اگر زندگي يك فرد معتاد از اين نظر كه او به آخر خط رسيده و مجرم است و بايد پشت ميله هاي زندان و يا به اردوگاه تبعيد برود، به تصوير كشيده نشود، بي شك طرز تلقي و نگرش تازه اي به مخاطب داده ايم كه «معتاد» را نه تنها به عنوان بيمار اجتماعي مي پذيرد بلكه در درمان و پيشگيري از اين معضل نيز فعال خواهد شد. اين نوشته با چنين رويكردي به نقد و بررسي فيلم شمعي در باد پرداخته است.
* در هر شغل و گروه اجتماعي كه هستيم بايد باور كنيم معتادان بيماران اجتماعي هستند
* بسياري از ما مي دانيم كه چگونه يك فرد ممكن است به سمت مواد مخدر كشانيده شود، اما بسياري از ما نمي دانيم كه زندگي با يك فرد معتاد، ما را هم به نوعي بيمار مي كند، پس هر دو نياز به كمك براي درمان داريم
بايد به نوعي معتاد باشيم تا بتوانيم فيلم شمعي در باد را بفهميم! يعني بيمار وابسته به مواد مخدر باشيم و يا هم وابسته به بيمار معتاد، يا درگير با رفتارهاي اعتيادگونه اي كه مي خواهيم به گونه اي از آن رهايي يابيم. تعجب نكنيد كه گفته مي شود «ما» ... چرا كه اكثر ما اين مسائل را هنگامي آموختيم كه كودك بوديم و فرد مهم زندگي ما قادر نبوده به ما عشق و تأييد و امنيت عاطفي را كه بدان نياز داشتيم بدهد. در نتيجه زندگي خود را به بهترين نحوي كه مي توانستيم طي كرديم ولي هنوز درمانده و اندوهگين به دنبال چيزي هستيم كه هرگز نداشتيم. پوران درخشنده در آخرين فيلم خود (شمعي در باد) نشانه ها را نشانه مي رود و از آنچه كه هست مي گويد. او سه نسل را در سرگشتگي و گمگشتگي و بي سرانجامي به تصوير مي كشاند، نسل استاد (پدر فرزين) كه عليرغم دانش و آگاهي تنها مانده است و مادر جوان فرزين كه وامانده در گمگشتگي و بي سرانجامي خود پناه به ديار غربت مي برد و عاقبت خود فرزين كه بين اين دو يعني تنهايي و گمگشتگي، نه عشقي دارد، نه عشقي مي شناسد.
اما چرا چنين است؟ چرا ما با خود چنين مي كنيم؟ تا حدي كه احساس عدم اطمينان و آسيب پذيري مي نمائيم و نمي توانيم امور زندگي خود را سامان دهيم. چگونه است كه خود را باور نداريم، در حالي كه توانايي و قدرت خود را به استناد اين حقيقت محض كه تا كنون زنده مانده و تاب تحمل آورديم ثابت كرده ايم. شايد به ما آموخته اند كه به خود اعتماد نكنيم! آنچه كه در فيلم به خوبي مشهود است، عدم اعتماد و اطمينان آدم ها به خود موجب اين سرگشتگي شده است.
شايد، در زماني كه به ما گفته اند احساسمان غلط و نابجاست و يا وقتي با دروغ يا تناقضي مواجه شديم به ما گفته اند مشكل داريم و در نتيجه ما در اعماق وجودمان جايي كه بايد در آن حقيقت و احساسات لازم متجلي شود ايمان خود را از دست داده ايم و كم كم بنا به گفته هاي ديگران تبديل به افرادي غيرقابل اعتماد مي شويم!
اما چه معتاد باشيم، يا فرد وابسته به كسي كه بيماري اعتياد دارد ،مهم اين است كه بپذيرند ما بيمار هستيم و بيمار خواهيم ماند. چرا كه اين بيماري مزمن و پيشرونده بعد رواني و ذهني ما را درگير خود ساخته است! اما آناني كه مدعي اند جزو اين دو دسته يا دو گروه نيستند و ادعا مي كنند كه هيچ اشكالي ندارند واين تصور را در ما ايجاد مي كنند كه آنان خوب هستند،ما نيز بايد ياد بگيريم كه ما مي توانيم خوب باشيم، بي شك در اين روند پيشرفت خواهيم كرد، يعني اگر ياد بگيريم به خود اعتماد كنيم و با مشكلات حل نشدني خود چگونه كنار بياييم، اين يكي از همان نشانه هاست. فرزين نتوانست مشكلات خود را حل كند، با آنها كنار بيايد و به خود نيز اعتماد نداشت، او دست آويز موضوعات ماوراءالطبيعه بود و عاشق ذهنيات دختري كه نماد پاكي و راستي بود، اعتماد او به آن دختر براي پركردن خلأيي بود كه با از دست رفتن اش آن اتكا را از دست داد و سرازير شد به سمت عدم امنيت و عدم اعتماد به خود...
اگر ياد بگيريم كه از خود مراقبت كنيم، قطع يك رابطه عاطفي به هر شكلي ما را به بيهودگي نمي كشاند، چرا كه در مراقبت از خود، مفهوم استقلال را ياد مي گيريم و شيوه هاي وابستگي مادي و معنوي خود را بررسي مي نمائيم و آنگاه از قطع رابطه ناخرسند نخواهيم شد.
ما بايد ياد بگيريم احساساتمان را بروز دهيم، در مورد ترسهايمان حرف بزنيم، شرايط فعلي خود را بپذيريم، وقتي ما به سوي استقلال برويم و از خود مراقبت كنيم هميشه احساس قدرت مي كنيم و مي توانيم احساس ترس و ضعف و حتي نااميدي را كنار بگذاريم.
مراقبت از خود يعني چه؟ يعني نوعي گرايش در جهت ايجاد احترام متقابل و مفهوم آن فراگيري مسئوليت پذيري در زندگي خويش و نيز فرصت دادن به ديگران براي انتخاب شيوه زندگي خود مي باشد و اين خودخواهي محسوب نمي شود. چرا كه بسياري از ما به اشتباه باوركرده ايم نيازهايمان نابجاست، در نتيجه آموخته ايم كه آنها را سركوب و از حيطه آگاهي خارج كنيم. ما نياموخته ايم كه نيازهاي خود را شناسايي كنيم و يا از آنها تبعيت كنيم چون از ابتدا برايمان بي اهميت بوده اند واگر اين را بدانيم كه همه ما دچار بلاتكليفي، تنهايي و نيازها و خواسته هاي دردناكي هستيم و آرزوي برآورده شدن آن را داريم به طور يقين پي به اهميت مراقبت از خود مي بريم.
وقتي فيلم شمعي در باد را ديدم به خود گفتم، اي كاش اين فيلم از آن چه كه هست و آنچه كه مي دانيم و مي بينيم نمي گفت، بلكه از آنچه كه بايد مي شد، و آنچه كه راهكار اساسي براي رسيدن به پيشگيري است مي گفت.
واقعيت اين است كه ما در فيلم افراد آلوده به مواد مخدري را ديديم كه زندگي شان به لحاظ مالي معقول است. بسياري از ما مي دانيم كه چگونه يك فرد ممكن است به سمت مواد مخدر كشانيده شود، اما بسياري از ما نمي دانيم كه زندگي با يك فرد معتاد، ما را هم به نوعي بيمار مي كند، پس هر دو نياز به كمك براي درمان داريم، اين كه به عنوان يك وابسته به بيمار مواد مخدر، ممكن است از عصبانيت بيمارمان، عصباني شويم و تصور كنيم او از ما عصباني است، اگر تلخي و بدزباني مي كند و حتي كلافه مان مي كند نبايد اجازه بدهيم سررشته زندگيمان را او بدست بگيرد! اگر زندگي يك فرد معتاد نه از نگاه اين كه او آخر خط اش مرگ است، يا مجرم است و بايد پشت ميله هاي زندان برود و يا به آسايشگاه رواني سپرده نشود، به تصوير كشانده نشود بي شك نگاه تازه اي را به مخاطب عام داده ايم كه اين فرد را نه تنها به عنوان بيمار بپذيريم كه راههاي درمان و البته پيشگيري آن را ارائه دهيم، كافي است با كارشناسان و درمانگران اين بيماري در مراكز درماني و پذيرش و بازتواني معتادين به تحقيق و تفحص بپردازيم تا به پاسخهاي روشني از اين بيماري دست يابيم. همانگونه كه اشاره شد، ما تا چه حد مراقبت كردن از خود را بلديم، چه مهارتهاي ارتباطي و كلامي كه همانا جرأت ورزي است را ياد گرفته ايم، در حالي كه ما مرتب در حال غر زدن، شعار دادن، گريستن، فريب دادن و متقاعد ساختن و به عبارتي ثابت كردن خود هستيم. گاه دروغ مي گوييم، به خود و ديگران صدمه مي زنيم، تهديد مي كنيم و تلاش در خوشحال كردن ديگران را به كار مي بنديم.
ما تا چه حد مسئوليت پذيري اعمال خود را بر گردن مي گيريم، در حالي كه يكسره ديگران را نسبت به مسئوليتهاي خودشان متذكر مي شويم! و بالاخره اين كه ما تا به كي احساس گناه را در خود ترغيب و پرورش مي دهيم؟
اين كه در تصوير تنها نشانه ها بيان شوند، به نظر مي رسد كافي نيست، به همين دليل است كه در ابتداي اين مقاله بيان شده «بايد معتاد باشيم تا بتوانيم فيلم شمعي در باد را بفهميم!» حال اضافه مي كنم و بايد درمانگر باشيم تا بتوانيم مرگ يك فرد معتاد را چون مرگ ديگر افراد دوروبرمان دردناك توصيف كنيم. «تا زماني كه هنوز هيچ آموزشي در خصوص مهارتهاي زندگي به شكل يك طرح قابل اجرا و قانوني در واحدهاي درسي از ابتدايي تا دانشگاه نياموخته ايم، ما نيز چون «فرزين»در گمگشتگي و سرگشتگي همچون نسل پيشين خود عمل مي كنيم، حال فرزين را چه كسي به روشنايي و درمان رساند؟ آيا اين كه مطمئن شد ايدز و هپاتيت ندارد؟ ناگاه اميد زندگي در او شكل گرفت يا اين كه دوستاني را كه دوستش نبودند از دست داد؟ زندگي فرزين با آمدن دختر رنگ اميد گرفت، اما چرا با حضور آيدا اميد را در چرخه زندگي خود درنيافت؟
پاسخ روشن است، چون فرزين هم نياموخته بود كه خود را دوست بدارد و از خود مراقبت كند و چگونگي آن را بداند. چرا كه او چون ما انتظار كمك از ديگران را داشت.
|
|
اگر در تصوير زندگي يك فرد وابسته به مواد مخدر، همراهان او اعم از پدر و مادر يا همسر و يا حتي خواهر و برادر و ... تلاش نمايند كه در درمان او به شيوه صحيح كمك كنند، به واقع تنها شريك در تلخي هاي معمول داستان نخواهيم بود تصور مي كنم اكنون كه سن اعتياد در جامعه روبه كاهش گذاشته است و حتي شيوه و نوع ماده مصرفي تغيير كرده است و گرايش به سمت اين گونه مواد روز به روز در حال افزايش مي باشد، با وجود طرح پيشگيري از اعتياد در محيط هاي كار، تحصيل و زندگي كه به اجرا در آمده است، پر بدك نيست كه رسانه هاي جمعي و ارتباطي با مقوله اعتياد از در بيماري به آشتي برسند و بيشتر به گفتارهاي پيشگيرانه بپردازند و به تحقيق و تفحص بيشتري در خصوص نوع مصرف مواد و عوارض جسمي و رواني نوع مواد بپردازند و از دوره سم زدايي تا پس از طي اين دوره، مراحل درمانهاي غيردارويي را بررسي كرده و آن را به تصوير بكشانند، چرا كه درمان، پس از سم زدايي به شكل گروه درماني و حضور در جلسات انجمن هاي غيردولتي نظير NA مي تواند به اطلاعات و آگاهي افراد درگير كمك بسزايي نمايد، به عبارتي فيلمسازان ما مي توانند، با ساخت يك فيلم در زمينه اطلاع رساني مردم، سطح آگاهي ايشان را ارتقاء دهند. ما بيش از پيش نياز به بيان واقعيت هاي موجود در خصوص اعتياد داريم اما به شرط آن كه به خودمان فرصت بدهيم بيماري اعتياد را بشناسيم، با كارشناسان شاغل در مراكز درماني اعتياد(ترجيحاً دولتي) به گفت وگو نشسته و با داشتن يك يا چند كارشناس زبده در اين امر دست به ساخت يك فيلم بزنيم. به طور يقين بانوي ارزنده كشورمان، پوران درخشنده اين بار نيز چون فيلم هاي پيشين خود فيلمي با محتواي اجتماعي را به تصوير كشاند كه اين نوع نگاه قابل تقدير است، اما، اميد است در آينده نزديك با نگاه تازه تري به اين مهم پرداخته و شاهد راهكارهاي پيشگيرانه از اعتياد باشيم و تلاش كنيم مسائل و طرح هايي كه به اجرا گذاشته مي شوند نيمه تمام رهايشان نكنيم و از اعمال سليقه هاي شخصي خود و به طور انفرادي عمل كردن اجتناب ورزيم. ما به فرهنگ سازي عمومي نياز داريم، بايد ياد بگيريم دست از بر چسب زدن برداريم و در كمك به فرد وابسته به مواد مخدر، جايگزين هاي عاطفي و اجتماعي قوي را براي وي فراهم آوريم و آخر اين كه ما بايد همگي مان در هر شغل و گروه اجتماعي كه هستيم باور كنيم، معتادان، بيماران اجتماعي هستند.
فخرالسادات كهنداني