دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۱۵
ساختماني منسوب به ايرج ميرزا، شاعر دوره قاجار
خانه اي كه نيست 
تركيب كلي ساختمان قرينه سازي همين چيزي است كه حالا از بخش شرقي مانده است؛ با همين پنجره ها و تركيب همين درهاي چوبي و طاق نماي ضربي 

از اين بناي قديمي كه مي توانست به نوبه خود اثري تاريخي باشد حالا چيزي نمانده است جز يك ويترين رو به ويراني؛ يك نماي بي  چيز
017946.jpg
چندان طول نمي كشد كه كنار اين پوسته باريك يك پاركينگ چند طبقه خواهد روييد.
عكس : هادي مختاريان 
فرهود پوده 
وقتي مي  رسيم كه كار از كار گذشته است. اين مفهوم را از ظاهر قضيه هم مي  توان دريافت. خانه را مثل يك نعش از خيابان و كوچه جدا كرده اند؛ به ضرب علم كردن دو، سه تيرك چوبي و كشيدن نوارهاي زرد مخصوص ساخت و ساز و يك جمله متداول كه با آهنگ خط ممتد وسط خيابان، فاصله به فاصله تكرار شده است؛ خطر سقوط مصالح. توي پياده رو كنار ديواري كه ديگر نيست، دهان عظيم گودالي است كه به لاشه ساختمان دهن كجي مي كند. عبور ماشين ها و شتاب مردم مثل تمام بعدازظهرهاي دنياست. همه چيز در خيابان  عادي است و لاشه ساختمان زير آفتاب خاموش ايستاده است.
خيلي زود مي فهميم كه دو روز پس از شليك تير خلاص رسيده ايم. هرچند اگر در لحظه گودبرداري شبانه هم مي رسيديم جز تماشاي رد چرخ هاي لودر و شنيدن صداي خفه فرو ريختن ديوارها و عميق تر شدن اين گودال اتفاق ديگري نمي افتاد. شايد هم به خاطر خيال پردازي و پيش زمينه ذهني ماست كه قضيه اين طور غير منتظره جلوه مي كند. توقع ما روبه رو شدن با خانه ايرج ميرزا بود؛ خانه شاعر طنزپرداز نوبت قاجار. خانه اي كه جلو خان و پنجره هاي جناقي و بهار خوابش بتواند آدم را ببرد به روزگاري دور و شهري جمع و جور كه از سروصداي عبور كالسكه و شيهه اسب ها سرگذشت مي سازد، اما توقع ما نابجا بود. آنچه ديديم و به عنوان بقاياي يك ساختمان اشرافي تبديل به گزارش شد، چيزي بود شبيه به پس مانده يك قالب پنير، وقتي كه با كارد به جانش افتاده باشند؛ برشي سرسري و عجولانه.
مي گويد ويران كن 
اگر مدرك و سندي وجود داشته باشد بدون شك در اختيار همسايه ها و مغازه دارهاي محل نيست. آدم هاي سن و سال دار محل تنها مي  توانند بگويند كه به اين كوچه در قديم مي  گفته اند كوچه ايرج. نام امروزش شهيد كامران صالح ا ست. آنها بر اين امر متفق اند كه اين خانه بيش از۱۰ سال است كه خالي و سوت و كور مانده است. عده اي هم از اين و آن شنيده اند كه به زودي طرح يك پاركينگ چند طبقه حتي ردپاي اين بنا را از بين خواهد برد. معاون حفظ واحياي سازمان ميراث فرهنگي استان تهران نيز گفته است: پس از اطلاع از تخريب بنا در حال پيگيري و به دست آوردن مدرك براي ثبت اين خانه به نام ايرج ميرزا است، ولي از مالك آن هم خواسته اند كه از ادامه تخريب جلوگيري كند.
هرچقدر اين چند سطر آخر اميدبخش و دلگرم كننده است، اما تصوير صريح واقعيت، پروبال مرغ خيال را مي بندد و جايي براي خوش خيالي باقي نمي گذارد. در قالب جملات رسمي خبرها خوانديم كه در كميسيون ماده 5 تاييد شده كه بايد پنج متر از نماي بيروني خانه حفظ شود، اما تا اينجاي كار و با تاكيد بر چهره روشن واقعيت، ظاهرا بايد پذيرفت كه كسي براي اين حرف ها تره هم خرد نكرده است. آنچه از 400 متر زيربناي اين خانه برجا مانده، ناچيز است و رو به ويراني دارد. پس به ما حق بدهيد كه اين جمله را هم باور نكنيم: بخش اعظم شرقي اين بنا كه مهمترين بخش آن است، تاكنون حفظ شده است. حالا بگذريم از يك سلسله جملات حقوقي كه همواره در اين طور ماجراها رژه مي روند و مساله را معلق در هوا دست به دست مي كنند. براي همين است كه محور گزارش هم دراختيار سرگذشت اين بناست نه درگير چرايي تخريب آن و قضاياي حقوقي ميان مالك و باقي جاها. پس دوباره مي رويم به سراغ آدم هاي سن وسال دار محل كه سند و مدركي در اختيار ندارند جز ديده هايشان در كوچه ايرج.
چه بايد كرد؟
مي گويند بخش هاي غربي و جنوبي اين بنا به دليل نشت فاضلاب رو به تخريب داشته است. ساختمان از سال۷۱-70 بدون سكنه بوده و مغازه دارها و اهالي محل غير از رفت وآمد جماعت آسمان جل و ولگردها كه شب را در اين خانه به صبح مي رساند ه اند صاحبي براي اين خانه نمي شناسند. سال 81 به خاطر تماس هاي تلفني مردم و شكايت شان، پاتوق ولگردها برچيده مي شود و خانه تبديل مي شود به خوابگاه كارگران شهرداري، اين قضيه مربوط است به دي ماه سال 82 نه خيلي دورتر. اين قضيه حدود شش ماه ادامه دارد تا اينكه شهرداري، اين ساختمان را با ساختمان ديگري در همين كوچه معاوضه مي كند؛ روبه روي بيمارستان شركت نفت. حالا كارگران شهرداري در آن ساختمان هستند. پس مي  شود گفت به اين ترتيب خانه منسوب به ايرج ميرزا، مالك ديگري پيدا مي كند. مالكي كه با صدور مجوز مي تواند بنا به سليقه اش براي آينده اين بنا تصميم بگيرد و آن را به شكل امروزش درآورد تا ما براي اطلاع از شكل و شمايل بنا به سراغ اهالي محل برويم.
قاسم خيرآبادي 30 سال است درهمين نقطه از تهران زندگي مي كند. نخستين حرفش مربوط است به حادثه گودبرداري چند شب پيش: حدود هشت متر و خرده اي گودبرداري كردند. ساعت يك و نيم بامداد بود كه باقيمانده ساختمان فرو ريخت. هفت كارگر تبعه افغانستان زير آوار ماندند كه دونفرشان تا امروز زنده است. پنج نفر ديگر در پزشك قانوني هستند. لودر را هم شبانه آمدند با جرثقيل بردند.
از خانه درندشت قديمي حالا گودال بزرگي مانده با چند لنگه در چوبي و آجرهايي كه روي هم تلنبار شده اند. پوسته نازك شرقي ساختمان محل نمايش در ورودي ضلع شرقي است و 3-2 اتاق كه نماي چوبي در و پنجره هاي قدي را با خود دارند. از خيابان سي تير 6 پنجره با حفاظ مشبك فلزي ديده مي شوند كه مربوط به زيرزمين خانه است و 8 پنجره دوقلو با همان سبك و سياق انحناهاي معماري قجري. اگر پا از در خانه به داخل بگذاريد بعيد نيست كه زمين دهان باز كند و همراه نخاله ها به قعر گودال فرو برويد.
قاسم خيرآبادي بارها از كوچه به اين ساختمان سرك كشيده است: صاحب آخر اين بنا كسي بود به اسم سعيد لبنان، حالا اگر زنده باشد 75 ساله است، جزو اقليت هاي مذهبي بود. از سال 52 كه من يادم است اينجا زندگي مي كرد، تاحدود 65- 64 در اين سال ها بود كه ديگر توي اين كوچه و خانه نديدمش، من بعد از او بارها شده بود كه از پنجره به اين خانه نگاه كرده بودم، حياط خانه وسط بود و دور تا دورش عمارت؛ با ايوان و گچبري هاي كار دست و ستون هايي كه خانه را اشرافي و اعياني نشان مي داد. تا آنجا كه يادم است او در حد تعمير حوض يا سنگفرش حياط دست به تركيب ساختمان برده بود. تركيب كلي ساختمان اما قرينه سازي همين چيزي است كه حالا از بخش شرقي مانده است؛ با همين پنجره ها و تركيب همين درهاي چوبي و طاق نماي ضربي، توي خيابان يك در داشت و توي كوچه هم يك در كوچك به حياط باز مي شد. خانه دو طبقه آب انبار هم داشت. يك كاج پير هم توي حياط بود كه به مرور خشك شد و از بين رفت.
حالا كه به باقيمانده خانه دقت مي كنيم هنوز طاقچه ها و رف ها را مي شود ديد و جاي خالي اجاق هيزمي را كه رد دوده روي سينه ديوار و رج آجرها وجود آن را تاييد مي كند. آن سوي خيابان كليساي انجيلي پطروس مقدس است. پايين تر هم ساختمان قديمي ديگري كه نماي آجري دارد و نشانه سالخوردگي و گذر زمان را حمل مي كند. دوباره به دهن كجي گودال عظيم فكر مي كنيم و به اين برش بي چيز از ساختمان. ساختماني كه با چند تيرك چوبي و نوارهاي زرد و جمله هاي خطر سقوط مصالح از خيابان جدا شده است تا سرنوشت ديگري داشته باشد. چه بايد كرد؟

گذر
فقط تابلوهايي كوچك بي پيشينه اي حتي
محله عودلاجان 
017955.jpg
در امتداد خيابان پانزده خرداد و در نزديكي خياباني به نام پامنار، روي يك تابلوي كوچك كه علامت شهرداري را هم بر خود دارد، در زمينه اي آبي با خطي سفيد نوشته شده عودلاجان، فقط همين. ديگر هيچ چيز نيست كه اين خيابان را از ساير خيابان ها جدا كند. واقعا ديگر از آن شكوه محله عودلاجان خبري نيست. از آن روزهايي كه دارالخلافه به پنج محله تقسيم مي شد و عودلاجان يكي از محلات اصلي پايتخت نوپاي كشورمان بود. اين خيابان حالا پرت افتاده از تمام اتفاقات، تنها نامي كوچك را به يادگار بر خود دارد. اما اگر سري هم به كتب و اسناد تاريخي بزنيم، عودلاجان همواره، محله اي شلوغ بود با مردماني خاص. همين خيابان پامنار كه در كنار عودلاجان خود را پهن گسترده، روزگاري، محله اي كوچك بود در دل عودلاجان و حالا گردي از غبار، خاطرات را فرا گرفته.
واقعيت اين است كه محله عودلاجان يكي از محلات مهم و پررفت و آمد پايتخت بود. گفته شده است كه كلمه عودلاجان، از او به معني آب و اورجان يعني تقسيم آب، مشتق شده است. اين نام مدت ها به اين محله اطلاق مي شده و گويا چند قناتي كه در آن به زمين مي رسيدند، دليل اين نامگذاري بوده، اما برخي ديگر بر اين عقيده بودند كه در اين محله، به علت فراواني عود و مغازه هاي عطاري و عودفروشي بسيار، به آن عودلاجان مي گفته اند. در نزديكي محله عودلاجان، محلات كليمي ها، زرتشتيان، ارامنه و چند گروه مذهبي ديگر از جمله عرب ها قرار داشت. محله عودلاجان داراي چند محله، چند آب انبار و مسجد بود و بازارچه كوچك در آن مرز محله كليمي ها و ديگر محلات عودلاجان بود.
شايد اگر در حافظه قديمي اين شهر نقبي بزنيم، مي توانيم محلات گوناگونش را بيابيم. محله كليمي ها، آنگونه كه ذكر شده يكي از كثيف ترين و آلوده ترين محلات عودلاجان بود. آنها كمتر بهداشت را رعايت مي كردند و همواره اين منطقه داراي سيمايي نه چندان مطلوب بود. اين محله داراي ميدان كوچكي بود به نام سرچال كه زباله خانه ها را در آنجا مي انباشتند. گاهي ارتفاع اين زباله از سقف منازل اطراف هم بالاتر مي رفت و انواع بيماري و مرض در آنجا شكل مي گرفت. در اين محل كه همگي يهودي بودند، عمدتا مشاغلي چون بزازي، رمالي، جادوگري و به ويژه دلالي رونق داشت. كوچه هايي با سقف هاي هلالي، خانه هاي گود و دخمه مانند و گذرهايي تودرتو و باريك كه هر ناآشنايي را مي هراساند. شايد دلالي، شغلي بود كه كمتر از رونق آن در اين محله كاسته شد. دلالان پرحرف يهودي، در اين خانه هاي تنگ و تاريك، انواع وسايل و عتيقه را مي جستند و با چرب زباني از دست صاحبان شان به قيمتي نازل مي گرفتند و سپس اشياي موردنظر را به موزه ها و كلكسيون دارها ي معتبر مي فروختند و سود كلاني به دست مي آوردند. چه اشياي گرانبهايي كه از ميان اين محله به ظاهر آلوده به دست نيامد و به موزه هاي جهان فروخته نشد. عودلاجان در دل خود، محلات ديگري هم داشت. از جمله آنها محله پامنار بود؛ يكي از آن محلات بسيار ديدني. عمده ساكنان اين محله زرتشتيان بودند. آنها در اين محله آتشكده اي براي خود فراهم آورده بودند و در اين محله زندگي مي كردند.
اكنون عودلاجان، تنها بر خياباني كوچك در حاشيه بازار اطلاق مي شود و اين محله كه يكي از محلات پنج گانه پايتخت بود، امروز آنقدر كوچك شده كه شايد چند قدم آن طرف تر از اين خيابان كه نام عودلاجان را بر خود دارد، كسي از تاريخ و پيشينه اش چيزي نداند. غبار تاريخ بر اين نام، چنان سيطره يافته كه ديگر نامي از آن نمي توان يافت، جز در كتاب ها و اسناد به جا مانده از روزگار دور.

صندوقچه
ريشه تاريخي ضرب المثل هاي تهراني
جعفرخان از فرنگ برگشته
017952.jpg
كتايون كيائي وسكوئي 
ضرب المثل جعفرخان از فرنگ برگشته در مورد افرادي به كار مي رود كه پس از چند صباحي زندگي در خارج از كشور، تغيير رفتار مي دهند و به اصطلاح، خودشان را گم مي كنند و به قصد فضل فروشي و خودستايي، سعي مي كنند كه به هر طريقي، مدام به ياد هموطنان شان بيندازند كه مدتي را در خارج از كشور زندگي كرد ه اند.
اما چرا جعفرخان! ماجرا از چه قرار است؟
حسن مقدم كسي است كه آثار زيادي به زبان فارسي و فرانسه نوشته و تحقيقات زيادي درباره فرهنگ و ادبيات ايران انجام داده است. حسن مقدم كه خودش در اروپا تحصيل كرده بود، پس از بازگشت به ايران، به عضويت انجمن ايران جوان درآمد كه اعضايش جوانان اروپارفته اي بودند كه به قصد خدمت به مردم، به ايران برگشته بودند. حسن مقدم در ايران همچنان به نوشتن ادامه مي داد و نمايش كمدي جعفرخان از فرنگ برگشته را هم كه نوشته خودش بود، شب هشتم فروردين سال 1301 شمسي در سالن گراند هتل تهران به اجرا گذاشت.
شخصيت اصلي نمايش، جواني به نام جعفرخان بود كه چند سالي را به قصد تحصيل به اروپا رفته بود و حالا پس از بازگشت به ايران با رفتارهايي متظاهرانه، باعث دردسرهاي زيادي در خانواده اش كه به شكلي افراطي، عقب مانده بودند، شده بود.
جعفرخان وقتي مي خواست به ديدن مادرش برود، كارت ويزيت مي فرستاد و توله سگش را هم همه جا با خودش مي برد و عجيب تر از همه اينكه به دليل فقط چند سال دوري از ايران، فارسي را خيلي بد حرف مي زد و با جملات فرانسه اش، اطرفيانش را گيج مي كرد. او كه فراموش كرده بود، بچه محله سنگلج تهران است، مدام مي گفت: ما پاريسي ها!  ! اين كار را مي كنيم، ما پاريسي ها ! ! اينطور فكر مي كنيم!  و تعجب مي كرد كه چرا خانواده اش از اينكه با كفش روي فرش ها راه مي رود، دلخور مي شوند و حاضر نيستند سگ ملوس و قشنگش را بغل كنند و با بي نزاكتي و بدون لطافت با سگش برخورد مي كنند.
اين نمايشنامه چنان شهرت و معروفيتي پيدا كرد كه عنوانش به صورت ضرب المثل درآمد و از آن تاريخ، مردم براي كساني كه تظاهر به فرنگي مآبي مي كردند، اين عبارت را به كار بردند.
حسن مقدم اين نمايشنامه را بر اساس واقعيت هايي كه در مورد فرنگ رفته هاي بي ظرفيت مي ديد، نوشته بود و نظير جعفرخان در جامعه آن روزگار و حتي امروز زياد بوده است.

بيرون از چارچوب
گرد پيري بر چهره آزادي 
ماني راد
017949.jpg
آزادي
آزادي هم پير شد. بعد از گذشت سال ها، برج آزادي كه همواره نماد تهران بوده، گرد پيري بر چهره دارد. طي سال هاي گذشته، بارها مسوولان مجموعه فرهنگي آزادي اعلام كرده بودند كه بناي برج آزادي نيازمند تعمير ومرمت جدي است. از آنجا كه سنگ هاي روبناي اين برج به دليل فرسودگي و ميزان بالاي آلاينده هاي هوا در اين محدوده از شهر، در حال فروريزي اند و همچنين آبياري مداوم محوطه چمن كاري اين مجموعه، باعث پوسيدگي لوله هاي آب آن شده، بناي برج آزادي در معرض خطر نشست و تخريب قرار مي گيرد.
بالاخره بعد از گذشت ماه ها، در روز هفتم مهرماه، رئيس سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري به همراه جمعي از معاونان خود و مسوولان شهرداري، شوراي شهر و وزارت ارشاد طي نشستي عمليات بازسازي اين برج را مورد بررسي قرار مي دهند. برج آزادي كه همواره نمادي براي تهران بوده، يكي از بناهاي بسيار ارزشمند تاريخي است كه در ورودي شهر تهران قرار گرفته است. اين برج كه به منظور سامان بخشي فعاليت هاي فرهنگي و هنري اش، سال ها در اختيار بنياد رودكي قرار داشت، بدون كمترين بازدهي فرهنگي امروزه از شكوهش به تدريج كاسته مي شود. اين مجموعه فرهنگي، يكي از درخشان ترين آثار به جامانده از سال هاي ورود تهران به جهان مدرن است. چمن كاري ميدان آزادي و راه هاي اطراف آن از بالا شبيه سقف دروني مسجد شيخ لطف الله اصفهان و طرح حوض هاي ميدان هم برگرفته از حوض هاي باغ فين كاشان است. مجموعه آزادي در سال 1353 در فهرست آثار ملي قرار گرفته كه تا به امروز همه تنها شاهد ويراني هرچه بيشتر آن بودند.
كاخ احمدشاهي به زودي مي ميرد
اقدامات انجام شده براي آسيب شناسي كاخ احمدشاهي از مجموعه كاخ هاي 18گانه سعدآباد كه اكنون با حصاركشي خارج از اين مجموعه قرار گرفته است، به اتمام رسيد. نتايج اين بررسي نشان مي دهد كه عمليات مرمت اين كاخ بايد هرچه سريع تر آغاز شود. مجموعه آسيب هاي وارده به بناي كاخ احمدشاهي نشان مي دهد كه وضعيت اين كاخ كه روي تپه اي در شمال سعدآباد و مشرف به كوه هاي دربند قرار گرفته، مساعد نيست و بايد طي برنامه هايي سامان يافته براي مرمت و احياي اين كوشك تاريخي، اقدامات اضطراري آغاز شود. ترك هاي عمودي و افقي بسيار در ديوارهاي خارجي ايوان ها، ايجاد فضاي جديد در جنوب غربي به عنوان سرويس بهداشتي و تخريب بخشي از ديوار غربي، كف سازي هاي پياپي و زير ماندن كف اصلي، محوطه سازي غلط و حركت آب جاري به سمت بنا و ايجاد سقف كاذب براي تغيير كاربري از جمله آسيب هاي جدي است كه به اين كاخ وارد آمده است.
عمارت احمدشاهي روي تپه اي در شمال سعدآباد و روبه روي كاخ شهوند قرار گرفته و با حصاركشي از مجموعه تاريخي و فرهنگي سعدآباد جدا شده است. اين عمارت هم اكنون در اختيار بسيج خواهران قرار دارد. اين كاخ روزگاري تفرج گاه شاهزادگان قاجاري و مقر تابستاني بسياري از درباريان بوده است.
تخريب ديوار شمالي كاروانسراي خانات 
كاروانسراي خانات در منتهي اليه قسمت جنوبي بازار تهران و در حاشيه شمال شرقي ميدان امين السلطان واقع شده است. قدمت اين اثر به دوران حكومت ناصرالدين شاه قاجار بازمي گردد و از نكات مهم در خصوص آن اين است كه نظير ساير كاروانسراهايي كه در محدوده بافت تاريخي تهران بوده اند، دچار تغييرات گسترده نشده و به طرز شگفت آوري سلامت باقي مانده است. اخيرا عوامل شهرداري منطقه 12 تهران، طي اقدامي، ديوار شمال اين كاروانسرا را تخريب و از بازسازي مجدد آن توسط ميراث فرهنگي استان ممانعت به عمل آورده اند.
اين در حالي است كه كاروانسراي خانات توسط مالك آن و با نظارت ميراث فرهنگي در حال مرمت بوده و همچنين در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است. شهرداري منطقه 12، به لحاظ جغرافيايي، بيشترين آثار تاريخي را تحت پوشش قرار داده و با حساسيت كمتري مرمت و حفظ آثار تاريخي كه در اين محدوده از شهر قرار گرفته اند را دنبال مي كند.

طهرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
|  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |