ايراني ها و اسكندر اوليور استون
آمد، ايراني شد و برنگشت
|
|
دكتر ناصر كرمي
همچنان كه انتظار مي رفت، فيلم اسكندر در ميان سينمادوستان ايراني با توجه بسيار روبه رو شده است. طبيعي است كه عمده اين توجه نه به خاطر وجوه هنري فيلم، بلكه به خاطر اشارات آن به ايران باستان است. بيشترين مدت زمان اين فيلم در ايران مي گذرد و به واقع مي توان همان قدر كه آن را يك فيلم تاريخي درباره اسكندر و يونان و مقدونيه دانست، فيلمي درباره بخش مهمي از تاريخ ايران باستان به شمار آورد. با اين همه، تاكنون در معدود مواردي كه منتقدان ايراني مطلبي درباره اين فيلم نوشته اند، آميخته با خرده گيري ها و انتقادات بدبينانه بوده است.
ظاهرا يكي، دو تشكل ايراني در اين باره نامه هاي اعتراض آميزي براي اوليور استون، كارگردان فيلم ارسال كرده و يك مركز فرهنگي ايراني از هموطنان ما در سراسر جهان خواسته است كه تماشاي اين فيلم را تحريم كنند. عمده خرده ها اين است كه چرا با وجودي كه بخش عمده زمان فيلم در ايران مي گذرد، هيچ صحنه اي از قتل عام هاي اسكندر در كشور ما نشان داده نمي شود و از همه مهمتر اينكه چرا فيلم هيچ اشاره اي ندارد به آتش زدن تخت جمشيد توسط اسكندر؟
اما به نظر مي رسد اگر هم بتوان اين خرده ها را منطقي دانست مي دانيم كه بسياري از مورخان اساسا موضوع آتش سوزي تخت جمشيد را مستند نمي دانند در قياس با نكات ايرانگرايانه فيلم، مي بايست از سوي ما ايراني ها مورد اغماض قرار گيرند. حتي در يك فرض خوشبينانه تر مي توان پذيرفت كه نويسندگان فيلمنامه اسكندر در كشاكش چالش هاي بين ايران باستان و يونان آن عهد، نه فقط به ايران نگاه مثبت، بلكه حتي نوعي جانبداري هم داشته اند. در اين باره مي توان به اين نكات اشاره كرد:
-جانمايه اصلي فيلم اين است كه اسكندر آنچنان مجذوب سرزمين ايران شد كه اعتقاد خويش به سروري يونانيان بر جهان را از دست داد و در نهايت به بازماندگان خويش مي گويد كه پادشاهي وسروري از آن يزدان است، نه بندگان فاني كه چه يوناني باشند و چه ايراني و هندي و بربر و سياه، چندان فرقي با هم ندارند. نماهاي آغازين و پاياني فيلم هر دو تاكيد ويژه اي دارند بر نشانه فروهر. انگار كه اوليور استون بخواهد مدعي بشود اسكندر نه فقط عاشق دختري از ايران شد، بلكه در نهايت به آئين ايرانيان نيز گرويد و به بهاي از دست دادن سرداران خويش به شهروندي از ايران تبديل شد.
-در سراسر فيلم، هر چند لحظه يكبار بر پرده سينما نقشه بزرگي نقش مي بندد. در گوشه شمال غربي اين نقشه به يونان و مقدونيه اشاره شده، در گوشه شمال شرقي آن به باكتريا باختر زمين، افغانستان كنوني كه خود بخشي از ايران بوده، در گوشه جنوب غرب به مصر ودر گوشه جنوب شرق به هند و سرتاسر زمين بين اين چهارگوشه با حروف درشت پرشيا نام دارد. اين نام، مرز جنوبي نقشه را نيز كه خليج فارس باشد، در برمي گيرد.
-تصويري كه از يزدگرد و لشگريان او نشان داده مي شود، بسيار باشكوه است. صحنه اي كه كمانداران ايراني به هجوم نيزه داران يوناني پاتك مي زنند، شايد زيباترين صحنه اي باشد كه هنر سينما درباره تاريخ ايران تاكنون تصوير كرده است.
-اسكندر با وجود مخالفت هاي سردارانش با ركسانا، شاهزاده ايراني ازدواج مي كند و ديوانه وار عاشق او مي شود. البته خرده گرفته شده كه چرا ركساناي فيلم يك زن دورگه و سبزه رو است. نگارنده چون خود از همين ركسانا هم قدري سيه چرده تر است، اين خرده را نيز چندان منطقي نمي داند.
-در جايي از فيلم، وقتي مهمترين سردار اسكندر با عصبانيت به او اعتراض مي كند كه چرا به جاي ازدواج با يك دختر يوناني مي خواهد با يك بربر ازدواج كند؟ اسكندر او را به كنار پنجره برده و با نشان دادن شكوه و عظمت تخت جمشيد به او يادآور مي شود كه ايراني ها از يوناني ها تمدن بسيار باشكوه تري دارند و نمي توان آنها را بربر دانست. البته اوليور استون، در طراحي دكورهاي تخت جمشيد اشتباه بزرگي را مرتكب شده. در فيلم اسكندر، تخت جمشيد شهر بسيار بزرگي است با انبوهي برج و باروها و باغستان هاي عظيم، در حالي كه تخت جمشيد هرگز يك شهر نبوده و حتي كاخي مسكوني هم نبوده است و فقط محلي بوده براي برگزاري مراسم.
-ايرانيان فيلم اسكندر انسان هايي خوش قد و قامت، خوش سخن و اخلاقگرا هستند. در حالي كه تصويري كه از لشگريان يونان نشان داده مي شود، مردماني ستيزه جو و دچار انحراف جنسي است. مي دانيم كه به همين خاطر هم اسكندر اوليور استون با اعتراض گسترده مردم يونان و مقدونيه روبه رو شده و حتي در كشور مقدونيه مردم به سينماهاي نمايش دهنده فيلم حمله كرده اند.
-فيلم به ديگرپذيري و مداراي مردم ايران تاكيدي ويژه دارد، اينكه فرهنگ ايران زمين به واسطه غناي بيكرانش همواره پذيراي ديگر فرهنگ ها بوده و به سرعت آنها را در خود حل كرده است. در طول تاريخ اگر هم كمانداران و سواركاران ايراني نتوانسته اند در برابر دشمنان مهاجم مقاومت كنند، اين فرهنگ ايراني بوده كه به سرعت دست به كار شده و با حل مهاجمان در خويش، در نهايت آنها را مغلوب كرده است. اسكندر اوليور استون اين نكته تاريخي را به وضوح نشان مي دهد و به عبارتي تاكيد مي كند كه چرا كشور ايران تنها تمدن كهنسال جهان است كه هرگز در آن نسل كشي و درگيري هاي قومي و مذهبي و نژادي رخ نداده است.
با توجه به آنچه كه گفته شد، به نظر مي رسد اسكندر اوليور استون از جانب ما ايراني ها بيشتر از اينكه مستوجب خرده گيري باشد، جاي دقت و توجه دارد.
|