چهارشنبه ۱۸ شهريور ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۹۰
بيرون از چارچوب
كشف قدمت تاريخ عاج ها و اشياي تزئيني سعدآباد
به منظور معرفي اشياي تاريخي، تزئيني موجود در مجموعه تاريخي فرهنگي سعدآباد، براي نخستين بار مجموعه عاج هاي تاريخي نگهداري شده در اين مجموعه تاريخي، فرهنگي، مورد پژوهش و بررسي كارشناسانه قرار مي گيرد.
قابل ذكر است كه تا به امروز آثار موجود در مجموعه تاريخي، فرهنگي سعدآباد، مورد بررسي كارشناسانه دقيقي قرار نگرفته و ارزش اين اشياي تاريخي و تزئيني براي علاقه منداني كه از آنها بازديد مي كنند چندان روشن نيست. علاوه بر اين عاج ها، آثار تاريخي ديگري در اين مجموعه قرار دارد. در اقدامي جالب از سوي مسوولان ذي ربط، قرار است كه بسياري از آثار تاريخي توسط پژوهشگران مورد مطالعه قرار گيرد و قدمت تاريخي اشياي مذبور از جمله عاج هاي موجود در كاخ سعدآباد شناسايي شود. پس از اتمام فعاليت هاي پژوهشي، تمامي اطلاعات جمع آوري شده در مورد عاج هاي كاخ موزه سعدآباد، اين اطلاعات در كتابي با همين نام منتشر مي شود و در اختيار علاقه مندان به اين آثار و محققان و پژوهشگران قرار خواهد گرفت.
انتخابات مجلس در دوره رضا شاه 
اسناد تاريخي كه از دوره هاي مختلف به دست آمده، محدود و اندكند. شايد با نگاهي دقيق التزام گردآوري اسناد و حفظ و صيانت از آن را ضروري بدانيم. اخيرا سازمان اسناد ملي ايران، اقدام به چاپ كتابي در اين باره كرد. اين كتاب حاصل تحقيقات و پژوهش هاي غلامرضا سلامي، محقق و پژوهشگر است. كتاب (انتخابات مجلس در دوره رضاشاه) با ذكر اسناد و مدارك به جا مانده علاوه بر ارزش تاريخي، مي تواند، نگاهي به آغاز جريان دموكراسي در ايران داشته باشد. اين كتاب كه براساس تحقيق كتابخانه اي در باب چگونگي انتخابات مجلس و ميزان رعايت يا تخطي از قوانين در آن دوره گردآوري شده، دومين كتاب از اين نويسنده است. سلامي پيش از اين مجموعه اي ۴جلدي از اسناد مطبوعات ايران را به همت سازمان اسناد ملي به چاپ رسانده بود.
حكايت بناي مغولي 
استرآباد يا گرگان امروزي يكي از مراكز استراتژي حكومت مغول ها در ايران بود. آنها در دوره ايلخانان بناهايي در ايران ساختند. بناي گرگان نيز از همين دست است.
پشت ساختمان شهرداري گرگان كه دور ميداني در مركز شهر ايستاده بنايي است، معروف به كنسولگري روس ها. اين بنا قبل از انقلاب در ليست دارايي هاي كشور روسيه وتحت نظارت كاردار اين كشور بود. پس از قطع و از سرگيري روابط ديپلماتيك، اين بنا تا سال ها بلا استفاده افتاده بود. البته اين ظاهر ماجراست.
اكنون ديوارها را شهرداري گرگان فروريخته و زمين بزرگي در حدود چند هكتار با استخري بزرگ در ميانه اش از پشت فنس ها جلوي چشم مي افتد. سر در بنا در كوچه اي جنب آن واقع شده است. گردي ستون ها، كنگره سردر و بالاي ديوارها، نوع دروازه خانه، همه حكايت از معماري دوره ايلخاني دارد كه امروز متاسفانه ملك مسكوني شهرونداني متعرض شده است. آنان سال هاست به حريم خانه راه برده و در آن ماوا گزيده اند وجالب تر بي تفاوتي ميراث فرهنگي استان گلستان درباره حفاظت و ثبت بناي مغولي است.

حدود ۲۳۵ سال پيش وقتي پامنار پا گرفت
گرمابه اي براي خاندان درباري
گرمابه پامنار چند گام بالاتر از منار در همان راسته ايستاده است، مهجور و ساكت. بي نشان و گم از شهرت و ديدار تاريخ دوستان. در انزواي خودش خفته است تا بپوسد و ديوارهايش فرو ريزد
ايمان مهدي زاده 
015324.jpg
اينجا رختكن حمام است.حوله، لنگ، شامپو،تيغ و بقيه وسايل مورد نياز استحمام در رختكن موجود است. البته با كيفيتي كه ملا حظه مي كنيد.

شماره گذاري و برچسب ميراث تاريخي هيچ دردي از بناهاي كهنه طهران دوا نمي كند، استفاده صحيح و حراست اصولي وعلمي است كه مي تواند ما را داراي تاريخي معتبر و مستند كند

طهران تازه پاگرفته بود. بناها يكي يكي بالا مي رفتند و مي شدند عمارت رجال و درباريان. بيشترين بناهاي قجري طهران كه پايتختي نوپا بود، مربوط مي شود به دوره ناصرالدين شاه. شايد به خاطر نيم قرن سلطنتش و شايد هم به خاطر حضور اميركبير به عنوان مدرس شاه. او كك بناساختن را به جان شاه انداخته بود، از سويي ديدارهاي ناصرالدين شاه از فرنگ او را ترغيب به ساختن بناهايي ويژه كرد تا با معماري شهرهاي ديگر تفاوتي داشته باشد و ابرشهري شود متمايز. بگذريم كه از ابتدا طهران را بر اصل و نسب درست و حسابي معماري نساختند و هركس ذوق شخصي به كار مي برد تا اينچنين ابرشهري امروز ميراث ما باشد.

منطقه ناصريه، شمال شهرنشينان طهراني ساكن بود. طهراني هاي قديم در همان منطقه بازار و بين چند دروازه زندگي مي كردند ولي با شروع سلطنت قجرها، افراد طايفه شان از هرجا كه بودند به طهران آمدند و صاحب مقام و منصبي شدند و دفتردستكي راه انداختند.
ناصريه و ابنيه 
در كوچه هاي ناصريه قديم (ناصرخسرو فعلي) گام برمي داريم و خشت هاي پخته دهها سال پيش را كه رج بسته اند، كوچه به كوچه، مي بينيم و مي شماريم. بسياري از بناها تخريب شده و تغيير كاربري داده است. هنوز اما برخي بيدارند و زنده. ساختمان هايي كه مي توانند راوي قصه هاي تاريخي طهران باشند. منازلي در كوچه پس كوچه هاي اين محله ها به چشم مي آيد كه ميرشب و داروغه  جلوي سردرشان رژه مي رفته تا بلكه حراميان و متعرضان منطقه مرفه نشين را به چنگ قانون بيندازند.
شايد به خاطر همين خصوصيات است كه محله ناصرخسرو مكاني شده براي تحقيق تاريخ نگاران. اين را رفتار كوچه و خيابانش مي گويد. آنها به راحتي به پرسش ها پاسخ مي دهند و اطلاعاتي خارج از سوال را نيز بروز مي دهند. پيرمردي كه بيش از ۵۰ سال ساكن و كاسب اين محله است مي گويد: (خيلي ها آمده اند مثل شما، جوان بوده اند و از سابقه تاريخي اينجا پرسيده اند ولي همه تان دير آمديد. خيلي از خانه ها خراب شده. بسياري تبديل شده به انبار يا كارگاه صنعتي. بعضي را هم وارثانشان فروخته اند. خريداران بنا را كوبيده و تغيير كاربري داده اند.) بازهم مي گرديم در اين كوچه ها كه يافتن هر خشت و مشت خاكي شايد گره اي از تاريخ و تجربه شهرمان را بگشايد.
عباس ميرزا، خوشنويس دوره فتحعلي شاه، نيرالدوله عمه پادشاه و بسياري ديگر از رجال و صاحب منصبان كه به كاخ پادشاه (گلستان) آمد و رفت داشته اند در اين محله ها زندگي مي كردند.
محله اعيان و اشراف 
خيابان پامنار كه امروز راسته مس فروش ها، طلق فروش ها و چند شغل ديگر است را در هيبتي ديگر ببينيد و واردش شويد. وقتي قائم مقام فراهاني در اين خيابان خانه ساخت و ماوا گزيد، ديگران هم دوروبرش بودند. از پامنار تا كاخ گلستان فاصله چنداني نبود. اگر هوا روشن بود و گزمه ها پلاس در كوچه ها، رجال مي توانستند پياده هم به محل كارشان برسند. البته درشكه سواري و انجام تشريفات زياد اجازه پياده روي به آنان هنگام بازگشت از كاخ را نمي داد.
وقتي محله پامنار به خاطر حضور منار نام امروز را لقب گرفت، نزديك منار گرمابه اي ساخته شد ؛براي راحتي اسباب نظافت فك و فاميل هاي شاه كه ساكن محل بودند.
درست همزمان با بالارفتن مناري كه در آن زمان انتهاي كوچه به حساب مي آمد، كارگران و بناها مشغول خشت  روي خشت گذاشتن بنايي زير زمين بودند، هرچند سطح خيابان طي چند سال اخير (حدودا ۵۰ سال) بالاتر آمده و اين بنا را در گودي بيشتري به حال خود وانهاده است.
گرمابه محله به همين نام شهره شده است. چيزي حدود ۲۳۵ سال از افتتاح آن مي گذرد.از اينكه چرا دستور ساخت بنا را دادند و چه كسي پيمانكاري آن را عهده دار شد، اطلاعي در دست نيست ولي مشهود است و عمر ۲۳۵ ساله اين گرمابه مربوط به دوران ناصرالدين شاه قاجار است.
بسياري از نزديكان شاه، ساكن پامنار بودند. همه كس هم كه نمي توانست برود به حمام اختصاصي شاه. ايشان با مردم عادي كه زندگي عاري از بهداشت را سر مي كردند نيز سر حمام رفتن نداشتند. هروقت درباريان قصد گرمابه داشتند، ازقبل مي سپردند كه حمام گرم باشد و قرق. قرار است فلان شخص مهم مملكت امروز بيايد استحمام كند. در آن روزگار، نه از آب لوله كشي خبري بود و نه از دوش هاي امروزي. معمولا حمام ها را با راه پله اي شبيه آب انبار بنا مي كردند. آب از قنات و چاه به حمام مي كشيدند و در خزينه مي ريختند.
گرمابه پامنار چند گام بالاتر از منار در همان راسته ايستاده است، مهجور و ساكت. بي نشان و گم از شهرت و ديدار تاريخ دوستان. در انزواي خودش خفته است تا بپوسد و ديوارهايش فرو ريزد. لابد در آن هنگام مي توانيم با سوزوگداز بيشتري گزارشي از بنايي از دست رفته، دست وپا كنيم. البته صفحه طهرانشهر قصد دارد بناهايي را كه هنوز اميدي به بودنشان هست، زنده نگه دارد ،لااقل در ياد و خاطره شهروندان.
در طوسي كوچك و باريك، دو پله اي از دل خيابان فروتر است. كاشي آبي رنگي از روزهاي نخستين ميلادش بر بالاي در، روي سينه ديوار چسبانده اند. تنها نوشته سفيدرنگ (گرمابه پامنار) شاخصه و نشان حمام است.

015328.jpg

  راه پله ورودي گرمابه پامنار سرداب هاي نمور و تاريك فيلم هاي تاريخي 
را در ذهن تداعي مي كند.


015326.jpg

در اين گوشه از حمام روزگاري نزديكان شاه به استحمام مي پرداختند. روزگاري كه آب لوله كشي رايج نبود، حتي دوش هاي امروزي هم وجود نداشت.

015322.jpg

روي پشت بام گرمابه دو بادگير وجود دارد. يكي روي رختكن، يكي روي سالن استحمام. اين بادگيرها نورگير هم هستند.

به محض ورود از پس در دو پله ديگر پايين مي رويم و پس از لختي درنگ، بيست پله در راهرو باريك پايين مي رويم، زير طاق ضربي و سيمان سپيد ديوارها كه انگار ۳۰-۲۰ سالي از مرمت و بازسازي آن مي گذرد.
اينجا دهليزهاي  تو در توي تاريخ طهران است. پايين پله ها، دوباره دري كوتاه قد و باريك با همان رنگ طوسي جلو رويمان ايستاده. آن را نيز پشت سر مي گذاريم. اكنون در سالن رختكن حمام ايستاده ايم. دورا دورمان ديوارهاي سفيد سيماني و كمدهاي لباس مشتريان است. كمدهاي بلند و باريك كرم رنگ كه بر سينه خود شيشه مشجر دارد و حايلي شده بين بخش هاي قديمي و بلا استفاده و اين رختكن كهنه.
بوي نم، بوي ديوارهاي طبله كرده و پوك شده از داخل، درون شامه مان مي ريزد و بخار آب وهواي خفه حمام را بر پوست و روحمان مزه مزه مي كنيم.
سمت راست سالن ميزچوبي كهنه اي كنار ديوار نشسته و مردي ميانسال با صورت گوشتالو و سبيل هاي پهن - در جاي خود برانگيزاننده نوستالوژي است- روي صندلي پشت ميز نشسته. با لبخند،  راهنمايمان مي شود تا ديگر دالان ها و دهليزهاي اين بناي زيرزميني را به نظاره بايستيم. تا علي آقاي ۴۰ ساله توضيح بدهد كه اين گرمابه نسل به نسل از پدر و پدر بزرگ و پدر بزرگ پدرش به وي رسيده است، كمدهاي رو به رو را مي شماريم تا به عدد ۳۷ مي رسد. انگار طي ۲۳۵ سال معماري اينجا دستخوش تغييراتي شده است. به طاق ضربي با سوراخ هواخور نگاه مي كنيم و روي موزائيك هاي ساب رفته قديمي در سالن قدم مي زنيم .اين موزائيك ها مربوط به زماني است كه قبل از اختراع سيمان، شن ريزه داخل ملاط براي ساخت آن به كار مي بردند. انتهاي سوي راست سالن، دوپله ديگر ما را تا سطحي پايين تر هدايت مي كند.
وارد دالان مي شويم و در همان ابتداي ورود، دو توالت با ديوارهاي نيم قد كنار دستمان به چشم مي آيد. سنگ هايي كه در اين دو سرويس بهداشتي تعبيه كرده اند،  حكايت قديمي بودن را يدك مي كشد.
سالن استحمام 
نخستين سنگي كه در مستراح هاي ايران با عنوان سنگ نصب شد و مورد استفاده قرار گرفت از اين گونه است. چند گام پيش تر، آيينه قدي پهن ما را نشانمان مي دهد، با اندام هايي پخ تر. اين سالن دوم با موزائيك هاي قرمز شيار دار گويا سالن اصلي شست و شو است. بخار آب در فضا پيچيده و چون مه رقيق از برابر ديدگانمان مي گذرد. سالن اينجا نيز طاق ضربي دارد. بادگيري كه بر آن تعبيه كرده اند از نوع بادگيري هاي يزدي است . بوي نم گرمابه هوس به جان آدم مي اندازد كه آب را از خزينه دراز و باريك بر دارد و ول كند روي تن و بدن. وسط اين سالن برآمده است و شيب آن را طوري طراحي كرده اند كه آب راحت راه زير دوش ها را پيش گيرد. سالن به شكل L طراحي شده كه در كنج دوضلع آن خزينه ساخته اند. امروز اين خزينه از آب لوله كشي پر مي شود و از گاز شهري گرم ولي قبل از آن از آتش كوره خانه داغ مي شد و از قنات وچاه، آب به آن مي كشيدند.
انتهاي سالن حمام يك پاشويه ساخته اند با حوض مربع شكل حاوي آب سرد. در آن روزگار پس از استحمام قبل از بيرون آمدن از هواي گرم و بخار زده گرمابه، پاها را تا زير زانو در اين پاشويه ها مي گذاشتند. يكباره رخوت وخستگي از تن زدوده مي شد و انگار خوني تازه در رگ ها جريان پيدا مي كرد.
خاطرات گرمابه 
خيلي از طهراني هاي آن روزها در اين گرمابه آمده اند، استحمام كرده و رفته اند. حالا اين بنا با خاطراتي كهنه از روزگاري كه طهران تازه عنوان پايتختي بر پيشاني خود حمل مي كرد، هنوز آماده پذيرايي ازشهروندان و دادن سرويس به ايشان است. بنايي كه از دل امروزي پامنار ۲۶-۲۵ پله پايين تر خزيده است. همسن و سال و همپاي منار محل. هنوز از اين گرمابه كار مي كشند. در و ديوار آن براي فروريختن آماده مي شود و با استفاده مكرر از آن به اين تخريب دامن مي زنيم. امروز گرمابه پامنار اگرچه در ليست آثار ملي و ابنيه هاي تاريخي ثبت شده، ولي تنها اين ظاهر ماجراست. وقتي در اين حمام به جاي تماشا هنوز آب مي ريزند و بي توجه به پوسيدگي و فرسايش از بنا كار مي كشند، نمي توانيم از مردمي كه نسبت به حفظ و حراست و چگونگي كم و كيف آن تجربه و آگاهي ندارند، توقع چنداني داشته باشيم. شماره گذاري و برچسب ميراث تاريخي هيچ دردي از بناهاي كهنه طهران دوا نمي كند، استفاده صحيح و حراست اصولي وعلمي است كه مي تواند ما را داراي تاريخي معتبر و مستند كند. اين گرمابه محل استحمام اعيان و اشراف و نزديكان شاه ودرباريان بود. امروز اما مهم نيست چه كساني در آن سالن مي نشينند و آب و كف روي تنشان مي ريزند. نكته دراينجاست كه هنوز اينجا آب زير ديوارها مي خزد و بنا را به زوال مي كشاند.

وقتي تهران كثيف شد
015332.jpg

مي  خواهيم برگرديم به ۱۲۰ سال پيش. بهانه ما براي اين بازگشت يك سند حي وحاضر تاريخي است. سندي كه با فرمان و دست خط ناصرالدين شاه لازم الاجرا بوده است و هدفش پاكيزگي و آراستگي تهران. مرور مضمون اين سند به خودي خود نشان مي دهد كه تهران آن روزگار هنوز سازماني به نام بلديه يا شهرداري نداشته است. كسي هم نبوده است كه با برنامه و حساب و كتاب به فكر رفت و روب كوچه ها و خيابان هاي محدود تهران باشد. از طرف ديگر طبيعي است كه هرجا آدميزاد هست و زندگي هست، زباله و خرده ريزهاي زايد هم به وفور توليد مي شود. اين هم منطقي است كه وقتي مردم شهر با چهارپا و درشكه سروكار داشته باشند و از كله سحر تا بوق شب بدوند به دنبال آب و نان، ديگر براي پاكيزگي كوچه و خيابان تره هم خرد نكنند. پس دور از تصور نيست كه بنا به اين روال، خيلي زود تهران تبديل شود به يك زيرسيگاري بزرگ كه توي آن همه چيز پيدا شود.
چنين بوده است كه تنظيم دستور العمل براي نظافت پايتخت در صدر برنامه ها قرار مي گيرد و عنوان (تنظيف شهر تهران) براي آن انتخاب مي شود. متن سند چنين است:
( اولا، شهر و اطراف شهر و محلات اندرون و بيرون كلا بايد پاكيزه باشد و ابدا زبيل و كثافات از هر جور و هر قسم نبايد در كوچه ها و معابر و پس كوچه ها ديده شود.
015330.jpg

ثانيا، شهر و محلات بيرون اندرون عبارت از خانه، دكان، حمام، مستغلات، كاروانسرا، محوطه و ميدان هاست و هر يك از اين بناها صاحبي دارد. هر صاحبخانه و مستقل مجبور است و محكوم كه جلو و اطراف خانه و ملك خود را هر روز جارو كند و پاك نمايد و زبيل و كثافات ظاهره را مفقودالاثر نمايد و اگر از اين خانه ها و املاك خالصه ديوان باشد، امين حضور بايد از جانب دولت رفع كثافاتش را بكند.
ثالثا، قراول بدهند آبهايي كه از كوچه ها جاري است كوچه را كثيف و لجن نكند كه به آن واسطه عفونت در هوا ظاهر شود و آب آب انبارهاي شهر را ماهي دومرتبه خالي كرده، عوض كنند و آب تازه بيندازند.
رابعا، هرجا سقف كوتاهي، ديوار خرابه يا سقف خراب شكسته يا كوچه خرابي و محل خرابي ملاحظه كند همه را بالمره از بيخ و بن خراب كرده، صاحب و مالكش را مجبور نمايد كه در نهايت خوبي بسازد و اگر خالصه باشد ديوان مي سازد.
خامسا، در هر مكان كه لازم باشد ديواري تعمير شود، ياوري به كوچه گذاشته شود كه مانع از چشم انداز جاهاي كثيف باشد، به معمار باشي بگويد به مجرد اعلام امين حضور بسازد و تعويق نيندازد.
سادسا، شتر، خر و ساير حيوانات باردار و غيرباردار كه از كوچه ها و كاروانسراها و ميدان ها عبور مي كنند و بار مي برند و مي آورند، نگذارند بي جهت و سببي در كوچه ها معطل بايستند يا در وسط كوچه و شاهراه بخوابانند، هرچه زودتر از كوچه ها حيوانات بيرون بروند بهتر است.
سابعا، هرجا خاكروبه و زبيل زياد و تل باشد حكما در حريم و در خانه و دكان و مستغلات هركس باشد مجبور كنند بردارند و مفقودالاثر نمايند و اگر در حريم خالصه جات ديوان باشد باركش هاي ديوان بردارند.
ثامنا، رختشورخانه ها كه در شهر و خارج و مبال ها و قبرستان هاي با ديوار در خارج شهر كه به اطلاع حكيم باشي طولوزان قرار شده است بسازند از حالا برآورد خرج آنها و نقش و مكان آنها را معين كنند به اطلاع معمارباشي در بهار تنخواه داده شود. امين حضور خودش مراقب بوده، بسازد و به اتمام برساند.
تاسعا، كل ريكاها و الاغ هاي باركش ديواني و عمله جات اينها ابوابجمع امين حضور بايد باشند كه به كار وا دارند و اگر الاغ باركش وعمله كم باشد ديوان باز هم مي دهد، هر قدر لازم باشد.)
حالا بعد از مرور اين سند ۹ بندي اگر به همه چيز اعتماد كنيم مي توانيم شهر تهران را در ذهن بسازيم و به تماشا بنشينيم. اما نكات جالب تري در اين ميان وجود دارد، براي همين ماجراي بازسازي شهر و آدم هايش را در ذهن به خود شما واگذار مي كنيم و مي رويم به سراغ همان چند نكته كه براي اشاره و توضيح به نظر جالب مي آيند.
براي قدم اول بايد به واژه امين حضور توجه كرد كه همه امور به او محول شده و در اين سند ۴بار نامش تكرار شده است. امين حضور يا همان آقا علي آشتياني از رجال درباري و از پيشخدمت هاي ويژه ناصرالدين شاه بود. در سال ۱۲۸۶ قمري مسوول امور احتساب تهران شد و در ۱۳۰۶ در حاليكه وزير بقايا بود حكومت ساوه و زرند و رياست ايل شاهسون بغدادي را به وي محول كردند. همين امروز هم تقاطعي در خيابان ري تهران به نام او خوانده مي شود.
نكته بعدي هم برمي گردد به لحن سند و اينكه صاحبخانه و مالك در اين دستور العمل همواره مجبور و محكوم است كه در مفقودالاثر كردن زباله ها يك تنه پيش برود و بداند كه اگر اهمال از او سربزند حسابش پاك است. توجه كنيد كه ترس هم مي تواند ابزاري باشد براي پاكيزگي بد نيست يك بار ديگر متن سند را سر فرصت مرور كنيد و به سليقه خود دقيق شويد.
در ضمن براي روشن شدن معناي چند واژه مهجور در متن سند بايد اضافه كرد كه (زبيل) يعني خاكروبه،( مبال) يعني مستراح، (طولوزان) نام پزشك فرانسوي ناصرالدين شاه بوده است و به چوبداران كلاه به سر هم مي گفته اند (ريكا).

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |