در حاشيه تحولات اخير در موزه هنرهاي معاصر تهران
... با اين حال هنر زنده مي ماند
|
|
سهيلا نياكان
هنرمند تنها در فضايي آرام، امن و به دور از هياهوي روزمره مي تواند خلاقيت خود را در عرصه هنر به مردم ارائه دهد. آرامش و امنيت اصل اوليه خلاقيت هنري و ايجاد آثار هنري توسط هنرمند است و يكي از عوامل برهم زدن يك فضاي متعادل، عدم ثبات و برنامه ريزي است.
هنرمند به عنوان حساس ترين عضو جامعه و كسي كه لطايف و ظرايف الهي را براي مخلوقات خداوند بازمي آفريند، نمي تواند و نبايد درگير مسايل و بحث هايي در سطح جامعه شود كه او را نسبت به حالات روحاني اش دچار ترديد كند و اين تصور در ذهنش متبادر شود كه از جريان هاي روز جامعه عقب افتاده و بايد خود را با شتاب و نگراني به قافله پرتنش جابه جايي قدرت نزديك كند تا سهمي اندك از آرامش و امنيت و به خصوص از امكانات ابزارمندان دوران نصيب برد. جامعه نيز نبايد فراموش كند كه آرام ترين بستر و فضا براي زندگي هنري يك هنرمند خلاق، آغوش پرمهر و بركت جامعه اي الهي است.
با اين اوصاف وضعيت مديريت فرهنگي _ هنري كشور را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
بي اغراق نيست اگر بگوييم استعفاي غير منتظره دكتر عليرضا سميع آذر مدير موفق موزه هنرهاي معاصر تهران تعجب دانشجويان، علاقمندان هنرهاي تجسمي، استادان، جامعه مدرسان هنر، نقاشان، مجسمه سازان، نگارگران، گرافيست ها، كاريكاتوريستها، سازندگان ويدئوآرت و كانسپچوال، طراحان، سينماگران، كارشناسان هنر و معماران را از يك طرف و مردم هنردوست و جامعه مطبوعاتي كشور را از سوي ديگر برانگيخت و تنها يك سئوال در سطح شهر مطرح شد كه مديري با چنين سابقه توانسته در ظرف چند سال هنرهاي تجسمي را در جامعه غافل هنر دوباره مطرح كند، چرا بايد استعفا دهد؟
به هر حال مسئولان ارشد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نبايد بستري را ايجاد كنند كه مديران فرهنگي و هنري كارآمد به سمتي سوق يابند كه مجبور به استعفا شده و از ادامه برنامه هاي خود باز بمانند.
البته احتياجي به كتمان نيست كه عملكرد هر مديري از زواياي مختلفي قابل نقد است، اما استعفاء اين چنيني باعث مي شود كه تا گروهي كه به عام نبودن سياست هاي حمايتي موزه هنرهاي معاصر اعتراض هايي داشتند ساكت بمانند و نتوانند انتقادات خود را نسبت به عدم توجه يكسان مدير موزه در قبال همه هنرمندان اعلام كنند چون از صف منتقدين به مخالفين كشانده مي شوند و اين امر چيزي نيست كه دربرگيرنده آرامش و امنيت در جامعه هنرهاي تجسمي كشور باشد.
اينگونه استعفاها نتيجه اي جز بي اعتمادي هنرمندان پيش كسوت به فضاي مديريت فرهنگي و بي اعتقادي دانشجويان به برنامه هاي كلان هنري كشور دربر نخواهد داشت.
آيا تضميني هست كه دوباره شاهد دوسالانه هاي متعدد در موزه هنرهاي معاصر تهران باشيم، آيا باز كشورهايي صاحب هنر مدرن خواهان آن هستند كه ايران را از انزواي هنري رها كنند و آثار گرانبهاي خود را در موزه به نمايش بگذارند تا مردم، دانشجويان و هنرمندان از نزديك شاهد تبادل فرهنگي _ هنري ايرانيان با جهانيان باشند، آيا سينماتك به كار خود ادامه مي دهد، آيا برنامه هاي سالانه موزه همچون گذشته برقرار است، آيا برنامه خريد آثار هنري هنرمندان برقرار مي ماند، آيا روشي كه مدير سابق در دعوت از هنرمندان ايراني مقيم خارج به بازگشت به ايران داشت، ادامه مي يابد، آيا موزه محفل ارتباط دانشجويان با هنرمندان صاحب نام باقي مي ماند، چه بر سر برنامه سمينارها مي آيد، جلسات فيلم و فلسفه چه مي شود. اصلاً آيا در موزه باز مي ماند؟ نمي دانيم. واقعاً نمي دانيم چه مي شود. مي توان حدس و گمان زد كه حداقل شش ماه هنر اين مملكت در يك خلاء تصميم گيري بحران خود را سپري مي كند. شايد راه هاي پيموده شده در جهاني شدن هنر ايراني ادامه يابد يا متوقف شود و يا حتي مسيري معكوس در پيش گرفته شود. نمي دانيم. شايد عواملي باعث شوند شتابي كه هنرهاي تجسمي ايران و موزه هنرهاي معاصر تهران در دهه گذشته داشت، كند شود يا اصلاً متوقف گردد و يا شاهد كوچ هنرمندان ايراني به بلاد فرنگ باشيم.
نمي دانيم ولي مي دانيم هرچه امنيت و آرامش و آينده نگري در جامعه اي كم رنگ تر شود، جريان خلق اثر هنري كم سوتر مي شود. اما فقط يك اصل را به خوبي مي دانيم و اين را تمدن و فرهنگ چندهزارساله ايران اسلامي به اثبات رسانده و آن اين است كه در هر شرايطي هنر زنده است، زنده مي ماند و نمي توان پويايي آن را ناديده گرفت.
|