دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۴۸
گفت و گو با دكتر ناصر تكميل همايون؛ نويسنده و پژوهشگر
دهي كه خودش را بلعيد
030462.jpg
عكس : هادي مختاريان 
تهران در مقايسه با وسعت امروزش يك لكه كوچك بود. دهي ميان راه ده علي آباد و ده دولاب. اگر امروز صداي راهنماي مترو را شنيديد كه از ايستگاه علي آباد خبر مي دهد مطمئن باشيد نام همان ده روزگار گذشته را مي شنويد
شيما انتظاري مقدم آدم از دل هيچ كس خبر ندارد، اما آشفتگي ظاهر و شوريدگي صورت گاهي اوقات مي تواند سكوي مناسبي براي خيالپردازي و پيش بيني باشد. تهران حالا هيچ شباهتي به اولين روزهاي ناميدنش ندارد.
مي شود گفت اگر آغا محمد خان زنده شود، به زندگاني برگردد و تهران را ببيند، براي مدتي مديد خشكش مي زند. تهران در روزگار او پايتختي 15 هزار نفري است كه بخش اعظمي از اين جمعيت را قشون او شكل مي داده اند. آغا محمد خان بي ترديد از فرط سرگيجه و حيرت تنها مي تواند تصاويري از فرو ريختن ديوارهاي طهماسبي را كه دور تا دور دهي به نام تهران بوده به ياد بياورد. دهي كه پيش از آن، ميانه راه 2 ده علي آباد و دولاب بود و آنقدر اهميت نداشت كه نامش را به آثار معتبر تاريخي روزگار خود تحميل كند؛ اتفاقي كه براي معدودي از همتايانش افتاد و نامشان را مثلا در تاريخ بيهقي ماندگار كرد. آغا محمد خان به ياد قصر زيبايش مي افتد؛ قصري در سرزميني وسيع كه دور تا دورش را درخت ها گرفته اند، اما صف بي انتهاي آپارتمان ها و آسمانخراش ها به حافظه نخستين شاه قاجار مجال تكاپو نمي دهند. تهران عوض شده است. آن ده حالا خودش را بلعيده است.
ايستگاه بعدي؛ علي آباد
سالن هاي مترو هر روز شاهد رفت و آمد كساني هستند كه براي رسيدن به مقصد خود مترو را بهترين و سريعترين وسيله مي دانند. راهنماي مسير در داخل مترو به مسافران كمك مي كند تا بتوانند در ايستگاه مورد نظر خود پياده شوند. خيلي از مسافران از مكان دقيق بعضي از ايستگاه ها اطلاع ندارند و نمي دانند به كجا ختم مي شود. مسافراني كه به سمت ايستگاه ميرداماد حركت مي كنند، از مسير كرج بي خبرند و مسافراني كه در ايستگاه طرشت پياده مي شوند، از ايستگاه علي آباد بي خبرند. همه ايستگاه ها در دل شهر تهران قرار گرفته است. اين در حالي است كه در گذشته تهران جز يك ده گمنام و بي اعتبار نسبت به ساير ده ها چيز ديگري نبوده است. اين ده در بين مسير دولاب تا علي آباد در سر راه قرار داشت. ده دولاب و علي آباد از جمله ده هايي هستند كه اسم آنها در تاريخ بيهقي آمده است. سلطان غزنوي در ده علي آباد فرود آمد بدون آنكه به تهران توجهي كند. تهران موقعيت اقتصادي، كشت و زرع و مردمان با صفايي نداشته است؛ چيزي كه در ميان مردمان دولاب و علي  آباد به عنوان ويژگي ذكر شده است.
اين در حالي است كه مي توان نام هاي ونك، تجرشت (تجريش)، اوين و نارمق (نارمك) را در كتاب هاي قديم قبل از آنكه نامي از تهران برده شده باشد پيدا كرد.
ماجراهاي تكميل همايون با تهران
طبيعي است كه وقتي قرار باشد راجع به تهران قديم با يك پژوهشگر گفت وگو كنيم، گزارش چنين شروعي داشته باشد. دكتر ناصر تكميل همايون چندين جلد كتاب درباره وضعيت اجتماعي تهران دارد. او آنقدر با اين شهر و روح تهران درگير بوده است كه درباره تهران دوردست و سرگذشتش اين طور شروع كند. دكتر تكميل همايون كلاس پنجم ابتدايي را سال 1325 در محله سلسبيل و در دبستان توفيق گذرانده است. دبيرستان علامه كه در آخرين نقطه غربي تهران آن روزگار كنار دل بيابان برپا بود جايي است كه پيش از دبيرستان مهيار سالهاي تحصيلي مقطع دبيرستان اين پژوهشگر را مي سازد. دكتر تكميل همايون مي گويد: آن دوران دبيرستان  ما آخرين دبيرستان در غرب تهران به شمار مي رفت و بعد از آن بيابان بود. مدرسه ما يكي از فقيرترين مدارس آن دوران بود به گونه اي كه در مسابقات فوتبال بين مدرسه اي ما را با عنوان علامه گدا تشويق مي كردند. اين مدرسه هنوز هم در سه راه سلسبيل تقريبا دست نخورده باقي مانده است. در هر حال در سال 1334 در رشته فلسفه و علوم تربيتي وارد دانشگاه شدم و بعد از كارشناسي ارشد در رشته علوم اجتماعي براي ادامه تحصيل به دانشگاه سوربون پاريس رفتم. تكميل همايون در 2 رشته تاريخ و جامعه شناسي صاحب مدرك دكتراست.
030453.jpg
ميدان بهارستان، 1336
در انتخاب تهران به عنوان پايتخت سياست نظامي نقش مهمي را ايفا كرد، به گونه اي كه اطراف تهران را رشته كوه هايي فراگرفته بود و تنها يك سمت آن باز بود؛ درست شبيه دو تيغه يك قيچي 
ادامه يك گفت و گو
تهران را مي توان به 3 دوره عتيق، قديم و جديد تقسيم كرد. چندي پيش فيلمي با نام طهران عتيق ساخته شد كه به باستان شناسي مناطق قيطريه، رستم آباد، دزاشيب، چشمه علي ري و بي بي شهر بانو مي پرداخت. اما در مجموع هيچ ارتباطي با تهران عتيق نداشت؛ تهران، آن ده كوچك.
تهران از زماني كه شاه طهماسب مسجدسلطاني را بنا كرد، به يك شهر تبديل شد و خيلي زود 54 ده را در خود جاي داد. بعدها ناصرالدين شاه با ساختن دارالخلافه ناصري دهات ديگري را نيز زيرپرچم تهران نشاند كه حالا از آنها با عنوان محله ياد مي  شود. ونك، نارمك، دولاب، تجريش، طرشت و حكيميه تهرانپارس از اين قبيل هستند.
در دوران حكومت پيشين هر واحد جمعيتي كه بيش از 5 هزار نفر جمعيت داشت را به عنوان شهر مي خوانند، آن هم بدون در نظر گرفتن مسايل اقتصادي، فرهنگي و توليدي كه هنوز به صورت روستايي بود. در صورتي كه در زمان قديم علامت شهريت فتواي علما بود. علما بايد مي گفتند كه مي توان در آنجا نمازجمعه خواند يا نه و اين ملاك، سنگ محك شهر خواندن يك منطقه بود. در ضمن علما براي اين منظور جمعيت، معاملات تجاري، توليدي، كشاورزي، وجود مدرسه، مسجد، امامزاده، بازار و داشتن مراسم مذهبي را لحاظ مي كردند. با مقايسه اي سرانگشتي مي توان فهميد كه تعريف مجتهدان منطقي تر بوده است. براي همين است كه در دوره اي تعداد شهرها به سرعت افزايش مي يابد و به همين منظور مساحت تهران نيز چند برابر مي شود، به گونه اي كه در هيچ جاي دنيا اين وضع وجود ندارد كه طي 200 سال جمعيت از 15 هزار نفر به 15 ميليون نفر افزايش يابد و اگر مساحت تهران را در نظر بگيريم در زمان ناصرالدين شاه 3برابر، در زمان رضاشاه 10برابر، در زمان محمدرضا شاه 50 برابر و در زمان ما 100 برابر شد. اين در حالي است كه منابع آب و غذا همچنان ثابت است. آب تهران در زمان آغامحمدخان كافي بود. با مرور زمان به ناچار آب رودخانه لار ، جاجرود ، كرج و طالقان را از آن خود كرديم و هنوز هم با مشكل كمبود آب روبه رو هستيم. در آن دوره زمين هم به وفور يافت مي شد به گونه اي كه با انداختن سنگ مقدار زمين و ملك شخصي را تعيين مي كردند و در اختيار افراد قرار مي دادند. كساني مثل مستوفي الممالك ، هدايت ، امين الدوله و فرمانفرما از اين طريق صاحب زمين شدند. در زمان رضاشاه اين زمين ها به رسميت شناخته شد. با مرگ هر يك از اين افراد و شروع داستان تفكيك و ارث زمين بازي و قيمت گذاري به اين سياق شروع شد، به گونه اي كه زمين در واحد متر به فروش رفت.
شاه نيز با اقدامات خود باعث افزايش قيمت زمين شد، به عنوان مثال با احداث اتوبان در وسط طرشت زمين ها از متري يك تومان به متري 50تومان افزايش يافت. اين در حالي است كه شاردن در سفر خود در دوره شاه سليمان صفويه مي نويسد: ايراني ها معني اجاره را نمي فهمند، براي اينكه هر ايراني يا خانه دارد يا آنكه هر خانواده به اعضاي خاندان خود خانه مي داده است. به گونه اي كه ممكن بود در يك خانه چندين خانواده زندگي كنند، بدون آنكه هزينه اي بپردازند و اين امر را حق طبيعي خود مي دانستند.
در آن دوران رفتن از يك ده به دهي ديگر به منزله يك مسافرت بود. براي رسيدن به طرشت از يك جاده آسفالته مي گذشتيم كه رفتن به آنجا مثل رفتن به سانفرانسيسكو بود. مردم با رفتن به اين اماكن 2 يا 3 روز خود را سپري مي كردند. در اين ده ابوجعفر طرشتي دفن شده كه فقط مي  توان گفت از اين لحاظ داراي اهميتي خاص است، به گونه اي كه خواجه نظام الملك در زمان حيات او بر سر كلاس درس او حاضر مي شد، يا مثلا ونك به صورت دهي بود كه باغ هاي بزرگي را در بر مي گرفت و مردم براي ييلاق به آنجا مي رفتند و 3 تا 4 شب خود را در آنجا مي گذراندند. به طور كلي مي توان گفت كه اكثر محله هاي امروزي به صورت دهي بود كه رودخانه يا جوي آب از ميان آن مي گذشت و افراد براي گذراندن وقت به آنجا مي رفتند. اين مناطق همگي داراي تاريخچه اي است كه مي توان به طور مفصل مورد بحث قرار داد. ده حكيميه اولين دهي بود كه از طريق آن وارد منطقه قصران مي شديم و كن (صادقيه) آخرين آن. از حكيميه تا كن حدود 2روز طول مي كشيد. قصران هم نام منطقه اي وسيع است از ري تا كوه هاي توچال . در ضمن جالب است بدانيد كه اهالي هر كدام از ده هاي گفته شده در دل تهران لهجه مخصوص به خود را داشتند، به گونه اي كه تشخيص يك فرد ساكن تجريش از كسي كه اهل ده طرشت بود به راحتي امكانپذير بود. تصور اين وضع، امروز كمي عجيب و غريب به نظر مي رسد، اما واقعيت اين است كه حتي تا سالهاي 30 خيابان انقلاب و تخت جمشيد (طالقاني) به بالا آسفالت نبود و در واقع بيابان به شمار مي رفت.
اميرآباد مرتع كوچكي بود كه اميركبير آن را خريداري كرده و در آن به ساخت بنا پرداخته بود. در آن دوران مسافرت ها از يك ده به دهي ديگر صورت مي گرفت. به عنوان نمونه ناصرالدين شاه و همراهانش براي رسيدن به رشت ، انزلي يا تبريز در بين راه در ده ها اطراق مي كردند. اولين اطراق آنها در كن صورت مي گرفت. در سفرنامه او نوشته شده: وارد كن شده، شب اينجا هستيم، درد دوري از وطن ما را اذيت مي كند. در كن منتظر كاروان ها مي ماندند و سپس به سفر خود ادامه مي دادند. آنها در كرج، ين گيمان ، قزوين ، زنجان و ... استراحت مي كردند تا به مقصد خود برسند.
طهران چگونه تهران شد
وقتي افراد يك مكاني را بر ديگر مكان ها ارجح مي دانند، حتما دلايلي را براي آن دارند. آغامحمدخان نيز در آن دوران دلايل خاص خود را داشت كه تصميم گرفت تهران را به عنوان پايتخت خود انتخاب كند. در آن دوران زيارت حضرت عبدالعظيم در نزد شاهان از اهميت بسزايي برخوردار بود. به همين منظور در سال چندين بار به سمت ري حركت كرده. تهران نزديكترين روستا به ري به شمار مي آمد. پادشاهان براي استراحت در اين روستا توقف كرده و سپس به سمت ري حركت مي كردند. بنابراين بهتر آن بود كه اين شهر را به عنوان پايتخت انتخاب كنند، البته در اين انتخاب سياست نظامي هم نقش مهمي را ايفا كرده است، به گونه اي كه اطراف تهران را رشته كوه هايي فراگرفته بود و تنها يك سمت آن باز بود؛ درست شبيه دو تيغه يك قيچي. در نتيجه حمله به اين مكان با مشكلاتي روبه رو مي شد. علاوه بر اين قوم عرب در ورامين و خلج در ساوه كه از طرفداران قاجاريه به شمار مي رفتند پايگاه نظامي مستحكمي را براي آغامحمدخان به وجود آوردند.
ساختمان سازي نيز در تهران با فرستادن سفير به ديگر كشورها شروع شد. هر يك از سفيران نياز به مكاني براي استقرار داشتند. در نتيجه ساختمان هاي جديدي بنا شد و روز به روز بر تعدادشان افزوده شد. البته در اين مورد پايتخت شدن تهران نيز بسيار مهم است، چرا كه باعث جذب اقليت هاي مذهبي و مردم شد و روز به روز بر مساحتش افزوده شد. لحظه هايي كه در كنار دكتر تكميل همايون بوديم به سرعت سپري شد و فقط توانستيم گوشه اي از تهران را در كنار او به تجسم درآوريم. گفت وگوي ما به همين سادگي به پايان رسيد.

طهرانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  طهرانشهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |