با يك نقاش آلماني كه ايراني است
۳۰ سال پرسه در كوچه هاي ايران
مردم مهربان روستا به راحتي مرا مي پذيرفتند. سفره هايشان را سخاوتمندانه باز مي كردند. حتي لباس هاي مرا هم مي شستند. از اين نوع برخورد به وجد مي آمدم
|
|
گالري آرا نقاشي هاي مردي را به نمايش گذاشته كه اصليتي آلماني دارد، اما مدعي است احساس آلماني بودن نمي كند. هانس آلبك 30 سال قبل براي يك مسافرت شغلي به ايران آمد و همين جا ماندگار شد. محمد نجاري و عليرضا جاويد براي كشف انگيزه هاي او براي اقامت در ايران با وي مصاحبه اي انجام داده اند. او كه آلماني است، در واقع خود را يك ايراني متعصب مي داند:
چطور شد كه يك مرتبه سر از ايران در آوردي؟ چرا مثلا نرفتي ژاپن يا چين؟
سال۱۳۴۴ 1964، مهندس شركت گرونديك در آلمان بودم و براي يك دوره آموزش دادن مهندسان ايراني اين كارخانه به ايران آمدم. قرار بر اين بود كه بعد از پايان دوره به آلمان برگردم، اما ارتباط بين من با دانش آموختگان و رفتن به چند شهر مهم، نوعي دلبستگي در من ايجاد كرد. حس خوبي داشتم. مسحور فرهنگ و تاريخ ايران شدم، به همين دليل وقتي ماموريتم تمام شد تقاضاي كار در شعبه ايران را كردم. حالا مدت زيادي از آن زمان مي گذرد.
نقاشي را از ايران شروع كردي يا در آلمان نقاشي مي كردي؟
در آلمان طراحي صنعتي مي خواندم. از همان موقع نقاشي مي كردم، اما در ايران و در اوايل انقلا ب بود كه نقاشي را به صورت حرفه اي شروع كردم. هنرمندان نقاش ايراني خيلي تشويقم كردند؛ دوستاني مثل علي اكبر صادقي، آيدين آغداشلو، گيزيلا سينايي، شهرزاد و فرح اصولي. نمايشگاه هايي هم در گالري بامداد و والي، كليساي آلماني ها و گالري آرا داشتم. چند نمايشگاه هم در آلمان برگزار كردم مثل نمايشگاه برلين.
در نقاشي از چه سبكي پيروي مي كني؟
سوررئاليسم و آبستره سوررئاليسم.
اين سبك ها به چه نيازي پاسخ مي دهند كه آنها را انتخاب كرده اي؟
سوررئاليسم به نقاش اين توانايي را مي دهد كه تخيل خود را روي بوم ثبت كند. روياها، كابوس ها و... گاهي اوقات از اشكال واقعي بهره مي گيرم و گاهي بدون موضوعي خاص و صرفا با كمك تخيل نقشي بر سينه سفيد بوم مي زنم.
چه فرقي بين نقاشي مدرن ايراني و آلماني وجود دارد؟
در آلمان و اصولا در اروپا، هنر مدرن رابطه تنگاتنگي با تكنولوژي روز و زندگي وابسته به آن دارد، اما در هنر مدرن ايراني ردپاي سنت كاملا آشكار است.
اين تفاوتي است بين دو نوع جهان، با دو نوع انديشه برخاسته از آن و اين امر چندان عجيب نيست، مثلا رنگ هاي به كار رفته در هنر اروپايي مانند زندگي شهري مات و كدر است! اما در نقاشي ايراني، رنگ ها كاملا شفاف و شاداب است. اين نوع رنگ آميزي را ما در نقاشي يا نقاش هايي مي بينيم كه به دور از تهران زندگي مي كنند. تهران هم مانند شهرهاي بزرگ ديگر كشورها، مدرن است با همان ويژگي ها. من دوست دارم در شهرهايي مثل اصفهان و شيراز كه هنوز زندگي رنگ و بوي اصيل خود را حفظ كرده است، نقاشي كنم. مخصوصا اصفهان كه يك نوع حس نوستالژيك به آن دارم.
مي خواهيم از فضاي نقاشي كمي دور شويم. در اين مدت كه در ايران بودي، مردم را چگونه ديدي؟
با اينكه مردم آلمان و ايران از يك نژاد هستند، ولي زندگي در آلمان كاملا با زندگي در اينجا متفاوت است، مثلا مردم آلمان بدون دليل به كسي كمك نمي كنند، اما در ايران اين طور نيست. من يادم مي آيد كه در اوايل كار نقاشي ام در ايران به روستاها زياد مي رفتم. مردم مهربان روستا به راحتي مرا مي پذيرفتند. سفره هايشان را سخاوتمندانه باز مي كردند. حتي لباس هاي مرا هم مي شستند. از اين نوع برخورد به وجد مي آمدم. در آن زمان هنوز فارسي را خوب بلد نبودم، ولي مي توانستم با آنها ارتباط خوبي برقرار كنم. آلمان اينگونه نيست. مردم آلمان نه اينكه عاطفي نباشند، ولي هرگز اين طور نيستند. براي همين هم وقتي بعد از اين همه سال به آلمان مي روم، احساسي شبيه به يك توريست ايراني دارم كه به آلمان رفته است. هميشه فكر مي كنم ايراني هستم و اشتباهي در آلمان به دنيا آمده ام. ايران كشور خيالپردازي يا تخيل است، اصلا عاملي كه باعث شد سبك سوررئال را ادامه بدهم همين وجه خيالپروري فرهنگ ايران است. به نقاشي هاي قديمي ايران نگاه كنيد، كاملا سوررئال است. برويد تخت جمشيد را در ساعت هاي مختلف روز ببينيد، آن وقت متوجه مي شويد كه تخيل چگونه به پرواز در مي آيد.
|