پنجشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۳
ناز انگشتاي بارون تو
031455.jpg
يك ايميل از آمريكا رسيد كه خيلي غم داشت: ... اينجا خيلي ها تلا ش مي  كنند بيش از شما ايراني باشند. عيد را جدي مي  گيرند. سفره هفت سين، روبوسي، سبزه و... اما اينجا باز هم ايران نيست و عمر عيد روي سفره تمام مي  شود. روز بعد، يك روز معمولي است. همه بايد بروند سركار و كسي هم عيد را تبريك نمي  گويد. حالا  اين جماعت غريب را اينجا هم بعضي ها خوب مي  فهمند. آنها كه كارشان تعطيلي ندارد!
آقا الياس مي گويد: چه فرقي مي كند. آشغال آشغال است عيد و غير عيد ندارد جز اينكه عيد كه مي شود آشغال هاي خيس هم بيشتر مي شود چون مصرف ميوه بالا  مي رود و تفاله چايي هم توي آشغال ها زياد مي شود.
ساعت اندكي از 12 گذشته كه سروكله خاور كهنه و پر سروصداي شهرداري پيدا مي  شود. به زور خودش را از سربالا يي كوچه بالا  مي آورد و مرد سيه چرده اي از پشت خاور مي پرد پايين و آشغال هايي كه توي نايلون هاي سياه و سفيد جلو در آپارتمان ها تلنبار شده است را مثل برق پشت خاور مي اندازد و صداي برخورد نايلون هاي آشغال شنيده مي شود.
آقا الياس چشمش گرد مي شود، لا بد سابقه نداشت كسي اين موقع شب كيسه زباله را بدهد دستش، مي گويد: جلو در هم مي گذاشتيد ما خودمان برمي داشتيم. لهجه اش به ساكنان غرب كشور شبيه است و موقع حرف زدن صدايش خس خس مي كند؛ انگار كه سرماخوردگي مدتها توي جانش مانده باشد.
به نظرش خنده دار مي رسد كه مي پرسيم موقع سال تحويل و ايام عيد چه كار مي كند آن هم آن موقع شب... با صداي بلند مي خندد و يكي از همسايه ها از پنجره خانه اش به بيرون سرك مي كشد.
بوي زباله مي آيد و او مي گويد: هر سال مثل سال قبل راستش پارسال را تهران ماندم اما امسال مرخصي گرفتم بروم شهرستان.
خودش همراه همسر و 6 تا فرزندش در قلعه حسن خان زندگي مي كنند. موهاي فرفري روي سرش يكي در ميان سفيد شده، مي گويد: يك سال عيد افتاده بود ساعت 12 شب، كار ما هم بيشتر شب هاست شب ها آشغال جمع مي كنيم. چاره اي نبود آشغال نبايد روي زمين بماند، موقعي كه توپ سال نو در شد ما داشتيم آشغال هاي مردم را جمع مي كرديم. مي گويم: عيدي هم مي گرفتيد؟ مي خندد و جواب مي دهد: عيدي را دو سه شب قبل مي گيريم. البته مي گويد اين را ننويس. روزها هم خوابمان مي آمد، حال نداشتيم با زن و بچه برويم عيد ديدني. وقتي از بهترين و بدترين خاطره اش مي پرسم سكوت مي كند و ابروهاي پرپشتش را با كف دست مرتب مي كند. خاطره بدم... حرفش را مي خورد و مي گويد: خدا را شكر، خدا نظرش را از آدم نگيرد... و باز سكوت مي كند و از خاطره خوبش هم هيچ نمي گويد: نايلون سياه رنگ آخري را هم كه گربه ها پاره پاره كردند با دست جمع و جور مي كند و پرت مي كند روي تل زباله هاي ديگر و عيد را تبريك مي گويد و...
به گمانم همين 2ماه پيش بود كه در يكي از گزارش  هاي ايرانشهر نوشتيم: اگر تمام دنيا تعطيل شود، باز روزنامه نگاران بايد به سركارشان بروند و تعطيلي دنيا را گزارش دهند.
راستش را بخواهيد تعطيلي۱۶ روزه مطبوعات مجبورمان كرده كه عكس آن جمله را بنويسيم. ما نيستيم كه در تعطيلي نوروز به سركارمان مي رويم. اين را جوان رفتگر آذري با جملا ت تركي به ما مي فهماند، هرچند كه از حرف هايش هيچ چيز نمي فهميم، اما همان جمله هاي تركي را در ذهنمان به مفهوم ديگري ترجمه مي كنيم: من عيد نوروز زباله جمع مي كنم، دور از شهر و خانواده ام.
تهران شلوغ، آلوده و پرترافيك، اما در روزهاي نوروز خالي از اين صفات است. كار كردن در اين ايام و اين شرايط حتما مشكلا ت خاصي دارد و محاسن ويژه اي.
نسبت تفريح مردم و توليد زباله
انگشتش آرام روي زنگ مي رود، صاحبخانه با درنگي زائيده ترديد، عيدي رفتگري را كه مشغول جمع كردن زباله هاست كف دستش مي گذارد.
مرد مسني كه لباس نارنجي به تنش زار مي زند در حالي كه چشم و انگشتش به زنگ درهاست مي گويد:   حدود يك سال و نيم است كه در ايرانم (او مهاجر افغان است.) تمام عيد بايد كار كنيم. به اين فكر مي كنيم كه وقتي عيد شهر خلوت تر از روزهاي ديگر سال است لا بد زباله هايش كمتر است. مي گويد: اتفاقا عيد زباله بيشتر است، چون ميهماني و ديد و بازديد بيشتر است، مردم تفريح مي كنند و ما هم زباله هايشان را جمع مي كنيم... چه مي شود كرد...؟ صداي بوق خودرو جمع آوري زباله مثل شيپور جمع باش در يك چشم به هم زدن رفتگران را دور ماشين جمع مي كند.
تعطيلي براي ما معني ندارد. اين را جواني اهل كردستان كه در خيابان ديگري مشغول جمع آوري زباله است، مي گويد؛ پسري كه همراه همكارانش به دنبال ماشين حمل زباله مي دود. آنها تا متوجه ما و سوالا تمان مي شوند دورمان حلقه مي زنند. راننده به جاي همه حرف مي زند: از كار بي وقفه و استراحت چند ساعتي شان مي گويد. از زندگي جمعي اين كارگران در اتاق هاي كوچك و بدقولي پيمانكاران در پرداخت حقوق به آنها. بيشتر اين كارگران از شهرهاي ديگر به تهران آمده اند، مثل همان جوان كرد كه 6-7 ماه است به تهران آمده است. از نوروز شايد طعم همان عيدي شب عيد را بچشند، شايد هم اگر چشمشان به تنگ هاي شكسته، سبزه هاي زرد راهي زباله دان شده و باقيمانده آجيل بيفتد هوس كنند مثل شب عيد محقر، اما صميمي دوران سربازي به فكر جشن كوچك و خاطره انگيز سال نو بيفتند.
بازار حادثه در نوروز تعطيل نيست
آنها اگرچه آرزو مي كنند هيچ ماموريتي احضارشان نكند، اما خلوتي خيابان هاي تهران را موهبتي در روزهاي عيد مي دانند. محمدشيخان با لباس فرم طوسي مخصوص آتش نشانان كه 6 سال سابقه كار در آتش نشاني را دارد، مشكلا ت اين شغل را جزو جدا نشدني آن مي داند: بايد با مشكلا ت اين كار كنار بياييم. حادثه خبر نمي كند، تعطيلي هم نمي شناسد به همين دليل هم تعطيلي براي ما معني ندارد، اما آنها سعي مي كنند در روزهاي عيد محيط كارشان را مفرح و قابل تحمل تر كنند و ساعات خوش ورزش و تماشاي تلويزيون را به لحظه هاي روحيه بخش كار تبديل كنند.
خانواده ام هر سال در تعطيلا ت كنار اقوام و بستگانمان هستند، خيالم راحت است، اما هيچ وقت در تعطيلا ت نمي توانيم دسته جمعي جايي برويم. خودمان را بايد با اين شرايط وفق دهيم. اينها را آتش نشان مسني كه 17 سال سابقه كار دارد، مي گويد: 17 نوروز به دور از خانه. لا بد گمان مي كنيد حقوق آنها در روزهاي نوروز بيشتر از روزهاي ديگر سال است، اما فرق نمي كند حقوق همان حقوق است.
سيزده به در - پارك طالقاني
آتش نشان غزالي سال 76 سيزدهم نوروز را در پارك طالقاني به در كرده است: خبر دادند كه بخشي از فضاي سبز پارك آتش گرفته است، فورا براي اطفاي حريق به آنجا رفتيم. سيزده به در آتش نشانان هم از نوع ديگري است. آتش سبزه را خاموش كن و بعد گره اش بزن.
غزالي تا مي آيد از استراحت هاي نصفه و نيمه آتش نشانان و بيدار شدن هاي با هول و هراس بگويد، بابايي مسوول ايستگاه به ياد سيزده به در ديگري مي افتد: تازه وارد اين كار شده بودم. روز سيزده به در مردم دسته دسته از جلوي چشممان به تفريح مي رفتند و ما بايد براي رفع مشكل يك آب گرفتگي به منطقه مي رفتيم. من 25 سال سابقه كار دارم، در تمام اين 25 سال نوروز را از اول تا سيزده به در سركار بوده ام
مهدي كارتراش جوانتر از بقيه است و به همان اندازه هم پرشور و شوق تر: كسي كه وارد اين كار مي شود بايد عشق و علا قه به آن داشته باشد، بايد روحيه فداكاري و ايثار داشته باشد، براي چنين كسي چشمپوشي از تعطيلا ت مشكل نيست. بعد از پنجره به ترافيك بزرگراه حقاني اشاره مي كند: اتفاقا تعطيلا ت عيد براي كار ما بهتر است، دست كم از دست ترافيك در امان هستيم.
به نظر او برخلا ف تصور همه، حوادث بيشتري در نوروز اتفاق مي افتد: بزرگراه ها خلوت است و راننده ها با سرعت سرسام آوري مي رانند، همين مساله باعث تصادفات سنگيني مي شود كه نيازمند حضور آتش نشاني است. ضمن اينكه حوادث ديگري مثل نشت گاز، تركيدگي لوله آب و گيركردن شهروندان در آسانسور هم مرتب اتفاق مي افتد.
به ايستگاه ديگري مي رويم اما گفت وگو با آتش نشانان به اجازه مسوول روابط عمومي سازمان نياز دارد، زارع مدير غيرقابل دسترسي كه هر تماس ما را به 5 دقيقه بعد موكول مي كند هميشه در جلسات اداري به سر مي برد. گفت وگوي ما ميسر نشد. زارع نوروز را در تعطيلا ت به سر مي برد؟

خانم پرستار ، خانم پرستار
هنوز حرفي نزده، يكراست رفت سراغ سريال پرستاران كه از شبكه اول سيما پخش مي  شود. بعد هم گفت: فكر نكنيد پرستارهاي ايراني مثل همان پرستارهاي اين سريال انگليسي هستند. ما نه تعطيلي داريم و نه به آن فكر مي  كنيم.
پرستار يكي از بيمارستان هاي معروف تهران است كه به قول خودش در مداوا كردن بيماران قلبي يد طولا يي دارند. آرمان بهاري درباره شيفت پرستاران، بخصوص آنهايي كه شب عيد در بيمارستان هستند، مي  گويد: دو سال پشت سر هم است كه لحظه سال تحويل در بيمارستان هستم.
سرباز هم كه بودم، دو بار عيد را در پادگان سپري كردم. اصلا  قرار نيست من لحظه سال تحويل كنار خانواده باشم ولي يكي دو نكته جالب وجود دارد، در كار من. اول اينكه حداقل در بخشي كه من كار مي  كنم خبري از سفره هفت سين نيست. فرصتي باقي نمي  ماند كه بچه ها به اين كارها برسند. بهاري از پرستارهاي خانم نيز مي  گويد و اينكه آنها هم اينقدر خسته هستند كه حوصله چيدن چيزي در مايه هاي سفره هفت سين، ندارند.
او مي  گويد: انصافا، پرستارهايي كه كشيك مي  ايستند، آنقدر خسته هستند كه حوصله نشستن و شنيدن صداي تلويزيون يا راديو را هم ندارند. براي ما فرقي نمي  كند كه چه لحظه اي از سال باشد. وقتي مريض، زنگ احضار را مي  زند، بايد بالا ي سرش باشيد و اين يعني، كار دوباره.
ملوكي هم از پرستاراني است كه در بخش مراقبت هاي ويژه، كار مي  كند. با اين تفاوت كه سال گذشته در بخش بيماران خاص مشغول به كار بوده ولي عيد را در كنار خانواده اش سپري كرده است.
وي نيز درباره حال و هواي شب عيد مي  گويد: سال گذشته را كنار خانواده بودم. ولي درست 10 دقيقه قبل از شروع سال جديد، از بيمارستان تماس گرفتند كه بروم بيمارستان! فقط فرصت كردم به پدر و مادرم و خواهرم تبريك بگويم و راه بيفتم و بروم به بيمارستان. اسمش اين است كه سال تحويل كنار خانواده بودم. اين اتفاق ها اصولا  براي پزشك ها مي  افتد ولي پرستاران نيز بايد مراقب بيماري كه به او سپردند، باشند. امسال اميدوارم كنار خانواده باشم !
ملوكي تاكيد مي  كند كه چون پرستار بخش بيماران سرطاني است و كسي نبوده جاي او بايستد، فقط فرصت رفتن به خانه و برگشتن را داشته و بس.
بهاري خاطره اي را تعريف مي  كند كه تا آخر عمرش از ياد نمي  برد، مي  گويد: پارسال درست نيم ساعت قبل از شروع سال جديد، يكي از بيمارانم فوت كرد، پسر 14 ساله اي كه يك سال تحت درمان با مواد شيميايي بود. هنوز هم تحت تاثير آن لحظه هستم !
به نظر مي  رسد پرستارها هم سال جديد را با همان خستگي هاي سال قبل آغاز كنند. با هر كسي در اين قشر صحبت مي  كنيد، اول از شرايط كاري سخت و ساعت كاري زياد مي  گويد و پول ناچيزي كه دريافت مي  كنند با چاشني زخم زبان. انگار سفره هفت سين اين آدم ها را چيزهايي مثل دلواپسي، بي  پولي، بي  خوابي، خستگي و... تشكيل مي  دهد. همين.

وقتي راننده اتوبوس باشي
موقع سال تحويل بهترين موقع است. اگه موقع سال تحويل هوا روشن باشد چند دقيقه مانده به شروع سال همه خيابان ها خلوت مي شود، چيزي كه در مواقع عادي آرزويش را داشتيم.
صداي جر و بحث از انتهاي اتوبوس مي آيد. توي شلوغي خيابان آفريقا اتوبوس مي زند روي ترمز، مسافرها مي ريزند روي هم و صداي جر و بحث ها تندتر مي شود. آقا مجتبي، رانده اتوبوس شركت واحد مي خندد و مي گويد: مي بيني وضعيت مرا هر روز همين طوره.
موقع سال تحويل برنامه راننده ها شيفتي است و امسال نوبت آقا مجتبي نيست كه مسافرها را جا به جا كند و مي تواند در كنار خانواده باشد اما از اينكه روزهاي اول عيد كار كند هم خيلي ناراضي نيست، چون خلوتي خيابان ها را به ماندن در خانه و پذيرايي از ميهمان ها ترجيح مي دهد.
مي گويد: چرا، زن و بچه ناراحت هستند اما خب ديگر كار ما هم همين است چه مي شود كرد.
مسافرها تا جلوي در اتوبوس چسبيده اند و در ايستگاه در اتوبوس باز نمي شود. آقا مجتبي با صداي تحكم آميز از مسافرها مي خواهد كمي جا به جا بشوند تا در اتوبوس باز شود. بدترين اتفاق از نظر او هر روز اتفاق مي افتد. توي ترافيك اعصاب خردي تهران روزي نيست كه با يكي از راننده ها و مردم و... درگيري عصبي پيدا نكند. كمي مكث مي كند و دوباره ادامه مي دهد: بدترين اتفاق امسال سكته يكي از همكاران بود كه فوت كرد، بنده خدا راننده بود و بهترين اتفاقش پدربزرگ شدنش بود. حالا  چشم هاي درشت آقا مجتبي روي صورت تپل و سفيدش برق مي زند و مي گويد: الهي فداي نوه ام بشوم...

حلول در آسمان
031458.jpg
همه فقط خلبان از بلندگو پخش شد. مردي كه كاپيتان پرواز بود لب گشود: مسافران عزيز سال نو مبارك. برايتان سالهاي پر بار و پر از سير و سفر را آرزومنديم. بعد همهمه بود و مسافراني كه از جا بلند شدند تا شيريني تعارف كنند. اين خاطره تكراري يك مهماندار از لحظه تحويل سال است. براي او هيچ اتفاق خاصي نمي افتد، لا اقل نه به آن ميزاني كه شايد پايش روي زمين بود. به قول بنيامين بوغيري، اينجا سفره هفت سين در كار نيست، حتي ميهمانداران خوش ذوق هم فرصت نمي كنند سفره هفت سين را بچينند. كار كترينگ بسيار سنگين است.
آقاي بوغيري يادش مي آيد سال اول پرواز 2 - 3 هفته بود كه اكتيو شده بود مصادف شد با حلول سال جديد. او اولين تجربه سال جديد را در كنار خانواده هواپيمايي و در غياب خانواده خود گذراند. بعد از آن بود كه طبق مصداق ضرب المثل قديمي كه اگر سال تحويل در خانه نباشي تا سال بعد مدام در سفري براي او مدام تكرار شد: 4 سال است مدام در سفر هوايي سال قديم را به سال جديد تحويل مي دهم.
تحويل سال در آسمان چندان هم خالي از لطف نيست. بوغيري مي گويد: اينكه روي هوا باشي و پايت به هيچ كجا بند نباشد، اينكه مشغلا ت فكري كوچك را فراموش مي كني و فقط به اولين مقصد فكر كني و اينكه از آن بالا  دنيا با تمام مشكلا تش چقدر كوچك است، حس ديگري است.
اولين سفر هوايي وقتي خبر تحويل سال از بلندگوي كابين خلبان اعلا م شد، مسافران يكي يكي به ميهمانداران تبريك مي گفتند. خيلي خوب بود وقتي كه آقاي بوغيري چند تا هزاري سبز از مسافران عيدي مي گرفت. ميوه و شيريني توسط خود مسافران پخش شد و اينبار ميهمانداران خود ميهمان بودند.
چند تا از مسافران سبزه آورده بودند كه يكي از آنها يك سبد سبزه به يكي از همكاران خانم هديه داد.
چند دقيقه بعد باز هم همه جا ساكت شد و باز هم صداي سكوت و صداي شكافتن هوا توسط بال هواپيما.
خانواده كوچك ميهمانداران و پرسنل كاك بيت شايد براي چند لحظه در كابين خلبان جمع مي شوند و خلبان به تك تك ميهمانداران سال نو را تبريك مي گويد.
اغلب كاپيتان پرواز نقش پدر را براي خانواده كوچك هواپيمايي ما ايفا مي كند. اما چند لحظه بعد همه بايد سر جاي خودشان باشند.
كاپيتان افتاده حال بيش از 30 سال نو را در آسمان گذرانده است. خودش مي گويد دفعات اول كمي سخت بود به ويژه اينكه خانواده ابراز دلتنگي مي كردند اما بعدها به صورت يك حادثه تكراري درآمد. حالا  وقتي كه فكرش را مي كنم، مي بينم كه حلول سال جديد يك لحظه است و فرقي ندارد كه روي زمين باشي يا در آسمان.
بعضي وقت ها اتفاقات جالبي مي افتد. يك مسافر مهربان از صندلي بلند مي شود و با يك شاخه گل و يك لبخند بدون تمنا سال جديد را به خلبان و كمك خلبان تبريك مي گويد.
هميشه اين اتفاقات است كه خلا  دروني انسان را پر مي كند. به عقيده من لحظه جديد سال جديد زماني است كه بفهمي كسي تو را دوست دارد و به خاطر وجودت از تو قدرداني مي كندژ.  
فقط چند روز ديگر به آن لحظه باقي مانده است، فرقي نمي كند روي زمين باشي يا در آسمان. شايدهم توي صف اتوبوس و مترو يا پشت چراغ قرمز. شايد پشت يك لوكوموتيو كهنه يا در گوشه اي از غسالخانه گورستان بهشت زهرا... همه جا آسمان يك رنگ است. انگار هيچ جا توپ در نمي كنند!

سال نوي دست جمعي در 118
031446.jpg
فقط چند ثانيه زنگ ها قطع مي  شوند. فقط چند ثانيه. دوباره روز از نو و روزي از نو. در مركز راهنمايي تلفن، همه روزها مثل هم است. همه ساعت ها و دقايق هم. زنگ ها به صدا در مي  آيند. فرقي نمي  كند كه روز اول عيد باشد يا يك روز كاري وسط سال.
براي كارمندان اين مركز لحظات تحويل سال هم لحظاتي است مثل لحظات ديگر با اين تفاوت كه تنها چند ثانيه زنگ ها قطع مي  شوند.
خانم اپراتور پركارتر از آن است كه حوصله ياد آوري خاطره كار در روز عيد را داشته باشد.
اين روز هم مثل بقيه روزهاست. فقط در چند ثانيه اول شايد خطوط كمي خلوت شود، اما بعد از آن تلفن ها شروع مي  شود، مردم مي  خواهند شماره تلفن منازل دوست هاي قديمي و فاميل از ياد رفته را از 118 بپرسند. به خاطر همين ساعات بعد از سال تحويل  خط ها شلوغ تر مي  شود.
اما بالا خره كارمندان 118 هم خانه و زندگي دارند و شب عيد و روز عيد. شايد به همين دليل روزهاي عيد پاسخگويي به تلفن  هاي مردم شيفتي مي  شود.
من كه تاكنون هيچ شيفتي را سر سال تحويل در مركز نبوده ام، اما دوستانم مي  گويند، قبل از سال تحويل بيشتر مردم تلفن مي  زنند و ساعت سال تحويل را سوال مي  كنند.
شايد تعطيلي يكي دو ساعته مركز راهنماي تلفن به كسي لطمه اي نزند. شايد آسمان هم به زمين نرسد يا حتي زمين به آسمان، اما اپراتورهاي 118 بايد در محل خدمت خود حاضر باشند و امسال حتي روز سي ام اسفند هم مستثني نيست، چون امسال روز سي ام از روزهاي كاري محسوب مي  شود. به خاطر همين مديريت بخشنامه كرده، همه كارمندان 118 بايد روز سي ام اسفند را در محل كار خود حاضر باشند. اين يعني يك سال تحويل دسته جمعي براي كارمندان 118
محمدرضا آشتياني يكي از كارمندان مركز راهنمايي تلفن مي گويد: " سالهاي قبل تعطيلا ت نوروز به دو بخش تقسيم مي شد. به اين ترتيب يك عده از كارمندان سال تحويل در خانه بودند، اما امسال هيچكدام از كارمندان سال تحويل در خانه نيستند.
آشتياني خيلي دلش مي  خواهد، حداقل ساعات اوليه سال را كنار فرزندش باشد، در خانه. اما 6-7 سال است، كارمند اين مركزم، خيلي سخت است، ساعات سال تحويل را در محل كار بگذراني.
مشكلا ت كارمندان شبانه روزي 118 تنها به كاركردن در روز اول عيد و سال تحويل خلا صه نمي شود.
بعضي از مردم روزهاي عيد و ساعت سال تحويل زنگ مي  زنند و مزاحم مي شوند. مثلا  زنگ مي  زنند كه مگر شما آدم نيستيد كه اين ساعت را در كنار خانواده حضور نداريد و كار مي  كنيد؟ حرف هايي از اين بدتر. خستگي واقعا به تنمان مي  ماند. گاهي به خاطر اين مزاحمت ها خط شلوغ مي  شود و نمي  توانيم پاسخ مردم را بدهيم.
بعضي ها هم سرسال تحويل ياد كارمندان 118 مي  افتند و زنگ مي  زنند تا به آنها تبريك بگويند. زنگ مي  زنند تا تبريك بگويند و تشكر كنند، اما ما نمي  توانيم زياد خط را مشغول نگه داريم و مجبوريم زود قطع كنيم. چون تعهداتي داريم و بايد آمار بدهيم.
روز اول عيد براي بسياري از مردم با روزهاي ديگر هيچ فرقي ندارد. همان دقايق، همان لحظات و همان ساعات كه هر روز پيش رو دارند و هر شب مي  گذرانند. حتي اگر مشتاق باشند، ساعت سال تحويل را كنار خانواده و در خانه باشند. بالا خره چرخ هاي زندگي يك كشور بايد بچرخد.

در شهر
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |