ناگهان محاصره شديم
شهر صورتي صورتي صورتي
|
|
فرايند طراحي، توليد و عرضه پوشاك در ايران از ساختاري دوگانه برخوردار است. آنجا كه به درستي نمي شود به دلا يل آنچه كه در ايران تبديل به مد مي شود پي برد و آنجا كه مسلم است محصولا ت عرضه شده كپي برق آسا و ماهرانه ژورنال ها، مجلا ت و رسانه هاي خارجي است كه دستيابي به آنها ديگر كار بسيار ساده اي است.
سال ها پيش دوستي كلمه مد را در ايران به تابويي تشبيه كرد كه با آمدن نامش، شاخك ها تيز مي شوند، نگاه ها بر مي گردند و حساسيت ها برانگيخته مي شود، اما با مطرح شدن طرح جنجالي لباس ملي در مجلس هفتم و دريافت اين واقعيت كه اين كلمه ديگر امر ممنوعه نيست، سيل كلمات و واژه ها و اظهارنظرها و طرح ها بود كه بيرون ريخت، گويي آنها انتقام قرون را مي گرفتند! در اين بين طرح لباس ملي كانون توجه و مخرج مشترك تمام گفت وگوها بود. اين كه مي شود يا نمي شود. اين كه نهايتا گفته شد لباس ملي نوروز 84 رونمايي خواهد كرد، اينكه طرح، طرح غيرممكني است، اين كه نه، چه خوب است كه بالا خره كسي به فكر ساماندهي لباسي افتاد و اينكه هاي ديگر كه به نظر مي رسيد موجي به بلندي تاثير جدي در بازار پوشاك ايران را در پي داشته باشد اماآنها كه براي خريد عيد بازارهاي سنتي و غيرسنتي ايران را زير پا گذاشتند از هجوم پوشاك صورتي و گل بهي و ياسي و گهگاه آبي تند فيروزه اي حيرت كردند. اين دومين سال سلطه رنگ صورتي در سرزمين پوشاك ايران بود؛ پديده اي كه قيچي تيز خياطان ايراني و مارك دوزي هاي كاسبكارانه آن را تبديل به مد روز جهان مي كرد:
خانم، اصل تركه!
آقا! دوخت ايتالياست!
اصلا مهم نيست كه چه رنگي به چه كسي مي آيد. وقتي رنگي مد مي شود، آمدن يا نيامدن آن به افراد در وهله آخر اهميت قرار مي گيرد.
حالا بنفش كمرنگ، رنگ سال است (و به روايتي، ياسي يا حتي صورتي.) چه اهميتي دارد كه جيب آدم چه رنگي باشد؟ مگر رنگرزها نبايد نان بخورند؟ شايد براي رهايي از سرگيجه تغييرات پياپي رنگ مد بهتر باشد هميشه لباس هاي سفيد سفارش بدهيم و البته محض احتياط كمي هم داروي گياهي رنگرزي در رنگ هاي مختلف.
ميكله برنهارت، نويسنده و روانشناس رنگ ها معتقد است كه رنگ گل لا له بنفش، رنگ سال 2005 است. به عقيده او اين رنگ به مفهوم سلا متي است و شادابي به همراه مي آورد. رنگ مورد اشاره به انسان كمك مي كند تا اختلا فات را كنار بگذارد و احساس جدايي و تنهايي را به فراموشي بسپارد. لا له بنفش تحمل آدم را زياد مي كند، فرد را از ترس رها مي سازد و قدرت تفاهم و ادراك به انسان مي بخشد. اين رنگ شعله ور شدن آتش عشق است و مرهمي است براي بهبودي زخم هاي كهنه.
اينها توصيفات جناب رنگ شناس از رنگي است كه هنوز به طور كامل مشخص نيست از سوي چه مرجع و با چه منطقي به عنوان رنگ سال برگزيده شده است.
رنگ در فرهنگ هاي مختلف تعابير متفاوتي دارد. مثلا سبز كه در فرهنگ ايراني از جمله به مفهوم سرسبزي و طراوت و زندگي است، در انگلوساكسون نشانه بيماري است. به همين دليل است كه در فيلم هاي كارتون، چهره شخصيت هايي را كه در حال خفگي يا بيماري حاد هستند، به اين رنگ درمي آورند.
تعابيري كه از سوي برنهارت براي توصيف رنگ سال رديف شده است، به درستي قابل اثبات نيست و كسي نمي تواند ادعا كند كه همه اين مفاهيم عينا براي اين رنگ ساخته شده اند. اگر بخش اعظمي از توده مردم بدون دليل و منطق صرفا به تبعيت از مد مي پردازند، برنهارت براي مد امسال دلا يل معنوي زيادي براي خود دارد. از جمله اينكه لا له بنفش، ايمان آدم را قوي مي كند و به روح آدميزاد تعالي مي بخشد. لا له بنفش، روح متحدالشكل بني آدم است، رنگي كه همگان را به همكاري و هماهنگي فرا مي خواند. برنهارت مي گويد: اين رنگ به منزله هديه اي است براي سلا متي، كنار گذاشتن اختلا فاتي كه در حال حاضر در سطح جهان وجود دارد و همچنين اتحاد و ...
با اين حال نظرات كارشناسان مد به طور كامل با يكديگر همخواني ندارند. كارولين سوليس، مدير بخش مد مجله هاوس اندگاردن معتقد است كه رنگ قهوه اي روشن آميخته با صورتي كمرنگ به عنوان رنگ سال مطرح است. او از روي ويترين لباسفروشي ها به اين نتيجه پي برده است.
اختلا ف بين علما معمولا به همان سرعت كه مد بين اقشار مختلف جامعه جا مي افتد، برطرف مي شود. هميشه عده اي هستند كه پيش بيني كنند يا تصميم بگيرند چه رنگي را به عنوان مد به مردم قالب كنند. جدا از فلسفه هايي كه براي رنگ سال از سوي برنهارت مطرح شد، اين پول است كه معمولا در اين زمينه تصميم نهايي را اتخاذ مي كند، نه فلسفه يا چيز ديگري.
يك دماغ گنده روي صورت سفيدش داشت. قيافه هاي مضحك اما كاملا جدي را تنها در دنياي انتزاعي مي شود پيدا كرد. اين يكي هم در دنيايي غير واقعي مضحك و جدي بود.
مرد بداخلا ق، عاشق گل هاي زرد بود. مي دانستيم كه خودش غير واقعي است ، اما حداقل اين علا قه اش واقعي بود. ما شنيده بوديم كه براي نشان دادن تنفرمان به كسي بايد به او گل زرد هديه بدهيم. مرد بداخلا ق در دنيايي غير واقعي باغچه اي مي خواست از گل هاي زرد. او راه مي رفت و گل هاي زرد را با عشق مي گذاشت داخل خاك ، با اين حال وقتي به پشت سرش نگاه مي كرد ، تمام گل هاي زرد ، صورتي شده بودند. تصور كنيد اين نگاه به پشت سر چقدر مردي را كه از رنگ صورتي متنفر بود ، خشمگين مي كرد. او دندان هايش را به هم مي فشرد ، دماغ گنده اش روي آن صورت سفيد گنده تر مي شد ، اما هرچه زرد مي كاشت ، باز هم صورتي از آب درمي آمد. يكي بود كه نمي خواست دنياي غير واقعي مرد مضحك زرد باشد.
صورتي ، معرف اين مخالف صورتي بود. هنوز هم لحظه به لحظه اين قسمت از پلنگ صورتي در ذهنمان هست.
كسي نمي داند اين رنگ ها از كجا مي آيند. شايد از آسمان ، شايد از زير زمين و شايد هم از شهر لي لي پوت ها ، اما مساله اين است كه ما خيلي وقت پيش از دنياي غير واقعي بيرون آمده ايم. حالا اگر دنيايي غير واقعي داشته باشيم هم اين دنيا جدي تر از فضاي حاكم بر ماجراهاي يوگي و دوستان يا چه مي دانيم ، همان پلنگ صورتي است؛ حداقل اينكه خودمان اينطور فكر مي كنيم!
شهر صورتي شده. عبارت دقيقترش مي شود ، شهر دوباره صورتي شده. مفهوم اين دوباره را كساني درك مي كند كه سال گذشته هم شهر را صورتي مي ديدند. حالا ماجرا شبيه همان دنياي غيرواقعي مرد مضحك و بداخلا ق شده. انگار يكي شبيه پلنگ صورتي پيدا شده كه برابر جريان تغيير رنگ مقاومت مي كند. كسي كه گل هاي زرد ، سفيد ، قرمز يا هر رنگ ديگري را از بين مي برد و دوباره صورتي مي كارد.
اين دنيا غير واقعي نيست. مقابل آيينه مي ايستيم و زير چشم هايمان را نگاه مي كنيم. حالمان بد نيست. مطمئنيم كه دچار كوررنگي نشده ايم. رنگ شهر واقعا صورتي است. كافي است سرتان به شكل اتفاقي كمي از زمين كنده شود تا با چشم خودتان ببينيد كه شهر دوباره صورتي شده. خيلي ها مثل مردي كه در كارتون پلنگ صورتي عاشق رنگ زرد بود ، دندان هايشان را از عصبانيت به هم مي فشارند. بعضي ها به دلا يل مختلف از رنگ صورتي متنفرند ، بعضي ها از تكرار بيزارند و دنبال رنگ تازه اي مي گردند كه نيست ، بعضي ها كه دوست دارند دنيا را تنها سياه و سفيد ببينند و ... هرچه كه هست ، اين عقايد كاملا متفاوت ، در فشردن دندان از چشم دوختن به رنگ صورتي به نقطه اشتراك رسيده اند. دنياي ما هرچه كه هست ، حداقل غير واقعي نيست و واقعيت اين است كه شهر دوباره صورتي شده.
شهر صورتي شده و ما نمي دانيم اين تكرار ازكجا آمده؟ راستش ما حتي نمي دانيم رنگ ها از كجا مي آيند. شايد از زير زمين ، شايد از كارتون پلنگ صورتي يا شايد از آسمان.
شايد امواج تكراري صورتي هم هديه اي باشد از آسمان كه در سال نو داخل صفحه تلويزيون نشسته و به شهر سرايت كرده. اين نزديك ترين فرضيه را مي پذيريم ، اما پيشينه ذهني ما - ميل به شك - نمي گذارد تا بپذيريم تمام ماجرا از آسمان به زمين شهر ما باريده.
دنبال متهم اصلي مي گرديم. اين متهم از وقتي تحت تعقيب قرار گرفت كه با تازه شدن سال ، رنگ شهر تازه نشد.گرچه تكرار يك اتفاق ، ديگر اتفاق نيست اما باز هم مي نويسيم كه در چند روز اخير چند بار سرمان به شكل اتفاقي از زمين كنده شد و شهر را صورتي ديديم. آنها كه صورتي مي پوشند ، حتي خودشان هم نمي دانند چرا دوباره صورتي شده اند. شايد ميل به تغيير در آنها از بين رفته ، شايد جعبه رنگ ها ، رنگ تازه اي ندارد ، شايد هم صورتي جذاب ترين رنگي بوده كه تاكنون به شهر رسيده. در شهري كه رنگ ها اغلب با احتياط از سفيد و سياه فاصله گرفته اند ، صورتي يك اتفاق هيجان انگيز بود. آن هم نه صورتي يواش كه به سفيد متمايل است ، رنگي كه ماهيت مستقل صورتي را فرياد مي زند. اين توجيه قابل پذيرش است. شايد به همين دليل باشد كه خيلي ها بدون دليل به حاكميت مجدد رنگ صورتي بر شهر تن داده اند. غير از اين هرچه فكر مي كنيم ، توجيهي براي دوباره صورتي شدن شهر پيدا نمي كنيم. شايد آخرين توجيه بازگشت به دنياي غير واقعي باشد. جايي كه كسي عاشق رنگ زرد است ، اما كسي هم هست كه گل هاي زرد را تبديل به صورتي مي كند. چشم هايتان را ببنديد ، تصوير اين روزهاي شهر را در ذهن مجسم كنيد و در عالم خيال دنبال پلنگ صورتي بگرديد!
|