سه شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۳۹
وقتي كه شاه هم سياهپوش مي شد
بانگ خوش تعزيه در تكيه دولت 
معين البكا در تمام مدت تعزيه بدون توجه به حضار در همه امور دخالت مي كرد و با اعصاي خود دسته موسيقي را به نواختن فرمان مي داد يا شبيه ها را به وظايفي كه داشتند آگاه مي ساخت و ايشان را در صورت خبط و خطا راهنمايي مي كرد
029769.jpg
گروهي از شبيه خوانان تعزيه در تكيه دولت در كنار رجال حكومتي هستند.معين البكاء در سمت راست با عصاي معروفش ايستاده است.
قرار نبود كسي در ايران بالاتر از شاه باشد، آن هم كسي مثل ناصرالدين شاه. همه چيز بايد در اختيار او باشد. اگر مراسم عيد است، بهترينش در محضر او برگزار مي شود. اگر صنايع جديده است، بايد در اختيار او باشد. طبيعي است كه ناصرالدين شاه با اينهمه جاه طلبي و زياده خواهي وقتي كه محرم مي شود، به فكر برافراشتن تكيه اي بي نظير باشد. شاه تكيه دولت را پي ريزي مي كند و به تبع او رجال مملكتي و اعيان و اشراف هر كدام تكيه اي بنا مي كنند. هر سال شاه در شاهنشين تكيه دولت مي نشيند و با خدم و حشم به سخن واعظ گوش مي دهد و اشكي مي ريزد و بعد از آن به مراسم تعزيه نگاه مي كند. هر سال رجال مملكتي چند شب را در تكيه دولت مي گذرانند و باقي شب ها، نوبت به تكيه هاي شخصي مي  رسد.
تعداد 54 باب تكيه در تهران كه عمده آنها متعلق به رجال حكومتي بوده، بيانگر رقابت شديد درباريان در برگزاري مراسم سوگواري است. درست از زماني كه معيرالممالك به كمك برخي از مهندسان مصري در سال 1285، تكيه دولت را پي ريزي كرد، مراسم سوگواري و به ويژه تعزيه رونق يافت. هر روز عده كثيري از مردم تهران در تكيه دولت جمع مي شدند و چشم به تعزيه مي دوختند.
به جز تكيه دولت چند تكيه معروف ديگر متعلق به رجال مملكتي بود. تكيه پادشاهي ، تكيه جناب صدراعظم و تكيه دريچه در محله ارگ و بقيه تكيه ها در محلات عودلاجان، بازار، سنگلج و چالميدان قرار داشت. بنابر آمار دارالخلافه تعداد 54 باب تكيه در سالهاي نخست سلطنت ناصرالدين شاه كه جمعيت تهران بسيار اندك بود، شگفت انگيز است.
تكيه دولت، بنايي شكوهمند
ساختمان عظيم تكيه دولت كه بعضي از جهانگردان و نويسندگان مغرب زمين آن را شبيه و از حيث عظمت نظير آمفي تئاتر ورونا دانسته اند در ضلع شرقي كاخ گلستان و در مجاورت شمس العماره قرار داشت و بناي سه طبقه گردي بود محيط بر محوطه وسيعي كه قطر تقريبي آن را 60 متر و ارتفاع آن را در حدود 24 متر و مساحتش را 2هزار و 824 مترمربع ذكر كرده اند.
داربستي از الوار و تيرهاي چوبي كه با ميله ها و تسمه هاي آهني در هم قفل و بست شده بود روي ديواره هاي بنا تعبيه كرده بودند كه استخوان  بندي سقفي را به شكل گنبد در روي صحن بنا تشكيل مي داد و در مواقع لزوم چادري روي آن مي كشيدند كه مردم را از تابش آفتاب و باران محفوظ بدارند.
در وسط اين سقف چلچراغي ميآويختند كه با قنديل ها و لاله ها در شب هاي تعزيه داري متجاوز از 5 هزار شمع در آنها روشن بود و به آن بنا و مراسمي كه در آن برگزار مي شد جلوه و جلال خاصي مي بخشيد.
در وسط اين محوطه سكوي گردي بود به شعاع تقريبي 9 متر و ارتفاع 90 سانتيمتر و براي رفتن روي آن دو پلكان در دو طرف آن ساخته بودند كه هر كدام داراي سه پله بود. دور از اين سكو جاده اي به عرض تقريبي 60 متر وجود داشت كه بعضي از عمليات تعزيه از قبيل اسب سواري، پيكار، مسافرت و ... در آن صورت مي گرفت و وقايع را بهتر مجسم و آن را نزديكتر مي ساخت و در نتيجه به تاثير آن مي افزود. در سمت ديگر اين جاده نيز پله اي بود به ارتفاع تقريبي 30 سانتيمتركه صفه بسيار وسيعي را در پيرامون صحن تكيه تشكيل مي داد كه مختصري به سمت سكوي مركزي شيب داشت تا زماني كه 4زانو روي زمين مي نشستند بتوان به آساني وقايع تعزيه را كه روي سكو صورت مي گرفت، ببينند.
اين قسمت كه جاي مخصوص زنان بود و متجاوز از يكهزار زن روي آن مي نشستند به يك سلسله پلكان كه دور تادور صحن تكيه مي گشت و داراي 6 پله بود، مي رسيد و به طاقنماها و غرفه هاي اطراف تكيه ختم مي شد.
در يك سمت تكيه ايوان وسيعي ديده مي شد كه رواق آن با نقش هاي كاشي الوان و آجر زينت يافته بود. اين ايوان وسيع جايگاه مخصوص مقام سلطنت بود. در مقابل اين ايوان در انتهاي صحن تكيه منبري از سنگ مرمر با 4پله روي سكوي مرتفعي قرار داشت كه قبل از شروع تعزيه چند واعظ روي آن وعظ مي كردند و مردم را براي مشاهده وقايع تعزيه آماده مي ساختند.
در اطراف صحن تكيه طاقنماهايي ساخته بودند به عرض تقريبي 5/7 متر كه ستون ها و ديوارهاي خارجي آن كاشيكاري بود. روي اين طاقنماها اتاق هايي در دو طبقه وجود داشت كه پنجره هاي آن را به صورت ارسي درست كرده بودند. با وجود اينكه هيچگونه احتمالي براي قرينه سازي در طرح اتاق ها و رواق ها به كار برده نشده بود، از عظمت و جلال بنا اصلا كاسته نشده است بلكه يك تنوع مطلوب و زيبايي در طرح كلي آن به وجود آورده بود كه شخص از ديدنش لذت مي برد. پنجره جايگاه اختصاصي خاندان سلطنت كه در عقب منبر و در مقابل جايگاه پادشاه قرار داشت دو برابر بلندتر از پنجره اتاق هاي ديگر و معماري آن با ساير اتاق ها متفاوت بود. اين اتاق ها را با فرش هاي پرقيمت و پرده هاي زيبا زينت كرده بودند. عرض طاقنما هايي كه راه ورود و خروج به تكيه را تشكيل مي داد با ساير طاقنماها تفاوت داشت. به طور كلي مي توان گفت كه طاق ها، طاقنماها، و ايوان هاي تكيه دولت از لحاظ هيات ظاهر به قدري استادانه طراحي و معماري شده بود كه هر كس آن را مي ديد زيبايي و استحكام آن را احساس مي كرد.
وقتي تعزيه آغاز مي شود
اما عظمت و جلال تكيه بيشتر به سبب مراسم پرشكوهي بود به نام تعزيه كه در آن برگزار مي شد. در اين مراسم در و ديوار را با چلچراغ ها، قاليچه ها، شال هاي كشميري، تابلوهاي نفيس و ساير اشياي قيمتي تزئين مي كردند. تزئين هر غرفه را يكي از رجال معروف و متمكن به عهده مي گرفت و در نتيجه يك نوع رقابت مذهبي در اين كار بين اشخاص ايجاد مي شد و اين امر تا حدي مبين خلوص عقيده آنها به خاندان امام اول شيعه بود. جمعيت انبوه زنان سكوي مركزي را احاطه مي كردند و مردان در پشت سر ايشان روي پله و در غرفه ها و اتاق ها جاي مي گرفتند. مراسم تعزيه با ورود عده اي در حدود 200 نفر از مستخدمان دربار سلطنتي آغاز مي  شد كه در دو صف به دنبال رئيس مستخدم ها يا خوانسالار ملايم و با وقار دور سكوي مركزي مي گشتند. همه لباس سياه به تن داشتند و پس از مدتي نوحه سرايي و سينه زني خارج مي شدند با فاصله پس از آنها جمعي در لباس عربي با شور و هيجان فوق العاده داخل مي شدند و ديوانه وار سينه مي زدند و خارج مي شدند و در دنبال ايشان گروهي سنگ زن به داخل مي آمدند و پس از نوحه سرايي و زدن قطعات و چوبي كه در دست داشتند به يكديگر، عزم رفتن مي كردند و در اثناي صداي اندوهبار، موسيقي به گوش مي رسيد. از اين 3گروهي كه بيان كرديم كار گروه اول بيشتر تشريفاتي بود، ولي 2گروه ديگر با مرثيه هايي كه مي خواندند و با حركات و اعمالي كه انجام مي دادند ذهن حضار را به تماشاي وقايع معطوف و آنها را براي ديدن آن مستعد مي ساختند. گروه عرب، رمز و نشانه اي بود كه براي مشخص شدن محل حادثه و با مشاهده آن، ذهن مستمع به محل وقوع ماجرا و كساني كه در آن دخيل بوده اند آشنا مي شد. دسته موسيقي نظامي و به دنبال آن دسته هاي كوچك ديگر با نظام و طمانينه داخل مي شدند و هر كدام نواي مخصوصي مي نواخت و پس از يك بار طواف به دور سكو از در ديگر خارج مي شد.
پس از آن شبيه ها به تدريج با نظم و ترتيب خاص داخل مي شدند. مقدم بر همه عده اي كودك 12-10 ساله در لباس ساده حركت مي كردند و در دنبال ايشان چندين نفر در لباس رزم يعني زره  و خود داخل مي شدند. پس از طي كردن چند قدم به داخل تكيه، صداي نازك و سوزناك يكي از اطفال بلند مي شد كه ابياتي در رثاي امام سوم مي خواند. ابياتي كه خوانده مي شد زمينه براي وقايع تعزيه را فراهم مي ساخت. عده ديگري كه به همراهي صف كودكان به تدريج داخل مي شدند در خواندن آن نواي حزن انگيز به صاحب اين صدا مي پيوستند و آواز پرسوزي را كه تا مغز استخوان هر شنونده نفوذ مي كرد با متانت و سنگيني و ابهت تمام و با خلوص عقيده مي سرودند.
انعكاس صداي پراحساس اين جمعيت در فضاي خالي تكيه شكوه جانگزايي داشت و تاثير عميقي در روح حضار مي گذاشت. اين جمعيت كه شامل همه شبيه ها بود بعد از اينكه دوبه دو با نظم، وقار و متانت يك بار به دور تكيه مي گشت به بالاي سكو مي رفت. كودكان در محل مرتفع تري قرار مي گرفتند و بقيه در وسط صحنه دايره اي تشكيل مي دادند و به سرودن اشعاري به صورت سوال و جواب و دسته جمعي مي پرداختند. اين منظره اندوهبار و اين آهنگ حزن انگيز حضار را براي مشاهده وقايع دلخراش بعد آماده مي ساخت.
معين البكا در تمام مدت تعزيه بدون توجه به حضار در همه امور دخالت مي كرد و با عصاي خود دسته موسيقي را به نواختن فرمان مي داد يا شبيه ها را به وظايفي كه داشتند آگاه مي ساخت و ايشان را در صورت خبط و خطا راهنمايي مي كرد. توجه حضار به گونه اي به وقايع تعزيه جلب مي شد كه وجود معين البكا هيچگونه لطمه اي به پيشرفت وقايع داستان وارد نمي آورد و نه تنها موجب حواس پرتي حضار نمي شد، بلكه آنها چنان غرق ديدن تعزيه مي شدند كه وجود او را به كلي فراموش مي كردند.
ابزار تعزيه 
براي آرايش صحنه به حداقل اشياي لازم اكتفا مي شد. به طور كلي صحنه آرايي به معناي امروز مورد توجه نبود، ولي موضوع داستان و وقايع تعزيه كه توصيف مي شد به قدري عميق و شورانگيز بود كه نياز به صحنه آرايي نبود.
دسته نقاره زن در يكي از حجره هاي فوقاني تكيه قرار مي گرفت و به اشاره دست معين البكا در مواقع ضرورت به نواختن آهنگ هاي غم انگيز مي پرداخت.
اسب هاي اصيل گرانقيمت دربار بايراق هاي زرين، صندلي هاي طلاكوب شده، شال هاي گرانبهاي كشميري، تشك هاي ترمه و مخده هاي مليله دوزي شده و انواع اشياي زيبا و پرارزش براي برگزاري تعزيه از دربار عاريت گرفته مي شد و مورد استفاده قرار مي گرفت. اين كار، گرچه از نظر فلسفه واقع بيني علماي زيباشناسي معاصر مورد ايراد است، ولي نشانه شدت علاقه ايرانيان به خاندان علي ع بوده است. در 80سال پيش ارزش بعضي از صندلي هايي را كه در تكيه دولت مورد استفاده قرار مي گرفت بالغ بر 4 هزار دلار تخمين زده اند.
از اينها مي توان تشخيص داد كه چه مايه ثروت در برگزار كردن تعزيه دخيل بوده است. با اين وصف اهميت كار بيشتر به شايستگي و هنرمندي شبيه ها بود، نه با اشياي گرانبها. خوش لحن ترين خوانندگان را از گوشه و كنار مملكت گرد مي آوردند و وي را براي تعزيه خواني آماده مي ساختند. به اين وسيله بسياري از آوازها و گوشه هاي موسيقي ملي ما - كه امروزه متاسفانه بعضي فراموش شده و بعضي در شرف فراموش شدن است و سخيف ترين آهنگ هاي خارجي يا تقليدهاي ناقص و ناهنجاري از آن جاي آنها را گرفته است - سينه به سينه حفظ مي شد.
آوازهايي كه هر يك از شبيه ها مي خواندند به اقتضاي مقام، مرتبه و وضع خاصي كه در پيشرفت وقايع داشتند متفاوت بود. امام خوان ها يعني اولاد پيغمبر و موافقان ايشان در مواقع عادي اشعار خود را در لحن هاي مطبوع، موقر و دلنواز مي خواندند، مثل پنجگاه، نوا، رهاوي و ... و در مواقع هيجان آور از آوازهايي نظير دشتي، شور و تركيبات آن استفاده مي كردند. در صورتي كه دسته  مخالف يعني اشقيا يا شمرخوان ها با وجود صداي خشن مطالب خود را به لحني خشك كه حاكي بر سبعيت و خوي حيواني ايشان بود بيان مي داشتند.
بنابر آنچه به اختصار بيان شد تكيه دولت نه تنها به لحاظ معماري و جنبه هاي تاريخي، بلكه از لحاظ اجراي مراسم باشكوه تعزيه نيز داراي اهميت خاصي بوده است.
روزهاي سكوت و خاموشي 
ديگر نه از چلچراغ ها، قنديل ها، آينه ها و گلدان ها خبري هست و نه آمد و رفت شبيه خوان ها كه هر از گاهي به ضرب عصاي معين البكا وارد گود مي شدند. امروز تكيه دولت در خاموشي فرو رفته است و چند ساختمان جديد دادگستري بر محوطه آن همه چيز را به كام خود فرو برده.وقتي كه اين ساختمان عظيم ساخته شد، تهراني ها را به سوي خود كشاند.تكيه عباس آباد جاي مناسبي نبود براي عزاداري باشكوه پايتخت نشينان. تكيه دولت با ظرفيتي بالغ بر 25 هزار نفر مي توانست محل اجتماع مناسبي باشد، اما خيلي زود عمر آن به سر رسيد. رفته رفته اين بنا فرو ريخت. در دوران مظفري طبقات آن فرو ريخت و آخرين كلنگ ويراني آن را رضاشاه در سال 1327 زد؛ هنگامي كه ساختمان نيمه جان تكيه دولت به بانك ملي واگذار شد تا در آن بناي بانك را تاسيس كنند. بنايي كه در روزگار صدراعظمي پهلوي اول، شاهد عزاداري فوج قزاق بود. همين رضاشاه مزورانه به همراه بوذر جمهري و ديگر دستياران خود با سروصورت گلي در تكيه دولت به سروسينه مي زدند، اما چند سال بعد رضاشاه، اين بنا را به بانك ملي واگذار كرد. سالها گذشت و بانك ملي در آن بنايي نساخت. بالاخره در سال 1350 اين بنا با محوطه عظيم آن طي يك مناقصه به ثابت پاسال فروخته شد. او بناهايي در آنجا ساخت، بالاخره بعد از پيروزي انقلاب و فرار اين سرمايه دار، اين ملك در اختيار بنيادمستضعفان قرار گرفت. پس از چندي وزارت دادگستري به منظور ساخت بناهاي جديد محوطه اين تكيه را خريداري كرد و در آنجا ساختمان هايي ساخت. بعد از گذشت سالها، مسوولان در پي ساخت مجدد تكيه دولت برآمدند، اما... .تكيه دولت، اما حكايات بسياري دارد. آوازخوش تعزيه خوانان و مداحان هنوز هم از خشت خشت آجرهاي فرسوده آن شنيده مي شود.
در انتهاي كوچه اي واقع در خيابان پانزده خرداد كه نام كوچه تكيه دولت را بر خود دارد، دري بزرگ و چوبي هست كه در ورودي تكيه دولت بوده. اين در، ورودي تكيه دولت بود، اما تكيه دولت ديگر وجود ندارد. اين بنا در سالهاي دور و در ميان غلغله جمعيت و زير سم اسبان شبيه خوانان، جا مانده است انگار...

حكايت 1
آداب نخل گرداني
در حسينيه   حصار بوعلي يك وسيله عزاداري وجود دارد به اسم نخل . همين جا بايد اضافه كرد كه بيش از 40سال است كه استفاده از نخل در تكاياي تهران برچيده شده، حتي در بسياري از تكيه ها نخل وجود خارجي ندارد. شايد بتوان گفت در چند تكيه شميران نظير ولنجك، تجريش، سوهانك، چيذر، نياوران، دربند، دركه و حصاربوعلي نخل برداري همچنان متداول است، اما چرايي نامگذاري نخل؛ در گذشته هاي دور براي ساختن اين وسيله عزاداري از چوب درخت خرما يا همان نخل استفاده مي شده . نخل، شبيه تابوت و براي تشييع پيكر حضرت اباعبدالله الحسين ع شبيه سازي شده و اين نام به مرور به آن تعلق گرفته است. اندازه اسكلت چوبي نخل، چند و چون تزئين و روش نخل برداري آن هم در هر محل متفاوت است. پهناي پيشاني نخل حصاربوعلي يك مترو و نيم و سمت عقب آن 75 سانتيمتر است. ارتفاع در قسمت پيشاني 5/2 متر و در بخش عقب يك متر و درازاي آن 5/3 متر است . پوششي از پارچه سياه با تابلوهايي از استادان نقاشي و خطاطي، پيشاني نخل را آراسته و بالاي آن دونيزه 3 شاخ و تعدادي سرپرچم پنجه اي و توپي ديده مي شود.
وقتي نخل حركت مي كند صداي زنگ كاروان بلند مي شود. زنگ، داخل نخل است و به دست مسوولش به صدا درمي آيد، بر فراز نخل يك سيد با لباس عزا و شال سبز به عنوان سكاندار مي نشيند و در زمان گردش نخل در تكيه باچوب دو شاخه اي مراقب نخل است. گردش نخل در تكيه حصار بوعلي 3 تا۴ دور است، البته بايد گفت كه درگذشته تا سال 1340 ، نخل در روز عاشورا از تكيه خارج مي شد و بر شانه عزاداران در انتهاي دسته تا نزديك محله كاشانك مي رفت. حالا 42 سال از آن زمان مي گذرد، اما اهالي حصار بوعلي هنوز عقيده دارند كه سيب نخل حسينيه تبرك است و بيماران را شفا مي دهد. سيب هايي كه در شب قتل بر سر نيزه  سه شاخه نخل فرو مي رود يا در داخل نخل مي ماند تا پس از مراسم نخل گرداني بين مردم تقسيم شود. اينها عقيده مردم حصار بوعلي است، محله اي با چندين خانه كهنسال و كوچه هاي تنگ و باريك و ديوارهاي كاهگلي، جايي نزديك پارك نياوران كه براي خودش حسينيه ومسجد جداگانه دارد، مطابق سنت متداول محله هاي شميران.

حكايت۲
آبي  بنوش و لعنت حق بر يزيد كن 
همه سر تا پا سياهپوش مي شدند. مساجد و تكايا سياه كوب. اول محرم در تهران از دورترين سالها چنين سيمايي داشت. بچه ها جمع مي شدند، پارچه هايي برسرچوب مي زدند و نوحه مي خواندند. روز اول محرم چنين از راه مي رسيد. حتي فقيرترين و تهيدست ترين افراد كه از مال دنيا به جز پيراهن و قباي تن چيزي نداشتند همان را مي فروختند تا رخت سياه بخرند يا با كهنه سياهي مبادله كنند. يكي از نذرهاي مجرب مردم هم نذر پيراهن، پارچه سياه و دستمال بود كه بين بي سياه مانده ها تقسيم مي شد. از روز اول ماه سقاخانه هايي نيز كه تغار و تشت و لگن و بشكه هاي شيردار داشتند سياهپوش مي شدند و آب و يخ و گلاب و شربت قند و بيدمشك به عزاداران مي دادند. آبي بنوش و لعنت حق بر يزيد كن‎/ جان را فداي مرقد شاه شهيد كن. آنچه در اين قبيل مكان ها دهان به دهان مي گشت همين بيت كهنسال بود. نذر و خيرات اما در همين دايره محدود نمي شد. بعد از نماز صبح زماني بود مشخص و شناخته شده كه يك رسم قديمي را زنده مي كرد. در اغلب خانه ها و روضه  خانه ها از مردم با نان روغني   ، پنير و خرما پذيرايي مي شد و در برخي جاها ظهر و شب ،  ناهار و شام نذري تقسيم مي شد و تا روز دوازدهم اين مجامع پا برجا و برقرار بود. هر طفلي كه به دنيا مي آمد از واجبات بود كه برايش نذري از آش ، پلو ، آبگوشت ، حلوا ، خرما، نان  ، ماست و هرچه در توان بود به گردن بگذارند تا هر اتفاق و گرفتاري و بيماري و حاجت كه چاره ساز و مشكل گشايش مي توانست نذري باشد براي امام حسين (ع ) و حضرت عباس ع شكل گيرد، مي خواهد ريختن مشتي برنج روي برنج نذري بده ها بوده باشد يا انداختن تكه گوشتي در ديگ آنها كه براي مردم مي جوشيد. همين نذرها بود كه در اين روزها لباس ادا به خود مي پوشيد و از ديگ هاي حلقه دار 20-30 مني تا ديگ كماجدان  هاي نيم من، يك چاركه سر در مي آورد و به دست عزاداران مي رسيد.
جعفر شهري در كتاب طهران قديم درباره دهه عاشورا مي نويسد: دهه اول محرم همان ايام بود كه هر شب و روز آن به نام شب و روز خيرات و براتي به حساب آمده با جانفشاني، همه اهالي، همراه اين رسوم به كار برگزاري عزاي پسر فاطمه برخاسته ، طلب حاجات خويش و درخواست تقرب به ساحت ايشان مي كردند و شب هاي همين روزها هم بود كه بهترين اوقات براي طلب مغفرت اموات معلوم شده ، خرما، حلوا، شكر پنير و سمنو نيز بر آش و پلو اضافه شده، خواستار آمرزش و شادي روح ايشان مي كردند. اگر چه آن برات، يك شاهي خرما و چند دانه شكر پنير و يك نعلبكي  حلوا بوده، همان زحمت تحصيل شده باشد. به غير از نذرهاي بدني و پولي كه هر كس چيزي از آن مثل زنجيرزدن، سينه زدن، روضه خواندن، قمه زدن، زير بيرق و علم رفتن و ديگر و ديگر به گردن مي گرفت.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
محيط زيست
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  طهرانشهر  |  محيط زيست  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |