يكشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۳
ادبيات
Front Page

مقايسه منطق الطير عطار با منطق الطير خاقاني
منطق الطيردوشاعر
005460.jpg
خاقاني
ميرهدايت حصاري
ويژگي هاي عصر عطار
قرن ششم هجري يعني عصري كه عطار در آن مي زيسته، از نظر حضور بزرگان علم و ادب در ايران، به ويژه در خطه آذربايجان، عصري پربار و پربركت بود. كساني مانند: انوري، خاقاني، نظامي گنجوي، فلكي شرواني رشيدالدين و طواط، مجيد بيلقاني، ابوالعلاگنجوي، محمد عوفي و شهاب الدين سهرودي... در اين عرصه پا به عرصه وجود گذاشتند كه همه از اركان علم و ادب ايران به شمار مي آيند. در اين ميان عطار و خاقاني جايگاه ويژه اي دارند. هر دو شاعر كثيرالآثار، بسيار گو و نيكوطبع بوده و تأثير عظيمي در عالم شعر و ادب فارسي داشته اند.
قرن ششم هجري، ويژگي ديگري نيز داشت و آن اين كه، اين قرن اوج درخشش و گسترش مكاتب و مشارب طريقي بوده و تصوف عمده ترين و بازرترين نشان آنها بود. طريقت در ايران به سان درخت هزار شاخه اي بوده كه هر شاخه با شاخه ديگر در عين قرابت تفاوت هايي داشته و گاهي نقطه مقابل هم بوده، به طوري كه در عين اشتقاق، هيچگونه قرابتي در ميانشان به چشم نمي خورد. تنها چيزي كه در ميان آن همه مكاتب و مشارب گوناگون مشترك بوده، اعتقاد به وحدت وجود بوده كه اساس طريقت و تصوف و مشارب و مكاتبي است كه از آنها مشتق شده اند. به طور كلي در آن زمان، شريعت بدون طريقت، غالباً ناقص شمرده شده و پذيرفتني نبود و زهاد طرفدار شريعت ناب آماج تهمت هاي گوناگوني بودند.
يكي از نماينده هاي بسيار مشهور و استوار تصوف، همانا شيخ  فريد الدين ابي حامد محمدبن ابي بكر ابراهيم، مشهور به شيخ عطار نيشابوري بود.
همه آثار عطار ملهم از تصوف و در جهت توجيه، تبليغ، توضيح و تشريح رموز و دقايق آن است. او صوفي تمام عيار و از اكابر و اعاظم آنان بود.
عطار احتمالاً در حدود سال ۵۳۷ هجري قمري در كدكن نيشابور به دنيا آمده و در حدود سال ۶۲۷ هجري شايد هم كمي هم ديرتر در نيشابور يا شادياخ چشم از جهان فرو بسته و آرامگاهش در همانجاست. طبق قرائن، كشته شدن او در حمله مغول به نيشابور كه در سال ۶۱۸ هجري اتفاق افتاده است، حقيقت ندارد و افسانه است. داستاني كه درباره كشته شدن او نقل مي شود، در واقع سرگذشت كمال الدين اسمعيل اصفهاني است نه عطار. زيرا عطار ده سال بعد از حمله مغول به نيشابور نيز زنده و حتي مورد احترام بوده است.
در اين كه عطار بسيار زيسته است، شبهه اي نيست. خود او در جايي چنين مي گويد:
مرگ در آورده پيش، وادي صدساله راه
عمر تو افكنده شست بر سر هفتاد و اند
در اثر ديگري موسوم به «مظهر العجائب» كه تعلق آن به عطار هنوز مسلم نشده است، مي نويسد:
چون كه عمرم زصد بگذشته بود
جمله اعضايم به درد آغشته بود
آثار بسياري به عطار نسبت داده مي شود و گاهي در اين باره غلو شده و تعداد آنها را به ۱۱۴ جلد رسانده اند ولي برخي از آنها به طور قطع و يقين از او نيست. برخي ديگر جاي ترديد دارد. به هرحال كثيرالآثار بوده است. دو شاعر ديگر به نام هاي عطارتوني و عطار همداني نيز وجود داشته كه احتمال مي رود بعضي از آثار آنها به نام عطار نيشابوري قلمداد شده است.
عطار نيشابوري در تصوف به مقامي رسيد كه كمتر كسي به آن راه يافته بود. چنانكه مولوي مي گويد:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم
در مقام شاعري نيز عطار به جايي رسيده كه از نظر كثرت آثار و شيوايي كلام كم نظير و مورد احترام فراوان است. چنان كه شيخ محمود شبستري در اثر معروف خود «گلشن راز» در اين باره مي گويد:
مرا از شاعري خود عار نايد
كه در صد قرن يك عطار نايد
درباره كثرت اشعارش نيز خود وي اشاراتي دارد:
كسي كو، چون مني را عيب جويست
همي گويد كه او بسيار گويست
به نظر محققان، تصوف ايران را مي توان به دو شاخه تقسيم كرد:
۱- تصوف عابدانه
۲- تصوف عاشقانه
تصوف عاشقانه خود نيز به دو نوع ديگر قابل تقسيم است. تصوف عاشقانه خانقاهي و تصوف عاشقانه شاعرانه. عطار، مولوي، شيخ محمود شبستري، شمس مغربي و عين القضات ميانجي و نوع اول يعني تصوف عاشقانه خانقاهي تعلق دارند و سنايي و اوحدي مراغه اي به تصوف عاشقانه شاعرانه...
عطار در آثار خود بيشتر تصوف عاشقانه را تبليغ كرده و آموزش مي دهد و ويژگي هاي آن را برمي شمارد. يكي از آثار مشهور عطار، همانا «منطق الطير» يا «مقامات طيور» اوست كه يقيناً از سروده هاي خود او بوده و نه تنها شاهكار وي به حساب مي آيد، بلكه، يكي از زيباترين شاهكارهاي شعر و ادب فارسي نيز است.
005466.jpg
عطار
موضوع منطق الطير پيش از عطار نيز وجود داشته و كساني مانند ابوعلي سينا در «رساله الطير» و امام محمد غزالي و خاقاني شرواني نيز با همان نام منطق الطير آثاري به وجود آورده اند. مشهورترين آنها همان منطق الطير عطار نيشابوري است كه يك دنيا زيبايي و شيوايي و حكايات و تمثيلات عاشقانه را در خود جمع كرده است. تاريخ تصنيف آن در بعضي نسخ موجود سال ۵۸۳ هجري آمده است. چنان كه خود گفته است:
حق تعالي از مدد درها گشاد
و اتفاق ختم اين نسخه بداد
روز سه شنبه به وقت استوا
بيستم روزي بد از ماه خدا
پانصد و هشتاد و سه بگذشته سال
هم زتاريخ رسول ذوالجلال
گفت عطار از همه مردان سخن
گرتو هم مردي به خيرش ياد كن
اين اثر منظوم تاكنون چندين بار در لكهنو (بنگال) و تهران به چاپ سنگي و سربي به طبع رسيده و بهترين چاپ آن همان است كه توسط «گارسن دوتاسي» در پاريس چاپ شده است. عطار در اين اثر كثرت در وحدت و يگانگي و ظواهر آن را به زيبايي تمام به نمايش گذارده و مرغان را جاي سالكان راه حق نشانده و از زبان و حالات آنها سخن مي گويد. ابتدا مرغان جهان در يك جا جمع شده و انجمني مي آرايند:
مجمعي كردند مرغان جهان
آنچ بودند آشكارا و نهان
جمله گفتند اين زمان در دور كار
نيست خالي هيچ شهر از شهريار
البته در اينجا مراد از شهريار ايزد يكتاست كه سيمرغ نمايشگر آن است و سالكان براي رسيدن و قرب دستگاه او از موانع و مشكلات عديده اي بايد بگذرند و رياضت ها بكشند و رنج و مشقت هاي بسياري را متحمل شوند، تا به آن مقام نائل آيند. در اينجا هدهد كه پيك حضرت سليمان(ع) بوده نقش پير و مرشد طريقتي را بازي مي كند و سالكان را راهنمايي مي كند و از آنها مي خواهد كه همراه او به سوي حق رهسپار شوند و مي گويد:
هست ما را پادشاهي بي خلاف
در پس كوهي كه هست آن كوه قاف
نام او سيمرغ، سلطان طيور
او به ما نزديك و ما زو دور، دور
و به آنها هشدار مي دهد كه راه بس صعب و دشواري در پيش است: «تا نپنداري كه راهي كوته است» در اين راه بايد از جان گذشت و همه چيز را نثار جانان بايد نمود و حال هر كه مرد راه است، بيايد:
هركه اكنون ازشما مرد رهيد
سربه راه آريد و پا اندر نهيد
مرغان كه تعداد آنها در ابتداي كار به هزاران مي رسيد بر سر شوق آمده و آماده رفتن مي شوند. بدين سان عطار هفت وادي را بر سر راه آنان مي گذارد كه نشان مقامات و مراحلي است كه سالكان راه بايد از آنها بگذرند تا به سر منزل حقيقت و مقصود غايي و به عبارتي به معبود برسند. اين هفت وادي (يا مقامات) عبارتند از: طلب، عشق، معرفت، استغناء، وحدت، حيرت، فقر و فنا كه هر وادي مشكلات خاص خود را دارد. به طوري كه در هر وادي عده اي از مرغان از رفتن بازمانده و به معاذيري از جمع كناره گيري نموده و از ادامه سفر منصرف مي شوند. سرانجام سي مرغ با بال هاي سوخته و پرهاي ريخته و درمانده و رنجور به مكان «سيمرغ» مي رسند و در آنجا به عجز و ناتواني خود پي برده و در حيرت مي مانند و فنا مي گردند. سرانجام پس از انتظاري طولاني به بقا رسيده ومقبول درگاه مي گردند و متوجه مي شوند كه سيمرغ همان سي مرغ است كه در عين كثرت موجود واحدي مي باشند به عبارتي در آنجا اعداد و ارقام ارزش خود را از دست مي دهند. وحدت و يگانگي جاي همه چيز را مي گيرد. يگانگي كه در آن غير حق ديده نمي شود. همه چيز در وحدت محو شده و در آن مي گنجد. غير خدا وجود حقيقي نبوده، همه اشياء و موجودات نمود و مظاهر او هستند. اوست كه لامتناهي است. كسي در وجود و قدرت او شريك نيست. به قول هاتف:
كه يكي هست و هيچ نيست جز او
وحده لااله الاهو
عطار در هر يك از مراحل با به كار بردن حكايات و تمثيلات زيبا كه بلندترين آنها داستان شيخ صنعان- يا شيخ سمعان- است، با استادي تمام ريزه كاري هاي تصوف و سير و سلوك سالكان و مقامات آن را تشريح مي كند و با زبان شيرين آن را مي آرايد. فصاحت بلاغتي كه عطار در اين منظومه به كار مي برد بي نظير است. عطار در اين منظومه نهايت دقت و ظرافت و تخيل و ابتكار را به خرج مي دهد. تا رموز عرفان و مراتب و مقامات سالك را با زباني بسيار ساده و قابل درك تشريح كند.
اكنون بياييم به منطق الطير خاقاني شرواني گفتيم كه موضوع منطق الطير قبل از عطار نيز وجود داشته و منشأ آن آيه ۱۶ سوره ۲۷ «النمل» است كه از قول حضرت سليمان مي گويد: «علمنا منطق الطير...» و معدودي از شعرا و قلم به دستان آثاري در اين موضوع داشته اند كه يكي از آنها هم خاقاني شرواني است.
افضل الدين ابوبديل ابراهيم بن علي مشتهر به خاقاني شرواني معاصر با عطار بوده ولي دور از يكديگر و در دو محيط متفاوت و بدون ارتباط با يكديگر مي زيسته اند. خاقاني در سال ۵۲۰ هجري قمري در شماخي پايتخت شروانشاهان در يك عائله نسبتاً  فقيري به دنيا آمد و به واسطه فقر پدر، در زير دست عموي دانشمند خود «كافي الدين عمربن عثمان» پرورش يافت. به خاطر استعداد شاعري و طبع قوي كه داشت از عم خود لقب «حسان العجم» گرفت، به خاطر همان استعداد به دربار شروانشاهان: منوچهر بن فريدون و بعد پسر وي جلال الدين اخستان راه يافت و عزت و احترام فراوان ديد. ولي در اثر انتباهي كه در همان سالهاي اوليه جواني بر او دست داد، به زودي از دربار و تجملات آن چشم پوشيده و كناره گيري كرد. خاقاني يكي از بزرگترين شاعران ايران و قوي ترين قصيده سرايان زبان فارسي است كه از خطه آذربايجان برخاسته است. در اواخر عمر به تبريز آمد، هم در آنجا به سال ۵۹۵ هجري (بي اختلاف) رخ در نقاب خاك كشيد و در «مقبره الشعرا» واقع در محله سرخاب شهر تبريز، در جوار امامزاده سيد حمزه كه آرامگاه شهريار نيز در آنجاست، به خاك سپرده شد.
خاقاني با خلق معاني بكر و بيان شيوا و نوآوري هايش مكتب جديدي در ادبيات فارسي بنيان نهاد. يكي از قصائد فراوان او همان قصيده «بائيه» منطق الطير اوست كه در اينجا مورد بحث و مقايسه قرار مي دهيم.
خاقاني برعكس عطار صوفي نيست. او پيرو مكتب اخيه (اخوت) و از جوانمردان (فتي ها) بوده كه با ملامتيه نكات مشترك زيادي دارند. اساس عقائد اين مكاتب احترام به انسانها و احتراز از بديها و ستايش زيباييهاست. شعار آنان «رنجيدن و نرنجاندن» و نيكي در مقابل بدي است. خاقاني خود گويد:
عادت اين داشتم به طفلي باز
كه برنجم ولي نرنجانم
چنان كه حافظ گفته است:
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در شريعت ما كافري است رنجيدن
خاقاني در عين حال يك قلندر است و بالاتر از آن يك «اخي» و يك «فتي» است كه در آن زمان در آذربايجان رواج بسيار داشت. خاقاني شرواني پيرو مذهب تسنن و شافعي بود. اين از سروده هاي او معلوم مي شود. ولي به تصوف گرايشي نداشت. يكي از خصوصيات خاقاني علاقه و احترام زياد او به حضرت رسول اكرم(ص) بوده. قصائد زيادي در اين مورد سروده است.
خاقاني ستايشگر انسان و انسانيت است. عدل و انصاف و از خودگذشتگي، نوع دوستي، احترام به همه انسانها و مذاهب و اديان، از صفات بارز فتوت اوست. بزرگترين جوانمرد يا فتي در حقيقت حضرت علي(ع) است. چنان كه گفته اند:
لافتي الاعلي، لاسيف الا ذوالفقار
چيزي كه در ميان عطار و خاقاني مشترك است، مخالفت هر دوي آنها با فلسفه يوناني «مشاء» و اعتقاد به عدم كارآيي آن است. خاقاني بعد از انتباهي كه يافت پي به اين حقيقت برد و تمايلي به فلسفه اشراق در او پيدا شد.
از نظر خاقاني توانگري به معنويت است و درويشي به سلطاني بسي شرف دارد.
پس از سي سال روشن گشت بر خاقاني اين معما
كه سلطاني است درويشي و درويشي است سلطاني
همه اين خصوصيات خاقاني در منطق الطير او منعكس است، خاقاني اين اثر را در حدود ۵۴۴ هجري قمري سروده در حقيقت عطار كه ۱۷ سال بعد از خاقاني به دنيا آمده بود اثر خود را ۳۹ سال بعد از او به وجود آورد بدون اين كه ربطي به هم داشته باشند.
نخستين چيزي كه بين منطق الطير عطار با منطق الطير خاقاني به چشم مي خورد، اختلاف حجم آنهاست. منطق الطير خاقاني در حقيقت يك قصيده مطول ۶۶ بيتي «بائيه» است. در صورتي كه منطق الطير عطار مثنوي ۴۶۰۰ بيتي است، هر چند كه بيشتر حجم آن را تمثيلات پر مي كند كه بلندترين آنها همان حكايت شيخ صنعان است.
وجوه مشترك ديگر بين اين دو اثر در اين است كه در هر دوي آنها مرغان جهان انجمن مي كنند و هر يك نقش هايي بازي مي كنند. در هر دو اثر مرغان به مكان سيمرغ روي مي آورند و در هر دو اثر سيمرغ نمايشگر وحدت وجود است.
منطق الطير خاقاني بيانگر عقائد خاقاني است. همان طور كه مال عطار نيز بيانگر افكار و عقائد اوست. خاقاني در اين اثر به ستايش زيبايي ها برمي خيزد. از باغ و چمن و سبزه و گل كه بهترين نمونه ها از زيبايي هاي طبيعت است، سخن مي گويد از رنگ و بوي آنها تعريف مي كند و دست آخر به نعت پيامبر(ص) كه به او ارادت زيادي دارد، مي پردازد.
اين قصيده داراي دو بخش يا دو مطلع است كه در اولي وصف طلوع صبح و در دومي به ستايش بهار مي پردازد كه هر دو از مظاهر زيبايي ها به شمار مي آيند.
در اينجا برعكس منطق الطير عطار، تعداد مرغان سر به هزاران نمي زند. بلكه تعداد معدودي است. آن هم نه از همه انواع بلكه آنهايي كه جايشان در باغ و راغ و چمن است و عاشق و ستايشگر زيبايي هاي سبزه و چمن و رياحين اند. مسأله آنها نيز مربوط به خودشان نيست. بلكه مي خواهند زيباي زيبايان را از ميان آن همه گل كه هر يك به نوعي جلوه گري و عطرافشاني مي كنند، انتخاب نمايند. هر يك عقيده اي اظهار مي دارند كه ديگري سعي در رد آن دارد و اختلاف سليقه پيش مي آيد و ناچار داوري آن را به پيش سيمرغ مي برند. در منطق الطير خاقاني سيمرغ را با نام ديگرش «عنقا» معرفي مي كند. به هر حال در هر دو اثر سيمرغ يا عنقا نمادي از وحدت وجود است.
خاقاني در بخش دوم از بيت پنجم آن به موضوع مرغان مي پردازد:
مرغان چو طفلكان ابجدي آموخته
بلبل الحمد خوان گشته خليفه كتاب
موضوع اصلي در اينجا مجلسي است در باغي آراسته كه بر آن را با سيم مذاب آبياري كرده، شمع گل اندر آن افروخته و انواع گلها در آن به جلوه  گري پرداخته است. مرغان چمن در آن مجلس گرد آمده و به بحث مي پردازند. هر يك گلي را به زيبايي و برتري نسبت به ديگران مي ستايد. نخست فاخته به سخن مي پردازد، شكوفه را مدح مي كند كه نحل (زنبور عسل) از شيره آن مايع شيرين لعابي (عسل) مي سازد. بلبل ادعاي او را رد كرده، گل را از شكوفه برتر مي داند. ظاهراً  در اينجا آن طور كه بعداً  معلوم مي شود گل به طور مطلق در نظر نيست بلكه گل سرخ محمدي مراد است. قمري سرو را به زيبايي مي ستايد كه در تمام فصول سرسبز و پايدار است. در حالي كه گنبد گل به اندك بادي بر باد تو اندرفت. اين بحث همچنان ادامه مي يابد هر يك براي اثبات نظر خود دلائلي مي آورد. تيهو، طوطي، هدهد... هر كدام گلي را برتر از گلهاي ديگر دانسته و به استدلال و ستايش آن مي پردازند و اتفاق نظر نمي يابند. لذا تصميم مي گيرند كه براي داوري پيش عنقا(سيمرغ) بروند كه او خليفه طيوران و داور مالك الرقاب است. پرده داران مانع ورود مرغان به حرم كبريا مي گردند. فاخته زبان به اعتراض مي گشايد. در حالي كه او با حاجبان گرم عتاب و خطاب است صداي همهمه آنها به گوش سيمرغ كه در خلوتگاه خود قرار دارد، مي رسد. سيمرغ يا عنقا خود آمده و دخالت مي كند. به مرغان اذن حضور مي دهد. مرغان او را حمد و ثنا گفته و از اين كه او عادلانه به هر يك از آنها شكل و خصوصيتي داده است كه با محيط هم آهنگ باشند سپاسگزاري كرده از او كسب تكليف مي كنند كه از اين همه رياحين به كدامين دل خوش دارند.
خيل رياحين بسي است ما به كه شادي كنيم
زين همه شاهي كراست كيست بر تو صواب
عنقا خطاب به آنان چنين داوري مي كند:
كه اين همه نو رستگان بچه حورند پاك
خورده گه از جوي شير، گاه زجوي شراب
گرچه همه دلكشند، از همه گل نغزتر
كو عرق مصطفاست وين دگران خاك و آب
مي دانيم كه عقيده عمومي بر اين است كه گل سرخ از عرق تن حضرت محمد(ص) به وجود آمده و به همان سبب هم به آن گل محمدي مي گويند. سپس خاقاني با مدح و ثناي پيامبر(ص) و تكريم و تعظيم او سخن را به پايان مي آورد.

ياد
005463.jpg

با «محمود شاهرخي» از ياد ايام تا روزهاي بيماري
محمود شاهرخي عضو شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي است و همچنان در حوزه هاي مذهبي - عرفاني شعر مي سرايد.
اين شاعر معاصر در ديدار اعضاي بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به بستر بيماري و داروهايش اشاره مي كند و مي گويد كه حتي صحبت كردن هم اين روزها برايم سخت شده است.
محمود شاهرخي (جذبه) اهل بم است و نزديك به۸۰ نفر از منسوبانش را در فاجعه ي دي ماه  ۸۲ از دست داده كه مي گويد همين موضوع، تشديد بيماري اش را سبب شده است. او چند سالي است كه به تورم روده و اختلالات گوارشي مبتلاست؛ اما اين روزها ناراحتي اش كمي تشديد شده است. پزشكان گفته اند كه بيماري اش بيشتر منشأ عصبي دارد.
به خاطر بيماري، كمتر از خانه بيرون مي رود؛ جز برخي سه شنبه ها كه اگر حال مساعدي داشته باشد، به شوراي شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي مي رود. بررسي سروده هايي كه قرار است به نوار كاست تبديل شود، براي او تنوعي است كه مي گويد گهگاه دلخراش هم هست؛ زيرا پيشينه  فرهنگي و ادبي ايران زمين داراي سوابق درخشاني است، ولي امروز وضعيت چندان مطلوب نيست؛ برخي سروده ها خيلي سطحي است و شعرهاي مجازي هم به صورت خيلي صريح ادا مي شود.
شاهرخي عضو شوراي شعر صدا و سيما هم بوده كه پس از تصدي گري «علي معلم دامغاني» ديگر به آنجا نرفته است؛ اما در شوراي شعر وزارت ارشاد، همچنان با دوست ديرينش «مشفق كاشاني» همكار است كه چندين كار مشترك با هم داشته اند؛ تعدادي از آنها به ائمه معصومين (عليهم السلام) پرداخته و دو كار هم به جنگ و قتل حجاج در مكه مكرمه مربوط است.
شاهرخي از شادروان «مهرداد اوستا» با شوق خاصي حرف مي زند. هنوز ساكن شهرستان بوده كه وقتي در مجلات، شعرهايي از اوستا را مي بيند، نديده، ارتباطي با او برقرار مي كند. اولين برخوردش با مرحوم اوستا در منزل «حميد سبزواري» بوده كه پس از آن، اخوانياتي بين آنان تبادل مي شود. مي گويد: مرحوم اوستا نه تنها از نظر شأن ادبي مقام بالايي داشت؛ بلكه در عين حال، از نظر منش، متواضع، فروتن و بزرگوار بود.
شاهرخي اين روزها هر وقت از مقابل بوستان اوستا رد مي شود، با خواندن فاتحه اي، از شاعري ياد مي كند كه روزي در رثاي او سرود:
تا شقايق نزند سر ز گل تربت من‎/ محو از لوح دلم داغ اوستا نشود.
از نخستين تاثيرگذاران بر محمود شاهرخي، سيدمحمد مجذوب - عارف و خطيب اهل يزد - بوده كه شاهرخي تخلص جذبه را هم در مقابل نام او انتخاب كرده است. گويا به محض اولين ديدار، دلبستگي متقابلي ميان آن دو شكل مي گيرد:
ديد شخص پرمايه كاملي / آفتابي در ميان سايه اي
آن سال ها، محمود شاهرخي پس از تحصيلات كلاسيك در مدرسه  معصوميه  كرمان، به تلمذ علوم حوزوي مشغول بود و ادبيات عرب مي خواند كه مجذوب به او پيشنهاد داد براي ادامه ي تحصيل، به مدرسه ي خان يزد برود. شاهرخي به يزد رفت و همان جا با دختر مجذوب ازدواج كرد و پس از آن بود كه به مدرسه  كبراي آخوند خراساني در نجف عزيمت كرد؛ اما به علت تنگي معيشت و خشكي هوا، به بيماري ريه دچار شد و پس از دو سال به ايران بازگشت. مدتي در آسايشگاه شاه آباد بستري شد و پس از مرخصي، از كسوت طلبگي درآمد و به كار در بخش خصوصي مشغول شد.
بعد از پيروزي انقلاب، شهيد مجيد حداد عادل به او پيشنهاد داد كه با صدا و سيما همكاري كند و شاهرخي براي برنامه هاي ادبي و عرفاني آن جا شروع به نوشتن كرد؛ كه سيري به پاي دل، نواي ني، تا به خلوتگاه خورشيد، تا به سرمنزل عنقا، نقد حال، در آيينه  بهار، اشكي بر آستانه  نياز و در حريم راز، عنوان تعدادي از همان برنامه هاست. شاهرخي در دوره هايي هم تعداد زيادي سرود براي جنگ ساخته و با مجله هايي چون كيهان فرهنگي، كيهان هوايي و شعر، و روزنامه هاي كيهان، اطلاعات، جمهوري اسلامي و رسالت همكاري داشته است.
او درباره  مجلات ادبي مي گويد: گاهي مطالب جالبي در مجلات به چشم مي خورد؛ اما به دعوي كار راست نمي آيد؛ پشتوانه  عملي لازم است. آن زمان كه ارتباط خيلي سخت بود، از آن طرف دنيا كسي مي آمد و مثنوي و شاهنامه را ترجمه مي كرد؛ اما امروز كه دنيا دهكده  جهاني است، ما با اين ارتباط نزديك چه اثري را عرضه كرده ايم كه كسي را مجذوب كند؟
محمود شاهرخي كه تا امروز علاوه بر  ۱۰ كار مشترك با مشفق كاشاني،  ۱۱كتاب در حوزه  شعر و ترجمه منتشر كرده است، در سن  ۷۷ سالگي پنج كتاب آماده ي چاپ دارد؛ شميمي از گلزار معرفت (نوشته هاي عرفاني)، ترجيعات توحيدي، تجلي جمال و جلال در آيينه  وجود امام حسين (ع)، كيمياي مراد (توسل به حضرت بقيه الله (عج) و همچنين كتابي درباره  منطق الطير عطار نيشابوري.
مؤلفان آثار دفاع مقدس حمايت مي شوند
معاون ادبيات و انتشارات بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس گفت: اين بنياد از مولفان آثار دفاع مقدس در كنار ناشران اين رشته حمايت مي كند.
به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از روابط عمومي بنياد حفظ آثار و نشر ارزش هاي دفاع مقدس، معاون ادبيات و انتشارات اين بنياد، با بيان مطلب فوق افزود: در سياست پيشين بنياد، ناشران آثار دفاع مقدس محور حمايت بوده اند ولي بناي بنياد در نگاه جديد به مولفان آثار است.
حميدحسام، تصريح كردكه در اين راستا ارتباط با همه حوزه هاي ادبي مرتبط با دفاع مقدس و رايزني با نويسندگان خوش سابقه و موثر در برنامه هاي اين معاونت است.
وي همچنين گفت: از سال جاري علاوه بر حق التأليفي كه ناشران موظف به پرداخت به مولف هستند، حق التأليف ويژه اي به خالقان آثار قوي و ماندگار دفاع مقدس پرداخت مي شود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |