سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۲۸
ايرانشهر
Front Page

ستون ما و شما
028875.jpg
سرودي براي تاريخ 
گفته شده كه هر اثر هنري بزرگ را يك آن به وجود آورده است، آني كه لحظه اي به آدمي يا گروهي از آدميان الهام شده و دستشان را گرفته است براي آفرينش چيزي كه زيبايي يا عظمتش را پيش از آنكه به وجود بيايد، حتي خودشان هم گمان نداشته اند. ماجراي سرود خاطره انگيز ايران، ايران نيز همين گونه است. خيلي زود در يك بعدازظهر گروهي آدم جمع شده اند براي نوشتن يك شعر، ساختن آهنگي براي آن، اجرايش و بلافاصله رساندن آن به دست مخاطبان. حاصل سرودي شده كه هنوز شنيدنش بندبند جان را مي لرزاند. آيا نبايد پذيرفت آني را كه آن بعدازظهر آن آدميان را به آن لحظه آفرينش ماندگار رسانده است؟ خاطرات اين سرود هميشه ماندگار را با رضا رويگري، خواننده آن مرور مي كنيم.
در شهر
جايي براي يك لنگ پا ايستادن 

در تهران به ازاي 7 هزار مدرسه، تنها 31 سالن سقف بلند و 49 سالن سقف كوتاه ورزشي وجود دارد. اين يعني شروع كم تحركي و كم علاقگي به ورزش، از همان سالهاي نخست نوجواني. رئيس گروه تربيت بدني آموزش و پرورش تهران گفته است: سرانه فضاي ورزش سرپوشيده در تهران 20 تا 25 سانتيمتر است، در حالي كه اين رقم در كشورهاي توسعه يافته به 3 متر مي رسد. 20 سانتيمتر؟ به واقع يعني فقط امكاني براي يك لنگ پا ايستادن.
شهرآرا
مجموعه دار ماشين ها و موتورها

اولين تاكسي تهران يك پژوي 202 بود، ساخت 1938 ميلادي كه آن را مي توان جد پژو 206 فعلي دانست. جالب است كه همين ماشين، راندمان بهتري نسبت به خودروهاي پيكان فعلي داشت.
خبرسازان
كنسرت ناموفق مديري 

اين دليل نمي شود كه اگر شما يك كاري را خوب بلد هستيد، گمان كنيد همه كارهاي ديگر دنيا را هم مي توانيد انجام دهيد. مهران مديري بازيگر و كارگردان بسيار موفقي در عرصه برنامه هاي طنز تلويزيوني است. معلوم نيست كه چرا به سرش زده خواننده و موزيسين هم باشد. به هر حال، كنسرت او انتقادات زيادي را برانگيخته است و خيلي از آنها كه زحمت حضور در اين كنسرت را متحمل شده اند، گفته اند كه بهتر بود در خانه مي ماندند و پخش مجدد يك قسمت ديگر از مجموعه پاورچين را مي ديدند.

وقتي اداره راه آهن به اعتصاب پيوست
حتي صداي يك سوت نيامد
بالاخره وارد اتاق شديم. جناب مدير كل به پيروزي انقلابيون راي داد و آن عكس را از پنجره پرت كرديم پايين. وقتي قاب عكس خورد كف خيابان و چند تكه شد، راه آهن ايران به طور رسمي به اعتصابيون پيوست 
028848.jpg
مهراد قوام
زمستان رسيده و نرسيده لابه لاي ازدحام جمعيت گم شده بود. انگار نه انگار فصل سرماست. فكر سوخت و آذوقه براي گذرانش نتوانست بر بام خانه ها سايه افكند. در نگاهي گذرا از چشم همه گرمي مي تراويد و عشق. هيچ كس تنها نبود. آنهايي كه شهر و ديارشان را به عشق شركت در راهپيمايي هاي تهران ترك كرده بودند، هرگز درد غربت را نچشيدند. عبور شيرين و پر شورلحظه ها به شهرحال و هواي غريبي پاشيده بود، همه چيز عجيب بود شايد آن روزهاي افسانه اي ديگر برگه هاي تاريخ را ورق نزند.
روزهايي كه همه صادقانه و انساندوستانه عاشق هم بودند. عاشق آزادي و رهايي از قيد و بندهاي حكومت استبدادي. از هر جاي تهران براي ديدن ازدحام زلال خون و فرياد، بايد مي آمديم رو به روي نرده هاي سبز دانشگاه تهران. همه مي آمدند. اگر سوزن مي انداختيم پايين نمي افتاد. مردمي كه آمده بودند، فصل هاي خاكستري را پشت سر بگذارند و بهار زيست شوند. آن سال زمستان نيامده، بهار آمده بود. نادرترين بهار دل هاي مردم يك شهر.
سراغ روزهاي گرم انقلاب را كه مي گيريم بالطبع مخاطبانمان را كساني تشكيل مي دهند كه سه دهه و اندي از عمر را پشت سر گذاشته اند. براي يافتن خاطراتي از روزهاي ويژه تاريخ ايران، سراغ 50 ساله هايي مي رويم كه در گرما گرم آن روزهاي پر طبل و تپش به خيابان ها مي آمدند و با مشت هاي گره  كرده در پي تصاحب آرمان خويش - آزادي - بودند.
شروع اعتصاب
هر روز از گوشه و كنار خبر مي رسيد؛ فلان اداره يا كارخانه تعطيل شده است. كارگران در محل كار حاضر مي شدند ولي لباس كار تن كسي نمي رفت. هنوز تابستان بود و آفتاب داغ وادارمان مي كرد روزي چند بار سر و صورت را زير آب بگيريم. كم كم نارضايتي ها علني مي شد. پچ پچ ها بالا گرفت. كارخانه چرم سازي تبريز اعتصاب كرده است. شنيده اي آباداني ها هم اعتصاب را شروع كرده اند. تا شهريور ماه سال 1357، اغلب ادارات و كارخانه ها به حالت تعطيلي درآمده بود. واپسين اداراتي كه به مخالفان رژيم پيوستند، اداره راه آهن بود و ارتش.
اعتصاب در راه آهن، پر كارمندترين اداره و كشاندن آن همه جمعيت به خيابان، چرخ انقلاب را تندتر مي چرخاند و بي ترديد بهتر مي شد به هدف نهايي دست پيدا كرد. از بحث و جدل هاي مكتبي شروع شد. ابتدا كارمندان راجع به شيوه حكومت گرداني و حق و ناحق شدن ها بحث مي كردند. برخي از گرو ه هاي سياسي چپ از مسايلي نامرتبط سخن مي راندند، ولي توده عوام وارد جدل هاي مكتبي اين گروه ها نمي شدند. آنها مي خواستند حكومت شاهنشاهي رخت بربندد و خود با راي خويش به تاسيس يك دولت اسلا مي، تكليف زندگيشان را روشن كنند. در راه آهن چند نفري بوديم كه به خاطر همگامي با اعتصابيون از پوشيدن لباس كار خودداري مي كرديم. بعدازظهرها به خيابان مي رفتيم و در تظاهرات شركت مي كرديم. همه اعتصاب كرده بودند، جز ادارات راه آهن. اين اداره درندشت تشكيل شده بود از چند بخش بزرگ كه هر كدام اداره اي محسوب مي شدند.
جمعه سياه؛ انگيزه قطعي
هنوز چشمهامان از فاجعه جمعه  سياه،  تر بود. روزي كه جمعيت را به گلوله بستند و خون در خيابان جاري شد. آن روز همه چيز از مسجد ژاله شروع شد، پس از اقامه نماز ظهر وعصر، جمعيت با مشت هاي گره كرده و لب هاي پرفرياد از در مسجد بيرون زدند. خيلي ها از كوچه و خيابان به آنها پيوستند. سر و كله دژخيمان با لباس هاي مخصوص و كلاه هاي ضد شورش پيدا شد. لوله هاي سياه اسلحه را سوي مردم گرفتند و آتش گشودند. شاهد اين فاجعه بوديم و ديديم جمعيت فتاده بر زمين را مي ريزند داخل كاميونت هاي ارتشي به نام ريو. شنيده بوديم جنازه ها را مرده و زنده مي برند تا داخل درياچه نمك قم يا در كوير بين راه مفقود كنند؛ كشتار دسته جمعي براي گورهاي دسته جمعي. در اين روز سرخ و سياه بود كه چند نفر از همكاران اداري را ديدم. آنها نيز آمده بودند، آزادي ، استقلا ل و جمهوري اسلا مي را فرياد بزنند. بالاخره با هم يكي شديم و از دو روز بعد، اعتصاب علني تر شده بود و رفته رفته كارگران و كارمندان دست از كار مي كشيدند. هسته هر حركت متشكل از چند نفر انگشت شمار بود، همين كه شعاري را انتخاب مي كردند و راه مي افتادند، جمعيت زيادي پشتوانه شان مي شد. اينها را يكي از كارمندان بازنشسته فعلي راه آهن كه آن روزهاي گرم را خوب به خاطر دارد مي گويد، از اداره راه آهن فعلي تا اداره جريحه يا بخش ستادي كه روسا حضور داشتند، راه افتاديم. با سر دادن شعار فاصله چند صدمتر را كوتاه كرديم. روزها گذشت و تعداد اعتصاب كننده ها زياد شده بود. چند صدنفري مي شديم. حالا ديگر زن ها هم به جمعمان ملحق شدند. انگار پس از شنيدن ماجراي 17 شهريور ميدان ژاله شهداي فعلي، ديگر طاقت ها تاب شده بود. راه آهني ها نيز به اعتصابيون اضافه شدند و براي رسمي تر نشان دادن اين ماجرا چند عنصر را بايد در نظرمي گرفتند. خاموش كردن صداي   سوت كارخانه هاي راه آهن به رغم سرسختي طرفداران و نيروهاي حزب رستاخيز و اعلام رسمي به مديران و روساي اداره.
سقوط عكس بوي پيروزي داد
پله ها را بالا رفتيم . جاي سوزن انداختن نبود. وارد اتاق مدير اداره كارخانه جريحه شديم. از در خروجي اداره تا داخل سالن، نيروي انتظامات راه آهن همراهمان بود.
آنان نيز مانند ما كارمند بودند. مدام زير گوشمان تذكر مي دادند الان است كه گاردي ها سربرسند. مي گفتند زودتر برويم داخل ساختمان. به ساختمان محل روساي راه آهن كه اداره كل نام داشت، رسيديم. جمعيت زيادي شده بوديم. شعار مي داديم و خواستار اعتصاب براي آزادي و عدالت بوديم. داخل سالن تجمع كرديم و شعار داديم. در اتاق مدير كل، عكس شاه را نشانده بودند  داخل قاب منبت كاري شده و چسبانده بودند به سينه ديوار. بالاخره وارد اتاق شديم. جناب مدير كل به پيروزي انقلابيون راي داد و آن عكس را از پنجره پرت كرديم پايين. وقتي قاب عكس خورد كف خيابان و چند تكه شد، راه آهن ايران به طور رسمي به اعتصابيون پيوست. آن لحظه نيروهاي گارد ويژه رسيده بودند و ما با راهنمايي پليس انتظامات از در پشت خارج شديم. حمل ونقل كلان مملكتي تعطيل شد. حتي صداي يك سوت نيز از ايستگاه راه آهن بلند نمي شد.
قطارهاي دراز و طولاني با آن همه واگن، ساكت و بي صدا گوشه و كنار راه آهن به چشم مي خورد. انگار گورستان آهن قراضه ها بود. برخي اما اهل حزب رستاخيز بودند. آنان را جيره خواران شاه مي گفتند. چند بار بين انقلابيون و آنها درگيري پيش آمد. مي رفتند لوكوموتيوها را روشن مي كردند تا اعتصاب را شكسته باشند. ولي مقاومت و لجبازيشان دوام و قوامي نداشت.
پيش از رسيدن پاييز، راه آهن در اعتصاب بود. لحظه ها از پي هم مي آمدند و مي رفتند و ساعت ها و روزها مي گذشت؛ با حضور پررنگ تر و بيشتر انقلابيون. از ادارات مختلف راه آهن قرار مي گذاشتيم و برنامه ريزي مي كرديم كه صبح از چه ساعتي و به چه مقصدي تظاهرات اعتراض آميز خود را انجام دهيم. دولت شريف امامي روي كار بود و براي خواباندن غائله، مبلغ 750 تومان كه آن روزها پول زيادي بود به حقوق ها افزود، ولي اين محبت دير رسيده نتوانست حتي يك روز حركت هاي ما را با كندي مواجه كند. او اشتباه مي كرد. جوانان انقلابي در پي آزادي و عدالت و معنويت بودند، نه افزايش دستمزد.
عقربه هاي ساعت كه عدد 7 را مي بلعيدند و جلو مي آمدند، مشت هاي ما گره مي شد. دست ها بالا مي رفت. خون در رگ ها و شقيقه ها مي جوشيد . قل قلش طنين خاصي در صدا مي انداخت و فريادها بالا مي گرفت. جمعيت فوج فوج پشت سر هم مي ايستادند. همه يك روح خداوندي مي شدند در هزاران كالبد. مسير، خيابان كارگر جنوبي فعلي بود و خيابان  پهلوي آن روزها كه پس از آن وليعصر نامش نهادند.
هزاران نفر همدل و همصدا با خواسته و مطامعي مشترك خيابان را از زير پاشنه در مي كردند. مردان و زنان در خيابان و كوچه و محله، به صفوف طولاني ما ملحق مي شدند. مردها در پيش بودند و نسوان پشت سرشان.
خيابان طولاني كه آن روزها اصلا متوجه طول و عرضش نبوديم به ميدان مجسمه يا 24 اسفند كه امروز انقلاب مي ناميم، منتهي مي شد. به واقع انقلاب در همين ميدان انقلاب شكل گرفت.

امام خميني مرد سال 1979مجله تايم
۷ ژانويه 1980 - آيت الله خميني با به دست گرفتن سكان حكومت در ايران،  جهان اسلام را تكان داد. مجله تايم مرد سال 1979 را آيت الله خميني معرفي كرد و براي دومين بار يك ايراني توسط اين مجله مرد سال لقب گرفت. در سال 1951، از سوي اين مجله دكتر محمد مصدق لقب مرد سال جهان گرفته بود. اين مجله مشهور بيشترين معياري را كه براي انتخاب مرد سال در نظر مي گيرد، نه مثبت يا منفي بودن شخصيت وي است، بلكه شخصي از سوي تايم به عنوان مرد سال لقب مي گيرد كه بيشترين اثر را در جهان گذاشته باشد و البته در سال 1979 اين عنوان را هيچ كس جز آيت الله خميني نبايد كسب مي كرد.
همانطور كه جان سيمپسون خبرنگار بي. بي .سي عنوان كرد، در لحظه فرود هواپيماي ايرفرانس، جمعيتي بالغ بر 2 يا 3 ميليون نفر منتظر حضور رهبرشان بودند. چنين جمعيتي در هيچ كجاي جهان تاكنون به استقبال هيچ شخصيتي نيامده است. مجله تايم در مطلبي كه در سال 1979 نوشته است مي نويسد:   براي شيعيان ايران وي يك امام است. يك رهبر زاهد روحاني كه تعاليم او حق است. اين مجله در ادامه مي نويسد: به عنوان رهبر انقلاب ايران، او به جهان قرن بيستم درس داد. مجله تايم در گفت و گويي كه با مرد سال 1979 داشت از قول او مي نويسد كه اگر آمريكاييان خواهان داشتن رابطه خوب با ايران هستند بايد جيمي كارتر، رئيس جمهوري وقت آمريكا را از قدرت بركنار كنند و شخص ديگري به جاي او سر كار بياورند. مجله تايم كه از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران اصلا خوشحال نبود در بخش هايي از مقاله اي كه درباره رهبر ملت ايران نوشته، اين چنين مي نويسد: انقلابي كه آيت الله خميني آن را رهبري كرد، تعادل قدرت هاي جهاني را به هم خواهد زد و بيم آن مي رود كه اين انقلاب بعد از تسخير اروپا توسط هيتلر، موثرترين حادثه در رويدادهاي جهاني باشد.  تايم در توصيف انقلاب ايران چند ويژگي را براي بزرگترين انقلاب جهان عنوان مي كند. انقلابي كه بدون رخدادهاي خشونت بار در سرنگوني رژيمي ديكتاتور به موفقيت رسيد، به هيچ يك از ايدئولوژي هاي غرب وابسته نبود و اين خطر وجود دارد كه نقلاب ايران تبديل به مدلي براي انقلاب ها و اعتراضات آينده در جهان سوم و نه فقط در كشورهاي مسلمان شود. حتي كشورهاي غير مسلمان هم به نظر مي رسد براي بيرون راندن بيگانگان از كشورشان، از انقلاب ايران الهام بگيرند. تايم در توصيف اثرات انقلاب ايران بر ديگر كشورهاي جهان مي نويسد: در حال حاضر بيم آن مي رود كه شعله هاي ضد غربي كه آيت الله خميني آغازگر آن بود به سرعت در مرزهاي شوروي از شبه قاره هند تا تركيه و از جنوب به شبه جزيره عربستان و شاخ آفريقا كشيده شود. با اين وجود تمام نگراني هاي غرب بيشتر حول منطقه خاورميانه بود كه بيش از نيمي از واردات نفت جهان غرب از اين منطقه صورت مي گرفت؛ منطقه اي كه ابرقدرت هاي جهان براي تصاحب ذخاير نفتي آن سالها در رقابت بوده اند.
روزنامه نگاران و ديپلمات هاي كشورهاي غربي همه بر اين باور بودند كه رژيم شاه پايدار خواهد ماند. حتي سازمان سيا چنين نظري داشت. باتوجه به اتفاقي كه در سال 1953 ميلادي و نقشه سيا براي سرنگوني دولت دكتر مصدق صورت گرفت و عملا شاه به قدرت بازگردانده شد، ديگر كسي تصور نمي كرد كه روزي اين حكومت سرنگون خواهد شد.
همچنين نفوذ كلام آيت الله خميني نه فقط در قلب شيعيان ، بلكه در قلب سني مذهب ها آنچنان بود كه رژيم هاي ديكتاتور عرب را به وحشت انداخته بود. انورسادات در مصر و خاندان سعودي در عربستان از كساني بودند كه بيش از همه موقعيت خود را در خطر مي ديدند. بعد از تسخير سفارت آمريكا در تهران، رهبران كشورهاي منطقه، آمريكا را از اقدام نظامي عليه ايران بر حذر داشتند، چرا كه آنان هرگونه اقدام نظامي عليه ايران را با در خطر افتادن حكومت هاي خود از جانب مردمشان مساوي مي دانستند.

ميشل فوكو فيلسوف مشهور
ميشل فوكو فيلسوف مشهوري است كه روزنامه نگار هم بود. وي اولين بار در سپتامبر 1978 پا به ايران گذاشت و سپس به ديدار آيت الله خميني در پاريس رفت. براي بار دوم در نوامبر 1978، زماني كه مبارزه با رژيم شاه به نقطه اوج خود رسيده بود به ايران آمد. در اين مدت وي از جانب روزنامه مطرح ايتاليايي كوريره دلاسرا ماموريت يافت تا لحظات تاريخي را كه در ايران رخ مي داد پوشش دهد. وي علاوه بر اينكه اخبار ايران را در اين روزنامه چاپ مي كرد، براي لوموند فرانسه و همچنين هفته نامه چپگراي نوول آبزرواتور هم گزارش هايي از حوادث سال 57 ايران مي نوشت. در سال 1978، فعالان دانشجويي حداقل يكي از مقالات چاپ شده او را به فارسي ترجمه كردند و آن را بر ديوارهاي دانشگاه تهران چسباندند. فوكو نظرات و تئوري هاي شاخص و ممتازي را درباره انقلاب اسلا مي ايران مطرح كرد. از آنجايي كه فوكو مطالبش را به زبان انگليسي نمي نوشت، به قدر كافي در نظر پژوهشگران شناخته شده نيست. در مطالبي كه فوكو درباره ايران نوشت - 15 مطلب - تنها 3 مقاله به زبان انگليسي ترجمه شده و به همين خاطر در حد زيادي ناشناخته مانده است. فوكو پيش از آنكه بسياري از مفسران اعلام كنند، خبر داد كه در ايران انقلاب نو رخ مي دهد كه نظير آن در هيچ نقطه اي از جهان اتفاق نيفتاده بود. فوكو در آن دوران مي گفت كه انقلاب اسلا مي ايران دنباله روي هيچ مدل از انقلاب هاي نوين نيست. به باور فوكو انقلاب اسلامي ايران حول محور جديدي كه او آن را سياست معنوي مي نامد به وقوع پيوسته است. فوكو همچنين خبر از ظهور تشكيلات و گروه هايي در جوامع اسلامي داد. فوكو كه اين گروه ها را با قدرت توصيف مي كرد، گفت كه اين تشكيلات با اهداف فرهنگي، سياسي و اجتماعي غرب و همچنين شوروي و چين به مخالفت خواهند برخاست.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   خبرسازان   |   در شهر  |   شهر آرا  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |