پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۵۱
ايرانشهر
Front Page

ويژه نامه اي براي حيات وحش ايران
بدرود، مرغزارهاي ايران ويج 
030654.jpg
تصوير دشنه و تشنه در جنگل گلستان ! عكس از كيومرث درمبخش 
دكترناصر كرمي 
هنگامي كه جانداري را مي كشيد، در دل با او بگوييد: همان نيرويي كه تو را مي كشد، مرا هم خواهد كشت و من هم خورده خواهم شد، زيرا همان قانوني كه تو را به دست من گرفتار كرد، مرا هم به دست تواناتري گرفتار مي كند. خون تو و خون من نيستند مگر شيره اي كه در رگ هاي درخت آسمان جاري است. *
جانداران ايران، اما عمدتا از اين روي به دياري ديگر رخت برنبستند كه كسي مي خواست به قصد خوردن بكشدشان. روزگار ديگر شده بود و جاي امني نمانده بود، براي هيچ جانداري. جاده ها، ديرك هاي برق، اتاقك هاي سيماني، ماشين هاي حفاري و ... حتي راه يافتند تا ستيغ هاي برفگير كه نيم فرسخ ارتفاع شان بود. كسب لقمه ناني براي اينهمه دهان باز منتهاي آرزوي همه شد و فراموش كردند كه اين دهان هاي باز هميشه نمي تواند از گوشت و پوست خويش تغذيه كند. كوبيدند و كندند و پيش رفتند، بي بيم آنكه بي برگ و باري ابدي سرزميني بزرگ بهاي گزافي است براي چند صباحي ديگر سير شدن چند نفري ديگر.
اين تفنگ ها نبودند كه در كمتر از 3 دهه بيش از 90 درصد آهوان ايران را از پاي درافكندند، آنها را گريز اجتناب ناپذير به صخره سارهاي دوردست از پاي درآورد. صخره  هايي كه امن تر بود از آن جهت كه ديرتر پاي انسان به آن مي رسيد، اما در آنها گرسنگي و تشنگي هر جنبنده اي را از پاي درمي آورد. جاده ها را كشيدند و هرگز نگفتند كه ساكنان بي زبان اين زيستبوم به كجا خواهند رفت. شهرك ها را گستراندند تا هرجا كه كف  دستي زمين بود و هرگز نينديشيدند كه ساكنان قبلي چه سرنوشتي پيدا خواهند كرد، ساكنان جديد چه طرفي خواهند برد از زيستن در سرزمين بي  زاد و زيست؟
* * *
بر اساس آمار سرشماري حيات وحش كه پيش از اين در مجلات  حيات وحش و سفر منتشر شده است، درفاصله دو سرشماري سالهاي 1356 و 1380 حدود 90 درصد از شمار حيات وحش در ايران كاسته شده است. اين آمار تكان دهنده حكايت از آن دارد كه روند شتابناك قهقراي طبيعت در ايران كه از ابتداي قرن حاضر آغاز شده است، طي 3 دهه گذشته نه تنها كاهش نيافته، بلكه ابعاد گسترده تري نيز پيدا كرده است. اين روند تا كجا تداوم خواهد يافت؟ سرنوشت طبيعت ايران و زيستمندان بي پناه آن چه خواهد شد؟
براي يكي از گونه هاي حيات وحش ايران، يوزپلنگ آسيايي، با بودجه برنامه محيط زيست سازمان  ملل، دفتر و دستك گسترده اي راه افتاده است تا از انقراض قريب الوقوع آن جلوگيري كنند. چند وقت پيش كارشناسي به نام جورج.بي.شالر از طرف سازمان ملل به ايران آمد تا از وضعيت پروژه حفاظت از يوز ايراني گزارشي تهيه كند. دو فراز قابل توجه گزارش او، يكي اين است كه در ايران اساسا كارشناسي كه بتواند رد يوز را شناسايي كرده و به تعقيب او بپردازد، وجود ندارد و ديگر اينكه ... اساسا در ايران اراده جدي براي حفظ يوز ديده نمي شود. وقتي كه اين اراده حتي براي حيواني كه پروژه بسيار متمول! و حامي بسيار قدرتمندي همچون سازمان ملل را در كنار خود دارد، به چشم نمي خورد، چه انتظاري داريم براي حفاظت از گونه هاي ديگري كه جز خداي خود پناهي ندارند؟ چرا بايد وضعيت حفاظت از زيستگاه هاي طبيعي در ايران حتي از بسياري كشورهاي آفريقايي و آسيايي بدتر باشد؟
* * *
همه صفحات ايرانشهر امروز اختصاص دارد به بررسي وضعيت حيات وحش در ايران. همكاران ما در اين باره با گروهي از كارشناسان صاحبنام به گفت وگو نشسته و گزارش هايي نيز از آخرين وضعيت شماري از گونه هاي خاص جانوري تهيه كرده اند. اينهمه، فقط براي اينكه يادآور شويم هركدام چقدر سهم داريم در رنگ باختگي روزافزون برگ و بار اين سرزمين.
*جبران خليل جبران 
كتاب پيامبر و ديوانه 
ترجمه: نجف دريابندري 

آمارها هشدار مي دهند
وضعيت وخيم است
به طور كلي نتايج حاصله از اين آمارگيري بسيار تاسف بار و هشداردهنده بود: در تمامي زيستگاه هاي مهم مناطق آزاد كشور جمعيت گونه هايي از قبيل كل و بز، قوچ و ميش، آهو، جبير و گونه  هاي مختلف گوشتخواران يا به كلي نابود شده بود يا تعداد بسيار اندكي كه كمتر از 10 درصد جمعيت قبلي بود، مشاهده شد
030657.jpg
عكس : فريبرز شكرايي 
دشت بافق حتي تا 10 سال پيش يكي از زيستگاه هاي اصلي آهو در ايران بود ، اما بعيد است كه اكنون آهويي در اين دشت باقي مانده باشد.
مهندس هوشنگ ضيايي 
اوضاع حيات وحش كشورمان بسيار وخيم است. من به عنوان يك كارشناس حيات وحش در اين مورد هشدار مي دهم، باور كنيد اگر بيشتر از اين دست روي دست بگذاريم و چاره اي نينديشيم، در آينده اي نزديك بايد در انتظار فاجعه انقراض نسل تعداد زيادي از گونه هاي حيات وحش كشورمان باشيم. شايد اگر من اطلاع چنداني از وضعيت گذشته و فعلي حيات وحش كشور نداشتم و شايد اگر مدت 35 سال در اقصي نقاط كشور در زمينه حيات وحش تحقيق و تفحص نمي كردم و بالاخره اگر در سال 76مسووليت اولين آمارگيري ازحيات وحش كشور را برعهده نداشتم، هرگز به خود اجازه چنين اظهارنظري را نمي دادم.
تا قبل از آمارگيري سال 1376 كه هنوز اطلاعات كافي از وضعيت حيات وحش كشورمان در دست نبود، چنين تصور مي شد كه كاهش جمعيت حيوانات وحشي در زيستگاه هاي آنها به دليل فشار شكارچيان يا دامداران و در نتيجه مهاجرت آنها به مناطق ديگر است، ولي زماني كه براي اولين بار پس از گذشت حدود 20 سال، آماري سراسري از جمعيت موجود گونه هاي بارز حيات وحش تهيه كرديم، آن وقت بود كه پي به عمق فاجعه برديم. در آن سال من مسووليت برنامه ريزي و نظارت بر اين برنامه را برعهده داشتم. كار بسيار مشكل و دقيقي بود، اما كاركنان ادارات محيط زيست استان ها واقعا همكاري كردند. برخي از استان ها علاوه بر امكاناتي كه داشتند از اساتيد، دانشجويان، دوستداران طبيعت و حتي شكارچيان كمك گرفتند. استانداري و ساير ادارات نيز با در اختيار قرار دادن وسيله نقليه با برخي از ادارات همراهي كردند. در استان هايي كه امكانات كمتري وجود داشت، افراد مجربي از تهران يا استان هاي همجوار به آنجا اعزام شدند و بالاخره پس از حدود 2 ماه تلاش بي وقفه آمارگيري قابل قبولي از جمعيت گونه هاي شاخص حيات وحش موجود كشور اعم از مناطق آزاد و مناطق تحت حفاظت سازمان از قبيل پارك هاي ملي و پناهگاه هاي حيات وحش تهيه شد.
به طور كلي نتايج حاصله از اين آمارگيري بسيار تاسف بار و هشداردهنده بود: در تمامي زيستگاه هاي مهم مناطق آزاد كشور جمعيت گونه هايي از قبيل كل و بز، قوچ و ميش، آهو، جبير و گونه  هاي مختلف گوشتخواران يا به كلي نابود شده بود يا تعداد بسيار اندكي كه كمتر از 10 درصد جمعيت قبلي بود، مشاهده شد. براي مثال در مناطق جنوبي استان فارس كه بر اساس آمارگيري سال 1356 بين 15 تا 20 هزار راس قوچ و ميش، كل و بز و آهو وجود داشت، فقط يكصد راس از اين حيوانات مشاهده شد. در مناطق شمالي استان آذربايجان غربي كه زيستگاه هزاران راس قوچ و ميش ارمني و كل و بز بود، نظير ماكو كه حيوانات به راحتي از داخل شهر نيز مشاهده مي شدند، حتي يك راس بز هم ديده نشد.
030669.jpg
در مناطق جنوبي استان فارس كه بر اساس آمارگيري سال 1356 بين 15 تا 20 هزار راس قوچ و ميش، كل و بز و آهو وجود داشت، فقط يكصد راس از اين حيوانات مشاهده شد
درمناطق تحت پوشش مستقيم سازمان حفاظت محيط زيست كه گارد سازمان حفاظت محيط زيست در آن حضور دايم دارند نيز وضعيت اسفبار بود. در پارك ملي بختگان كه آمارگيري آن تحت نظارت آقاي مهندس دره شوري انجام گرفت، از تعداد 16 هزار و 500 راس كل و بز پارك و قوچ و ميش موجود در سال 1359، تنها 54 راس در سال 76 باقي مانده بود.
در پارك ملي گلستان كه چشم و چراغ سازمان محسوب مي شود و بيشترين امكانات و پرسنل در آن متمركز است، از 15 هزار راس قوچ و ميش و كل و بز در سال 56 در سرشماري آقاي دكتر كيابي در سال 76 فقط يكهزار و 500 راس گزارش شد.
در منطقه حفاظت شده بيستون كه زيستگاه كل هاي ركورد جهان به شمار مي رود و حدود 10 هزار راس از اين حيوان در آن زندگي مي كرد، محيط بانان منطقه به كارشناسان اعزامي از مركز چنين گفتند: يك بز هم در تمام منطقه مشاهده كنيد، ما به شما جايزه مي دهيم كه واقعيت هم چنين بود. در اينجا ديگر ضرورتي نسبت به ذكر آمارهاي ديگر از قبيل انقراض نسل گورخر ايراني در پارك ملي كوير و تمامي مناطق آزاد، انقراض نسل يوز آسيايي در مناطق حفاظت شده خوش ييلاق، موته، پارك ملي خبر و تمامي مناطق آزاد، عدم مشاهده برخي از گربه سانان كوچك نظير گربه شني، گربه پالاس و كاراكال در سراسر كشور، نمي بينيم.
و اما در پاسخ به سوال هاي شما:
درباره انقراض 90 درصد حيات وحش در 30سال اخير به طور قطع نمي توان اظهارنظر كرد. به خصوص اينكه اساسا تعريف حيات  وحش تغيير كرده. در گذشته حيوانات قابل شكار را حيات وحش مي گفتند، ولي حالا حتي گياهان هم در مجموعه حيات وحش جاي مي گيرند. اگر حيات وحش به معناي جديد مدنظر باشد اين حرف درست نيست. حتي درباره حيات وحش به معناي حيوانات بزرگ قابل شكار هم نمي شود نظر قطعي داد، چرا كه هيچگونه آمار دقيق چه گذشته و چه حال موجود نيست. از طرف ديگر در برخي مناطق آزاد مي شود گفت كه اين آمار حتي به صد درصد هم رسيده، ولي در برخي مناطق تحت حفاظت نه. مثلا جمعيت گراز افزايش هم داشته يا گوزن زرد در جزيره اشك از جمعيت بسيار خوبي برخوردار است، ولي حيوان ها يي كه پروانه شكار برايشان صادر مي شوند، اين آمار درباره شان به طور كلي با تكيه بر مشاهدات صدق مي كند.
مهمترين عوامل كاهش جمعيت حيات وحش شكار بي رويه و تخريب زيستگاه است. تفنگ در دست مردم خيلي زياد شده و كنترلش از دست متوليان امر خارج شده، اينطور كه مي گويند يك ميليون تفنگ در حال حاضر در دست مردم است. از طرف ديگر قدرت اجرايي سازمان حفاظت محيط زيست هم كم شده و كنترلي بر شكارچيان ندارد. در ضمن شكارچي ها هم فرهنگ شكار ندارند و اكثرا شكارچي متخلف هستند. آنها به هر جنبده اي شليك مي كنند. اكثر شكارچي هاي متخلف را هم محلي ها تشكيل مي دهند.
بيشتر زيستگاه هاي حيات  وحش هم تخريب شده، مثلا چشمه ها، به خصوص در مناطق كويري به تصرف دامدارها درآمده است. رقابت غذايي و شيوع بيماري و لگدكوب شدن و در نتيجه از بين رفتن كامل زيستگاه هم كه خودش جاي بحث دارد. تمام مناطق شده جولانگاه دام ها و شكارچي ها، چون جاده كشي بدون برنامه، دسترسي به دور افتاده ترين مناطق را هم ساده كرده است. حتي دامدارها دام هايشان را با نيسان به اين مناطق مي برند يا شكارچي ها خيلي راحت با موتور بالا سر شكار مي روند.
اشغال زمين و تصرف اراضي به بهانه هاي مختلف هم كه فراوان است. هركس براي گسترش زمين هايش با يك تراكتور به جان طبيعت اطراف مي افتد و با شخم زدن زمين صاحب آن شده و حيات وحش هر روز مهجورتر مي شود.
اما اينكه مسايل اقتصادي و اجتماعي تا چه حد در اين زمينه دخيل است؛ به عقيده من مسايل اقتصادي ربطي به اين موضوع ندارد. 40 سال پيش شايد مردم سالي يك بار هم گوشت نمي  خوردند، ولي وضع به اين صورت نبود. مساله اساسي در اينجا ناكارآمدي مديران به دليل عدم علاقه و عشق است. با ادامه اين روند بسياري از گونه ها از جمله يوز، گورخر حتي قوچ  و ميش و كل و بز از بين خواهند رفت. گربه سانان هم كه همگي به جز گربه  وحشي رو به انقراض هستند، مگر اينكه تحولي در امر حفاظت از حيات وحش به وجود بيايد.

تائيد آمار بدبينانه
030660.jpg
دكتر هرمز اسدي 8 سال است كه روي گونه هاي يوز پلنگ آسيايي و فك هاي درياي خزر تحقيق مي كند. وي معتقد است كه نمي توان در خصوص آمار حيات  وحش ايران اظهار نظر قطعي كرد. وي مي گويد: وقتي صحبت از آمار مي كنيم، بايد طبق روشي قابل قبول آن را به دست  آورده و ارايه كنيم. به هر حال اگر در 30 سال گذشته آمار حيات وحش ايران كم نشده باشد، زياد هم نشده است.
به اعتقاد اسدي برخي از گونه هاي ايراني در وضعيت بسيار خطرناكي قراردارند. اين نظري است كه اغلب كارشناسان حوزه حيات  وحش در آن اتفاق نظر دارند.
اين كارشناس درخصوص علت نابودي حيات وحش در ايران مي گويد: علت اساسي آن سوء مديريت در نگهداري زيستگاه هاي جانوري است. براي نگهداري از زيستگاه ها قوانين و مقررات رعايت نمي شود. زيستگاه ها به راحتي از بين مي روند و اين بيشتر به اين دليل است كه مردم و مسوولان ما نمي دانند چه چيزدارند. آنها نمي دانند بايد چگونه از حيات وحش مراقبت كنند. اسدي اعتقاد دارد كه كارشناسان امر به طور جدي روي مردم و مسوولان كار كارشناسي نكرده اند. اگرچه مردم مناطقي كه در جوار زيستگاه ها زندگي مي كنند غالبا حد تعادل را نگه مي دارند، اما حرف اساسي روي مسوولان و مردم غير بومي است.
اسدي در مورد گونه هاي در معرض خطر مي گويد: 8سال تمام روي گونه يوزپلنگ آسيايي و خوك دريايي خزر تحقيق كرده ام، به نظر مي رسد اين 2گونه در وضعيت بسيار بدي قرار دارند. اين گونه ها در 3 يا 4 سال گذشته به دليل نبودن غذا، مناسب نبودن زيستگاه ها و سموم و شكار آنها در وضعيتي بسيار بدتر از انقراض قرار دارند. به گفته وي هر دو در يك شرايط زيستگاهي زندگي مي كنند و هر دو به خاطر شرايط نامطلوب زيستگاهي به يك اندازه در معرض انقراض قرار دارند.

قهقراي زيستگاه ها
030663.jpg
دكتر دهزاد مدرس دانشگاه شهيد بهشتي است كه تحقيقات زيادي در مورد حيات وحش ايران به عمل آورده است. وي معتقد است كه تعداد حيوانات وحشي در ايران رو به كاهش است . دليل آن نيز از بين رفتن زيستگاه  حيات وحش در اثر دست اندازي بخش هاي دولتي و غير دولتي است.
دهزاد مي گويد:  بخش دولتي با پيشبرد طرح هاي عمراني به تنها چيزي كه فكر نمي كند حيات وحش و محيط زيست است. اخيرا در پروژه كارون 3، تعداد زيادي از زيستگاه هاي بكر ما نابود شد.
به گفته وي چون هيچكس حتي مطالعه كمي در مورد تعداد حيات وحش ايران صورت نداده است، آمار دقيقي از درصد نابودي آنها در دست نيست. وي شكار را نيز يك عامل مهم، اما نه تعيين كننده روي كاهش ميزان حيات وحش در ايران دانست و گفت: ناآگاهي مردم منجر به از بين بردن برخي از گونه ها مي شود. نظير آنچه در يزد هنگام به آتش كشيدن زيستگاه هاي يوزپلنگ صورت گرفت
030666.jpg
.
اينكه آيا شرايط اجتناب ناپذير اقتصادي و اجتماعي، عوامل نابودي حيات وحش در ايران بوده يا ناكارآمدي نهادهاي مسوول به ويژه ضعف سازمان حفاظت محيط زيست، سوالي است كه دهزاد در پاسخ آن يادآور شد: همه اين عوامل مجموعه اي است كه مثل زنجير به يكديگر متصل است. وقتي شرايط اقتصادي، اجتماعي ناموزون مي شود. طبيعتا ناكارآمدي بخش هاي اجرايي كشور را به دنبال دارد و پرسنل نيز دچار مشكل مي شوند. دهزاد، گونه هاي در حال نابودي در حيات وحش ايران را چنين برشمرد: گونه  هاي آبزي فعال ماهيان مثل قزل آلاي خال قرمز، لاك پشت هاي رودخانه اي، پرندگاني در ارتباط با سيستم هاي آبي مثل مرغ ماهي خوار، يوزپلنگ هاي آسيايي و گورخر ايراني واقع در دشت كوير.

ديدگاه
نتيجه افراط و تفريط 
دكتر ناصر محرم نژاد
030672.jpg
شكار، يك فرآيند است. حيات وحش تكثير مي شود و جمعيت آن به واسطه عوامل مختلفي كم و زياد مي شود و اگر زيستگاه جانوري مناسب باشد و تغذيه و امنيت كه 2 پارامتر بسيار مهم در مديريت حيات وحش است،  برايش وجود داشته باشد تكثير پيدا مي كند. از طرفي اگر افزايش جمعيت وحش بدون كنترل باشد، باتوجه به محدوديت هاي طبيعي، به زيستگاه، پوشش گياهي و عوامل ديگر لطمه وارد مي آيد و نهايتا باز به جمعيت آن  گونه لطمه وارد مي شود.
در مديريت حيات وحش بايد بين تغذيه و جمعيت يك گونه ارتباط برقرار كنيم و در اين مرحله است كه لزوم صدور پروانه شكار به عنوان يكي از فاكتورهاي كنترل مطرح مي شود، البته مديريت حيات وحش فقط صدور مجوز شكار نيست، بلكه ايجاد تعادل بين منابع غذايي و جمعيت حيات وحش است و در اين راستا تحقيقات نقش عمده اي دارد.
بنابراين اگر درست مديريت نكنيم دو حالت اتفاق مي افتد؛ يكي اينكه ممكن است افراط كنيم، مجوز شكار صادر نكنيم و در نهايت زيستگاه دچار كمبود منابع غذايي شود. حالت دوم آن است كه مجوز بيش از اندازه صادر كنيم و جمعيت وحش به خطر بيفتد. هر دو اين افراط و تفريط ها در مديريت حيات وحش غلط و غيرمنطقي است.
در اين بحث، بديهي است كه شكار غير مجاز جايي ندارد و در آن نه تحقيقات وجود دارد و نه اينكه روند صدور مجوز بر آن حاكم است، پس اساسا غلط و خطرناك است، ولي وجود شكاركشي و شكارچي غير مجاز، نشان مي دهد كه ما يك بعد سوم هم براي مديريت حيات وحش لازم داريم. يعني بعد از پژوهش و تعيين ظرفيت براي تعادل موادغذايي و جمعيت، نياز به بعد سوم يعني حفاظت داريم. همين كه مجوز شكار را به اندازه كافي و درست بدهيم كافي نيست، بلكه بايد حفاظت كنيم تا به آن دو بعد ديگر برسيم. وقتي حفاظت صحيح صورت گيرد، شكار غيرمجازي انجام نمي شود كه شمار گونه ها مورد تهديد قرار گيرد.
به گمان من روند فعلي، روند صحيحي در مديريت شكار و صيد نيست، يعني براساس معيارهايي كه در مديريت علمي شكار و صيد مي شناسيم طراحي و انجام نمي شود. بايد اين روند را تغيير دهيم و به طرف مديريت خرد ورزانه و مبتني بر پژوهش شكار و صيد پيش برويم. مديريت محيط زيست بايد از نوع مديريت استراتژيك باشد، چون در معرض تهديدها و فرصت هاست. اين تهديدها و فرصت ها در همه زمينه هاي محيط زيست از جمله شكار و صيد، وجود دارد. وقتي شكار غير مجاز رو به افزايش برود اين تهديد است، نمي توان به آن ساده نگريست. بايد با نگاه عميق و علمي به مساله نگاه كرد و ديد عوامل و علل اين شكار غيرمجاز چيست؟ مثلا اگر افزايش قطع درختان را در جنگل داشته باشيم و اين تهديدها را بررسي كنيم قطعا مي بينيم كه جنگل نشينان دچار كمبود سوختند. هرقدر هم مجازات قطع درخت را سنگين كنيم، هيچ تاثيري در كاهش قطع درخت نخواهد داشت، چون عامل اصلي به قوت خود باقي است و حل نشده. در مورد حيات وحش هم همينطور است، با افزايش جريمه مجازات و اين قبيل راه  حل ها نمي توان به نتيجه رسيد. مثلا اگر جريمه شكار يوزپلنگ را به جاي 10ميليون تومان به 100 ميليون تومان افزايش دهيم چه مي شود؟ باعث رشوه و فساد مي شود. با افزايش جريمه تخلف كم نمي شود، بلكه فساد هم به آن افزده مي شود. تعيين جريمه جزئي از روند مديريت حيات وحش است كه بايد با مطالعه كامل انجام شود. افزايش شديد جرايم شكار غير مجاز باعث ايجاد اطمينان كاذب براي مديريت ضعيف است. چرا؟ مديريت ظاهرا مي بيند تخلف كم شده و خوشحال مي شود، در حالي كه عملا تهديد به قوت خود باقي است و تخلف در نهان انجام مي شود.
ايجاد ممنوعيت آن هم بدون زيرساخت هاي پژوهشي باعث افزايش تخلفات مي شود و نياز به امكانات پرسنلي و فني را چند برابر مي كند. اگر خياباني را ورود ممنوع اعلام كنيد، نياز به چندين نفر پرسنل داريد كه اين ممنوعيت را اجرا كنيد، امكانات و دوربين  و چيزهاي ديگر هم لازم داريد. ممنوعيت در مديريت كار ساده اي به نظر مي رسد، در حالي كه به هيچ وجه ساده نيست. 2 عامل مي خواهد: زيرساخت پژوهش و امكانات پرسنلي و فني. منطقه اي كه تا ديروز آزاد بوده و شكارچي با پروانه در آن رفت و آمد مي كرده وقتي ممنوع شكار اعلام مي شود، در اينجا فرصت تبديل به تهديد شده است. ممنوعيت بايد بر مبناي مسايل اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي باشد و بدون در نظر گرفتن اين مباني ممنوعيت به هيچ وجه كارساز نيست.
شكار و صيد نيازمند مديريتي قوي و جامع نگر است كه در آن انجام پژوهش، برنامه ريزي، بسيج امكانات، بودجه بندي و كنترل و نظارت به صورت همزمان بايد انجام پذيرد. البته نقش مشاركت مردمي كه در كشورهاي پيشرفته بسيار مورد توجه است، نبايد فراموش شود. لازم به ذكر است كه سالها پيش قانون واگذاري وظايف غير حكومتي سازمان حفاظت محيط زيست به بخش خصوصي توسط هيات دولت تصويب شد، ولي متاسفانه 8 ، 9 سال مي گذرد و هنوز هيچ اقدامي انجام نشده است.
چند سال پيش در آلمان بازديدي داشتيم از نقش مشاركت مردمي در مديريت شكار و صيد. يك منطقه بسيار خوب توسط دولت در اختيار يك NGO قرار گرفته بود و اين NGO پروانه شكار صادر مي كرد و دولت صرفا نقش نظارتي داشت و اگر معيارها و استانداردهاي مديريتي رعايت نمي شد دولت مي توانست از NGO مربوطه خلع يدكند و مديريت منطقه را به ديگري واگذارد. جالب اينكه درآمدهاي حاصل ازفروش پروانه شكار خرج پژوهش، حفاظت و ديگر نيازهاي منطقه مي شد. اگر بخش خصوصي و به طور كلي مردم وارد عرصه حفاظت و بهره برداري از مناطق در رابطه با شكار و صيد شوند و سازمان حفاظت محيط زيست نيروي خود را صرف نظارت درست و اصولي كند، بي شك مسايل به طرز معقولي حل خواهد شد. هم حيات وحش حفظ مي شود و  رشد پيدا مي كند، هم مناطق به شرايط مطلوب نزديك مي شوند و هم به تبع آنها، اكوتوريسم و  سافاري جايگاه خود را پيدا خواهند كرد.
* مدرس مديريت محيط زيست و معاونت اسبق سازمان حفاظت محيط زيست 

|  ايرانشهر  |   دخل و خرج  |   سفر و طبيعت  |   محيط زيست  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |