آن ته ، توي فنجان حرف هايي مي ماند كه هيچ فالگيري را توان گفتنش نيست چون زندگي ادامه دارد و فال حتي نقشي اززندگي نيست.
موسيقي ملايم و خفه مرده مي تواند برقصد> از بلندگوهاي كوچك كم جان كه در مي آيد با انگشت هاي ظريف كشيده فنجان را مي كشد طرف خودش. بسته سيگارش را بر مي دارد، در جعبه را باز مي كند و كورمال كورمال انگشت را داخل قوطي مي چرخاند تا يك نخ سيگار فيلتر سفيد پيدا كند. مطمئن كه مي شود جعبه خالي است آن را باز مي گذارد كنار جا سيگاري و زيپ كيف كوچكش را باز مي كند تا يك قوطي ديگر سيگار پيدا كند.
خيالت به كل تخت مي شود كه تاچند لحظه ديگر مي فهمي چه خبر است و همان وقت در دلت نيت مي كني كه اگر چيز هاي بدي را بخواهي بشنوي لاجرم چيزهايي است كه از خيالات اين چهره مغموم پيش رويت درآمده و بشارت هاي خوب شنيدني هم به هكذا. اما باز مي داني كه داري خودت را گول مي زني، چون اگر خوب يا بد را بشنوي حال آن روزت دست كم عوض مي شود و احتمالا حتي چند روز بعدت هم.
توي دلت كه داري اين طور نيت مي كني مي بيني كه خود فالگير هم دارد نيت مي كند. چشم هايش را بسته و با تمركز به چيز خاصي فكر مي كند و سيگاري را كه در دست دارد بر عكس توي جعبه سيگار با قدري زحمت جا مي كند. فيلتر به سمت عمق جعبه است وبرعكس باقي سيگارها، نوك سيگار ) جايي كه قرار است آتش گرفتن شروع شود) به سمت باقي فيلترها.مي داني كه اگر فقط يك سيگار را از توي جعبه درآورده باشند، ديگر نمي شود آن را سرجايش گذاشت. او خوب تمرين كرده كه مي تواند اين كار را بكند. بعد فالگير سعي مي كند يك سيگار را بدون نگاه كردن به جعبه سيگار در بياورد كه در مي آورد و نگاهي مي كند كه برعكس نباشد و روي آگهي هاي روزنامه ، فنجان را مي گذارد و نعلبكي را بعد از يك نگاه سرسري به محتويات آن از جهت خاصي بر مي گرداند.
سياهي ته فنجان مي افتد روي زندگي فالگير. بدي هايي كه توي زندگي آدم هاي ديگر ممكن است اتفاق نيفتد، توي زندگي خودش رخ مي دهد.
بهتر است فال گرفتن را ياد نگيري>، اگر به سراغ يك فالگير يا فالگير ديگري بروي كه ازش كارش را ياد بگيري، اين جمله را مي شنوي. البته آدم هايي هم هستند كه حدود۷۰۰هزار تومان بگيرند و فال گرفتن را يادت بدهند كه معمولا اين مضمون را با جمله هايي از اين قبيل همراه مي كنند: موقع فال گرفتن نيت كن كه بهترين اتفاقات براي كسي كه فال مي گيري رخ بدهد. بهترين آرزوهايت را برايش بگذار كنار تا مطمئن شوي، اما البته معمولا خود اين آدم ها هم نمي توانند هميشه به اين ترتيب رفتار كنند. آرزوي خوبي براي ديگران كردن در عين سعي در درست ديدن نقش ها و ايجاد ربط ها براي ساختن يك قصه معني دار كار سختي است. بعضي ها اولي را فراموش مي كنند و بعضي ها براي رسيدن به دومي سعي نمي كنند و معمولا يا زندگي خودشان تحت تاثير فالشان قرار مي گيرد يا زندگي طرفشان.
بسياري شان هم مي گويند كه كار درست اين نيست كه بخواهند هي پشت سر هم فال بگيرند و البته استدلال آن خواننده موسيقي سنتي را عينا به كار مي برند: ما پول مي خواهيم؛ نه براي خودمان، براي بقال، قصاب ، نانوا، سبزي فروش ، ميوه فروش و مرغ فروش. >
صداي راجرواترر با كيفيت 3MP از توي بلندگوها در مي آيد: ...گفت من متاسفم سه تا آرزو تمام شد.> فالگير شروع مي كند به ديدن، قبل از اينكه قهوه خشك شود و نقش ها را نتوان در نور اين ور و آن ور كرد و تفسير پذيري متن كم شود. از تنبلي و رخوتت مي گويد و ميلت به حرف زدن و كاري نكردن، توي رويت نشانت مي دهد حلقه هاي كرختي ات را. آرزو مي كني كسي بود كه حمايتت كند. يك لحظه فالگير مي گويد: يك آدمي كه ويژگي مهم اش بچه ننه بودن است، وارد مي شود و سعي مي كند زندگي تو را خراب كند، سعي كن از او دور شوي.>
از اوج گرفتن مي گويد و بالا رفتن تو از نردبان لنگي كه بر روي هوا پايه گرفته و از اينكه مي تواني به حدي كه مي خواهي برسي. آرزو مي كني كه آخر اين جمله دست كم خيلي تلخ تمام نشود و بدون زحمت چيزي به دستت برسد. سرش را بالا مي كند و از بالاي عينك، شبيه معلمي كه موقع تقلب دارد دستگيرت مي كند اما ميل زيادي هم ندارد كه جلوي بچه هاي ديگر بشكندت و قبح تقلب را بريزد زل مي زند توي چشم ها و انتظار مي كشد كه سوالت را بپرسي.
بار اول 6 ساله بوده اي كه مادرت و دوستانش دور هم يك قهوه ترك بدخوردند. الان هم دوست هاي مادرت بلد نيستند قهوه ترك درست كنند و حتي هم بلد نيستند آن را بخرند. 30 درصد قهوه مي خرند و 70 درصد پودر نخود مي خرند و دستورالعمل دم كردن را هم نمي پرسند.
براي درست كردن يك فنجان قهوه ترك يك قاشق سرپر پودر قهوه با يك قاشق سرصاف شكر و يك فنجان سرپر آب سرد )حتما آب بايد سرد باشد تا قهوه در مدت گرم شدن آب سر،دم بكشد) داخل قهوه جوش ريخته شود.
|
|
قهوه جوش روي شعله كم گاز گذاشته مي شود و بدون هم زدن بايد بالاي سر آن ايستاد تا كف كند و بالا بيايد. قبل از سرريز شدن قهوه وجوشيدن آن بايد قهوه جوش از روي گاز برداشته شود و در فنجان ريخته شود. براي درست كردن قهوه براي چند نفر، همين فرمول تكرار مي شود اما موقع پر كردن فنجان ها اول كف قهوه بين همه فنجان ها تقسيم مي شود، بعد قهوه در فنجان ها پخش مي شود. در يك فرمول تهيه قهوه توصيه شده است اول بايد قبل از گذاشتن قهوه جوش روي اجاق، آن را به خوبي هم زد اما اين موضوع بين قهوه درست كن ها محل اختلاف است. چرا كه برخي معتقدند كف قهوه با هم نزدن محتويات قهوه جوش بيشتر مي شود و جدا از قيمت پايين نخود، يك علت افزودن نخود به قهوه هاي ساخت كار خانه ها )و بعضي از خانه ها) افزودن ميزان كف قهوه ترك است. برخي علاقه مندندقهوه ترك را مثل چه گوارا بدون شكر درست كنند و بخورند. بعضي ديگر دوست دارند قهوه ترك را با شكر بيشتر مصرف كنند و همه مي دانند كه كف قهوه خوشمزه ترين چيز آن است. برخي هم معتقدند كه قهوه را حتما بايد با گاتاي گردويي خورد. ...>
خلاصه، بايد نعلبكي را روي فنجان بگذاري و بعد به سمت قلبت برگرداني. قلب بچه از جنس قلب بزرگتر هاست و همان عضله و عصب و غشا و بافت است و تميز تر هم اگر هست، به خاطر ياد نگرفتن بلعيدن آتش و بيرون دادن دود است. مي خواند كه: وقتي خيلي بزرگ شدي، دانشگاهت كه تمام شد با كسي عروسي مي كني كه چند سالي است مي شناسي اش. 2 تا پسر هم نتيجه عروسي ات مي شود، دومي يك خرده شيطان مي شود. سعي كن بابا و مامان را اذيت نكني تا بچه ات خيلي اذيتت نكند.>
فال ها طي سال ها و با افتتاح كافه ها هي بيشتر مي شود و جمله تكراري همه فال ها هم حتما همين است. در فال مادرت سال ها قبل آمده بوده او هم دو تا پسر دارد و يكي شان به مردم خدمات درماني خواهد كرد.> فالگيري كه اين فال را گرفته بوده كر و لال مادرزاد بود و هي موقع فال گرفتن گريه مي كرد.
فالت را ادامه كه مي دهد، مي گويد: همه چيز به خودت بستگي دارد. اين يك طرح از ناخودآگاه تو است. از آينده بهت خبر مي دهد و براي اين به تو مي گويد كه بتواني تغييرش بدهي.> و مي داني كه كمتر چيزي در اين دنياست كه بشود خيلي عوضش كرد، چون با مصالحي كه اين دنيا ساخته شده چيز خيلي بهتري را كه نمي شود ساخت. حالا چه برايت فال قهوه بگيرند يا متن هاي اي چينگ را سعي كني بخواني چه فال تاروت از ذره ذره چيزهايي كه براي هيچكس هيچ وقتي تعريف نكرده اي براي تو حرف بزند، چه نقطه خط هاي فال چاي از تو حرف بزند و چه فال نخود يا فال تيله، پرده هاي گذشته ات را بالا بزند، تو بايد خودت تصميم بگيري. بداني يا نداني.
دوستت از خانه فالگيري آمده بود كه در يكي از كوچه هاي همين اطراف زندگي مي كرد. كلي طول كشيده بود تا وقت به او برسد. پول سنگيني هم داده بود و قهوه اي خورده بود تا طرف برايش از گذشته بگويد. پرسيدم چه گفت؟ گفت: گفت. مو به مو!>پرسيدم چه فايده؟ جواب داد: خوب بود، خوش گذشت.> وتو بهترين آدم هستي كه از گذشته خودت خبر داري. كه چي؟
آن كس كه فال قهوه را براي بار اول وارد منوي كافي شاپ اش كرد، لابد خبر داشت ايراني ها آدم هايي هستند كه سرشان درد مي كند براي اين چيزها. بنابراين وقتي كارش گرفت فقط خدا را شكر كرد كه وقتي اين فكر به مغزش خطور كرد، سريع به اجرايش رساند. او باني بيزينسي است كه معلوم نيست روزي چند ميليون از اين جيب به آن جيب مي كند. تجارتي كه به نبود مردم بسته است، نه بود>شان.
گفت قهوه ندارم. نمي توانم فال بگيرم. داشت دفع الوقت مي كرد. مي خواست بيشتر حرف بزنم. اصرار كردم بدون قهوه فالم را بگير. گفت نمي شود. اما من مي دانستم كه مي شود. به هر حال به جز خطوط كف فنجان لابد چشم هايم و حرف هايم بود كه قرار بود فال من را تشكيل بدهد و البته شغلم و لباسي كه پوشيده بودم. او داشت جمع مي زد و ضرب مي كرد و نتيجه مي گرفت. فنجان و قهوه هميشه فرصتي بود برايش، اما حالا فقط بايد زمان را كش مي داد. گفت صبر كن. تمركزي كرد و ريخت بيرون:
- موقعيت تو خوبه. همه به تو حسودي مي كنند و ...
از كافه كه بيرون آمدم اول، از اينكه همه به من حسودي مي كردند، ذوق مي كردم و اين كل ماجراي فال قهوه بود. فالگير مي گفت: مردم مي آيند كه از من انرژي بگيرند. من حرف منفي نمي زنم حتي اگر در فالش ببينم كه طالع بدي دارد، پيش خودم نگه مي دارم.>
خب، اما چند دقيقه دلخوشي چند هزار تومان؟
مژگان عياري-زمين: خاك / روي خاك/ سطح كره كه زير پاي ما است و قطعه اي از آن كه مخصوص زراعت باشد/ كره خاك، كره متحرك كه ما روي آن زندگاني مي كنيم و يكي از سيارات هشتگانه است كه بعد از زهره واقع شده و مساحت وسطح آن تقريبا 510 ميليون كيلومتر مربع است كه سه چهارم آن آب و يك چهارم ديگرش خشكي است.
زن: انسان ماده/ مقابل مرد/ به معني جفت مرد.
ابله: بي خرد/ نابخرد/ نادان/ ساده لوح/كودن
طالع: طلوع كننده/ برآينده/ ماه نو، هلال/ حالت نموداري ستاره/ بخت/ اقبال/ سرنوشت
۱
قهوه سياه انگار از قهقرا مي آيد، از زمستاني طولاني با تاريكي و تلخي.
در كلبه و كافه اي در سعادت آباد، بهترين قهوه سياه را در فنجاني با دهنه گشاد، سركشيد. داغ و بي شكلات.
مي گويد: از سه محل گذشتي كه شب شد. دنبال صندل هاي صورتي قشنگت مي گشتي! حالا مسير خانه اش را گرفته ام. آدرس: تخت طاووس - ساختمان سيماني تيره.
قبل از آنكه فنجان قهوه ام را ديده باشد ساعت ها در آن كافه از مردها حرف زده است، از مردها كه هيچ يك از ويژگي هايش را نمي فهمند و به راحتي حس همه چيزهاي خوب را از او مي گيرند.
مي گويد: مردها خودسر هستند و ته فنجان شان هميشه يك عنكبوت چاق خفته است. قبل از آنكه فنجان قهوه ام را ديده باشد گفته: در يك ساختمان شلوغ يا يك واحد اجتماعي پرهمهمه گير افتاده اي، 20 ساله اي و نيامدن دوستت بي تابت كرده.
قهوه سياه را داغ داغ سر كشيده. در خانه اش همه چيز فانتزي و تا سر حد اغراق پاكيزه است. ده سال است فال قهوه مي گيرد. معروف است به طلا. 37 ساله به همراه دختر 19 ساله اش كه معماري مي خواند. گاه روزانه 40 تا مشتري دارد و بين سه تا پنج هزار تومان بابت فال پول مي گيرد.>
- گاهي هم ماهي مي گذرد و هيچي!
از مردها بد مي گويد: مردها را بايد زجر داد تا تفاوت ها و ارزش هايت را با ديگران بفهمند و بايد تنبيهشان كني. به اين ترتيب حساب كار دستشان مي آيد.
به ته فنجان مرد نگاه كرده، مي گويد: يكدنده هستي عده اي برايت پاپوش درست كرده اند كه موفق نشدند، شب ها ناراحت مي خوابي، فكرهايي در سر داري، اصلا بگو ببينم مي خواهي ته چي رو دربياري؟
قبل از آنكه فنجان قهوه ام را ديده باشد، گفته: رفتي سراغ دردسر. هم مي ترسي و هم سركش تر پيش مي روي. صف ها خلوت مي شود و تو چشم هايت را تنگ تر كرده اي... باد مي آمد، پرصدا، تمام اشياي فانتزي را با همه اغراق پاكيزگي اش مي خواست ببرد. شهر شده بود سطل آشغال.
دختران و زنان، گاه 40 تا 40 تا در كافه، در ميهماني و در خانه مي آمدند تا سر از ديگ پرجوش زندگي شان بردارد طالع بين!
۲
با ...، شاعر، گرم گفت وگو درباره مضمون و معني در شعر هستيم. مي گويد: ما به تخيل و روياي رستگاري خود بيشتر نياز داريم تا واقعيت خشك و بسته. ... وقتي مي پرسم: تا حالا به طالع بين ها مراجعه كرده ايد؟
چشم هاي تنگ شده، بالاتنه اي كه به عقب متمايل مي شود و لبخند كه مي گويد: طالع بين ها، اوه، نه، كولي هستند بيشتر، يعني در جواني ما بيشتر كولي ها طالع بيني مي كردند، با نخود. البته قهوه مال آنها نبود. زن هاي كولي را بهرام گور از هند و افغانستان آورد. ريشه شان در مصر است. در جواني به چند نفري برخوردم كه بيشتر كف بيني مي كردند...
مي خندد و چايش نيمه خورده روي ميز رها مي شود.