گفت وگو: علي عظيمي نژادان
عكس ها : محمد كربلايي احمد
نهضت ملي شدن نفت از جمله مهمترين رخدادهاي تاريخ معاصر ايران بوده است. جنبشي كه در پي قطع نفوذ و استيلاي استعمار انگليس بر نفت ايران برآمد و كارنامه درخشاني از حس استقلال طلبي ملت ايران را به نمايش گذاشت. اين جنبش كه با مساعي آيت الله كاشاني و دكتر محمد مصدق به ثمر نشست، به خصوص پس از وقوع كودتاي ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و شكست اين جنبش ملي، همواره محل رجوع و تحليل تاريخ پژوهان و انديشمندان معاصر بوده است. امري كه هنوز از ابعاد بسيار ناشناخته و مبهمي حكايت دارد. به انگيزه نهضت ملي شدن نفت به سراغ سه تن از پژوهشگران و تاريخ نگاران معاصر رفتيم و با آنها پيرامون چگونگي شكل گيري اين جنبش به گفت و گو نشستيم: حسن گرامي همسر نوه آيت الله كاشاني، دكتر صادق زيباكلام، استاد دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران و مرتضي رسولي پور، مسئول بخش تاريخ شفاهي مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران. اين گفت و گو را با هم مي خوانيم.
مرتضي رسولي پور: با اجازه دكتر زيباكلام و جناب آقاي گرامي مي خواهم بحث را آغاز نمايم.الان ما در آستانه سالروز واقعه ۲۹ اسفند يعني روز ملي شدن نفت قرار داريم. در يك دوره اي پس از شهريور ۱۳۲۰ با آن تغييرات و دگرديسيهايي كه در سطح نظام بين الملل و ايران به وجود آمد موضوع نفت به صورت امري جدي درآمد.
قطعا استحضار داريد كه مرحوم غلامحسين رحيميان نماينده قوچان در دوره چهاردهم مجلس (در حدود سال ۱۳۲۳) براي نخستين بار در تاريخ اين مملكت طرح واحده اي را به مجلس داد كه متعاقب آن قرارداد ۱۹۳۳ يا همان قرارداد نفت جنوب ملغي اعلام گردد. البته پيش از اين تاريخ طرحي را مرحوم دكتر مصدق در همان مجلس چهاردهم ارايه داد، مبني بر اينكه دولت حق واگذاري هيچ امتيازي را به هيچ دولت خارجي ندارد و درواقع متعاقب آن بود كه مرحوم رحيميان طرح الغاي نفت جنوب را به مجلس ارايه كرد. اما در اين ميان شخص دكتر مصدق در آن زمان با اين طرح پيشنهادي آقاي رحيميان مخالفت كرد كه البته بعدها درمورد اين مخالفت مصدق، داوري هاي مختلفي شد . احتمالا بايد بدانيد كه خود مرحوم غلامحسين رحيميان خاطرات خود را در اين موضوع در سال ۵۹-۱۳۵۸ در مجله آ ينده منعكس و در آنجا اعلام كرد كه هنگامي كه اين طرح را دادم و دكتر مصدق با آن مخالفت كرد به او گفتم كه آقاي دكتر مصدق، من به اعتبار حضور شما در مجلس اين طرح را دادم به خيال اينكه شما حتما با آن موافقت مي كنيد. دكتر مصدق به او مي گويد كه كمي صبر كن و امشب حتما به خانه ما بيا تا در اين زمينه با هم صحبت بكنيم.
رحيميان مي گويد كه وقتي شب هنگام به منزل وي رفتم، مصدق گفت كه عزيز دل من اين طرح تو خيلي خوب است ولي مطمئن باش كه با اين نمايندگان كه درحال حاضر در اين مجلس حضور دارند، حتما اين طرح تو راي نخواهد آورد و اگر ما بعدها بخواهيم چنين طرحي را به مجلس ارايه دهيم، عطف به ماسبق مي گردد ، ديگر مجلس چنين طرحي را در دستور كار خويش قرار نمي دهد. بنابراين بهتر است كه اين طرح را فعلا از دستور كار خارج كنيم و در فرصتي كه شرايط بهتر گردد آن را در دستور كار خود قرار دهيم. البته مجلس دوره چهاردهم در دوران نخست وزيري علي سهيلي قرار داشت و درست در فضاي پس از شهريور ۲۰ بود كه هنوز متفقين از كشور بيرون نرفته بودند و درعين حال اكثر نمايندگان مجلس از جناح هاي وابسته به انگليس محسوب مي شدند و تنها جناحي اقليت از فراكسيون حزب توده و عده اي از ناسيوناليست ها چون مرحوم دكتر مصدق قرار داشتند كه نسبت به كل نمايندگان قدرتي نداشتند. اين نكته هم جالب است كه در انتخابات مجلس چهاردهم مرحوم آيت الله كاشاني هم شركت كردند و اتفاقا پذيرفته شدند. منتها بنا به عللي نامعلوم ايشان وارد مجلس نشدند.
|
|
مرحوم آيت الله كاشاني كه در تبعيد به سر مي بردند دائما از راه دور وكلاي مجلس را به اين امر تشويق مي كردند و حتي يكي از نامه هاي ايشان در تاييد ملي شدن نفت توسط خود مرحوم مصدق در مجلس قرائت شد
مرحوم رحيميان پس از ذكر اين خاطرات اعتراف مي كند كه من پس از آن گفت وگو با مصدق به اين نتيجه رسيدم كه دورنگري اين مرد براي من بسيار ارزشمند بوده است. البته بعدها كساني چون شخص جناب دكتر محمود كاشاني (كه خود من با ا يشان گفت و گو داشته ام) مخالفت مرحوم دكتر مصدق با طرح پيشنهادي رحيميان را خيانت مصدق قلمداد مي كند. درصورتي كه به نظر مي رسد كه شخص مرحوم آيت الله كاشاني باتوجه به اشرافي كه نسبت به اين گونه مسايل داشتند، اينگونه نمي انديشيدند و درواقع فكر مي كنم كه اين نحوه مخالفت با دكتر مصدق درواقع مخالفت با آيت الله كاشاني هم محسوب مي گردد. براي اينكه مرحوم آيت الله كاشاني تا واقعه ۳۰ تير ۱۳۳۱ نزديكي هاي زيادي با مرحوم مصدق داشتند و اين موضوع به نظر من در ميان گروه ها و جناح هاي مختلف كمتر مورد توجه قرار گرفته است. حالا در اين ميان پرسش من از جانب آقاي گرامي اين است كه از نظر شما نزديكي مرحوم مصدق با مرحوم كاشاني برسر موضوع نفت از چه زماني به وجود آمد؟ چون به نظر مي رسد كه توجه دكتر مصدق به مساله نفت از دوره چهاردهم مجلس كه به هرحال مشهود است و در دوره هاي بعدي هم تا زماني كه در مجلس شانزدهم قانون ملي شدن نفت در نهايت به تصويب رسيد، اين قضيه ادامه يافت اما درمورد مرحوم كاشاني و نقش ايشان و آن نزديكي هايي كه در اين دوران بين ايشان و مرحوم مصدق ايجاد شد، خوب است كه جناب گرامي توضيحاتي بفرمايند.
حسن گرامي: همانطور كه فرموديد در فاصله سالهاي بين ۱۳۲۳ تا ۳۰-۱۳۲۹ نزديكي ها و مراودات زيادي بين مرحوم مصدق و مرحوم كاشاني برقرار بود و البته اين نزديكي ها علاوه بر جنبه هاي هم فكري ناشي از وابستگي هاي فاميلي و سببي هم بوده است. شايد شما ندانيد كه يكي از بستگان آيت الله كاشاني به نام آقاي مهندس پرخيده با يكي از دختران مرحوم فرمانفرما ازدواج كرده بودند و آقاي مهندس پرخيده كه در شركت نفت هم به كار مشغول بود خيلي مورد احترام شخص دكتر مصدق قرار داشت. البته بين مرحوم مصدق و آيت الله كاشاني نسبت هاي خويشاوندي ديگري هم برقرار بود كه الان دقيقا به خاطر ندارم.
ولي به هرحال شكي نيست كه در آن دوره مرحوم مصدق مورد احترام اكثر رجال و مشاهير ايران ازجمله شخص مرحوم كاشاني قرار داشتند. چون به هرحال مرحوم دكتر مصدق فردي باتجربه در امور مملكت بود و فردي نبود كه يك شبه فعاليت هاي خود را آغاز كرده باشد. او از زمان قاجار فعاليت هاي خود را آغاز كرده بود و مصدر كارهاي مهم بود.
درواقع در زمره بزرگترين حقوقدانان ايراني محسوب مي شده است؛ اما درمورد مساله نفت مي توانم بگويم كه پس از آنكه واقعه
ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ پيش آمد و متعاقب آن مرحوم كاشاني تبعيد شدند، پس از اين ماجرا ايشان به طور مداوم با وكلايي كه در مجلس در زمينه نفت به كار مشغول بودند در تماس نزديك بود. به خصوص از طريق نامه، مخصوصا زماني كه عنوان ملي شدن صنعت نفت در دستور كار عده اي از فعالان مجلس قرار گرفت، ايشان همكاري بسيار نزديكي با اين افراد برقرار كرد. مي دانيم كه چند نفر از نمايندگان در اين زمينه فعاليت بسيار زيادي مي كردند كه مي توان به خصوص از كساني چون عبدالقدير آزاد، دكتر مظفر بقايي، حائري زاده و حسين مكي نام برد و البته نقش مرحوم مصدق كه در اين ميان خيلي زياد بود و به هرحال قرعه ملي كردن نفت بيشتر به نام ايشان تمام شده است. البته واقعا ايشان استحقاق اين را داشتند. منتها در اين ميان نمي توان از نقش عوامل ديگر به راحتي صرف نظر كرد.
ازجمله، قضيه ترور رزم آرا كه مورد تاييد مجلس هم قرار گرفت و از عامل اين اقدام خليل طهماسبي نيز بايد نام برد گو اينكه در همان زمان مرحوم ابوالفضل لساني كه سناتور بود و وكيل خليل طهماسبي هم وارد اين جريان شده بود، در زندان به طهماسبي گفت كه من قرائن و شواهدي دارم كه تو رزم آرا را نكشته اي و رزم آرا با گلوله فرد ديگري به قتل رسيده و البته طهماسبي هم در پاسخ به او مي گويد كه تو مي خواهي افتخارات من را از بين ببري. حالا به جزئيات اين قتل كاري نداريم ولي هركس كه اين قتل را صورت داد نتيجه اش اين شد كه آ قاي دكتر مصدق در همان روز در كميسيون نفت مجلس اعلام كند كه ما بايد همگي نسبت به ملي شدن نفت تصميم بگيريم و به هرحال نتيجه كار اين شد كه پس از قتل رزم آرا مجلس در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ راي به ملي شدن نفت بدهد و درنهايت در مجلس سنا هم اين طرح به تصويب رسيد و بدين صورت صنعت نفت در ايران ملي اعلام شد.
تمام اين جريانات البته در زماني صورت گرفت كه مرحوم آيت الله كاشاني در تبعيد به سر مي بردند و البته چنانكه گفتم دائما از راه دور وكلاي مجلس را به اين امر تشويق مي كردند و حتي يكي از نامه هاي ايشان در تاييد ملي شدن نفت توسط خود مرحوم مصدق در مجلس قرائت شد.
* پس متعاقب فرمايش جنابعالي به نظر مي رسد كه در آن زمان هم فكري و همكاري بسيار نزديكي مابين دكتر مصدق و آيت الله كاشاني در موضوع نفت وجود داشت كه به راحتي نمي توان گفت كه نقش كداميك مهم تر و اصلي تر بوده است. اما امروزه برخي، با برخوردهاي يك سويه به زعم خود مي خواهند تنها نقش يكي از اين دو بزرگوار را برجسته كنند. نظرتان در اين باره چيست؟
حسن گرامي: نه، ببينيد من كه روابط بسيار نزديكي با مرحوم كاشاني داشتم، مي توانم ادعا كنم كه در آن زمان همه آن عده اي كه نام بردم نقش هاي بسيار مهمي در امر ملي شدن نفت داشتند و هيچكدام در اين امر مضايقه اي نكردند.
همگي اينها با همكاري يكديگر و متفقا چنين كاري را صورت دادند، و اگر يكسري اختلاف ها، بعدا پيش آمد _ كه در نتيجه همين اختلاف ها بود كه كودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ هم صورت گرفت _ دليل بر اين نمي شود كه در زمان ملي شدن به خاطر حب يك نفر و بغض طرف ديگر موجب گردد كه نقش برخي افراد برجسته تر شود و نقش برخي ديگر كم رنگ جلوه گردد. من وقتي امروزه به قضاياي آن موقع فكر مي كنم به اين نتيجه مي رسم كه به مرحوم آقاي كاشاني اصلا ايرادي وارد نبود غير از اينكه به او مي گفتند كه تو در كارهاي مملكت زياد دخالت مي كني و سفارش و توصيه هم خيلي مي نمايي و اين عمده مطلبي بود كه برخي ها در آن زمان ابراز مي كردند و ما مي دانيم كه يكي از دستورهايي كه دكتر مصدق در حين اختيارات ويژه نوبت دومي كه از مجلس براي تصويب برخي قوانين گرفتند، دادند اين بود كه توصيه هاي آقاي كاشاني را جمع نمايند و به مردم عنوان كنند كه البته در آن موقع هنگامي كه آن هيات معروف ۸ نفره براي حل اختلاف كاشاني و مصدق تشكيل شد هنگام بررسي اين پيشنهاد هيات حل اختلاف به اين نتيجه رسيدند كه اين عمل بيشتر به ضرر مرحوم مصدق تمام مي شود. چراكه توصيه هاي مرحوم كاشاني توصيه هاي معقول و منطقي بود. ايشان همواره ابراز مي كرد كه من هيچگاه هدفم از اين توصيه ها ايجاد تكليف براي دولت براي انجام دادن قطعي اين توصيه ها نيست بلكه من هم مانند ساير علماء در طول تاريخ تنها سرمايه و نفوذ من در ميان مردم همين توصيه ها و سفارش هاست. ايشان به هيچ وجه اينگونه كه شايع شده، دخالت در امور نمي كردند ولي توقعاتي از دولت داشتند. مثلا يكي از مشخصه هاي ايشان اين بود كه مثلا چرا «دكتر مصدق» سرلشگر وثوق را كه هنگام ۳۰ تير جلوي تظاهرات كنندگان را برسر راه كرج گرفته بود دوباره در پست خود ابقا نمود و يا چرا سرتيپ محمد دفتري را به رياست شهرباني منسوب كردند. البته ممكن است كه در اين ميان افرادي توصيه هاي ايشان را جعل نموده باشند يا برخي خواسته هاي غيرمنطقي بعضي افراد را به دليل اعتمادي كه به آنها داشتند امضاء كرده باشند ولي در مجموع ايشان اكثر توصيه هايشان منطقي بوده و به هيچ وجه درصدد تضعيف دولت نبوده اند.
* آقاي دكتر زيباكلام، امروزه فراتر از اين اختلاف هايي كه ميان مرحوم مصدق و مرحوم كاشاني ابراز مي شود پرسش مهم تري براي نسل امروز در زمينه خود پديده ملي شدن نفت مي تواند صورت گيرد و آن مساله هم اين است كه اصلا خود اين پديده با نگاه امروزي بسان گذشته بازهم مي تواند مورد دفاع واقع شود يا خير؟ يعني آيا واقعا در آن روزگار غير از ملي شدن صنعت نفت راهي ديگر براي تامين منافع ملي قابل تصور نبود و ملي شدن تنها راه ممكن بود؟ آيا آن حركت نمايندگان طرفدار ملي شدن الزاما حركت مبتني بر تامين منافع اقتصادي مملكت بود يا اينكه در درجه نخست يك حركت استقلال طلبانه سياسي _ اجتماعي بود كه تنها انگيزه و غريزه كسب وجاهت ملي و اعتماد به نفس مردم ايران را بالا مي برد؟ چنانكه خود مرحوم مصدق در يكي از گفته هايشان علنا ابراز كرد كه اين حركت را بيشتر بايد به عنوان يك حركت سياسي ديد تا يك حركت اقتصادي.
دكترزيبا كلام: من معتقدم كه اگر جايگاه پديده ملي شدن نفت را بخواهيم درست ملاحظه نماييم آن وقت به همان رويكردي مي افتيم كه در ظرف كم و بيش نيم قرن اخير وجود داشته و آن را فقط بسان يك حركت حماسي ملي تلقي خواهيم كرد و درنتيجه كساني را كه معتقديم كه اين جريان را صورت دادند و موثر بودند به عرش اعلا مي رسانيم و برعكس افرادي را كه مستقيم و غيرمستقيم با اين پديده به مخالفت برخاستند و پس از كودتاي ۲۸ مرداد ۳۲ دوباره آب رفته را به جوي بازگرداندند، افراد غيرملي و خائن قلمداد مي كنيم.
اگر از نقطه نظر صرف اقتصادي بخواهيم پديده ملي شدن نفت را مورد بررسي قرار دهيم اين امر قابل بحث است كه آيا چنين تصميمي اساسا تصميم درست و صحيحي بوده است يا خير و اين سوال هم پيش مي آ يد كه آيا ما در آن زمان رويكردهاي ديگري را نمي توانستيم براي احقاق حقوق ملت ايران از شركت نفت ايران و انگليس تصور نماييم و هنگامي كه نفت را ملي كرديم و متعاقب آن، مذاكرات و مشكلات ما تازه آغاز گشت، آيا آن پيشنهادهايي كه به ايران شد به خصوص آخرين پيشنهادهايي كه به وساطت آمريكايي ها صورت گرفت ،درست بود كه دكتر مصدق و يارانش تمام آن پيشنهادها را رد كردند؟ باتوجه به اين كه بعد از رد اين پيشنهادها بود كه درنهايت آمريكايي ها و انگليس ها به اين نتيجه رسيدند كه ديگر به هيچ گونه اي نمي توانند با مصدق كنار بيايند لذا به سمت سناريوي كودتا رفتند و به هرحال آنچه كه بعدا اتفاق افتاد خيلي بدتر از پيشنهادهايي بود كه شده بود چراكه در آن صورت دكتر مصدق باقي مي ماند، نفت همچنان ملي شده باقي مي ماند و اصلا اگر منطقي به قضيه نگاه كنيم متوجه مي شويم كه آنچه كه در جريان كودتاي ۲۸ مرداد اتفاق افتاد قابل مقايسه با آخرين پيشنهادهايي بود كه انگليسي ها با وساطت آمريكايي ها حاضر شده بودند كه از منافع خويش تا حد زيادي صرف نظر كنند.
|
|
من معتقدم كه ملي شدن دقيقا و درست برسر خود ملي شدن صنعت نفت نبود. بلكه ملي شدن بخشي از يك مبارزه بزرگتري ناشي از روحيه استقلال طلبي مردم و عليه آنچه كه امروزه تحت عنوان استعمار و در مرحله بعدي استبداد و ديكتاتوري مطرح مي گردد، بوده است
بنابراين سخنم اين است كه ما اگر از منظر صرف اقتصادي به قضيه نگاه كنيم شايد جاي خيلي اما و اگر در اين ميان هم در خود قضيه ملي شدن و هم موضع گيري هاي بعدي مرحوم مصدق و حتي خود مرحوم كاشاني و ديگر افراد وابسته به اين جريانات پس از قضيه ملي شدن وجود داشته باشد، اما اگر كه به ملي شدن مثلا ازمنظر سياسي نگاه كنيم و جايي كه پديده ملي شدن در تاريخ معاصر ايران پيدا مي كند آن وقت است، كه به نظر من اين پديده را خيلي بهتر مي توان ملاحظه كرد و اين را هم مي توان ديد كه چرا هر پيشنهاد ديگري هم كه انگليسي ها و آمريكايي ها مي دادند بازهم احتمالا مورد مخالفت دكتر مصدق قرار مي گرفت.
من معتقدم كه ملي شدن دقيقا و درست برسر خود ملي شدن صنعت نفت نبود. بلكه ملي شدن بخشي از يك مبارزه بزرگتري ناشي از روحيه استقلال طلبي مردم و عليه آنچه كه امروزه تحت عنوان استعمار و در مرحله بعدي استبداد و ديكتاتوري مطرح مي گردد، بوده است.
پس بايد به اين شكل به قضيه نگاه كرد تا آن پديده معنا و مفهوم بيشتري پيدا كند. آن وقت است كه شما متوجه خواهيد شد كه چرا هنگامي كه ملي شدن عليه منافع و مصالح اقتصادي ما دارد عمل مي كند هيچكس به آن توجه نمي كند. از ديرباز كه نفت در ايران كشف شد و شركت هاي نفتي انگليسي آمدند و به تدريج در جنوب ايران مستقر شدند بالضروره شروع به يكسري دخالت هايي در امور سياسي ايران كردند كه آن هم تا اندازه اي اجتناب ناپذير بود. به هرحال هنگامي كه سرمايه گذاري به نسبت سنگيني در منطقه خوزستان ايران داريد به راحتي نمي توانيد ابراز كنيد كه براي ما مهم نيست كه فرضا فرماندار اهواز يا استاندار خوزستان يا حتي نخست وزير در ايران چه كسي باشد. انگليس بيش از اندازه در جنوب ايران درگير شده بود، منافع زيادي در آنجا د اشت و مسلم بود كه برايش بسيار مهم بود كه در تهران چه كسي دارد حكومت مي كند و اگر حكومت در ايران بنا بود كه سياست هاي ضدانگليسي اتخاذ كند مسلم بود كه انگليسي ها به مشكل برمي خوردند. پس ازنظر شركت نفت ايران _ انگليس بهترين حالت، آن حالتي بود كه كساني كه در خوزستان عهده دار سمت يا مسووليتي بودند با مصالح، اهداف يا منافع شركت، همگام و همراه مي شدند و مهمتر از آن كساني كه در تهران مسوول بودند، يعني حكومت مركزي در تهران خود را با مصالح و منافع شركت همراه مي كرد.
اين نكته باعث شده بود كه ابتدا در ابعاد كمتر ولي به تدريج در ابعاد خيلي گسترده تري در ايران نفوذ سياسي پيدا كنند و در انتصاب و عزل دولت هاي موجود در ايران نقش بسيار مهمي بازي كنند و ... پس به خاطر اين نكات كساني كه مستقل و ملي و وطن پرست بودند اعم از مذهبي يا غيرمذهبي طبعا با اين حضور و نفوذ دولت انگليس در ايران نمي توانستند همراه باشند. بنابراين مبارزه با شركت نفت انگليس به تعبيري مبارزه با امپراطوري انگليس بود.
پس اگر ملي شدن را از منظر اقتصادي صرف نگاه كنيم قطعا سوال هاي زيادي پيش خواهد آمد ولي اگر به عكس به اين پديده در بستر مبارزات ضدانگليسي، استقلال خواهي و... نگاه كنيم متوجه خواهيم شد كه معنا و مفهوم خيلي جالب تر و حساس تري پيدا مي كند. بنابراين معتقدم كه هرگونه رويكرد نسبت به ملي شدن نفت بايد اين نكته اساسي را موردتوجه قرار دهد كه اين پديده در درجه نخست يك مبارزه سياسي و استقلال طلبانه بود.
مرحوم جمال عبدالناصر هم هنگامي كه كانال سوئز را ملي مي كند درواقع بيش از آنچه كه برايش نفس خود ملي كردن كانال سوئز مطرح باشد مبارزه با استيلاي انگليس ها و فرانسوي ها كه بيش از ۲ قرن مي شد كه از زمان ناپلئون مستقيم يا غيرمستقيم بر مصر حكومت داشتند، برايش مطرح بود.
حتي اگر ما به يك شكلي به مبارزات مردم هند هم بنگريم متوجه خواهيم شد كه از برخي جهات مبارزات استقلال طلبانه آ نها از لحاظ صرف اقتصادي مبارزات چندان درست و موجهي محسوب نمي گردد. بنابراين همه اين رويدادها را بايد در درجه نخست ازمنظر آن احساسات و عواطف ضداستيلاي خارجي كه به خصوص در ايران مطرح شده بود نگريست. اگر از اين منظر نگاه كنيم متوجه خواهيم شد كه نيروهايي كه براي ملي شدن نفت مبارزه مي كردند، تماما نيروهاي دموكراتيك، مترقي «به تعبيري» امروزي بوده اند و برعكس آن نيروهايي كه مخالف ملي شدن نفت بودند كساني بودند كه يا وا بسته به دربار يا اشراف و ملاكين يا قبايل و عشاير بودند يعني حوزه هايي كه به طور سنتي با انگليس به مقدار زيادي هم خواني داشتند. درواقع هرچه كه از اين واقعه مي گذرد من بيشتر و بيشتر احساس مي كنم كه آن نگاه ما نسبت به اين پديده بايد يك مقداري بيرون از مساله خود نفت برود و يك مقداري به مساله مبارزات سياسي ضداستعماري و استقلال طلبي و ضداستبدادي متمركز شود.
ادامه دارد