شنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۲۷
يك شهروند
Front Page

گفت وگو با دكتر سيد مرتضي لساني، پزشك نمونه سال 1383
من عاشق كارم هستم 
روي كارت ويزيت او كه روي ميز است و در دسترس تمام بيماران، شماره تلفن منزل، مطب و تلفن همراه اش نوشته شده است و بيماران هر لحظه كه ميل داشته باشند مي توانند با او تماس بگيرند و مشكلاتشان را مطرح كنند
020037.jpg
دكتر لا له ميراسكندري 
در سال 1368 در سن 55 سالگي به سرطان روده مبتلا شد. وي در عين نااميدي پزشكان داخلي به آلمان غربي سفر كرده و مورد عمل جراحي قرار گرفت. وي با عشقي كه به كار و خدمت داشت، توانست به طور كامل به اين بيماري مهلك غلبه كرده و با سلامتي كامل به ايران بازگردد
وقتي با بيمار ارتباط درست برقرار كني و به حرف آنها گوش كني، شرح حال بيمار خودش تشخيص را به تو مي گويد. وقت گذاشتن، صبر كردن و معاينه كامل بيمار باعث مي   شود كه بيمار خود به خود مريد تو شود تو هم در مقابل نوكر او مي    شوي 

مطب نبش كوچه بر خيابان، در حياط قديمي باز است و البته به دنبال آن در ورودي ساختمان، پنج شنبه ساعت 10 صبح و اتاق انتظار بزرگ و خالي، از ميزمنشي خبري نيست، طرف راست در يك اتاق ديگر باز است و سروصداهايي مي  آيد. به در كه نزديك شدم، هيكل قد بلند و سرحال دكتر از پشت در ظاهر شد.
معلوم بود كه خود بسيار وقت شناس است و البته به وقت شناسي هم خيلي اهميت مي  دهد و از اينكه من سر ساعت 10 كه قرارمان بود آنجا بودم، راضي به نظر مي  رسيد.
هر لحظه سروكله بيماران پيدا مي  شد پس سريعا بعد از تعارفات اوليه به سراغ اصل مطلب رفتيم.
چطور شد كه در آن سال ها، آن هم در شهرستان به فكر تحصيل پزشكي افتاديد؟
در آن زمان تحصيلكرده دانشگاهي بسيار كم بود، ما هم در خانواده و اطرافيان افرادي با تحصيلات عاليه بسيار كم داشتيم و انجام تحصيلات با مشكلات زيادي همراه بود. اين لطف خدا بود كه من با عشقي كه به تحصيل داشتم، توانستم  به رغم وجود مشكلات مادي و معنوي زياد، كنكور داده و ادامه تحصيل دهم.
در صحبت هايتان گفتيد كه ابتدا در رشته داروسازي قبول شديد ولي بعد تغيير عقيده داديد، علت چه بود؟
من خودم به رشته داروسازي خيلي علاقه داشتم ولي متاسفانه از آنجايي كه اختيار آدم هميشه دست خودش نيست، بر اثر فشار خانواده كه دوست داشتند من حتما پزشك شوم، دوباره كنكور داده و در رشته پزشكي ادامه تحصيل دادم.
وضعيت علمي دانشگاه ها در آن زمان چگونه بود؟
اتفاقا استادهاي خيلي خوبي داشتيم، چندين استاد خارجي بودند مثل پرفسور پلاتر كه بر اثر صدمه هاي جنگ جهاني دوم به ايران آمده بودند. بقيه استادان هم اغلب تحصيلكرده هاي اروپا بودند.
بعد از گذراندن دوره دكتراي عمومي به رشت رفتيد. ازكارتان در آن زمان بگوييد.
من در بهداري رشت مسوول ريشه كني بيماري آبله بودم. در آنجا گروه هايي براي انجام عمل واكسيناسيون بودند و من بر كار آنها نظارت مي  كردم. همانطور كه مي  دانيد، در آن زمان آبله در ايران زياد بودو با طرح ريشه كني كه در تمام شهرهاي كشور انجام گرفت، بعد از چند سال كاملا ريشه كن شد. بعد از ظهرها هم در شهر رشت مطب داشتم و به كار طبابت مشغول بودم.يادم هست كه محل مطب در منطقه اي بود به نام پل عراق و من در رشت به دكتر پل عراقي معروف بودم. طي 6 سالي كه در رشت بوديم صاحب 2 فرزند پسر هم شديم.
هنگام ورود به دانشگاه براي گذراندن دوره تخصص مشكلي نداشتيد؟
در آن دوره شركت در رشته هاي تخصص راحت تر از حالا بود و هر كس مي      توانست در رشته مورد علاقه خود ثبت نام كند. البته امتحان ورودي وجود داشت ولي مثل اين دوره وزمانه رشته هاي لوكسي مثل پوست و زيبايي و زنان وجود نداشت. من هم به خاطر علاقه اي كه به رشته اطفال داشتم، اين رشته را براي ادامه تحصيل انتخاب كردم.
بعد از ورود به دانشگاه از استخدام وزارت بهداري زمان خارج شديد؟
خير، در ابتدا بهداري رشت با انتقال من موافقت نمي     كرد ولي از آنجايي كه من در دوره دكتراي عمومي خود شاگرد اول بودم، توانستم به عنوان مدرس دانشگاه يعني اولين پله استادي در رشته بهداشت مشغول به كار شوم.
در آن دوره تنها كساني مي  توانستند وارد دانشگاه شوند كه وابستگي هايي با بعضي اشخاص خاص داشتند ولي من توانستم به لطف خدا وارد اين حرفه شوم.
رشته تخصصي شما اطفال بود، پس چرا در رشته بهداشت تدريس مي  كرديد؟
۵ سال اول در اين رشته تدريس مي     كردم ولي بعد از اتمام تخصص با اصرار خودم رشته تدريس را عوض كرده و وارد رشته تخصصي اطفال شدم، بعد از اينكه 7 سال در رشته اطفال تدريس كردم به مقام دانشياري و بعد از 14 سال به مقام استادي رسيدم. در حال حاضر تمام كساني را كه از ابتدا در مقام تدريس وارد دانشگاه ها مي   شوند، استاد مي   خوانند، در صورتيكه رسيدن به اين مقام مراحل مختلفي دارد و حدود 35 سال طول كشيد تا من به مقام استادي رسيدم.
در تمام اين مدت، فقط به كار تدريس مشغول بوديد؟
در اين مدت در دانشگاه شهيد بهشتي فعاليت زيادي داشتم، در تمام برنامه ها و همايش ها شركت كرده ام و مقالات بسيار زيادي به صورت گروهي و به كمك همكاران تهيه كرده ام كه در مجلات داخلي و خارجي به چاپ رسيده اند. بيش از 52 پايان نامه به صورت گروهي كار كرده ايم.
در كنار كار تدريس به عنوان يكي از پزشكان آموزشي بيمارستان لقمان الدوله كه در آن زمان در منطقه بسيار محروم در جنوب شهر قرار داشت و حالا به وسط شهر آمده است، مشغول بودم و بعدها هم تا زمان بازنشستگي به مدت 10 سال رئيس بخش كودكان اين بيمارستان بودم.
كار در اين بيمارستان چطور بود؟
در بيمارستان لقمان الدوله با همكاران بسيار صميمي و خيلي خوبي كار مي كردم مثل دكتر كوشانفر، دكتر بهواد و دكتر مرنديان، كه با كمك هم بخش اطفال اين بيمارستان را اداره مي كرديم، گروه خيلي خوبي بوديم، هميشه به دنبال تدريس و سروكله زدن با دانشجويان بوديم، در حالي كه خيلي كارها مي      توانستيم بكنيم مثلا دنبال تاسيس بيمارستان خصوصي باشيم ولي هيچ كدام علاقه اي نداشتيم.
در حال حاضر هم كه دو سال است عضو هيات مديره انجمن پزشكي كودكان هستم، در خدمت استادان محترمي چون آقاي دكتر سيادتي هنوز هم به رتق و فتق امور دانشجويان و پزشكان مشغول هستيم.
ارتباط شما با بيماران چگونه است؟
من هميشه حتي يك دقيقه از خدمت به آنها فروگذار نكرده ام، روي كارت ويزيت من كه روي ميز است و در دسترس تمام بيماران، شماره تلفن منزل، مطب و تلفن همراه من نوشته شده است و بيماران هر لحظه كه ميل داشته باشند مي توانند بامن تماس بگيرند و مشكلاتشان را مطرح كنند. در مطب من كسي كه مسوول پول گرفتن باشد، نيست. بيمار هميشه مجبور است؛ هر چه بخواهي پول مي دهد چون جان بچه اش در خطر است. ولي من اين كار را به اختيار خودشان گذاشته ام، هر كس هر چقدر خواست پول مي دهد. به قول يكي از استادان قديمي، اگر دنبال پول نباشي، پول خودش دنبالت مي   آيد. وقتي با بيمار ارتباط درست برقرار كني و به حرف آنها گوش كني، شرح حال بيمار خودش تشخيص را به تو مي گويد. وقت گذاشتن، صبر كردن و معاينه كامل بيمار باعث مي   شود كه بيمار خود به خود مريد تو شود تو هم در مقابل نوكر او مي    شوي.
به اين حرفه خيلي علاقه منديد؟
من عاشق مطالعه، تدريس و طبابت هستم. در تمام مدت 41 سالي كه در اين حرفه بوده ام، حتي يك جلسه غيبت نكرده ام، يادم مي آيد روزي تصادف كرده بودم و با همان صورت شكسته سر كلاس درس حاضر شدم. حتي بيماري سرطان هم نتوانست مرا از ادامه كار بازدارد. اين حرف ها را از روي خودپسندي نمي گويم. مي خواهم بگويم كه عشق و انگيزه ام براي كار بي نهايت است. همسرم هميشه مي گويد كه تو با كتاب ازدواج كرده اي، حتي شب ها قبل از خواب هم كتاب مي خوانم تا خوابم ببرد. تمام مجلات روز دنياي پزشكي را مي خريدم و نصف حقوقم صرف اين كار مي شد. در كتابخانه خصوصي خود 10 هزار كتاب نفيس پزشكي قديمي و جديد دارم.
به بيماري سرطان اشاره كرديد، ماجرا چه بوده است؟
در سال 68 مبتلا به سرطان روده شدم، ولي هيچ وقت نااميد نشدم و بعد از انجام عمل در كشور آلمان، به لطف خدا و پشتكار و علاقه اي كه به كارم داشتم توانستم به طور كامل از شر اين بيماري خلاص شوم، هيچ وقت، هيچ چيز باعث نشده كه از زير كار در بروم.
آيا فرزندانتان هم به رشته پزشكي علا قه مندند؟
سه فرزند پسر دارم كه متاسفانه هيچكدام پزشك نشدند. يكي از آنها مهندس راه و ساختمان است، ديگري ليسانس گرافيك دارد و سومي هم ليسانس زبان انگليسي كه البته بيشتر كارهاي هنري مي كند. شايد علت اينكه فرزندانم به اين رشته تمايلي نداشتند، اين بود كه مي ديدند پدرشان وقت كافي براي رسيدگي به خانواده را ندارد، البته پسرانم هر سه موفق هستند ولي علاقه اي به رشته پزشكي ندارند.
وضعيت بيماري ها زمان شروع كار شما چطور بود؟ آيا تغييري كرده است؟
طي اين 41 سال طبابت من كارهاي زيادي انجام شده است كه من و همكارانم هم جزوي از آن بوده ايم. يكي از آنها همان برنامه ريشه كني آبله بود كه گفتم. يكي از موضوعاتي كه من شخصا به آن علاقه  زيادي داشتم موضوع سل بود. در سال گذشته مقاله اي در تازه هاي طب در اين مورد ارايه دادم كه مبني بر كاهش چشمگير اين بيماري در سطح جامعه است. تحقيقي در دو دوره 5 ساله روي بيماران، بيمارستان لقمان الدوله انجام داديم. در 5 سال اول جمعا 150 مورد مبتلا به سل ثبت شد كه 8-7 درصد آنها بر اثر ابتلا به مننژيت سلي جان خود را از دست مي دادند و در 5 سال دوم اين آمار به 9 مورد كاهش پيدا كرد. البته اين نتايج تنها مربوط به بيمارستان لقمان الدوله مي شود ولي نشان دهنده اين است كه اين بيماري به طور محسوسي در ايران كم شده است. علت آن همت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكي در اجراي برنامه جامع واكسيناسيون است. در حاليكه در دنيا همزمان با شيوع ايدز، آمار ابتلا به بيماري سل هم دوباره بالا رفته ولي در ايران آمار ابتلا بسيار پايين آمده است.
در كنار سل انواع ديگري از بيماري هاي شايع خطرناك مثل سرخك، سرخجه، فلج اطفال، سياه سرفه، ديفتري و كزاز كه در زمان هاي قديم بسيار تهديدكننده بودند، بر اثر اجراي همين برنامه واكسيناسيون به شدت كم يا حتي ريشه كن شده اند.
يكي ديگر از بيماري  هايي كه در آن زمان بسيار زياد بود، روماتيسم قلبي بود كه انواع و اقسام آن، چه آنهايي كه تنها مفاصل را درگير مي كرد و چه انواعي كه قلب مبتلا مي شد و در آينده نياز به جراحي قلب پيش مي آمد. روي اين بيماري هم به طور محسوسي كار شد و در سال 1370 در خدمت همكاراني چون دكتر سيادتي در قالب گروهي، پيشگيري اوليه تب روماتيسمي را آغاز كرديم و تزريق پني سيلين را در صورت عفونت باكتريايي گلو ترويج كرديم. به طوريكه به حدي در رسانه ها، توسط همكاران در كلاس درس و كلاس هاي بازآموزي، گفته شد تا بالاخره تب رماتيسمي را هم ديگر در بيمارستان ها نمي بينيم.
در زمينه رشته تخصصي خودتان يعني اطفال، چه تحولاتي انجام شد؟
در سال هاي گذشته بر اثر تبليغات گسترده كشورهاي صنعتي و سرمايه  داري براي مصرف شير خشك، تغذيه با شير مادر، به ورطه فراموشي سپرده شده بود. در سالي كه دكتر مرندي وزير بهداشت و درمان بودند، برنامه اي براي رواج تغذيه با شير مادر پياده كردند و من هم با شركت در يكي از كارگاه هاي اين برنامه در بيمارستان  مهديه، اين پروژه را در بيمارستان لقمان الدوله آغاز كردم. تغذيه با شير مادر از جمله برنامه هاي بسيار موفقي بود كه با پشتكار ايشان و همكارانشان درسطح ايران پياده شد. من هنوز مي گويم يك قطره شير مادر ارزش شير يك گله گاو و گوسفند را دارد. همه چيز در شير مادر است؛ عاطفه، محبت، رشد و نمو، ذكاوت، پاكيزگي و آنچه از همه مهمتر است اينكه هميشگي است و در جنگ و صلح هم در دسترس است.
كارهاي ديگري هم هست كه اقدامات اوليه را در مورد آن شروع كرده ايم مثل: تغذيه اطفال بعد ازيك سالگي كه ديگر شير غذاي اصلي نيست و ترويج زايمان طبيعي كه متاسفانه در حال حاضر به بحران تبديل شده است.
ايران كشوري بسيار غني است و انواع حبوبات، غلات و ميوه ها در آن به وفور يافت مي شود و مي توان بهترين غذاها را براي طفل از همين مواد تازه و مقوي تهيه كرد و هيچ احتياجي به استفاده از مواد غذايي بسته بندي خارجي نيست.
020040.jpg
زايمان طبيعي هم كه متاسفانه به دلايل مختلف از رواج افتاده و سزارين به جاي آن باب شده است. در صورتيكه موفق ترين زايمان، زايمان طبيعي است، مگر در مواردي كه لزوم انجام سزارين به دلايل پزشكي محرز باشد.لازم است بگويم كه اطلاعات علمي كه دكتر لساني در عرض مدت كوتاه مصاحبه ارايه دادند به حدي مفصل و جامع بود كه پرداختن به آنها در حوصله اين مطلب نيست و بايد بعدا به طور جداگانه مورد بحث و بررسي قرار گيرد.
وقتي از اتاق معاينه خارج شدم اتاق انتظار پر از مراجعه كننده بود، كمي خجالت زده شدم كه يك ساعت و نيم وقت دكتر را گرفته ام. سريع خارج شدم.
زندگينامه 
دكتر سيدمرتضي لساني، سال 1313 در شهرستان يزد در خانواده اي پر جمعيت و معتقد متولد شد. وي تحصيلات خود را تامقطع ديپلم در شهرستان يزد گذراند و بعد از اخذ ديپلم به تهران آمد.
از آنجايي كه در آن زمان كنكور هر دانشگاه جداگانه برگزار مي  شد، در كنكور دانشگاه هاي تهران، تبريز و مشهد شركت كرد و در رشته داروسازي دانشگاه تبريز وارد دانشگاه شد ولي بعد از يك سال دوباره در كنكور شركت كرد و اين بار در رشته پزشكي و به اين ترتيب بعد از قبولي، تحصيلات خود را در رشته پزشكي ادامه داد. بعد از گذراندن دوره 7 ساله پزشكي عمومي دوباره به تهران برگشته و در سال 1342 با يكي از همشهريان خود كه يك خانم خانه دار بود ازدواج كرد.
وي بعد از چند ماه اقامت در تهران به استخدام وزارت بهداري زمان در آمد، به عنوان مسوول ريشه كن آبله به شهرستان رشت استان گيلان منتقل شد. پس از 6 سال خدمت در رشت در سال 1348 به تهران مراجعت كرد و براي گذراندن دوره تخصص در رشته اطفال مجددا وارد دانشگاه شد. وي پس از گذراندن دوره سه ساله تخصص در دانشگاه شهيد بهشتي تهران، در همان دانشگاه با عنوان مدرس، مشغول به كار شد. دكتر لساني پس از 12 سال تدريس به مقام دانشياري و پس از 14 سال به مقام استادي دست يافت.
وي در اين زمان در بخش اطفال بيمارستان لقمان الدوله نيز به طبابت مشغول بود و به مدت 10 سال رئيس بخش كودكان اين بيمارستان بود.
وي در سال 1379 بازنشسته شد ولي هنوز هم بنابه صلاحديد دانشگاه به كار تدريس مشغول است.ضمنا دكتر لساني از 2 سال پيش عضو هيات مديره انجمن پزشكي كودكان ايران است.
عكس ها: هادي مختاريان 

پزشك نمونه سال 83
020034.jpg
دكتر سيد مرتضي لساني در سال 1383از طرف سازمان نظام پزشكي جمهوري اسلامي ايران، موفق به كسب عنوان پزشك نمونه سال شد.
خود ايشان معيارهاي انتخاب پزشك نمونه را بيشتر اخلاقي مي  داند تا علمي و خصوصيات لازم را اينگونه شرح مي  دهد:
انضباط كاري، برخورد مناسب با بيمار، گوش كردن به حرف بيمار و والدين او، محبت داشتن، آرام صحبت كردن، رازداري، عدم توجه به مسايل مادي، انصاف، تشخيص درست، تجويز درست دارو، تجويز به اندازه دارو و در نهايت برقراري ارتباط صحيح و مردمي بودن.
وي علاوه بر اين در طول مدت تدريس دانشگاهي خود، دوبار موفق به كسب عنوان عضو ممتاز هيات علمي دانشگاه شهيد بهشتي شد.
مبارزه با سرطان 
در سال 1368 در سن 55 سالگي به سرطان روده مبتلا شد. وي در عين نااميدي پزشكان داخلي به آلمان غربي آن زمان كه در حال حاضر با آلمان شرقي يكي شده است، سفر كرده و مورد عمل جراحي قرار گرفت. وي با عشقي كه به كار و خدمت داشت، توانست به طور كامل به اين بيماري مهلك غلبه كرده و با سلامتي كامل به ايران بازگردد.
از آن زمان تا به حال به مدت 15 سال است كه به كار تدريس و طبابت ادامه مي  دهد و با وجودي كه شخص كاملا سالمي نيست، در سن 70 سالگي، شخصي بسيار فعال و سر حال است و اميدوار است كه همچنان سال ها سرپا بماند تا بتواند به كار مورد علاقه خود كه همان سروكله زدن با دانشجويان و خدمت به كودكان بيمار است، بپردازد.
طبابت و شاعري 
دكتر لساني علاوه بر پزشكي حاذق، شاعري شيرين سخن هم هستند. وي درميان صحبت هاي خود، پراكنده از ابيات سروده خودش بي  نصيبمان نمي  گذاشت؛
عمري طبيب كودك بيمار بوده ايم 
ما سمبلي ز زحمت و از كار بوده ايم 
آن لحظه اي كه چشم طبيعت به خواب بود
تا صبحدم نخفته وبيدار بوده ايم 
طفل مريض را اگرش همرهي نبود
بر بسترش چو مادر غمخوار بوده ايم 
دردي اگر به كودك بيمار مي  رسيد
دردش به جان خويش خريدار بوده ايم 
پروانه وار گرد وجودش بگشته ايم 
چون هاله اي كه بر سر پرگار بوده ايم 
ما ساختيم با كم و بيش جهان كه ما
چون سبزه هاي بر سر ديوار بوده ايم 
سبزه بر سر ديوار
در شهرهاي كويري مثل يزد و كاشان گاه مي  بينيد كه روي ديوارهاي چينه اي گلي زير آفتاب داغ و در گرماي 50 درجه بوته اي سبز به تنهايي رشد كرده است، بدون آبي براي نوشيدن و سايه اي براي تامل.
وقتي دانه اي كه از دهان پرنده اي رها مي  شود، در بيابان بي  آب و علف در درز ديواري خشك مي  رويد و سبز مي  شود. چرا ما انسان ها تا اين حد آزمند هستيم.آدمي هميشه بايد به خودش متكي باشد و قناعت پيشه كند، مطمئنا مي  تواند موفق باشد و البته هميشه سبز.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   دخل و خرج  |   در شهر  |   درمانگاه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |