مسعود مير
اصل واژه باغ فارسي است كه در زبان پهلوي باستان به همين شكل آمده است و در زبان تازي نيز باغ به كار مي رود. مفهوم باغ و پرديس در زبان فارسي يكي است. پرديس نيز در زبان مادي پارادئيزا به معني باغ و بوستان آمده است. اين واژه در اوستا، كتاب مقدس ايرانيان باستان نيز به كار رفته است. هنگامي كه ايرانيان در دستبافته هاي خود اشكال هندسي را همراه با نقوش درختان و گل ها ماندگار كردند، فرش هاي باغي بافته شد كه يادآور طرح باغ پرديس يا بهشت آرماني ايرانيان بود.
در حالي كه اين جملات را در كاتالوگ نمايشگاه مي خواني، دقيقا متوجه نمي شوي كه در محوطه موزه فرش، ماشين هاي آخرين مدل با پلاك سياسي كنار هم پارك شده اند و ميهمان هاي ويژه وارد نمايشگاه مي شوند. نمايشگاهي از فرش هاي باغي ايراني به نام بهشت بافته كه از روز بيستم آبان ماه افتتاح شد و تا بيست و ششم دي ماه ادامه دارد زير مجموعه اي است از نمايشگاه باغ ايراني كه در موزه هنرهاي معاصر برگزار شد.
چند دقيقه اي از مراسم سخنراني باقي مانده است. يكي از كارشناسان فرهنگي، هنري راجع به فرش هاي ايراني صحبت مي كند و اينكه ايراني ها در دستبافته هايشان، علايقشان را عيني ساخته اند. مثلا ساكنان كوير چون از طبيعت دور بوده اند نقش باغ را در فرش هايشان بافته اند. هر انساني آرزو دارد كه به بهشت برود و ايراني ها در قالي هايشان نقش بهشت را براي خود ماندگار كرده اند. سخنراني كه تمام مي شود چند دقيقه اي بيشتر به اذان نمانده است. فضاي موزه با ميزها و صندلي هايي كه براي پذيرايي از ميهمانان چيده شده اند، پر شده است. اكثر بازديدكنندگان پشت ميزها منتظر لحظه اذان هستند و غذاهاي روي ميز شوق آنها را چند برابر كرده است. در اين ميان عده اي از حضار بدون كوچكترين توجهي به افطار و غذا و حاشيه هاي اين چنيني به سمت محل نمايش فرش ها حركت مي كنند. وقتي با يكي از مسوولان ميراث فرهنگي صحبت مي كني، متوجه عدم رضايتش از بازديدكنندگان كه به واقع بازديدكننده نبودند مي شوي. در گنجينه موزه پيدا كردن خانم دادگر مسوول موزه فرش خيلي مشكل نيست. او ميهمانان خارجي را با فرش هاي ايراني تنها گذاشته و حيرت آنان را نظاره گر است. او مي گويد: اين نمايشگاه كه به فرش هايي با طرح هاي باغ ايراني اختصاص يافته است، با همكاري موزه كلرمان فرآن فرانسه برگزار شده و در آن 34 فرش نفيس ايراني كه قديمي ترينشان متعلق به اوايل قرن 16 ميلادي است، به نمايش گذاشته شده است. ميهمانان فرانسوي، ايتاليايي، آلماني و انگليسي اعم از سفير و ديگر همراهان در راهروهاي به هم پيوسته موزه قدم مي زنند و فرش ها را به دقت نگاه مي كنند. فرش هايي كه ارزش شان براي آنها خيلي بيشتر از ما ايراني هاست. در حالي كه خارجي ها براي شنيدن چند كلمه توضيح يك كارشناس موزه راجع به فرش ها گوش هايشان را تيز كرده بودند، خيلي ها در سوي ديگر موزه جلوي چايخانه، صف هاي انساني تشكيل داده بودند و فنجان و قند و چاي را معامله مي كردند. چايخانه موزه جايي است كه تنها نشانش از فرش و نمايشگاه يك تابلوعكس است از مردي كه قالي مي بافد. همين و شايد به همين دليل است كه معمولا خارجي ها بهتر از ما آثار تاريخي مان را مي شناسند.
مهندس عمراني، سرپرست دفتر فني موزه ها كنار يكي از فرش ها ايستاده و به دقت مشغول نگاه كردن است. عمراني مي گويد: بهشت بافته آخرين نمايشگاه از سري نمايشگاه هاي باغ ايراني است كه به كمك سازمان ميراث فرهنگي برگزار مي شود. مدير گروه پژوهشي باغ ايراني مي افزايد: قبل از اين نمايشگاه، 2 نمايشگاه ديگر در موزه رضاعباسي و فرهنگسراي نياوران برگزار شد كه آنها هم جزو زيرمجموعه هاي نمايشگاه باغ ايراني محسوب مي شدند.
علاوه بر سفراي خارجي كه لحظه اي از ديدن فرش ها غافل نمي شوند، مي توان چهره چند نفر ديگر را در غوغاي فرش هاي قديمي و نورهاي موضعي نمايشگاه شناخت. پري صابري، فرشته طائرپور و فاطمه معتمدآريا، فرش هاي موزه را از نظر مي گذرانند و راجع به آن با مسوولان موزه گفت وگو مي كنند. معتمدآريا از افرادي كه تا اينجا آمده اند اما زحمت بازديد از فرش ها را به خودشان نمي دهند، گله مي كند و با ناراحتي مي گويد: هميشه اينگونه بوده است و نگاهش به سمت مردمي مي رود كه حالا افطار كرده اند و ...
اما باز هم در گنجينه داستان به گونه ديگري روايت مي شود. سفير فرانسه از يكي از فرش ها خوشش آمده و شايد به همين دليل است كه وقتي عكاس ما مي خواهد از او عكس بگيرد، برخلاف معمول استقبال مي كند. ليوان چايش را روي ميز مي گذارد. كتش را جلوي شيشه اي مرتب مي كند و بعد كنارش مي ايستد. بازديدكنندگان عادي با عرض پوزش با موزه كه نه در حقيقت با ميزها وداع كرده و رفته اند، اما هنوز چشم هايي هست كه فرش ها را ورانداز كند.
ميلاني، كارشناس معماري موزه ملي كه در ساخت باغ فين از باغ هاي بازسازي شده در نمايشگاه باغ ايراني هم نقش داشته است، با معتمدآريا هم عقيده است و افسوس حسي مشترك است در اين لحظات...
چايخانه موزه با آن سماور روسي بزرگ كه تاريخ ساخت 1898 ميلادي را يدك مي كشد، نظاره گر خلوت شدن اطراف است و كنار اين سماور تزئيني كودك هاي دوقلويي كه از ابتداي مراسم در گهواره شان مردم را نگاه مي كردند به خواب فرو رفته اند.
شايد زماني اين كودكان علاقه مندان موزه هايي شوند كه امروز اينگونه مورد بي توجهي قرار مي گيرند...