مراد يكي از آن سينماهاي قديمي تهران است كه سال ها در ابتداي خيابان انقلاب ( نبش ميدان امام حسين (ع)) پذيراي ميليون ها تهراني و شهرستاني بوده است اما اگردر چند روز اخير به اين سينما سربزنيد متوجه اتفاقات جديد خواهيد شد
مسعود مير
تيتراژ فيلم تمام مي شود و اولين شات فيلم بر پرده مي نشيند. ديالوگ ها را كه مي شنويم و تصاوير را مي بينيم و توي دلمان مي گوييم: اي بابا اين چه وضعشه؟ نه اين دفعه مشكل از فيلم و ضعف محتوي و اين چيزها نيست. اين بار بايد تقصير را به گردن سينما و امكانات آن انداخت. به روي خودمان نمي آوريم و سعي مي كنيم با روحيه هرچه بيشتر صداهاي نامفهوم وعجيب فيلم را تحليل كنيم. چند دقيقه اي از شروع فيلم نگذشته كه درسالن باز مي شود و چند جوان وارد مي شوند. خيلي آرام و بدون عجله روي صندلي مي نشينند و شما دوباره مي توانيد ادامه فيلم را ببنيد.
هنوز چند ثانيه نگذشته كه يك كات اجباري را شاهديم. گويا صندلي هايي كه جوان ها روي آن نشسته اند مورد پسند نبوده و آنها طي يك حركت دسته جمعي دوباره رديف صندلي ها يشان را تغيير مي دهند. بالاخره جوان ها مستقر مي شوند ولي درد سر تازه شروع شده است. آنها بلند بلند حرف مي زنند و همديگر را با كلمه هاي گل و بلبلي صدا مي زنند و در اين ميان در مورد فيلم هم اظهار نظرهاي كارشناسانه ارايه مي دهند.
تيتراژ پاياني فيلم تمام مي شود اما چون با مسوول سالن صحبت مي كنيم و مي گوييم كه فيلم را در شرايط نامناسب ديده ايم اجازه دوباره ماندن در سالن را كسب مي كنيم. خوب است كه در چنين وضعي حداقل به پست يك آدم درست و حسابي خورديم و گرنه فيلم نديده( ناقص ديده) بايد قيد پول بليت را مي زديم.سانس بعد شروع شده و با خيال راحت روي صندلي ها مشغول تماشا هستيم كه دوباره...
سه جوان با ساك هاي ورزشي و سر و صدا وارد سينما مي شوند. هنوز ننشسته اند كه بوي ساندويچ كالباس سينما را بر مي دارد. آنها سينما را با رستوران اشتباه گرفته اند و اصلا توجهي به فيلم ندارند. در هواي خنك سينما روي صندلي ها ولو شده اند و غذا مي خورند. شايد هم به همين نيت بليت خريده اند كه در يك فضاي آرام و خنك ساعاتي را بگذرانند.كجا از سينما بهتر آن هم از نوع سينماهاي مركز شهركه در ساعاتي مشخص پر است از چنين آدم هاي خسته و گرسنه كه براي تجديد قوا به سينما مي آيند، مراد يكي از آن سينماهايي است كه چنين اتفاقاتي در آن به وفور ديده مي شود. از نكات جالب ديگر اينكه فيلم هاي باران - شهر زيبا و... نمونه فيلم هايي هستند كه اكرانشان در سينماهاي درجه يك هم از طرف سينماداران زياد طرفدار ندارد ولي در سينما مراد اكران شده اند.
|
|
مراد يكي از آن سينماهاي قديمي تهران است كه سال ها در ابتداي خيابان انقلاب ( نبش ميدان امام حسين (ع)) پذيراي ميليون ها تهراني و شهرستاني بوده است اما اگردر چند روز اخير به اين سينما سربزنيد متوجه اتفاقات جديد خواهيد شد. اين سينما ديگر درهايش را به روي تماشاگران فيلم ها و غير تماشاگران باز نمي كند. سينما مراد تعطيل شد و ساختمان آن كم كم به خرابه اي تبديل مي شود. چند ماه پيش از تعطيلي سينما در سردر سينما و فضاي داخلي آن شاهد تغيير و تحولاتي بوديم كه باعث مي شد به ادامه زندگي اين سينما اميدوار شويم. ديوارها و راهروها رنگ شد و سردر سينما كنيتكس سفيد و براق به خود گرفته بود. چند وقت بعد زماني كه فيلم كما روزهاي آخر اكرانش در مراد را تجربه مي كرد، اعلاميه هاي ترحيمي بر در و ديوار سينما نقش بست كه از فوت يكي از اعضاي خانواده رئيس سينما ( آقاي مراد) خبر مي داد. بعد از آن هم يك روز صبح كه از جلو سينما رد شديم درهاي قفل و زنجير شده و سر در بدون پوستر سينما بوي مرگ اين محل را به مشام همه مان رساند.
شايد اين دو مرگ ربطي به هم نداشته باشند ولي چيزي كه باقيمانده جز يك مشت خاطره نيست.
خاطرات يك عزيز از دست رفته براي خانواده مراد و خاطره سينما رفتن براي خيلي از شهروندان. حالا كه به ساختمان ويران شده سينما نگاه مي كنيم ديوارهاي فرو ريخته و رديف آجرهاي چيده شده كهنه بدجوري توي ذوق مي زند. تخته چوب هاي سياه رنگ كه هميشه با يك پوستر و پلاكارد پوشيده مي شدند بيشتر از پيش در سر در سينما خود را به رخ مي كشند. شايد اگر وضعيت سينماهاي ايران اينقدر آشفته نبود دلمان براي تعطيل شدن يك سينماي قديمي با امكانات قديمي تر نمي سوخت، اما شرايط غير از اين است. حالا تعطيلي يك سينماي فسيل هم اعصاب خرد كن شده به ويژه اگر بدانيم كه به احتمال بالاي صد در صد (شوخي نمي كنيم) قرار است جاي آن را يك مجتمع تجاري بگيرد. شايد اگر سينما مراد در بازسازي به يك مكان فرهنگي تبديل مي شد اينقدر ناراحت نمي شديم هيچ، كلي هم كيف مي كرديم. شايد...