اينجا پارك ملي كلا ه قاضي اصفهان است؛ منطقه اي نسبتا امن براي حيات وحش بي پناه. بز كوهي به همراه دو بزغاله اش روي صخره اي آفتاب گرفته اند.
درناي سيبري
پرويز بختياري - درناي سيبري يا درناي سفيد يكي از 3 گونه درنايي است كه زمستان ها به ايران مهاجرت مي كند، پرنده اي بزرگ به طول 135 سانتيمتر كه داراي پر و بالي سفيد (به جز شاهپرهاي اوليه)، پوست لخت و قرمز درصورت و پاهاي بلند و قرمز. شاهپرهاي ثانويه بلند بوده و روي دم را مي پوشاند. هنگام پرواز پاها و گردن خود را كشيده نگه مي دارد (برخلاف اگرت ها) و صدايي شبيه دورررررا دو رررررا را از خود در مي آورد.
درناي سيبري داراي خصوصياتي جالب توجه است. به عنوان مثال: 1- تك همسر است و در صورت مرگ جفت، ديگر جفتي اختيار نمي كند 2 - به هيچ وجه ازدواج فاميلي ندارند 3 - مسير مهاجرت طولاني دارند (سالانه بيش از 500 كيلومتر رفت و برگشت) 4 - رقص هاي بسيار زيبايي دارند و ... 5 - هر خانواده داراي قلمرو چند هكتاري است و از آن محافظت مي كند و ...
زيستگاه لانه سازي و جوجه آوري درناي سفيد در شمال روسيه (سيبري) و محل زمستانگذراني آنها 3 منطقه در آسيا بود.
زيستگاه تابستاني: زيستگاه كنوني اين پرنده در تايگا و حاشيه جنگل هاي شرق توندرا در محل اشتقاق رودخانه ob و نيز توندراي شرق سيبري بين لنا و رودخانه كولي ما است. آنها تالاب ها و زمين هاي خزه دار را دوست دارند و از اواخر فروردين ماه شروع به آشيانه سازي مي كنند. در اين زمان درناها رقص بسيار زيبايي دارند.
زيستگاه زمستاني: شامل 3 منطقه است: منطقه حفاظت شده وچينگ (weching) نزديك درياچه پويانگ در چين. بيشترين جمعيت درناهاي سيبري در اين محل است (حدود 3 هزار قطعه). متاسفانه اين زيستگاه به دليل احداث سد در بالادست آن رو به خشكي نهاده و ديگر زيستگاه مناسبي براي درناها نيست.
پارك ملي كئولادو: اين پارك ملي به مساحت 400 هكتار در شمال غربي كشور هند قرار دارد. در سال 65 - 1964 تعداد 200 قطعه درناي سيبري به اين محل مي آمد اما در سال 1992 به 2 قطعه و در حال حاضر ديگر اثري از آنها باقي نمانده است.
علت اصلي هم شكار بي رويه در مسير مهاجرت آن از كشورهاي تازه استقلال يافته شوروي، افغانستان و پاكستان بود.
تالاب هاي فريدونكنار، سرخرود و ازباران: اين مناطق از تالاب هاي بين المللي ايران هستند كه در استان مازندران و نزديك شهر فريدونكنار واقع شده اند. در اين زيستگاه نيز درناها وضعيت خوبي از لحاظ جمعيتي ندارند و هر ساله از تعداد آنها كاسته مي شود. اگر كمي خوب دقت كنيد روند انقراض را به وضوح مشاهده خواهيد كرد.
تعداد درناهاي سيبري از سال 1377، 11 قطعه و در سال 1383 به 3 قطعه رسيده است.
به نظر مي رسد كه ديگر فرزندان ما شانسي براي ديدن اين پرنده نداشته باشند.
درناي سيبري به سبب در خطر انقراض و منحصر به فرد بودنش مي تواند ساليانه صدها توريست Birdwatcher را به ايران بكشاند.
بنياد (International crane fandation) ICE با همكاري موسسات مرتبط درصدد حفظ و احياي جمعيت درناها هستند (در دنيا 15 گونه درنا زيست مي كند)، اين بنياد در ايران نيز بعد از چند سال وقفه در زمان انقلاب در ساليان اخير، مجددا فعاليت خود را از سر گرفته است. همچنين در ايران گروه ها و انجمن هاي زيست محيطي با كمك سازمان ملل و سازمان محيط زيست فعاليت درخور توجهي از خود نشان مي دهند كه ضمن خسته نباشيد براي همگي آنها آرزوي موفقيت و پيروزي داريم.
تهديدات موجود: به ترتيب اهميت مي توان تهديدات موجود بر سر راه انقراض اين موجود زيبا را اينگونه تعريف كرد: 1 - شكار 2 - از بين رفتن زيستگاه 3 - كمبود اطلاعات از سراسر مسير مهاجرت 4 - كمبود اطلاعات در خصوص رفتار شناسي اين موجود و ...
گورخر ايراني؛ دشواري هاي زندگي بعد از دهه پنجاه
آناهيتا دروديان- بهرام گور لقب خود را از اين گونه منحصر به فرد گرفته و به شكار گورخر علاقه زيادي داشته است. او آنقدر براي اين حيوان اهميت قائل بود كه شكار يا صيد گورخر(در مناطقي خاص) تنها به او تعلق داشت و افراد ديگري حق شكار آن را نداشتند. نشانه اين انحصار هم مهر بهرام گور بود كه بعد از صيد گورخرها، بر بدنشان داغ مي شد. سپس گورخر داغ شده، مجددا به طبيعت باز گردانده مي شد. اگر هم كسي اين حيوان مهر شده را شكار مي كرد مجازات مي شد.
گور ايراني برخلاف آنچه تصور مي كنيد راه راه نيست و بيشتر شبيه الاغ است، ولي كمي بزرگتر و حيواني چابك و مقاوم است كه براي پرهيز از خطر وجود انسان، به مناطق كويري پناه مي برد. اين توانايي را دارد كه خود را با محيط بسيار خشك تطبيق دهد، اما بسيار به آب وابسته است، به طوري كه بايد براي رسيدن به آب مسافت زيادي را طي كند. اين حيوان موهاي كوتاه و يال سياه رنگي روي گردن و نوار قهوه اي تيره اي در پشت دارد كه تا دم ادامه مي يابد. همچنين از گياهان مرتعي تغذيه مي كند. ارتفاع شانه نرها معمولا به 140 سانتيمتر مي رسد كه برابر با اندازه اسبي كوچك است و نشان مي دهد كه گورخر درو اقع اسب وحشي آسياي غربي است. اما طي سال هاي اخير جمعيت اين گونه، بسيار كاهش يافته و در معرض خطر انقراض قرار دارد. مهندس هوشنگ ضيايي - يكي از كارشناسان صاحبنام حيات وحش ايران - در اين باره مي گويد: از زمان تشكيل كانون شكار و سازمان حفاظت محيط زيست، يعني در دهه 50، وضعيت گور ايراني رو به بهبودي رفت، چون حفاظت خوبي در مورد آن انجام شد. در سرشماري سال 49 نيز كه در توران انجام گرفت، جمعيت آن 700 - 600 راس بود و تا اواسط دهه 50 اين رقم به 2هزار راس افزايش يافت، اما پس از آن به دليل عدم توجه به حفاظت اين گونه، جمعيت آن به تدريج كم و كمتر شد، به طوري كه اكنون در معرض خطر انقراض قرار دارد. از زيستگاه هاي فعلي گور ايراني، منطقه حفاظت شده توران و منطقه بهرام گور است. البته در گذشته در پارك ملي كوير نيز تعدادي گورخر وجود داشته كه اكنون اثري از آن نيست.
در سال 63 ، سه راس گور در اين پارك ملي مشاهده شد و بعد از آن هيچگونه آماري از رويت اين حيوان در دسترس نيست. در ساير نقاط هم جمعيت آن به سرعت در حال كاهش است. گورخر حيوان حساسي است و به سرعت تحت تاثير ناملايمات محيطي قرار مي گيرد.
يكي از عوامل كاهش جمعيت گورخر، دامداران منطقه هستند. سگ ها و دام ها در مكان تجمع اين حيوان جمع مي شوند، در نتيجه گورخر به اين مناطق وارد نمي شود. در گذشته نيز اين حيوان توسط اسب شكار مي شد، چون سرعت دويدن آن پايين و حدود 40 كيلومتر در ساعت است. ولي امروزه بعضي از شكاركش ها براي شكار آن از موتور سيكلت و ساير وسايل نقليه موتوري استفاده مي كنند كه افزايش مرگ و مير گورخر را به دنبال دارد. در منطقه بهرام گور وضعيت بهتر است، چون زيستگاه گور ايراني در منطقه توران، به سرعت در حال تخريب و نابودي است. وضعيت نامناسب توليد مثل اين حيوان مانند عدم جفت گيري يا سقط جنين نيز كاهش هر چه بيشتر جمعيت گورخر را در پي دارد.
گورخر معمولا يك كره مي زايد و مدت آبستني آن حدود يك سال است كه اين امر ازدياد نسل آن را دچار مشكل مي كند. متاسفانه در زمينه گورخر هيچ طرح تحقيقاتي انجام نشده و ما در كشورمان محقق كم داريم. چون كارهاي ميداني دشوار است و فرد محقق بايد از صبح تا شب دنبال حيوان باشد كه ببيند چه غذايي مي خورد و رفتارهاي او را بررسي كند. شرط اين كار هم فقط علاقه است. تحقيقاتي هم كه خارجي ها روي گور انجام داده اند خيلي بيشتر از ما ايراني هاست، به طوري كه در موزه تاريخ طبيعي لندن، تمامي مقالاتي كه طي 20 سال اخير در مورد گور ايراني موجود است، مربوط به خارجي هاست. آنها با ورودشان به ايران و اقامت چند روزه، با دستي پر به كشورشان بر مي گردند. شايد جالب باشد كه تعداد پستانداران شناسايي شده توسط ايرانيان 160 گونه است كه اين رقم در موزه تاريخ طبيعي لندن 175 مورد ذكر شده است.
لاك پشت فراتي
هانيه غفاري- لاك پشت فراتي در رده بندي Red List IUCN در رده در معرض خطر انقراض (Endangered) قرار دارد. متاسفانه در قوانين و مقررات ايران، اين گونه مورد بي مهري مسوولان قرار گرفته كه علت آن عدم شناخت لاك پشت فراتي به عنوان گونه اي مفيد و منحصر به فرد است. اين گونه در قوانين كشور جزو حيوانات وحشي غير حمايت شده است و هيچ گونه تمهيدات حفاظتي براي حفظ تنها لاك پشت لاك نرم ايران صورت نگرفته است و جمعيت اين گونه منحصر به فرد به دلايل مختلف هر روز بيشتر و بيشتر رو به كاهش است. از جمله: سم ريزي جهت صيد ماهي كه موجب تلفات زياد لاك پشت ها مي شود.
اعتقادات غلط صيادان بومي كه مي گويند اين لاك پشت ها، ماهيان گرفتار در تورشان را مي خورند و سبب كم شدن ميزان صيد مي شوند، به همين دليل اين گونه را دشمن خود دانسته و آنها را معدوم مي كنند كه از اين نظر تلفات شديدي به جمعيت لاك پشت ها وارد شده و مي شود. خشك شدن و كم آب شدن تالاب ها و انشعابات رودخانه هاي اصلي و از بين رفتن محل زيست آنها هم از ديگر دلايل كاهش آنهاست. اينجا هم تخريب زيستگاه، زهكشي و خشك كردن آبگيرها جهت احداث مزارع كشاورزي و ...، آلودگي آب به دليل ورود فاضلاب هاي شهري، صنعتي و كشاورزي، همچنين در منطقه شادگان، كاهش تدريجي عمق تالاب در اثر ته نشيني رسوبات بالادست در هور شادگان و دخل و تصرفات الزامي در زمان جنگ تحميلي در محدوده پناهگاه حيات وحش شادگان نظير احداث جاده، خاكريز، سنگر و بيمارستان نظامي، آلودگي نفتي در حاشيه هاي تالاب شادگان كه به دليل نشت از لوله هاي فرسوده نفتي باعث درخطر افتادن زندگي حيوانات و به خصوص لاك پشت فراتي شده است و اما مهمترين عامل تهديد لاك پشت فراتي، عدم شناخت اين گونه و اهميت آن از نظر اكولوژيك و غناي گونه اي در ميان مردم بومي و حتي اكثر كارشناسان است.
لاك پشت فراتي در ايران منحصرا در استان خوزستان پراكندگي دارد. اين گونه در حوضه آبگير دجله و فرات، هورا لعظيم، تالاب شادگان، رودخانه هاي كارون، كرخه، دز و جراحي و انشعابات آنها زيست مي كند.
در ايران تنها يك گونه از خانواده لاك پشت هاي سه انگشتي وجود دارد كه لاك پشت فراتي معروف است.
عقاب طلايي
عقاب طلايي يكي از پرندگان حمايت شده ايران است؛ با جمعيتي بسيار كم. پرنده اي شكاريست كه به صورت مهاجر وارد ايران شده و معمولا آشيانه را در مناطق صخره اي دور دست مي سازد.
پرنده بالغ سرش طلايي است و اغلب از اين راه شناسايي مي شود. توانايي بالايي هم براي پرواز دارد.
به گفته جمشيد منصوري- متخصص پرندگان ايران- اين پرنده جزو پرندگان مهاجر ايران است و خيلي كم به صورت بومي يا توليدمثل كننده ديده مي شود. توليد مثلش هم بيشتر در كوهستان هاي مناطق شمال كشور مانند كردستان يا ارسباران صورت مي گيرد.
هنگامي كه جوجه ها از تخم بيرون مي آيند چشم هايشان بسته و ناتوانند. والدين بايد تا چند روز از آنها مراقبت كنند تا چشم هايشان باز شود. درعين حال غذاي مورد نياز هم بايد در اختيارشان قرار گيرد تا بزرگ شوند.
اين پرنده در معرض خطر انقراض نيست ولي جمعيتش كم است چون نسبت به تغييرات محيطي به ويژه آلودگي ها حساس است. اين مساله در مورد ساير پرندگان شكاري نيز صدق مي كند، بنابراين شاخص آلودگي ها محسوب مي شوند.
در گذشته عقاب طلايي ابزاري براي شكار پستانداران بوده است. آنها را طوري تربيت مي كردند كه با منقار چشم پستانداراني مانند آهو، كل، بز، قوچ و ميش و... را كور كنند. در نتيجه اين حيوانات از صخره ها پايين افتاده و توسط شكارچيان، شكار مي شدند. اما در حال حاضر چنين آموزش هايي انجام نمي شود.
هما
محمدرضا محمدي- شايد كمتر كسي بداند كه هما پرنده افسانه اي ايران باستان گونه اي لاشخور است و هنوز هم در طبيعت ايران ديده مي شود. لاشخوري كه بيشتر به يك شاهين عظيم شباهت دارد. طرح مشخص بدن در حال پرواز، اين پرنده را از ساير لاشخورها متمايز مي سازد، بال هاي آن دراز، كم عرض و زاويه دار است و دمي بلند، لوزي شكل و تيره رنگ دارد. سطح پشتي، بال ها و دم آن سياه مايل به خاكستري و سرش به طور كلي نخودي رنگ است. اطراف چشم و ناحيه پس منقار سياه رنگ است كه به يك دسته موي سياه ريش مانند در زير منقار منتهي مي شود. سطح شكمي نارنجي مايل به زرد و ناحيه سينه به طور واضح نارنجي رنگ است كه با بال هاي تيره تضاد خاصي را نشان مي دهد. نابالغ اين پرنده، سروگردني تيره دارد. هما از لاشخورهاي ديگر فعال تر و معمولا تك زي است. طول بدن آن يك تا 1/1 متر است. بيشتر در كوهستان هاي مرتفع و دورافتاده زندگي مي كند و در غارهاي مشرف به پرتگاه ها آشيانه مي سازد.
دو زيستگاه مهم اينگونه پارك ملي لار و بمو و منطقه حفاظت شده دنا است.
هما در افسانه هاي ايران مثل ققنوس در اساطير مصر و يونان صاحب كرامت است. هما را به مرغ سعادت مي خوانند و در اساطير زرتشتي هم از آن با نام سائنا يا سيمرغ ياد شده است. اينكه هما مرغي استخوا ن خوار است باوري است كه از ديرباز در ايران رواج داشته است. سعدي در توصيف اين پرنده مي گويد: هماي از همه مرغان از آن شرف دارد كه استخوان خورد و جانور نيازارد
صادق هدايت هم از هما اينچنين ياد مي كند:
جمعي گفته اند كه آن كركس است كه مردار خورد و از آن جنس بسيار است و هماي بر سعادت معروف است. چنانچه گويند سايه آن بر هر كس افتد، پادشاهي و دولت يابد و لغت همايون هم كنايه از اين معني است. اينكه عوام در موقع تشكر مي گويند خدا سايه شما را از سر ما كم نكند، اشاره به همين مساله دارد.
و از اين رو بود كه هماي سعادت بر شانه هاي شبان مفلوك نشست و پادشاهي نصيبش شد.
پلنگ
مونا مبرقع-پلنگ ايراني كمرنگ تر از پلنگ هاي آفريقايي و هندي است. اين امر باعث اشتباه پلنگ ايراني با پلنگ برفي نيز مي شود. پلنگ برفي كوچكتر از پلنگ ايراني بوده و خاكستري رنگ است، لكه هاي گل مانند روي بدن پلنگ برفي از نظر تعداد كمتر ولي بزرگتر از لكه هاي بدن پلنگ ايراني است. محيط مناسب براي زندگي پلنگ برفي در ايران با نزديك ترين منطقه پراكندگي پلنگ برفي در دنيا تقريبا هزار كيلومتر فاصله دارد.
پلنگ در اكثر زيستگاه هاي كشور اعم از جنگلي، كوهستاني، بياباني، استپي و در ارتفاعات مختلف از صفر تا نزديك 4 هزار متر زندگي مي كند. به همين علت توانسته است بهتر از بقيه گربه هاي بزرگ، نسل خود را حفظ كرده و پراكندگي وسيع تري داشته باشد.
پراكندگي اين حيوان در اكثر مناطق كشور اعم از ارتفاعات البرز تا تپه ماهورهاي كوير مركزي است، يعني هر كجا كه طعمه مناسب به خصوص پازن ( كل و بز) وجود داشته باشد.
پلنگ فقط در آفريقا و آسيا زندگي مي كند.پلنگ، به شدت از انسان مي ترسد و به محض مواجه شدن با انسان به حالت مخفي و بسيار سريع فرار مي كند. اگر زخمي شود يا راه فراري نداشته باشد ممكن است در موقع فرار به انسان حمله كند.
در ايران معمولا پلنگ را با يوزپلنگ اشتباه مي كنند.
حتي بعضي وقت ها گزارش هايي از شمال ايران يعني جنگل هاي انبوه هيركاني مبني بر رويت يوز يا حمله آن به محلي ها به گوش مي رسد، حتي برخي روزنامه ها هم كه بايد منبع علمي باشند به اين موضوع توجهي نكرده و مثلا با تيتر درشت مي نويسند با مرگ ماريتا(يوزپلنگ مرحوم پارك پرديسان) نسل پلنگ ايران منقرض شد.
ما بارها درباره تفاوت هاي يوزپلنگ و پلنگ صحبت كرده ايم بنابراين اينجا ديگر سخن راندن در اين باب جايز نيست.
پلنگ دشمن طبيعي ندارد ولي گاهي توله ها توسط ساير گوشتخواران شكار مي شوند. اين حيوان از قابليت استتار خوبي برخوردار است و خود را با شرايط زيستگاه هاي مختلف سازش مي دهد، اما به علت كم شدن غذا و آغشته كردن لاشه حيوانات شكار شده به مواد سمي، جمعيت آن رو به كاهش گذارده و در بعضي از موارد به كلي نابود شده است...
در حال حاضر بهترين زيستگاه پلنگ، پارك ملي تندوره در شمال خراسان است. شايد حتي با گشتي دو روزه در فصل مناسب موفق به رويت آن بشويد. الان بهترين فصل است اما سرماي طاقت فرساي اين منطقه را فراموش نكنيد.
خرس هاي قهوه اي ايراني
روزبه بهروز- خرس ها به دليل استفاده از منابع غذايي متنوع، زندگي در مناطق صعب العبور كوهستاني و جنگلي، شبگرد بودن و نداشتن دشمن طبيعي از جمعيت نسبتا خوبي برخوردارند.اما در سالهاي اخير به علت حضور انسان، دام و متعاقبا سگ هاي گله در مراتع و جنگل هاي مرتفع كه جزئي از زيستگاه خرس قهوه اي به حساب مي آيد، اين مناطق بسيار محدود شده است كه اين مساله عمده ترين مشكل خرس قهوه اي در ايران است. همچنين از ساير عوامل تهديدكننده اين پستاندار باشكوه مي توان از شكار بي رويه آن و همچنين مسموم شدن حيوان به علت استفاده از گوشت هاي سمي و آلوده (كه براي از بين بردن گرگ توسط دامداران به كار مي رود) نام برد.
خرس قهوه اي به دليل شكوه و عظمت منحصر به فرد خود همواره جايگاه خاصي را در ميان طبيعت گران و دوستداران حيات وحش به خود اختصاص داده و جزو حيوانات مورد توجه علاقه مندان به طبيعت است. پس با توجه به اين قابليت و همچنين نقش اكولوژيك اين پستاندار بايد برنامه ريزي هاي جامع تري جهت ارتقاي سطح فرهنگ عمومي مردم براي حفاظت از نسل اين جانور ارزنده و با شكوه توسط مراجع و سازمان هاي مربوطه صورت بگيرد تا در آينده شاهد وضعيت مطلوب تري از اين پستاندار باشيم.
طول خرس قهوه اي ايران در حدود 5/2-2 متر است. اين پستاندار با وزن هاي مختلفي ديده شده كه از 90 تا 290 كيلوگرم در نوسان است ولي به طور ميانگين در حدود 180 كيلوگرم وزن دارد.
زيستگاه هاي اين پستاندار شامل مناطق جنگلي خزري، جنگل هاي ارسباران و زاگرس، علفزارهاي مرتفع كوهستاني نزديك جنگل و دره هاي پايين دست جنگل است.
پراكنش خرس قهوه اي در ايران از شمال خراسان تا استان هاي گلستان، سمنان، مازندران، تهران، گيلان، قزوين، زنجان و آذربايجان و از سوي ديگر از آذربايجان تا استان هاي كردستان، لرستان، كرمانشاه، چهارمحال و بختياري، خوزستان و فارس گزارش شده است.
همه چيز خوار است. به خوردن عسل علاقه زيادي دارد. در فصل بهار كه گياهان مي رويند مانند علفخواران به خوردن علف هاي تازه روي مي آورد. با استفاده از ناخن هاي بلند و خميده اش حشرات را از زير پوست درختان و شكاف سنگ ها بيرون مي كشد. لانه جوندگاني از قبيل ول ها را مي كند و آنها را شكار مي كند. در اواخر تابستان و پاييز معمولا در مناطق پايين دست جنگل يا دره ها كه ميوه هاي وحشي در آنها فراوان است ساكن مي شوند. آثار شكستگي شاخه هاي درختان ميوه و مدفوع خرس ها در اين مناطق ديده مي شود.
جالب است بدانيد كه خرس ها در فصل زمستان زايمان مي كنند، آن هم در خواب زمستاني. نوزاد هم از شير مادر تغذيه مي كند و بزرگ مي شود و وقتي مادر از خواب برمي خيزد دو توله حدود يك ماهه را در كنار خود مي بيند.
كفتارهاي راه راه
مرتضي اسلا مي دهكردي- كفتارها در هيچ كجاي دنيا محبوب نيستند. كمتر كسي فكر مي كند كه در ايران هم كفتار وجود داشته باشد. البته كفتار راه راه موجود در ايران به لحاظ رفتاري بسيار نجيب بوده و با كفتارهاي خال خال آفريقايي كه حتي به شيرها هم حمله مي كنند بسيار متفاوتند، ولي در ايران نيز از كفتارها به عنوان حيوانات پليد و فرصت طلب ياد مي شود. در بسياري از مناطق كشور مردم محلي بر اين باورند كه اندام مادگي كفتار ماده شانس و ثروت مي آورد. حتي بعضي ها حاضرند مبالغي را براي داشتن اين اندام بپردازند. اين تفكر توسط نگارنده در استان هاي تهران، اصفهان، يزد و خراسان ديده شده است.
هيچ برآورد جمعيتي از كفتارهاي راه راه در ايران در دست نيست. تنها با توجه به وجود جمعيت هاي متعدد در بعضي از زيستگاه هاي كشور مي توان حدس هايي در مورد جمعيت كفتارهاي ايران زد كه به نظر مي آيد از جمعيت نسبي خوبي برخوردار باشند. ولي جمعيت آنها در تمامي زيستگاه ها رو به كاهش است. دليل اصلي اين كاهش جمعيت، كاهش منابع طبيعي و منابع غذايي به ويژه لاشه هايي است كه كفتار راه راه در طبيعت از آنها استفاده مي كند. كاهش تعداد لاشه ها به خاطر كم شدن جمعيت ساير گوشتخواران از جمله يوزپلنگ، پلنگ و گرگ است، زيرا با كاهش جمعيت اين صيادان از تعداد لاشه گياهخواراني كه توسط آنها شكار شده و بر جاي مانده كاسته مي شود. همچنين مهاجرت يا نابودي جمعيت گياهخواران ساكن زيستگاه كفتار راه راه از ديگر عوامل موثر بر كاهش جمعيت اين جانور بوده است. در مقابل كفتارها از محيط هاي وحشي رانده شده و به سمت محيط هاي انساني و منابع غذايي حاصل از آن كشيده مي شوند.
يكي از مهمترين مشكلات كليدي در مورد كاهش جمعيت كفتارهاي راه راه در جهان اين است كه گستردگي قلمرو و پراكنش اين گونه در قبال جمعيت هاي موجود در هر منطقه بسيار زياد است، يعني گستردگي زيستگاه بسيار زياد است و تعداد كفتارهاي موجود در هر منطقه بسيار كم است. اين تراكم پايين جمعيت در مقايسه با زيستگاه گسترده جانور باعث به وجود آمدن جمعيت هاي كوچك و كم دوام و دور از هم شده است. به طوري كه جمعيت ها حالت جزيره اي به خود گرفته اند و اين امر مي تواند خطرناك باشد.
به نظر مي آيد كفتارها در ايران وسواس خاصي در انتخاب نوع زيستگاه خود ندارند و درهر جايي كه غذا يافت شود زندگي مي كنند.
در ايران در بيشتر استان هاي كشور گزارش هايي مبني بر حضور كفتار وجود دارد. نگارنده از استان هاي تهران، چهارمحال و بختياري، اصفهان، يزد، سمنان و خراسان وجود كفتار را گزارش كرده است. تنوع زيستگاه و رژيم غذايي متنوع كفتار راه راه باعث شده است در ايران پراكندگي نسبتا گسترده اي داشته باشد.
رژيم غذايي: كفتارهاي راه راه اساسا لاشه خوار هستند و كمتر شكار مي كنند. تقريبا لاشه هر حيواني را كه پيدا كنند مي خورند. در لانه هاي كفتار در پناهگاه حيات وحش مياندشت، شاخ آهو، استخوان الاغ و بقاياي جوجه تيغي پيدا شده است. در منطقه حفاظت شده كوير كفتارها سر لاشه دام هاي اهلي كه اطراف روستاها رها مي شوند بسيار ديده شده اند. در پناهگاه حيات وحش نايبندان به وسيله دوربين هاي تله اي از كفتار در حال حمل پاي شتر عكس گرفته شده است. در پارك ملي خجير اطراف لانه كفتار بقاياي لاشه قوچ و ميش، گراز، سگ و شغال نيز ديده شده است. با توجه به موارد مشاهده شده به نظر مي آيد كفتارها معمولا لاشه را براي خوردن به لانه يا انبار غذاي خود حمل مي كنند.
حتي لاشه حيوانات بزرگ را تكه تكه كرده و جا به جا مي كنند. كفتارها به خوردن مغز استخوان علاقه بسياري دارند. استخوان هاي ضخيم مانند استخوان ران را با دهان شكسته و مغز آن را مي خورند. كفتارها قوي ترين فك را دارند.
كفتارهاي راه راه، جانوران منزوي هستند و معمولا به صورت انفرادي ديده مي شوند. در پارك ملي كلاه قاضي اصفهان و استان چهارمحال و بختياري كفتارها غالبا به صورت تكي مشاهده شده اند. در پناهگاه حيات وحش مياندشت نيز نزديك يك روستا يك قلاده كفتار به صورت تكي توسط نگارنده مشاهده شد، ولي در منطقه حفاظت شده كوير نزديكي روستاها كفتارها در دسته هاي 3 الي 5 تايي نيز ديده شده اند كه احتمالا به دليل وجود منابع غذايي فراوان (لاشه حيوانات اهلي و صيفي جات) است.
كسي كفتار را به خاطر استفاده از پوست آن شكار نمي كند. در ايران به نظر مي رسد مهمترين عوامل تهديد، تصادفات جاده اي و خوردن طعمه مسموم است. به دليل گستردگي جاده ها و محدود شدن مناطق حفاظت شده به جاده ها و بعضا عبور جاده از داخل اين مناطق و همچنين گستردگي محدوده اي كه يك كفتار براي پيدا كردن غذا مي پيمايد باعث شده است موارد مختلفي از تصادف كفتار با ماشين رخ دهد كه اغلب منجر به مرگ حيوان مي شود. در بعضي مناطق تغذيه كفتار راه راه از دام هاي اهلي و محصولات كشاورزي باعث شده است تا مردم محلي با قرار دادن لاشه مسموم به عنوان طعمه، اين حيوان را از بين ببرند.
شهدخوار
شهدخوار يكي از پرندگان جالب ايران است. نوك باريك و خميده اي دارد تا بتواند از شهد گل ها تغذيه كند. اين پرنده هنگام نوشيدن شهدها در هوا ثابت مي ماند و با سرعت زياد در هوا بال زده، به داخل گل ها فرو مي رود. بعد از آنكه سير شد جهت بال زدنش بر عكس مي شود تا از گل بيرون آيد. اما درجا بال زني در هوا به انرژي زياد و در نتيجه متابوليسم بالايي نياز دارد. فعاليت شهدخوار با طلوع آفتاب آغاز مي شود و تا هنگام غروب آنقدر فعاليت مي كند و درجا بال مي زند كه خسته شده و حالت نيمه خواب پيدا مي كند. در اين وضعيت درجه حرارت بدن پايين و متابوليسم به حداقل كاهش مي يابد تا روز بعد دوباره با انرژي زياد، فعاليت و پرواز را از سر گيرد.
شهدخوار جثه بسيار كوچكي دارد، كمي كوچكتر از گنجشك و بيشتر به رنگ آبي- سياه شفاف ديده مي شود. البته پرنده نر گاهي نوار باريك قرمزي در سينه دارد.
باغ هاي بزرگ، كشتزارها، گزستان هاي حاشيه رودخانه ها و بوته هاي خاردار، زيستگاه اين پرنده محسوب مي شود.
در طبيعت لانه اين پرنده كيسه مانند و از درختان آويزان است.
در گذشته هم در تمام منطقه جنوب شرقي ايران، از چابهار تا بندرعباس وجود داشته اما اكنون پراكنش وسيع تري دارد؛ چون اين احتمال وجود دارد كه تعدادي از اين گونه كه در قفس بودند، در نقاط ديگري رها شده و گسترش يافته اند.
از نظر حفاظتي هم چندان مورد توجه نيست. چون به گفته جمشيد منصوري- متخصص پرندگان ايران- اينطور به نظر مي رسد كه در معرض خطر قرار نگرفته است. البته مطالعات دقيقي روي اين پرنده انجام نشده و به تحقيقات و بررسي هاي بيشتري نياز دارد.
گرگ
كاوه حاتمي- گرگ ها اجداد سگ هاي اهلي امروزي هستند و براي اولين بار مردماني از ايران توانستند گرگ ها را رام كنند.
باوجود ديد غالبا منفي كه به گرگ ها وجود دارد، اگر نگاهي به كشور خود و رفتار ايرانيان با گرگ ها بيندازيم، مي بينيم كه با وجود قصه هاي فراواني كه در مذمت گرگ ها وجود دارد ولي باز هم نوعي نگاه آميخته با احترام نسبت به آنها پيدا مي شود.
برخلاف انتظار همگان كه فكر مي كنند گرگ ها موجودات فراواني در ايران هستند، بايد اذعان كرد كه عكس قضيه صادق است.
تعداد گرگ ها در ايران به كمتر از 1000 قلاده مي رسد. به مفهوم ساده تر گرگ ها در ايران در حال انقراض هستند. مدافعان واقعي طبيعت و تجسم عيني وفاداري و خانواده دوستي در روزگار ما، در آستانه نابودي كامل قرار گرفته است.
هر روز در سراسر دنيا آموزش هاي كاربردي در مورد گرگ ها وجود دارد و قوانين حفاظتي از آنها سخت گيرانه تر مي شود. در ايران طبق قوانين سازمان حفاظت محيط زيست، گرگ گونه اي زيانكار محسوب مي شود و رسم كله گرگي كه به شكارچي گرگ جايزه و هديه اي تعلق مي گيرد، با جديت دنبال مي شود. شكارچيان و بسياري از مردم كه شايد بسياري از آنها به عمرشان نتوانند گرگي را از نزديك ببينند، اولين چيزي را كه در مورد گرگ ياد مي گيرند نفرت از آن است.
از اين روست كه از تعداد گرگ ها روز به روز در كشور كاسته مي شود. وجود سلاح غيرمجاز، استفاده از سم، خراب كردن لانه و زنده به گور كردن توله گرگ ها و همچنين فروش آنها در بازار سياه ، آنها را با خطر جدي مواجه كرده است و امروزه در مناطق كشور با كاهش جمعيت گرگ ها مواجهيم، حتي در بعضي مناطق كاملا از بين رفته اند.
طعمه خود را براحتي مي درند. گرگ ها 4 دندان نيش پر قدرت دارند كه اندازه آنها به 5 سانتيمتر مي رسد.
ميان گرگ ها، حواس بينايي، شنوايي و بويايي فوق العاده هستند.
شنوايي در گرگ ها بسيار قوي است. آنها مي توانند صداي زوزه گرگ هاي ديگر را از فاصله حدودا 45كيلومتري تشخيص بدهند. آنها مي توانند آهسته ترين صداهايي را بشنوند كه براي انسان غير قابل شنيدن است. گوش گرگ ها اين قابليت را دارد كه با گردش 180 درجه اي خود، جهت صدا را بيابد.
گرگ ها موجوداتي كاملا اجتماعي هستند و بين آنها ارزشمند ترين مساله، گله يا خانواده اي است كه به آن متعلقند. فرماندهي گله را قوي ترين گرگ نر يا ماده عهده دار مي شود.
گرگ ها معروف هستند به خوردن آدم و گوسفند، ولي لازم به ذكر است كه گرگ ها اساسا از انسان و مناطقي كه انسان زندگي مي كند، گريزان هستند.
بيشتر غذاي گرگ ها را طعمه هايي نظير آهو، كل ، بز ، قوچ و ميش تشكيل مي دهند. ولي از آنجا كه كاهش جمعيت شكار در كشور محسوس است، رژيم غذايي گرگ ها نيز دستخوش تغييراتي شده است. مثلا زباله هاي شهري و مزارعي كه در آن جوندگان وجود دارند، غذاي اصلي گرگ ها را نيز زباله و جوندگان تشكيل مي دهند. گرگ ها حتي گياهخواري نيز مي كنند و در بعضي مناطق كشور مانند مراكان به هندوانه و در برجرود به محصول انگور لطمه مي زنند. اين بدان جهت است كه با كاهش طعمه، جانور بايد منابع غذايي جايگزين داشته باشد و اگر اين منابع نيز از دسترس گرگ خارج شود، آنگاه به سمت مناطق روستايي مي آيند و دست به شكار دام مي زنند كه در بسياري از موارد ميزان خسارات بسيار اندك است. طي يك تحقيق كه در مورد گرگ ها انجام گرفت، مشخص شد كه گرگ ها اساسا علاقه اي نه به دام و نه به انسان دارند و بيشتر غذاي خود را از زباله هاي شهري تامين مي كنند. موردي كه باعث شده گرگ ها به آدمخواري معروف شوند، مربوط به گرگ هايي است كه با افزايش سن، قدرت و توان شكار كردن را از دست مي دهند و در اين ميان بسيار كم اتفاق مي افتد كه به جاي زباله(كه دردسر كمتري براي گرگ ها دارد)، به سراغ انسان بروند.
بعضي انسان ها با سوء استفاده از نا آگاهي بقيه افراد، به اين موضوع دامن زده و دست به كشتارهاي وحشيانه حيات وحش مي زنند و دقيقا به اين علت است كه اكنون ده ها سال است كه بزرگترين و غرور آفرين ترين جانوران كره خاكي، اكنون سالهاست كه در ايران براي ابد، آرام گرفته اند؛ يعني ببر مازندران و شير ايراني.
از آنجا كه طبق قوانين سازمان محيط زيست گرگ ها موجوداتي زيانكار هستند، از اين رو كاملا بي دفاع مانده اند و پروژه اي كه بتوان آن را حفاظتي ناميد تاكنون ديده نشده است. تنها معدود برنامه هايي كه انجام مي شود مربوط به انتقال آنها از يك محيط به محيطي ديگر است.
به عنوان مثال در دو پروژه كه از آ غاز دهه جاري انجام شدند، جمعا۱۸ قلاده گرگ به طبيعت بازگردانده شدند كه بسيار اميدبخش است ولي در همين زمان بيش از 30 قلاده گرگ نيز از پاي درآمدند كه بر طبق اخبار تاييد نشده اي، 7 گرگ ديگر نيز به زودي كشته مي شوند . خشن ترين رفتار در مورد گرگ ها نيز مربوط به دهه قبل است كه 5 قلاده توله گرگ كوچك، پس از اينكه درون يك بشكه قرار داده شدند، با گذاشتن بشكه روي آتش، به وضع فجيعي كشته شدند.