پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۸۳
ايرانشهر
Front Page

انبارها خالي شده بود
پليس امنيت در گاراژ ياقوت 
025392.jpg
اين عكس را با تلفن همراه گرفتيم، قبل از خالي شدن انبار.آنها فرصت نكرده بودند تك تك پتو ها را باز كرده و برگه هاي هلا ل احمر را بردارند. در بين چند بسته دو آرم پيدا كرديم. آنها مي گويند اين اجناس در مزايده مشهد خريداري كرده اند. شما مي دانيد كرند غرب تا مشهد چقدر فاصله دارد؟!
عليرضا كيواني نژاد
ما توي راه هستيم، مي رويم جايي سمت بهشت زهرا. جايي كه كمك هاي مردمي به زلزله زدگان بم در آن انبار شده و فروخته مي شود. نقش ما با حفظ سمت دلال است. تا يادمان نرفته، ساعت 10 صبح است.
راننده آژانس مدام مي پرسد شما براي گرفتن چه گزارشي به آنجا مي رويد؟ از سر بي  حوصلگي گفتيم: انگار جشنواره محصولات بم در جايي برپاست. مي  رويم تا مطلبي تهيه كنيم. پيدا كردن آدرس براي او كه بچه همان  محل يا كمي آن طرف تر بود، زياد مشكل نبود. آدرس مي گفت كه بايد دنبال گاراژي بگرديم.
-بعد از شهرك بهشتي، نزديكي  هاي بهشت زهرا.
اين تنها آدرسي است كه از اين گاراژ داريم گاراژ يا بنگاهي با در ورودي تنگ و ترش و كوتاه. چند نفر دور يك پيت حلبي نشسته و با آتشي كه از آن زبانه مي كشد، خود را گرم مي كنند. راننده آژانس، سراغ دالان دار را مي گيرد. آنها - همان هايي كه دور پيت حلبي نشسته اند - به انتهاي راه اشاره مي كنند. جايي كه بوي بم هوا را تسخير كرده. جزئيات صحنه مو به مو راپرت تلفني است. كمك هاي ارسالي از مشهد، كردستان، كرند غرب، تهران، اصفهان و ... كه براي مردم بم فرستاده شده بود، در گوني هاي سفيد، اينجا انبار شده و انتظار خريداران و دلالان را مي كشند.
- لباس مي خواهيد يا والر؟
اين اولين جمله اي است كه بين ما و فروشنده اجناس رد و بدل مي      شود. مجبوريم خودمان را جاي خريداران جا بزنيم. سمت چپ ما، پر شده از بخاري وعلاءالدين؛ چراغ هاي نفتي و گازسوز كه پسر جواني مشغول توضيح دادن است: اينها را هم امروز آوردند. هرچي بخواهيد داريم. لباس زنانه و بچگانه، شلوار، كاپشن، فرش، پتو و ...
يك پژو 405 مشكي وارد گاراژ مي شود. راننده پژو در عقب را باز مي كند تا صاحب گاراژ - يا يكي از شركا- پياده شود. سرماي هوا، شايد هم باز بودن فضاي بنگاه يا گاراژ، سبب شده تا همه لبه پالتوها را بالا بدهند و مثل بوكسورها سرشان را بين شانه ها محصور كنند. پسرك، آرام به او مي گويد كه ما خريداريم و همين امروز پول مي دهيم  مردي كه از در عقب ماشين پياده شده، مي گويد: ببريدشان همه جنس ها را ببينند. وارد اولين سوله مي شويم. هزاران گوني سفيد كه با كاپشن و پتو پر شده انتظار خريداراني مثل ما را مي  كشند.
نگاهمان بايد خريدارانه باشد. بقيه هم از دفتر وسط گاراژ سرك مي كشند. به هر طرف كه نگاه مي كنيم، راه فراري نيست. اين سوله پشت همان محوطه اي است كه چرا غ هاي گازي و نفتي را انبار كردند.يكي از حاضران، از جيبش چاقويي درآورده، طناب گوني را پاره مي كند. پتوهايي كه مردم براي كمك به زلزله زده ها فرستادند از زير طناب مي زنند بيرون. آنها را ورق مي زنند تا خيالمان راحت باشد جنس بد نمي خريم. بين اين پتوها كاغذي جلب نظر مي كند كه با نوشته روي گوني، نزديكي و قرابت خاصي دارد. آرم هلال احمر پيداست؛ جمعيت هلال احمر سازمان جوانان، شهرستان كرند غرب
روي گوني هم كمابيش همين جمله نوشته شده، با يكي دو كلمه اضافه: اهدايي مردم كرند غرب . پسر جوان به محض اينكه كاغذ را لاي پتو مي بيند، آن را برمي دارد و پاره مي كند، اما حواسش نيست كه ما با دوربين تلفن همراه، قبلا اين تصاوير را ضبط كرديم. گوني دوم را باز مي كنند، باز هم پتو. سوله بزرگي است كه به گفته يكي از راننده ها ماهانه 800 هزار تومان كرايه اش است. تلفن همراه ما زنگ مي زند، البته به ظاهر. وانمود مي كنيم كه پشت خط، خريدار اصلي مي خواهد بداند چند كاميون جنس مي تواند از اين گاراژ تهيه كند. راننده اي كه در تمام اين لحظات، مثل يك بلد، همه چيز را برايمان توضيح مي دهد، مي گويد: بگو خيالش راحت باشد. ما 500 تن لباس را توي 2 تا سوله ريختيم. خودت بشمار ببين چند تا سوله داريم. و ما مي شماريم: يك، 2، 3، 4، 5 و 6.
مشغول چانه زدن هستيم كه چند خريدار ديگر هم مي  رسند. براي اينكه خودمان را بيشتر از آنها مشتاق نشان دهيم، با خريدار دروغين پشت تلفن، تماس مي گيريم و پيغام او را به گاراژدار مي رسانيم.
- همه را نقد مي خريم.
اما احتمالا آنها هم فهميده اند كه اين  كاره نيستيم، چون فورا باب مذاكره را با همان تازه واردها باز كرده و سيستم با دست پس زدن و با پا پيش كشيدن را پيشه مي   كنند. راننده آژانس مي   گويد: مهم نيست و مي   رود سروقت بقيه گوني ها. يك گوني عجيب و غريب پيدا مي   كند. طنابش شل شده و از لاي آن شيشه شير و سرپستانك بيرون مي   ريزد. پسر جوان دوباره مي   آيد داخل سوله. شيشه شيرها را با پا كنار مي   زند و مي   گويد: شرمنده، بين اجناس ما آشغال زياد پيدا مي   شود. اينها را بي   خيال شويد. چندتا از سرپستانك ها را برمي داريم، از اين سوله بيرون مي  رويم. روبه رويمان سوله ديگري است، 2 برابر بزرگتر. روي گوني ها را با برزنت پوشانده بودند تا كسي آنها را نبيند. اين گاراژ به خانه هاي اطراف مشرف است، پس نبايد جانب احتياط را از دست داد. مردي كه از پژوي مشكي پياده شده بود، با كتي مشكي روي دوش، آرام آرام به ما نزديك مي شود، مي گويد: اينجا لباس و شلوار، قاطي است. از مشهد رسيده. بارش حرف ندارد. مثل بار اصفهان نيست كه ناخالصي داشته باشد. جدا شده هم دارم، مثلا فقط شلوار. بگو چند كاميون مي خواهي و براي كجا؟ راستي اينها را براي كجا مي فرستي؟
- پنج كاميون جنس مي   خواهم، بلكه هم بيشتر. كاري نداشته باش كجا، فقط پولت را بگير و بشمار. مي  خندد. گوشه لپ من را مي كشد و مي گويد: تو گوش چه كسي را بريدي كه خودش خبر ندارد؟  !
گوني ها را از زير برزنت بيرون مي كشيم. يكي را به انتخاب باز كرده، جنس را مي بينيم. بيشترشان شلوار است و لباس گرم. روي گوني نوشته شده: مشهد - بيرجند بهتر بود مي نوشت: مشهد - گاراژ تهران سرش را مي خاراند. ما را با جنس ها تنها مي گذارد و مي رود توي دفتر.
گوني ها را باز مي كنيم. لباس ها اگرچه دست دوم هستند، ولي تميزند. روي همه گوني ها نوشته شده كه از كجا رسيده و به كجا مي رود. توي يكي از گوني ها، پرده توري گذاشته  اند. گوني هاي ديگري را از آن زير بيرون مي كشيم. سوز سردي مي آيد و نمي گذارد همه حواسمان به كار باشد، اما يك لحظه نزديك بود از ترس سكته كنيم. يكي از راننده ها دستش را گذاشت روي شانه ما. گفت: داداش، كارت كه تمام شد بيا آن طرف تر با هم حرف بزنيم. كمي آن طرف تر مي گويد: ما اينجا 2 نوع جنس داريم. همه را در مزايده خريديم. مزايده را سازمان هاي... و ... برگزار كرده بودند. خدا وكيلي بار خوبي خريديم. دوستت منظورش عكاس است مي گفت كه فرش هم مي خواهيد. هم دستباف داريم و هم ماشيني. اينجا فقط زيراندازها را آورديم. اگر فرش خواستي بيا دم مغازه.
مرد ادامه مي دهد: خيالت راحت باشد. اينها را در مزايده خريديم. 10 ميليون براي هر كاميون. حلال اندر حلال!  
گوني هاي ديگر را باز مي كنيم. هر سوله هزاران هزار گوني در خود جا داده. جالب است، روي يكي از گوني ها نوشته شده: بالشت، فرستاده از تهران!
بقيه سوله ها را هم مي گرديم و برمي گرديم به اولين سوله. خريداران تاز ه وارد مشغول چانه زدن بر سر قيمت چراغ نفتي ها شده اند: دانه اي 1200 تومان! همان راننده كه از فرش ها حرف مي زد، مي گويد: نگران نباش، اگر چراغ ها را خريدند، ما باز هم جنس داريم. هرچي براي بم فرستادند، آمده اينجا. البته اين را هم بگويم كه ما خريديم و بابتش پول داديم، ضرر هم كرديم. مثلا همين بار به گوني هاي ديگري اشاره مي كند كه كالايي سياه رنگ را پنهان كردند: كفش، بعد مي گويد: اين كفش ها قيمتشان تند است. فعلا تصميم نداريم بفروشيم. امشب چند تا كاميون ديگر هم مي رسد. جان مي دهد براي تاناكورا  .

مشكوك است 
پس از زلزله بم حجم كمك هاي مردمي آنقدر زياد بود كه حتي براي مسوولان جمعيت هلال احمر هم غير قابل تصور بود. شايد به همين دليل هنوز هم انبوهي از كمك هاي مردمي بلا استفاده در انبارها مانده است و به گفته دبير كل جمعيت هلال احمر، بر اساس دستور العملي به دفاتر جمعيت هلال احمر در ديگر استان ها اجازه فروش اين وسايل و اجناس دست دوم داده شده است.
اما گزارشگران ما انباري را يافته بودند كه علاوه بر اجناس دست دوم، اجناس نو نيز به فروش مي رسيد. با مسوولان هلا ل احمر گفت و گو كرديم، با نيروي انتظامي هم تماس گرفتيم. با توجه به گذشت نزديك به دو هفته از تهيه اين گزارش كه بنا به ملاحظاتي تا امروز چاپ نشد، انبار تخليه شده است. اما يك مقام مسوول در پليس امنيت كه از محل بازديد كرده بود به خبرنگار ما گفت: صاحبان كالاها مدعي هستند اجناس را از طريق مزايده از جمعيت هلا ل احمر مشهد خريداري كرده اند، اما به دليل مشكوك بودن ماجرا از آنان خواسته ايم مدارك اين مناقصه را براي بررسي تحويل نيروي انتظامي بدهند. گفتني است، پيگيري ماجرا از سوي پليس امنيت و به دستور فرماندهي نيروي انتظامي تهران بزرگ نشان از اهميت ماجرا دارد.

دكتر قوسيان دبير كل جمعيت هلا ل احمر
ما اطلا عي نداريم 
025389.jpg
اگرچه اين گزارش خواندني است، اما حرف هاي دكتر قوسيان، دبير كل جمعيت هلال احمر در مورد اين خبر خود حاوي نكات قابل تاملي است. وقتي از وي پرسيديم شما از اين حراج خبر داريد يا نه؟ در پاسخ گفت:
بنده اين ماجرا را پيگيري كردم. چند گزارش داشتيم از منطقه ورامين. وقتي بررسي كرديم، ديديم موضوع به زماني كه كمك ها به بم ارسال مي شد، برمي گردد.
چه موضوعي؟
انبارهاي بزرگي از والرها و لبا س هاي كهنه، وقتي بازرسي شد كمك هايي بود كه غير قابل استفاده بود.
يعني اجناس دست دوم به مردم بم تحويل داده نشد؟
نخير، 20 روز اول بنده خودم شاهد بودم مردم اين نوع كالاها را قبول نمي كردند و مي آوردند پس مي دادند و پتوي گلبافت درخواست مي كردند.
در مورد فروش كمك هاي مردم به بم در جاده بهشت زهرا نظرتان چيست؟
ما از اين قضيه خبري نداريم. امكان دارد مربوط به همان كاميون هايي باشد كه آن زمان سرقت شده بود يا به جاي اينكه اجناس جمع آوري شده به هلال احمر تحويل داده شود، توسط افراد سودجو تحويل گرفته شده بود. حتي امكان دارد اين افراد اين هدايا را به صورت قانوني خريداري كرده باشند.
از شما خريداري كرده اند؟
امكان دارد.
اين مجوز را كدام مرجع صادر كرده است؟! 
در مورد اجناس هدايا دست دوم مجوز فروش صادر شده است.
از طرف كدام مرجع؟! 
مجوز از جمعيت هلال احمر صادر شده است.
چه كسي اين اجازه را به شما داده است؟
چه كار مي كرديم؟! انبارهاي ما پر بود از لباس هاي دست دوم و غير قابل استفاده. بعد از عمليات امداد با هماهنگي ستاد حوادث غير مترقبه اجناس را تبديل به پول كرديم.
اما اجناسي كه ما ديديم، نو بودند. آيا كسي شيشه شير يا سرپستانك دست دوم هديه مي كند؟
اگر آكبند باشد، نه همچين چيزي نداريم. ما حتي چراغ والر نو كه به بم مي داديم، فتيله اش كه مي سوخت، مردم پس مي آوردند. حتي اجازه خواستيم اين اجناس را به مناطق محروم بفرستيم كه گفتند از نظر شرعي امكان اين كار نيست.
آيا نمي توانستيد از كمك هاي مالي داخلي و خارجي، جنس نو موردنياز را تهيه كنيد؟
كل كمك هاي داخلي و خارجي 26 ميليارد تومان بود، در حالي كه ما 56 ميليارد تومان امدادرساني كرديم. مابقي از اعتبار جمعيت بود.
اگر قرار نبود كمك ها به دست مردم بم برسد، چرا اين كمك ها را از مردم تحويل گرفتيد؟
بر اساس قانون ما متولي هستيم، اما در اين مواقع همه شروع مي كنند به جمع كردن؛ مسجد، بسيج، ادارات و سازمان ها و ... بنده خودم در زلزله رودبار هم بودم و ديدم كه مردم جنس كهنه قبول نمي كنند. احساساتشان جريحه دار مي شد. در همين بم يك نفر آمده بود، مي گفت: پتويي كه داده ايد پرز دارد، به من پتوي گلبافت بدهيد. در حالي كه پتو نو بود. هزاران كاميون به بم آمد. ما همه اين اجناس را تفكيك كرديم. البته هفته اول بسياري از كاميون ها مستقيما در خود شهر خالي مي شد.
ولي در همان زمان ما هم در بم بوديم و مي ديديم كه مردم نياز شديد دارند و توجهي به پرز پتوها نمي كردند.
ببينيد ما 50 واگن قطار جنس برديم و به مردم بم گفتيم بياييد ببريد. مردم بم نيامدند، اما مردم روستاها آمدند و بردند و ته مانده اش را از طريق مزايده فروختيم.
با توجه به گذشت يك دهه از تجربه رودبار، چرا اطلاع رساني نكرديد و باز هم كالاها را از مردم تحويل گرفتيد كه بعد بخواهيد با كمترين قيمت بفروشيد؟
روزهاي اول جاي اين بحث ها نبود. شايد من به همسرم بگويم كالاي دست دوم كمك نكن، اما او به طريقي مي خواهد كمك كند. نمي توانم بگويم نه.
با توجه به اينكه آرم هلال احمر روي اين بسته ها وجود دارد، آيا اين امكان وجود دارد اين اجناس كه بخشي از آن نو هستند، از طريق هلال احمر فروخته شده باشد؟
به هيچ عنوان. آن زمان خيلي از كاميون هابه سرقت رفت.
چه مقدار؟
من نمي دانم، اما زياد بود. احتمالا نيروي انتظامي مي داند. كاميون خود هلال احمر را دزديدند. امكان دارد موردي كه مي گوييد جزو سرقتي ها باشد، امكان هم دارد سازمان هاي ديگر جمع كرده و حالا دارند مي فروشند.
اين امكان وجود دارد؟
بله.
اگر جنس ها مال هلال احمر نيست و نو هم نيست، چرا آرم هلال احمر الصاق شده است؟
اين آرم ها در مبدا زده مي شود. ما قاطعانه مي گوييم شايد يك جفت يا 2 جفت كفش از هلال احمر بيرون برود، اما اينكه شما مي گوييد چند تن اصلا امكان ندارد، چون حساب و كتاب داريم. اگر آنطور كه شما مي گوييد برخي از اجناس نو و تفكيك شده بوده، به احتمال زياد اين اجناس سرقتي است.

ستون ما
اين پتو پرز دارد دست نزنيد!
اكبر هاشمي 
خبر سخت دردناك بود و باورش سخت مثل خود زلزله بم. قبل از ديدن عكس ها حداقل اميدوار بوديم خبر يك سوء تفاهم باشد، اما نبود. دو هفته براي انتشارش چه كنم كرديم و در نهايت برخلاف روال معمول قبل از چاپ با فرمانده نيروي انتظامي تهران بزرگ و سازمان هلال احمر مساله را در ميان گذاشتيم. هيچ كس خبر نداشت كه در حاشيه پايتخت، بخش هايي از كمك هاي مردمي به بم توسط دلالان حراج شده است. امروز كه اين يادداشت را مي نويسم ماموران نيروي انتظامي به محل حراج رفته اند، اما همه چيز جارو شده . حتي اگر جارو هم شده باشد، در مصاحبه مان با دبير كل جمعيت هلال احمر، چيزهايي گفته شده كه تا به حال نشنيده بوديم. ضمن ارج نهادن به تلاش هاي سازمان هاي امدادرسان و در راس آنها جمعيت هلال احمر ايران، نكاتي چند براي تنوير افكار عمومي مطرح مي شود. حرف هايي كه بايد همان ديروز كه ماجرا و هواي بم گرم بود زده مي شد، نه امروز كه همه چيز سرد شده و سرما در بم دارد استخوان مي تركاند.
در گفت وگوي تلفني كوتاهي كه با دكتر قوسيان دبير كل جمعيت هلال احمر داشتم پايين صفحه را بخوانيد وي اعلام كرد فروش اين اقلام هيچ ارتباطي به اين جمعيت ندارد، اما براي اولين بار خبر داد كه بخش اعظمي از كمك هاي مردمي به بم به علت دست دوم بودن، هرگز به مردم بم تحويل داده نشده و از طريق مناقصه يا بازگذاشتن درهاي واگن به ثمن بخس فروخته شده. در توجيه مطلب، اين مقام مسوول مي گويند: بنده خودم شاهد بودم كه يك بمي، پتويي را آورده بود و مي گفت اين پتو پرز دارد، من نمي خواهم. به من پتوي گلبافت بدهيد.
وقتي مي گوييم باورش برايمان سخت است به همين دليل است كه متاسفانه يا خوشبختانه ما نيز شب اول زلزله در بم بوديم و ديديم كه خانواده ها و امدادگران سراسيمه به دنبال پتو به جاي برانكارد براي انتقال اجساد عزيزانشان بودند. هنوز هم هر وقت مي خواهم لقمه ناني بخورم بي اختيار بسته هاي ناني كه به آسمان پرتاب مي شدند را به ياد مي آورم و انگار آن دست ها كه به آسمان بلند بودند، گلويم را مي فشارند، به سختي. باورش سخت است، چه، هنوز فريادهاي آن برادر كه نگاه ها را از جسم رنجور بي نفس خواهرش دور مي كرد به ياد دارم. فريادي كه با دادن يك پتو خاموش شد؛ همان پتوي پرزدار.
يكم: چرا هلال احمر كمك هاي مردمي، حتي دست دوم، را به مردم بم تحويل نداد؟ چگونه مي شود باور كرد كه وقتي درهاي 50 واگن قطار باز گذاشته مي شود، مردم شريف روستاهاي كرمان همين اجناس دست دوم را با خود مي برند؟ كاري كه اگر در پايتخت هم شود، همان نتيجه را دارد، اما مردم مصيبت زده بم آن را رد مي كنند! آن هم در آن شرايط اضطراري و وخيم.
دوم: باز هم دبير كل جمعيت هلال احمر مي فرمايند: ما اين تجربه را در زلزله رودبار هم داشتيم، مردم اجناس كهنه را از ما قبول نمي كردند، چرا پس از گذشت يك دهه از زلزله رودبار، مسوولان اين جمعيت به مردم اطلاع رساني نكردند كه در اين مواقع اجناس دست دوم هديه نكنند تا امروز شاهد حراج آن باشند؟ آن هم هدايايي كه اگرچه دست دوم است، اما برخي آن را به سختي تهيه و با يك دنيا عشق هديه كرده اند. آنچه ديروز جمعيت هلال احمر به صورت قانوني به عنوان جنس يا همان كالاي دست دوم فروخته  تا به گفته خود، انبارها را پاكسازي كند و آنچه امروز دلالان در حاشيه تهران به نام جنس دست دوم، فله اي مي فروشند، جنس دست دوم نيست؛ عشق است، عشق.

|  آرمانشهر  |   ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  طهرانشهر  |   محيط زيست  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |