يكشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۴۲
ايرانشهر
Front Page

زيرخاكي در خيابان دولت
با قيمت پايه 5/1 ميليون
021591.jpg
عكس : ساتيار
محمد محمدپور
گودال فوق العاده بزرگي است، اما ما آمده ايم تا از چيزي كه از زير زمين درآورده اند و سبب ايجاد اين گودال عميق شده، گزارش تهيه كنيم. يك موتور برق!
خيابان دولت، در يكي از فرعي ها پيمانكاران در حال كندن زمين هستند كه ناگهان به اين موتوربرق برمي خورند. البته آنها از ابتدا نمي دانستند چه چيزي پيدا كرده اند.
شب قبل اينجا سر و صدا زياد بود. اين را علي صادقي مي گويد كه درست بغل خرابه سكونت دارد. او مي گويد: اصلا دقت نكردند كه چه هست، با بولدوزر افتادند به جانش و آوردندش بالا.
۶ نفر دور و بر موتور برق قديمي و زنگ زده جمع شده اند. يكي از آنها مي گويد: بايد 70-60 سالي قدمت داشته باشد. اينجا قبلا برق منطقه را تامين مي كرده.
خرابه اي كه دست پيمانكار است به دستور شهرداري منطقه 3 قرار است تبديل به فضاي سبز شود، اما زير آن موتور برق 60 ساله خفته بود.
صبح يكي از دروازه غار آمد اينجا، گفت يك و نيم ميليون تومان حاضر است پول بدهد. تو كار آهن آلات و اوراق بود. ندادند بهش، نمي دانم مي خواهند چكارش كنند.
پاسخ اين همسايه و اهل محل را البته يكي از آن 6 نفري كه به نظر مي رسد از مسوولان شركت پيمانكار باشد، مي دهد. او به يكي از كاركنان شركت مي گويد: زنگ بزن بيايند برش دارند. شايد بشود تر و تميزش كرد و گذاشت توي پارك ملت. نشد هم مي دهيم اوراقش كنند.
يكي ديگر مي گويد: شايد به خاطر چدنش بشود آن را فروخت.
پيرمردي كه خود را از اهالي محل معرفي مي كند، با ديدن موتور برق فكر مي كند خبرهايي است. به يكي از پيمانكاران مي گويد: اينجا پر از گنجه، بكنيد، كلي گنج پيدا مي كنيد! و مي شنود: اگر پر از گنج است شما بيا خاكبرداري كن، هر چي پيدا كردي مال خودتان.
يكي از آن 6 نفر مي آيد سراغ ما: اسم شركت  ما را بنويس. تبليغ مي شود و براي ما خوب است!! يكي كه مشغول وارسي موتور است براي مسوولش توضيح مي دهد: اين مخزن آب است. اين هم سرش است. ببينيد بهش مي خورد.
دو نفر ديگر كه يكي از آنها كنتور برق دستش است وارد خرابه مي شوند. يكي شان مي گويد: كنتور نداشت؟
پيمانكارها آنها را نمي    شناسند: براي چي آمدند؟، آمدند دنبال كنتور برقش. همان كه به نظر مي رسد مسوول گروه باشد، مي گويد: يكي را كنديم. بايد دو تا ديگر داشته باشد. و ادامه مي دهد: ارزش فرهنگي ندارد. گفتم كه يا بايد اوراقش كنند يا اگر شد تميزش كنند.
يكي از آن 6 نفر به ما پيشنهاد مي دهد برويم از خود گودال كه قبلا حمام بزرگي بود و حالا زيرزمين بخشي از آن سالم مانده گزارش تهيه كنيم. براي رفتن به داخل، مثل كماندوها بايد از طناب رفت پايين كه از خيرش مي گذريم.
مي پرسيم: حالا اين گودال را چه مي كنيد؟ بايد پرش كنيد ديگر؟ يكي جواب مي دهد: هر چه شهردار منطقه 3 گفت همان را انجام مي دهيم.
پيمانكارها به اين فكر مي افتند تا كارگاه خرابه را محصور كنند، شايد اگر دوباره چيزي زيرزمين پيدا شد كسي نبيند.
همان اهل محل كه مي گفت اينجا پر از گنج است دوباره شاكي به نظر مي رسد: مي شد سالم درش آورد. اصلا متوجه نيستند!
موتور برق بي خبر از همه جا، اما همچنان روي زمين افتاده. يك موتور برق فوق العاده بزرگ كه البته با قيمت پايه 5/1 ميليون تومان مي رفت كه به مزايده گذاشته شود.
طول بدنه آن بيشتر از 2 متر است. پيرمرد هنوز دلش نمي آيد محل را ترك كند. شايد فكر مي كند اگر منتظر بماند از گنجي كه زيرزمين خوابيده نصيب مي برد.
تكه هايي از موتور برق روي تپه اي از شن، آجر و چوب افتاده كه نشان مي دهد چطور آن را بيرون آورده اند. به موتور كه دقت مي كنم ياد حرف آن يكي مي افتم كه مي گويد ارزشي نداره. اما يك ميليون و 500 هزار تومان مي خواهند براي اين قراضه بدهند؟
همان آقايي كه مي خواست نام شركت را بنويسيم تا برايشان تبليغ شود، مي آيد جلو: اگر به نقشه هم نگاه كني متوجه مي شوي اينجا محل توزيع برق منطقه بوده...
جالب اينكه در منطقه آرام سه راه نشاط اهالي محل دور موتور برق 60 ساله جمع نشده اند تا درباره آن اظهار نظر كنند. يك سوپر ماركت كمي آنورتر، كنار خرابه است، محله اما آرام، آرام.
رايزني ها درباره حمل و نقل موتور برق ادامه دارد! اگر پيمانكار جاي اين موتور برق ، زيرخاكي هاي با ارزشي در مي آورد چه اتفاقي مي افتاد؟ آنها مطمئن هستند ميراث فرهنگي سراغ اين آهن قراضه نمي آيد. شايد در پارك ملت، اگر تصميم بر اين شد كه موتور برق را آنجا بگذارند، خيلي ها آن را ببينند و به امكاناتي كه نسل پيش داشتند درود بفرستند!

ستون ما
تاريخ اوراق نيست 
ايمان مهدي زاده 
زمان مي  گذرد و دم نمي  زند. اصلا نمي  شود از كنارگذر عقربه هاي ساعت بي  تفاوت رد شد يا اصلا ذهن را از زمان هاي در حال گذار پر نكرد.
قضاوت ما درباره نسل پيش و قرن هاي پيش تر به ابزاري نيازمند است، ابزاري كه در رسيدن به هدف ما را ياري دهند؛ ابزاري كه گواه و سندي بر واقعيت باشد. وقتي اسناد گذشته را از لاي پوشه تاريخ بيرون مي  كشيم و غبارشان را مي  زداييم، نگاهي پر از پرسش در ذهن جست و جوگر متبادر مي  شود.
هنگامي كه نقاشي هاي انسان غارنشين و شكارگر توانست جايي در دل علوم مدرن باز كند، تحت عنوان باستان شناسي، به اين نكته نمي  انديشيم كه حفظ اين ابزار و اسنادقديمي تا چه پايه ارزشمند است. وقتي مي  شود پي برد كه پدران و پدر بزرگ ها چگونه زمستان سرد سياه را سر مي  كرده اند و تنها سوختشان هيزم بوده، به ارزش هاي دست ساخته هاي بشر بيشتر واقف مي  شويم.
اختراعات بشر نامحدود است، آنقدر كه توانسته آن را از باكرگي طبيعت تا كره سرخ مريخ حركت دهد. بشرطي ساليان متمادي به واسطه نيازهاي زندگيش انديشيده و ابزاري ساخته است.
يكي از اختراعات كه توانست زندگي انسان متمدن را دگرگون كند، جريان برق بود. اختراع برق چيزي كم از كشف آتش نداشت. پس از آن بود كه انسان دوره تمدني ديگر را آغاز كرد. تمدني نوپا پس از آمدن برق به زندگي شكل گرفت. اينقدر اين قضيه داراي اهميت است كه در نبرد توسعه و پيشرفت از ملزومات اوليه به شمار مي  رود. تا آنجا كه كارشناسان اقتصادي ژاپن منتظر خاموشي 7 دقيقه اي كشور آمريكا هستند. آنها معتقدند با 7 دقيقه قطع برق در آمريكا عرصه تكنولوژي بين اين دو كشور به برابري خواهد رسيد.
امروز اما اين تكنولوژي خود تبديل شده به عتيقه و زيرخاكي. يعني اينقدر زمان گذشته و ساعت نواخته كه مولد برق نيز از زير خاك بيرون مي  آيد. زيرخاكي و عتيقه هر چه باشد، بخشي از ابزار تسهيل كننده زندگي نسل پيشين است. نمي دانيم وقتي اين موتور برق با سلام و صلوات راه افتاد و محله دروس و دولت را روشن كرد، اهالي محل چه حسي نسبت به آن داشتند.از سويي شب هاي تاريك كوچه باغ ها نور گرفته بود و از سويي صداي موتور بزرگ، آرامش و خلوت جيرجيرك ها و اهالي را در هم مي شكست. از احساس آنان چيزي نمي دانيم و از بي  تفاوتي نسل  حاضر نيز نكته اي دستگيرمان نمي  شود. تنها 6 نفر آمدند و حرف زدند و رفتند.
موتوري كه از دل زمين برآمد مي  تواند گواه خيلي چيزها از همان دوره 70-60سال پيش باشد. ساختار شهري، بافت اجتماعي و بسياري ديگر را مي  توان از زواياي تاريك روشناي آن پيدا كرد. چرا به سادگي برگه داني از تقويم شهر را به پتك و برش اوراق چي بسپاريم. مي  توان حتي به ديده تكنولوژي گذشته آن را در جايي گذاشت و نگريست به اينكه پدران و پدر بزرگ ها چگونه مي  زيستند.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   سفر و طبيعت  |
|  طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |