مي رود طرف تلويزيون۱۴ اينچ. در شيشه اي ميز تلويزيون را باز مي كند و كنترل ريسور ماهواره را در دست مي گيرد. اينجا به همه چيز شبيه است حتي به هتل يا يك خانه در ميان هزاران بناي شهري، اما به تنها چيزي كه نمي آيد يك چادر عشايري است
سعيده امين
بفرماييد چاي. نشستيم تا در چادر بي رياي حاج علي آقا طعم چاي ذغالي عشاير را بچشيم. هوا سرد بود و پرده چادر افتاد تا گرماي چادر به بيرون نرود. گل هاي زرد و صورتي روي زمينه قرمز رنگ قالي انگار كه از گرماي جانبخش چادر زنده شده باشند سراسر فضاي چادر را پوشانده بود. گبه ها از پشتي آويخته و چند گليم جلوي درگاهي پرده چادر افتاده بود. صداي تق و تق تركيدن زغال ها از توي منتقل گداخته به گوش آدم هاي ماشيني شهر كه ميهمان عشاير بي رياي استان فارس بودند بسيار دلنواز مي نمايد. چاي تازه دم و بوي ذغال نيم سوخته. تيرك هاي چوبي از جاي جاي چادر علم شده است. بافت هاي منگوله اي آويزان شده شكلي سنتي به فضاي چادر بخشيده است. زن عشايري با دامن گلدار و چين دارش با موهاي فرق از وسط و چارقدي تميز در حالي كه با دست كودك چند ماهه اش را مي خواباند گوشه چادر نشسته است. حاج علي آقا در حالي كه مدام ميهمانان را به خوردن و نوشيدن دعوت مي كند از داخل جيب كتش يك سيگار خارجي را بيرون آورده و يكي تعارف ميهمانان مي كند. به جاي اينكه روي منقل تا شده و سيگار را روشن كند، فندك خارجي اش را با ژست خاصي كه چندان به مردان ايلياتي نمي خورد روشن مي كند.
صداي توقف اتومبيل مي آيد و پسر جواني با شلوار جين و تي شرت قرمز رنگ پرده را بالا مي زند. آقا گوسفندات رسيد
از كنار پرده خودروي وانت دودي رنگ كه حدود 20 راس گوسفند را بار زده معلوم مي شود. جوانكي كم سال تر در حالي كه در دستش يك بسته نان لواش داخل يك نايلون زرد رنگ پيچيده شده وارد مي شود و يكراست مي رود سراغ مادر. بفرماييد، نان ها تازه است. عجيب است، مگر عشاير ما خود نان پخت نمي كنند؟
بهجت خانم همسر حاج علي آقا است كه حدود 35 سال سن دارد و دو دختر و يك پسر.
مي گويد: ديگر كسي نان نمي پزد، كار دارد، فرصت مي برد و بيشتر از همه وقت پسرك كه غلامرضا نام دارد نان را به دست مادرش مي دهد و يكراست مي رود طرف تلويزيون 14 اينچ.
اينجا به همه چيز شبيه است حتي به هتل يا يك خانه در ميان هزاران بناي شهري، اما به تنها چيزي كه نمي آيد يك چادر عشايري است.
صداي موتور برق از كنار چادرها به گوش مي رسد. حاج علي آقا از صبح بيرون آمده و با صداي بلند از پشت گوشي موبايل در مورد جمع و جور كردن دام و احشامش دستوراتي مي دهد.
بهجت خانم مي گويد: فقط فصل تابستان را در ييلاق هستيم زمستان ها به خانه مان در شهر مي رويم و دوباره فصل تابستان به ييلاق كوچ مي كنيم. وي زندگي در شهر را دوست دارد: شهر راحت است. درمانگاه و مدرسه براي بچه ها هست و همه لوازم زندگي را مي توان در مغازه پيدا كرد. اينجا اگر مريض شوي دسترسي به دكتر آسان نيست.
شايد در آينده اي نه چندان دور به دليل افزايش آگاهي مردم عشاير از رفاه عمومي در شهروگرايش يكجا نشيني، ديگر اثري از عشاير در كشور نبينيم
تمام رنگ و لعاب شهري به صورت هاله اي دور عشاير اين كشور پيچيده شده است. شايد نمونه اي از عشاير 20 سال قبل را بتوان تنها در نمايشگاه هاي اقوام در پايتخت پيدا كرد.
گويا حتي پنهان ترين و دور افتاده ترين نقاط كشور از موج پيشرفت و تكنولوژي در امان نمانده است.
علي احمدي، جامعه شناس و عضو هيات علمي دانشگاه مي گويد: با تغيير شكل و شمايل زندگي عشيره اي در ايران، عشاير از زندگي كوچ نشيني به سمت زندگي يكجانشيني در شهرها يا روستاها حركت مي كنند. تمام اينها به دليل تغيير نوع ابزار زندگي در اين افراد است. به اين ترتيب كه عشاير به جاي سوار شدن بر اسب و شتر، سوار وانت و كاميون هاي بزرگ مي شوند تا با اين خودروها تغيير مكان بدهند. با گسترش شبكه تلفن همراه ديگر هيچ ايلياتي از اوضاع شهرها و قيمت بازارها بي خبر نيست. تمام تكنولوژي ارتباطي و تصويري جاي خود را در خانواده هاي عشايري باز كرده است. زنان عشاير كمتر دست به كارهاي طاقت فرساي خانه از جمله پخت نان، درست كردن ترشي و پنير و كره مي زنند.
حالا ديگر تصاوير جذاب تلويزيون و ماهواره و طعم شيرين پنيرهاي كارخانه اي بيشتر به مذاق جوانان عشاير خوش مي آيد.
اين جامعه شناس مي گويد: نه تنها ضرورت زندگي بلكه سياست هاي دولت نيز به تغيير شكل زندگي عشاير كمك كرده است. با افزايش قيمت دام و طيور بسياري از عشاير در كوتاه مدت به سرمايه زيادي دست پيدا كرده اند و شما مي توانيد ببينيد كه عشاير ما به جاي پوشيدن لباس گشاد عشايري، بعضا كت و شلوارهاي خوش دوخت و به جاي سوار شدن بر اسب بر ماشين هاي پژو و پرايد و ... سوار مي شوند.
كشاورزي و دامداري از اساس و پايه هاي توسعه يافتگي در هر كشوري است. لذا ضرورت حمايت از اين قشر مي تواند به كنترل و كاهش مواد پروتئيني و خودكفايي در توليد گوشت دامي منجر شود.
احمدي مي افزايد: يكجا نشيني شايد به توسعه كشاورزي كمك كند اما صنعت دامداري كشور را ضعيف مي كند. با گرايش دولت به سمت صنايع مونتاژ، عملا قشر كشاورز و دامدار، ضعيف و بدون پشتوانه شده اند. همه اينها باعث مي شود كه عشاير ما پس از مدتي به دليل كمبود مراتع براي تامين خوراك دام، احشام خود را فروخته و به شهر مهاجرت كنند. از طرفي آنهايي كه باقي مي مانند با شكل و شمايلي كاملا متحول شده به زندگي مي پردازند. اما آنچه مسلم است آمار نشان مي دهد كه سالي 100 روستا از سكنه خالي و تخريب و بر وسعت شهرها اضافه مي شود. جاذبه ها همچنان در شهرها باقي مي ماند و نيازهاي پاسخ داده نشده را به سوي خود مي كشاند.
شايد در آينده اي نه چندان دور به دليل افزايش آگاهي مردم عشاير از رفاه عمومي در شهر و گرايش يكجا نشيني، ديگر اثري از عشاير در كشور نبينيم. جواني كه حاضر نيست براي شاد زندگي كردن از جذابيت هاي شهري چشمپوشي كند و ديگر سوار كاري برايش جالب ترين تفريح و كار نيست، تمايلي به ادامه زندگي عشيره اي از خود نشان نمي دهد. شايد ديگر ضرورت هاي كوچ نشيني از ديدگاه برخي از اعضاي نسل امروز عشاير كاملا از بين رفته باشد، شايد.