پنجشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۵۸۳
خليج فارس در منابع منتسب به علماي عرب
اسناد محكم و مستدل 
به طور كلي عظمت و وسعت سرزمين آبادان پارس در منابع عربي به عنوان دليلي براي توجيه تسميه درياي پارس اقامه شده است
025476.jpg
مستدل ترين آثار عربي در انتساب درياي جنوب ايران به سرزمين پارس، تركيب خليج فارس را به كار مي گيرند و بحر فارس را تقريبا به دست فراموشي سپرده اند
پيروز مجتهد زاده
در قرن حاضر با توسعه معلومات جغرافيايي، همراه با چاپ نقشه هاي بسيار به زبان هاي مختلف، تركيب خليج فارس مورد استعمال جهاني پيدا كرده است و از اين نظر قرن بيستم را قرن استفاده از تركيب خليج فارس مي توان دانست، قرني كه تركيب مذكور در تمام زبان هاي زنده عالم رسوخ و گسترش پيدا كرده و به طور كلي جاي تركيب قديمي بحر فارس را گرفته است، چنانكه:
در انگليسي Persian Gulf، در فرانسهGolfe Persique ، در فارسي خليج فارس، در روسي Persidski Zaliv، در تركيFarsi Korfozi، در ژاپني Perusha Wan و به همين نسبت به اندك تغييري در تقدم و تاخر اجزاي تركيب، در همه زبان هاي دنيا جاي دارد.
در آثار عرب زبان نيز بحر فارس قديم جاي خود را به الخليج الفارسي امروز داده و در آثار پراهميتي كه در اين قرن به زبان عربي تاليف و چاپ و منتشر شده است، تركيب بحر فارس به دست فراموشي سپرده شده و در بيشتر آنها تركيب الخليج الفارسي در انتساب اين دريا به سرزمين فارس به كار گرفته شده است. چنانكه دانشمند شهير عرب، جرجي زيدان در صفحه 43 جلد دوم از كتاب پرارزش تاريخ التمدن الاسلامي، ضمن بيان ابعادي كه بحر فارس در نظر جغرافيانويسان قديم داشت، استفاده از آن تركيب را به قرون سوم، چهارم، پنجم و ششم هجري منتسب دانسته و تعبير امروزي نام دريايي جنوب ايران را خليج فارس مي داند.
جرجي زيدان مي  گويد: بحر فارس - ويراد به عندهم كل البحور الميحطه ببلاد العرب من مصب ماءدجله في العراق الي ايله فيدخل فيه مانعبر عنه اليوم بخليج فارس و بحرالعرب و خليج عدن و البحر الاحمر و خليج العقبه... الخ.
يعني:
درياي فارس - نزد آنان متقدمين همه درياهايي كه سرزمين هاي عرب از مصب آب دجله گرفته تا ايله را احاطه مي كند، به عنوان درياي فارس تعبير مي شده و از آن جمله است آنچه را كه ما امروز از آن به خليج فارس و درياي عرب و خليج عدن و درياي سرخ و خليج عقبه تعبير مي كنيم.
امروز مستدل ترين آثار عربي در انتساب درياي جنوب ايران به سرزمين پارس، تركيب خليج فارس را به كار مي گيرند و بحر فارس را تقريبا به دست فراموشي سپرده اند. از جمله معروفترين دائره المعارف دنياي عرب يعني المنجد كه به عنوان سندي محكم قابل استفاده است، در تسميه درياي جنوب ايران از تركيب خليج فارس استفاده مي كند. به عنوان مثال در صفحه 66 قسمت الادب و العلوم اين كتاب چاپ نوزدهم - بيروت 1966 درباره بحرين آمده است.
البحرين: مجموعه جزربالقرب من شاطي الغربي للخليج الفارسي 000/115 اكبرها جزيره المنامه... الخ.
يعني:
بحرين مجموعه جزايري است واقع در نزديكي سواحل غربي خليج فارس 000/115 و بزرگترين آن جزيره منامه نام دارد...الخ.
گذشته از تاليفات، در ترجمه هاي قرن حاضر نيز استفاده از تركيب مذكور مرسوم است و ما در اينجا به عنوان نمونه از دو نقشه كه در سالهاي اخير به عربي ترجمه و منتشر شده است، ياد مي كنيم:
در ترجمه شماره اول كتاب تاريخ تمدن ويل دورانت به عربي توسط دكتر زكي نجيب محمود - چاپ قاهره 1965 - تركيب خليج فارس به كار رفته است.
همچنين در ترجمه كتاب المسوعه العربيه الميسره نوشته دانشمند شهير صبحي عبدالكريم، ترجمه به عربي، محمد شفيق غربال، چاپ قاهره 1965، تركيب خليج فارس مورد استفاده قرار گرفته است.
محمد عبدالكريم صبحي نيز در كتاب پرارزش دانش كارتوگرافي علم الخرائط در نقشه هايي كه با ترجمه عربي نقل كرده است، درياي جنوب ايران را اغلب الخليج الفارسي نام نهاده است، جز در چند مورد كه تركيب بحر فارس را به كار گرفته است. همچنين دكتر انيس فريجه در ترجمه كتاب تاريخ اعراب نوشته دكتر فيليپ حتي -چاپ بيروت 1969 - نيز تركيب خليج فارس را به كار گرفته است.
چنان كه مشاهده شد در آثاري كه در نيمه دوم قرن بيستم به عربي ترجمه و نشر شده، در انتساب درياي جنوب ايران به سرزمين فارس، تركيب خليج فارس بيشتر به كار رفته است. در حالي كه در ترجمه هاي نيمه اول قرن حاضر و اوايل نيمه دوم، گاه از تركيب بحر فارس نيز استفاده شده است، براي مثال نقشه اي در دست داريم از كتاب جغرافياي تاريخي پرارزش كي لسترانج بلدان الخلافه الشرقيه ترجمه شده به عربي از بشير فرنسيس و كوركيس عواد - چاپ بغداد 1954 - كه اين حقيقت را به وضوح آشكار مي سازد.
در اين نقشه كه از كتاب قصه الحضاره تاليف ويل دورانت ترجمه به عربي دكتر زكي نجيب محمود - چاپ قاهره 1965 - اقتباس شده است، منطقه ايران و بين النهرين و جنوب تركيه و سوريه و قسمتي از خليج فارس نمايش داده شده كه محل تمدن هاي قديم اين مناطق است.
دو نقشه بسيار معتبر از كشورهاي كويت و عراق نيز در دست است كه درياي جنوب ايران و جنوب شرقي عراق را در سالهاي اخير، خليج فارس نامگذاري كرده است و اين دو نقشه در عين حال نشان دهنده آن است كه تركيب بحر فارس از سالهاي ميانه نيمه دوم قرن حاضر به كلي فراموش شده است. اول نقشه اي است از دائره المعارف مشهور و بسيار معتبر و پرارزش المنجد، چاپ نوزدهم بيروت 1966 .
دوم نقشه اي است از دائره المعارف اقتصادي لبناني به نام الدليل التجاري للشرق الاوسط 1971 - 1972 تجاره - صناعه زراعه 1969 الي۱۹۷۱ الناشره ايفيت شكري كرم صاحب. الدليل التجاري للبشرق الاوسط، چاپ بيروت 1972.
دليل علماي عرب در نسبت دادن خليج فارس به سرزمين فارس 
گذشته از آنچه كه در دو فصل پيشين، درباره پيگيري علماي عرب از قرون اوليه اسلامي نسبت به برداشت جغرافيايي ايرانيان باستان در دوگانه دانستن درياهاي دروني گيتي درياي پارس و درياي روم، گفته شد، همچنين آثار عربي منابع مهمي را در آشنا ساختن ما با اين حقيقت كه دانشمندان عرب توجيهي محلي نيز براي اين ناميدن داشته اند، به دست مي دهند. منابع ياد شده، بيش از منابع موجود در هر فرهنگ ديگري، از خليج فارس و دليل تسميه آن سخن دارند.
به طور كلي عظمت و وسعت سرزمين آبادان پارس در منابع عربي به عنوان دليلي براي توجيه تسميه درياي پارس اقامه شده است. چنان كه يونانيان باستان نيز در مراودات دريايي و ارتباطات سياسي خود با اين سرزمين، به دليل همين عظمت، وسعت و پيشرفت بود كه درياي مزبور را بدان منسوب و موسوم كردند. براي مثال از منابع عربي ذكر مي شود:
ابوعبدالله زكريابن محمدبن محمودالقزويني متوفي به سال 682 هجري كه از علماي برجسته اسلامي است، در كتاب معروف آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ گوتينگن 1848 ميلادي در توجيه تسميه منطقه فارس و درياي منتسب بدان و همچنين در اهميت سرزمين فارس، چنين گويد:
الناحيه المشهوره التي يحيط من شرقها كرمان و من غربها خوزستان و من شمالها مفازه خراسان و من جنوبها البحر، سميت بفارس بن الاسوربن سام بن نوح، عليه السلام... و رجاء في التواريخ ان الفرس ملكواامرالعالم اربعه آلاف سنه. كان اولهم كيومرث و آخر هم يزدجرد بن شهريار الذي قتل في وقعه عمربن خطاب بمرو، فعمر والبلاد و انعشو العباد.
يعني:
سرزمين مشهوري كه شرق آن را كرمان و غربش را خوزستان و شمالش را استان خراسان و جنوبش را دريا احاطه كرده است، به نام فارس بن اسورابن سام بن نوح، عليه السلام ناميده مي شود... و در تاريخ آمده است كه همانا ايرانيان 4هزار سال بر امور عالم پادشاهي كردند. اول آنها كيومرث بود و آخرشان يزدگرد فرزند شهريار كه در محاربه عمربن خطاب در مرو به قتل رسيد، آنان سرزمين ها را آبادان كردند و بندگان را بهره مند ساختند.
ابوعلي احمدبن عمر معروف به ابن رسته در صفحه 84 جلد هفتم كتاب الاعلاق النفيسه كه در سال 290 هجري تاليف شد، مي گويد:
فاماالبحرالهندي يخرج منه خليج الي ناحيه فارس يسمي الخليج الفارسي.
يعني:
اما از درياي هند خليجي بيرون مي آيد به سمت سرزمين فارس كه آن را خليج فارس مي نامند.
تركيب اين جمله به گونه اي است كه با ظرافت خاصي، علت اين تسميه را به سمت سرزمين فارس قرار گرفتن آن دريا ذكر مي كند.
اما الطاهربن مطهرالمقدسي، معروف به بشاري در صفحه 18 كتاب احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم چاپ ليدن 1906، شرحي مفصل در اين باره آورده و علت اين تسميه را با دقت بيشتري مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي دهد و مي گويد:
فان قيل لم جعلت بحار الاعاجم من السبعه بعد ماقلت ان الله خاطبهم بمايرفونه فالجواب فيه و جهين احد هما ان العرب قد كانت تسافر الي فارس الاتري ان عمربن الخطاب رضه قال اني تعلمت العدل من كسري و ذكر خشيته وسيرته والاخران من سار الي هجرو عبادان لابدله من بحر فارس و تيزمكران اولاتري الي اكثر من الناس يسمونه الي حدودالمين بحر فارس و ان اكثر صناع المراكب و ملاحهيافرس و هومن عمان الي عبادان قليل العرض. لايجهل المسارفيه...الخ.
يعني:
اگر گفته شود برا ي چه درياهاي عجم را هفتگانه دانسته اي منظور از درياي هاي هفتگانه فارس عبارت است از: خليج فارس، درياي قلزم، درياي يمن، درياي حبشه، درياي زنگ، درياي هند و درياي چين كه در آثار مختلف از آنها نام برده مي شودبعد از آنكه چنين گفتي، خداوند خطاب به آنها فرموده به آنچه را كه خود مي شناسند آن را اشاره به آيه بيستم از سوره مباركه الرحمن قرآن مجيد كه گويد: خداوند دو دريا را روانه كرد. وابن الفقيه و شهاب الدين احمدالنويري آن دو دريا را به درياي فارسي و درياي روم معرفي كردند. جواب آن از دو جهت است، يكي اينكه اعراب كه به فارس سفر مي كرده اند، نمي ديدند مگر آنچه را عمربن خطاب گفته است: همانا من دادگري را از كسري آموخته ام منظور انوشيروان عادل است و ياد مي كند از شكوه او و نيكي اخلاقش. ديگر اينكه اگر كسي به هگر و آبادان بخواهد برود، ناچار است از درياي فارس و كرمان و تيزمكران بگذرد و آيا نمي بينيد كه بيشتر مردم آن دريا را از حدود يمن، بحر فارس مي نامند و بيشتر كشتي سازان و كشتيرانان آن ايراني هستند و آن دريا از عمان تا آبادان است با عرض كم و مسافر در آن ناپديد نمي شود.
و بالاخره ابوالقاسم بن محمدبن حوقل در كتاب صوره الارض در چگونگي تسميه درياي فارس و خليج فارس دقت بيشتري به خرج مي دهد و در صفحه 244 فصل فارس با صراحت تمام مي گويد:
و قدتكرر القول بان بحر فارس خليج من البحر المحيط في حدالصين و بلدالواق و هوبحريجري علي حدود بلدان السند و كرمان الي فارس فينسب من بين سائرالممالك التي عليه الي فارس. لانه ليس عليه مملكه اعمر منها و لان ملوك فارس كانواعلي قديم الايام اقوي سلطانا، و هم المستولون الي يومنا هذا علي ما بعد و قرب من شطوط هذاالبحر ولانا لانعلم في جميع بلدفارس و غيرها سفنا تجري في بحر فارس فتخرج عن حد مملكتها و ترجمع جلالتها و صيانتها الاالفارس 
يعني:
به طور مكرر گفتم كه درياي پارس، خليجي از بحر محيط اقيانوس كناري در حد چين و شهر واق است و اين دريا از حدود بلادسند و كرمان تا فارس ادامه دارد و از ميان ساير ممالك به نام فارس ناميده شده است، زيرا فارس از همه كشورها آبادتر است و پادشاهان آنجا در روزگاران قديم سلطه بيشتري داشتند و هم اكنون نيز بر همه كرانه هاي دور و نزديك اين دريا تسلط دارند و ما در همه، بلاد ديگر، كشتي هايي را كه در درياي فارس حركت مي كنند و از حدود مملكت خود خارج مي شوند و با جلال و مصونيت برمي گردند، نمي شناسيم، مگر آنكه از فارس است.
برگرفته از كتاب نام خليج فارس در درازناي تاريخ

بيرون از چارچوب
025464.jpg
رضا شريف
ساختماني از اولين روزهاي تهران جديد
خيابان سعدي را رو به جنوب مي رويد. پايين تر از چهارراه مخبر الدوله، ساختماني به نام ساختمان سينگر به چشم مي خورد كه از جمله نخستين بناهايي است كه در تهران از سنگ ساخته شدند. در اين بنا، زواياي معماري مدرن به چشم مي خورد و نماي بنا با طرحي ساده همچنان نشان كارخانه سينگر را در گذر تاريخ پر فراز و نشيب بر پيشاني سفيد خود حك كرده است. به عقب برمي گرديم. هنوز تهران شكل شهر جديد را به خود نگرفته است، اما نشانه هاي آن كم كم در حال شكل گيري است. دوران حكومت پهلوي اول است. ماركوف كه مهندسي اهل روسيه است بنايي را شروع به ساخت مي كند. ساختمان سينگر شكل مي گيرد. در واقع ساختمان سينگر از جمله بناهاي تاريخي به جاي مانده از سالهايي است كه هنوز تهران را دود و آهن و سيمان تسخير نكرده بود. اين بنا در قالب يك ساختمان با كاركرد صنعتي در ازدحام و هياهوي خيابان سعدي همچنان با پيكري سفيد خود را نشان مي دهد.
گفته مي شود شهرداري قصد خريد اين ساختمان را دارد و سازمان ميراث فرهنگي به منظور جلوگيري از تخريب اين بناي تاريخي، مشغول تهيه مدارك ثبتي براي ساختمان سينگر است.
025467.jpg
احياي گذرها
تهران قديم از محلات مختلفي تشكيل شده بود كه هر يك براي خود هويت خاصي داشتند. اين محلات گاه آنچنان مستقل بودند كه هر يك از ساكنان آن مي توانست براي سالها و بدون مراجعه به محله ديگر به زندگي خود ادامه دهد، اما هر چه باشد اين محلات نمي توانستند كاملا جداي از هم باشند. به همين جهت گذر يكي از پديده هاي مهم شهر تهران شد. اين گذر، نقشي كه ايفا مي كرد آن بود كه محلات را به هم متصل مي ساخت. در واقع گذرها معابري بودند كه محلات گوناگون شهر قديم را به هم پيوند مي دادند. از گذرهاي معروف تهران كه تا امروز هم نام آنها بين مردم رواج دارد مي توان به گذر امامزاده يحيي، گذر تقي خان، گذر حمام خانم، گذر حمام ميرزا ولي و گذر حمام نواب اشاره كرد. در كنار اينها گذرهاي دانگي، دباغخانه، سرپولك، قلي، مروي، مستوفي، مهدي موش، ميرزا محمود وزير، نوروزخان و لوطي صالح نيز از گذرهاي قديمي تهران به شمار مي رود.
بازسازي و ترميم برخي از اين گذرها در دستور كار مراكز ذي ربط قرار دارد كه گذر مستوفي يكي از همان هاست. گرچه مدتي است فعاليت كارگاه مرمت سازي اين گذر به دليل مشخص نبودن مالكيت يك باب مغازه واقع در بخشي از اين گذر متوقف شده است.
025461.jpg
تخريب خانه تاريخي نوه كمال الملك
مسوولان مي توانستند با ثبت به موقع اين خانه تاريخي معين فر در فهرست آثار تاريخي كشور، مانع تخريب اين بنا شوند. خانه تاريخي معين فر، نشانه هايي از معماري سبك رومي را در خود جاي داده است.
چندي پيش و به دنبال اقدام مالك در فروش خانه تاريخي معين فر به سازمان اوقاف و امور خيريه استان تهران، عمليات تخريب بنا به منظور گسترش عرصه مسجد فائق آغاز شد و اگرچه به منظور جلوگيري از اين اقدام، كارشناسان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري طي دو روز اقدام به تهيه مستندات ثبتي اين اثر تاريخي كردند اما با وجود ضرورت ثبت اين اثر، يك ماه ونيم پس از ارسال مدارك ثبتي، شوراي ثبت سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري، مدارك موجود در پرونده را ناقص خواند و ثبت اين خانه تاريخي در فهرست آثار ملي، به تعويق افتاد.
كارشناس ميراث فرهنگي و مسوول تهيه پرونده ثبتي خانه تاريخي معين فر در اين باره گفت: درخانه تاريخي معين فر كه به گفته اهالي محل منسوب به نوه كمال الملك است، تلفيقي از معماري ايراني و اروپايي به چشم مي خورد كه با توجه به ارزش هاي تاريخي و معماري بنا، ثبت فوري بنا الزامي به نظر مي رسد.
موسوي، كارشناس ميراث گفت: به منظور آگاه كردن اعضاي شوراي ثبت سازمان براي تعجيل در ثبت اين خانه تاريخي، عكسي كه تخريب بنا توسط يك كارگر كلنگ به دست را نشان مي داد، ضميمه پرونده ثبتي بنا شد، اما با گذشت يك ماه و نيم از ارسال مستندات ثبتي، شوراي ثبت، پرونده ثبتي خانه معين فر را فاقد پلان دانست و آن را به عنوان يك اثر شاخص تاريخي در فهرست آثار ملي كشور جاي ندا د.

ديروز - امروز
مجلس سنا
025470.jpg
025473.jpg
مجلس سنا كلا 7 دوره تقنينيه داشته است. اولين دوره مجلس سنا همزمان با شانزدهمين دوره مجلس شوراي ملي در 20 بهمن 1328 در تالار مجلس شورا گشايش يافت اما در سال 1331 ش، هنگام مبارزات ملي شدن صنعت نفت و قطع روابط سياسي با انگليس و همچنين مخالفت مجلس سنا نسبت به انتخاب مجدد مصدق به نخست وزيري و سياست  وي در زمينه نفت، دكتر مصدق درصدد انحلال مجلس سنا برآمد و از ورود سناتورها به عمارت مجلس شوراي ملي در بهارستان جلوگيري شد، به طوري كه سناتورها جلسه خود را در منزل نظام السلطنه مافي تشكيل دادند.بدين ترتيب مجلس سنا تعطيل و پس از كودتاي 28 مرداد 1332 دوباره تشكيل شد.
سناتورها به اين فكر افتادند كه هر چه زودتر محل اختصاصي جهت مجلس سنا در نظر گرفته شود. بدين منظور برخي از سناتورها با تلاش بسيار و با موافقت محمدرضا پهلوي، كاخ عليرضا پهلوي را خريداري كردند و به مجلس سنا اختصاص دادند و در اسفند 1333 به بعد جلسات سنا در آنجا تشكيل شد ولي چون در كاخ جديد نيز محل مناسبي براي ادارات، كتابخانه و ساير تشريفات مربوطه وجود نداشت، تصميم گرفته شد ساختمان جديدي در كنار كاخ عليرضا احداث شود و تا سال 1357 اين ساختمان جهت جلسات مجلس سنا استفاده مي  شد.

حكايت
025479.jpg
اولين پانتوميم شجاعانه بود
يك سال پس از انقلاب مشروطيت، سال 1325 ه. ق، خيابان ظهير الدوله. تهران براي اولين بار نمايش پانتوميم را تجربه كرد.
پرده بالا مي رود، محمد علي شاه كه از هر حيث مانند خودش بوده، روي تخت سلطنت آرميده و يك جنازه در چند قدمي تخت روي زمين دراز كشيده. در اين موقع پيشخدمت به شاه خبر مي دهد كه سفير انگليس آمده و پروانه شرفيابي مي خواهد. شاه اجازه داده، سفير وارد و به سوي شاه رفته زانوي او را مي بوسد و مطلب خود را آهسته بدون اينكه كسي بشنود چنان كه قاعده فانتوم است به عرض مي رساند. پيداست كه شاه درخواست او را پذيرفته كه سفير بسيار شنگول شده، به سوي جنازه رفته و كلاه او را برداشته، از در بيرون مي رود.
طولي نمي كشد كه پيشخدمت آمدن سفير روس را به شاه عرض مي نمايد، اجازه شرفيابي مي دهد و سفير روس بسان همكارش شرفياب و پس از نجوا خندان شده، به جنازه نزديك گشته، كفش او را درآورده و بيرون مي رود. به همين سان كسان ديگر از نمايندگان خارجه و بزرگان داخله شرفياب، هر يك چيزي از لباس و آنچه در جنازه يافت مي شد، برداشته و مي روند. سرانجام جنازه برهنه و از هستي ساقط مي گردد. پس چند نفر از وطن پرستان و خيرخواهان دولت و ملت آمده اجازه شرفيابي مي خواهند و شاه را از خواب خرگوشي بيدار و جنازه را كه نقش ايران بوده نشان مي دهد كه چگونه برهنه و ناتوان گرديده و مي فهمانند كه اگر شاه پشت به پشت او دهد، به ياري يكديگر دفع دشمن بدخواه توانند كرد. شاه متنبه شده و برمي خيزد. جنازه نيز اندام راست كرده به شاه دست مي دهد. هر دو پشت ها را به هم داده، در اين هنگام همان اشخاص كلاهبردار و لخت كن ظاهر مي گردند. اين بار ديگر شاه هوشيار و نيرومند است. از يك طرف او، از سوي ديگر وطن، با مشت و لگد يغماگران را دور مي سازند، پرده مي افتد.
اين اولين پانتوميم در ايران بود. آنچه گفتني است اينكه واقعيت ها آنگونه كه در اين نمايش آمد، پيش نرفت و محمدعلي شاه در مقابل ملت ايستاد. اما شاه حتي اين نمايش را طاقت نياورد و مي گويند بسياري از تماشاگران اين نمايش پس از ديدن آن، مورد تعقيب و سرزنش شاه قرار مي گيرند. حتي روايتي هست كه انگيزه به توپ بستن خانه ظهير الدوله را اجراي همين نمايش مي دانند، چرا كه نويسندگي آن را به ظهير الدوله نسبت مي دهند.
لقمه هاي كوچك و تحفه هاي چرب 
در يكي از دوشنبه هاي خدا كه مثل باقي روزها خورشيد و آسمان و زمين كار متداولشان را انجام مي دادند، همه چيز عادي بود به جز خلق و خوي مردي كه شمشير مرصع را در دست داشت و در سرسراي قصر، تند تند قدم مي  زد. او به القابي كه هفته پيش با دست و دلبازي به چند نفر بخشيده بود، فكر مي كرد و از سنگيني هزينه شخصي خودش دلخور بود. او خوب مي دانست كه مناصب و مشاغل و القابي كه به اين و آن مي بخشيد، چه قيمتي داشت و تا كجا مي توانست به اسكناس تبديل شود. او واگذاري اين خصوصيات مادي و معنوي را تنها به درباريان و شاهزادگان منحصر نكرده بود، دايره را بازتر گرفته بود تا وابستگان به اعيان و اشراف نيز از فيض مقامات لشكري و كشوري، آبي زير پوستشان بدود و براي مثال طعم واليگري و مستوفي گري را بچشند، اما اين بذل و بخشش مهم نبود. آنچه اهميت داشت همين دوشنبه بود كه با فهرست سنگين هزينه هاي شخصي اش شروع شده بود و او را عصبي و بي تاب كرده بود.
ناصرالدين شاه خيال نداشت بند كيسه را شل كند. دوباره وضعيت را مرور كرد. آنها كه به آب و ناني رسيده بودند، علاوه بر پرداخت حق البوق هايشان، همواره پيشكش ها و تقديمي هاي چاق و چله اي به او مي رساندند كه ظاهرا افاقه نكرده بود. پس بايد راه ديگري را مي آزمود؛ ديدار و بازديد از آنها كه توانايي تقديم تحفه هاي دندانگير را داشته باشند. اين چنين بود كه ترفند گفته شده خيلي زود جا افتاد و جواب داد و به صورت رسم درآمد.
ديدارها به دو شكل سر و صورت مي گرفت. در منزل برخي شخصيت ها به توقف كوتاهي اكتفا مي شد و كار به سرانجام مي رسيد، اما شيوه دوم توقف سر صبري بود كه با صرف غذا و پذيرايي همراه مي شد. در شيوه دوم آشپزهاي مخصوص دربار با نظارت پيشخدمت ها به پخت و پز مي پرداختند. در واقع يك فوج آشپز، وردست، خدمتكار و پادو از دربار به سوي خانه اي كه شخص اول مملكت ميهمان آن بود، سرازير مي شدند و سفره رنگين را به خرج ميزبان مهيا مي ساختند تا ناصرالدين شاه سر سفره نمايان شود.
اين ترفند سالانه چندين بار آزموده مي  شد و قرعه به نام وزيران و رجال برجسته مي  افتاد. در هر يك از اين ملاقات ها، از جايي كه ناصر الدين شاه پا بر زمين مي  گذاشت تا آنجا كه پا سست مي  كرد و مي  نشست روي زمين، شال هاي گرانبها پهن مي  كردند و همه چيز در التهاب و هيجان مي  گذشت، در اين زمين از افتخاراتي كه نصيب ميزبان مي  شد لقمه اي بود كه شاه با دست خود نصيب ميزبان مي  كرد و بديهي است كساني كه مشمول چنين عنايتي مي  شدند از فرط شعف بايد به  آورنده لقمه پيشكش مي  دادند. اما پول ها، پيشكش ها و درآمدهاي متفرقه اي كه به صندوق هاي سلطنتي ريخته مي  شد به دو بخش مستقل تفكيك مي  شد. ناصرالدين شاه سهم شخصي خود را كنار مي  گذاشت و از مازاد آن سهم وزرا و هزينه هاي ارتش و ساير وزارتخانه ها و باقي امور شكل مي  گرفت.
با اين همه بايد گفت در روزي مثل همان دوشنبه بود كه شاه فهميد مي  تواند از باز خريدن جان محكومان، تبعيدي ها و كساني كه به مرگ محكوم مي  شوند هم پولي به چنگ آورد. چنين بود كه اين راه هم به  راه هاي قبلي اضافه شد و خيلي زود جا باز كرد، اما آن شمشير مرصع دوباره در پنجه ها فشرده شد و صداي عصبي چكمه ها در تالار بزرگ دربار پيچيد. سنگيني هزينه هاي شخصي دلخوري آورده بود.

طهرانشهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |