست متوقف شد، اجراي اين طرح قطعا نابودي كامل تالاب ارزشمند انزلي را در پي خواهد داشت و ايران يكي ديگر از منابع ملي خود را از دست خواهد داد. كاش آقاي رئيس جمهور كمي با تامل تر در مورد اين موضوع اعلام نظر مي كردند. آيا تنها راه حل مشكل ترافيك انزلي نابودي تالابي است كه در فهرست يونسكو و تحت حفاظت جهاني قرار دارد؟ با ادامه اين روند و قرباني شدن منابع طبيعي ملي مان يكي پس از ديگري، به كجا خواهيم رسيد.

سفر و طبيعت
ايرانشهر
تهرانشهر
حوادث
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  حوادث  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  عكاس خانه  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |