دوشنبه ۱۵ فروردين ۱۳۸۴ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۵
بليت داشتيم، جا نبود
روايتي متفاوت از حاشيه بازي ايران - ژاپن كه به دلا يل ديگري در خاطره هامي ماند
031692.jpg
عكس : وحيدسالمي
شادي جمعيت پرشور تشويق چي وقتي تبديل به حس ديگري شد كه خبر از دست رفتن شش تماشاچي به سرعت منتشر شد
علي قديمي - ديشب بود كه با رفيقم برنامه استاديوم را گذاشتيم، بنا به تجربيات قبلي كه از استاديوم رفتن داشتيم، گفتيم سر ظهر اگر استاديوم باشيم طبقه دوم جا گيرمان مي آيد. صبح، يكي ديگر از دوستان هم به ما پيوست، 6 عدد ساندويچ كالباس هم گرفتيم، 3 تا براي ناهار و 3 تا هم براي عصرانه! شام هم قرار شد اگر ايران برد يكي از رفقا بدهد، اگر مساوي شد من بدهم و اگر هم باختيم آن يكي رفيقان تقبل كند. ساعت يك يا همان 12 به علا وه يك، جلوي ورودي غربي استاديوم بوديم. با مكافات توي باقالي هاي غرب بلوار جاي پارك پيدا كرديم و 3 تايي به سمت استاديوم خراميديم.
تا رسيديم به فرعي، در را بستند و با لبخند انگشتانشان را به سمت در اصلي نشانه رفتند، همه دويدند، اما در ميان آن جمعيت هراسان، فقط 3 مرد بودند كه دست در دست نرم نرمك، لبخند زنان، به سمت در اصلي تاتي مي كردند.
بساط بليت فروشي خيلي وقت بود كه جمع شده بود. طبقه دوم مجاني بود، نمي دانم براي طبقه اول بليت فروخته بودند يا نه، اگر فروخته باشند، قيمت جايگاه 2 هزار تومان است و پشت دروازه هم يكهزار تومان. اما به گمانم همان 3 هزار ژاپني كه به ورزشگاه آمده بودند با پرداخت دلا رهاي قشنگ، كل بر و بچه ها را ميهمان كرده بودند.
تا استاديوم آزادي كه مثل يك جام است، 10 دقيقه اي راه بود. سالن هاي مختلف را پشت سر مي گذاشتيم و دستفروشان را تماشا مي كرديم كه 6 عدد ساندويچ كالباس را مي فروختند هزار تومان و هر سه ما به اين مي انديشيديم كه با آن 6 هزار توماني كه براي 6 ساندويچ كالباس پرداخت كرده بوديم، مي شد چند ساندويچ كالباس از دستفروشان خريد. تخمه و پرچم ايران هم به فروش مي رسيد و گوشه و كنار، بر و بچه ها ي فوتبال دوست روي چمن ها نشسته بودند و گپ مي زدند.
به ايست بازرسي نيروي انتظامي كه رسيديم، سيلا ب جمعيت كمي آرام گرفت و منظم شد. از پايين كه آن بالا  را نگاه مي كرديم فقط سيال سياه رنگي را مي ديديم كه از هر جايي بالا  مي رفت تا خود را به ورودي هاي طبقه دوم برساند و وارد استاديوم شود، چيزي شبيه به كندوي زنبورهاي عسل يا شايد هم ليواني كه تويش تا خرخره شربت آلبالو ريخته باشند، اما يك بابايي همچنان به ريختن ادامه دهد.
توي صف در انتظار جست و جو شدن بودم، دستانم را پس كله ام زده بودم و بلند بلند مي خواندم.
شهر ما شهر مونيخه
تيم ما بايرن مونيخه
اوعه اوعه اوعه اوعه؛  اوعه، اوعه،  اوعه، اوعه
دروازه بان تيم ما؛  احمد رضا عابدزاده ...
نوبت من كه شد، بدون اينكه توجهي به برادرمان داشته باشم و بدون اينكه هيچ تلا شي براي برقراري يك ارتباط عاطفي داشته باشم، همچنان مشغول خواندن بودم.
بطري نوشابه خانواده از من كشف شد و پرتاب شد روي كوه بطري هاي نوشابه.
شيشه هاي نوشابه خانواده در استاديوم به عنوان يك وسيله مناسب جهت ابراز نارضايتي از تصميمات داور و همچنين جهت ارعاب بازيكنان حريف هنگام نواختن ضربه كرنر از سوي تماشاگران فهيم فوتبال مورد استفاده قرار مي گيرد. البته بايد اول با آب يا احتمالا  هر مايع ديگري كه در دسترس بود پر كرد و درش را محكم بست و بعد پرتابش كرد!
اما از آنجايي كه نوشابه بدون در، تنها در عرض 10 دقيقه تبديل به شربت سكنجبين مي شود، دو قدم آن طرفتر، يك در نوشابه خانواده از روي زمين برداشتم، با فوت، استريل و در محل نصب كردم.
ما 3 نفر، ما 3 مرد، جزو كوچكي از سيلا بي بوديم كه از سر بالا يي غربي ورودي هاي طبقه دوم بالا  مي رفت. ما همچنان در كنار هم صميمانه قدم مي زديم و هر 3 با هم، عاشقانه سرود زيباي شهر ما شهر مونيخه را عربده مي كشيديم و جالب اينجا بود كه اين حركت شنيع ما آنچنان عادي بود كه هيچ كس حتي يك چهارم نگاهي هم به ما، ما 3 مرد، نمي انداخت.
از همان بدو ورودمان به استاديوم، آدم هاي دمغي را كه در حال بازگشتن بودند مسخره  كرده و تيكه بارشان مي كرديم و خجالت آور اينكه اين حركت شنيع را تا لحظه اي كه چشمان هراسانمان به اولين دهانه ورودي طبقه دوم افتاد، با علا قه انجام داديم.
حتي جاي ايستادن هم نبود! طبقه دوم آنقدر پر شده بود كه حتي نتوانستيم چمن را ببينيم! اما جمعيت همچنان هجوم مي آورد، طبقه دوم آنقدر پر شده بود كه چشمانمان سياهي رفت، آن جمعيت عظيم آنچنان صدايي توليد مي كرد كه گوشمان در آستانه دردناكي قرار گرفته بود و گلبول هاي قرمز خونمان با ضربان فريادهاي عاشقانه فوتبال در حال ته نشين شدن بود. با هر ضربه اي كه جمعيت حاضر در استاديوم بنا به رسم و مرام استاديوم بر زمين مي كوبيد، هر 3 ما احساس مي كرديم كه بايد دستشويي پيدا كنيم، قلب هايمان در حالي مي تپيدند كه از لوزه هايمان آويزان بودند و ما در آن لحظه شكستيم...
۳ مرد، دست در دست، ميان خيل عظيم جواناني كه يا پرچم به دست بودند يا صورت هايشان را پرچم كرده بودند، غمگين و متعجب ايستاده بودند و دل به آن كيسه اي خوش كرده بودند كه جان پناه 6 ساندويچ خوش طعم بود.
ما نشسته بوديم، روي چمن ها؛ با چشماني خيره به جمعيت عظيمي كه همچون رودخانه به استاديوم مي ريخت و نااميد باز مي گشت. ما لبخندي بر لب نداشتيم، چرا كه دهان هايمان فراتر از حد گنجايش شان پر شده بودند و دندان هاي خسته ما هم چه نااميدانه خرد مي كردند كالباس و نان ها را.
۳ مرد، دست در دست، در حالي كه شكم هاي هر كدامشان اكنون سرپناه 2 ساندويچ و يك سوم يك نوشابه خانواده بود، سرد و بي حال به سمت در خروجي گام برمي داشتند.
و همان احساس نياز سرشار از ناتواني آن 3 مرد غمگين، به يك دستشويي كوچك بود كه آنان را همچنان اميدوار به يافتن جايي كه اتومبيل شان را پارك كرده بودند نگاه مي داشت.
اميد، آخرين چيزي است كه مي ميرد! به خانه رسيديم و چه مردانه در كنار هم همچون 3 بچه گربه خوابيديم تا عقربه ساعت به 5 رسيد و چه عاشقانه بازي را از تلويزيون ديديم و چه فريادهايي كشيديم وقتي هاشميان گل زد و شب هم عجب مردانه خوابيديم.

تلخي هميشگي ماجراهاي شيرين
اينجا شيرين ترين خوشي ها ته مزه تلخي مي دهند. انگار نمي شود هيچ وقت خاطرات خوش را بدون لكه هاي سياهي به پايان برسانيم. از تعطيلا ت شيرين عيد كه هميشه با مرگ هاي جاده اي به پايان مي رسند، در اين مطلب مي شد حرف زد اما فعلا  حرفي از اين ته مزه تلخ نيست. مي نويسيم تا به مرگ هاي بعد از شادي پيروزي مقابل ژاپن برسيم.
براي رسيدن به آزادي اول بايد به عقب برگرديم. به روزهاي سرد زمستان كه خوشي لمس برف با يك خبر تلخ داغمان كرد. اغلب شهرهاي ايران با بارش برف بي سابقه زيبا شده بود، در همان روزهايي كه برف بازي مفهوم واقعي شادي در زمستان را به مردم مي فهماند، خبر رسيد كه همين برف در شمال ايران قرباني گرفته است. نشد كه حتي شادي از بارش برف كم سابقه در ايران هم در ذهنمان بدون پاياني تلخ ماندگار شود.
بگذريم و به آزادي برسيم. روزي كه اين ورزشگاه پس از بازي با آلمان بار ديگر براي حريف وحشتناك شد. اين اما تنها ظاهر قضيه بود. البته پايان براي ما خوشايند بود كه با غلبه بر ژاپن براي اولين بار خودمان را بي دردسر در آستانه حضور در جام جهاني حس كرديم، با اين حال خبرهاي تلخ خيلي زود از راه رسيدند؛ شش نفر قرباني ازدحام جمعيت در آزادي شدند.
اينكه چرا 6 نفر در پايان روز باشكوه بازي با ژاپن جان سپردند، سوالي است كه هركس به آن پاسخي متفاوت مي دهد. از سوال كه بگذريم، اصل قضيه ماهيتي تغييرناپذير دارد؛ 6 نفر پس از پايان بازي مرده اند. اينكه چرا خوشي هاي ما هرگز پاياني خوش ندارند، سوالي است كه نمي دانيم از چه كسي بايد پاسخش را بگيريم. انگار پايان خوش تنها متعلق به فيلم ها است. فيلم هم كه فقط فيلم است!

از اين به بعدNowruz مبارك
031698.jpg
نوروز آمد و رفت. سالهاست كه داستان تكراري و هربار نو شده نوروز روايت مي شود وعيد ديدني و عيدي گرفتن وعيدي دادن در ذهن ايراني ها ماندني شده است. هر كدام از ما هزاران بار جمله هاي سال نو مبارك، نوروزتان پيروز و... را به چشمانمان سپرده ايم اما اين موضوع شايد در ايران يا براي آنهايي كه فارسي مي نويسند، ملموس و يكسان باشد. نوروز براي هر كسي كه فارسي مي نويسد يك كلمه پنج حرفي است كه دو تاي آن رنگ تكرار دارد اما اگر قرار باشد همين كلمه را به زبان انگليسي بنويسيم قضيه فرق مي كند. نگارش نام نوروز به لا تين با چند مدل صورت مي گيرد. بخش اول كلمه نوروز به 3 شكل No ,Naw يا ( NOW در تاجيكستان به شكل )Nav و بخش دوم آن را به 3 شكل Rooz ,Rouz يا Ruz مي نويسند. اين تنوع در نگارش هنگامي بسيار چشمگير مي شود كه گروهي دو بخش را سرهم و به صورت يك كلمه و عده اي جدا از هم به صورت دوكلمه مي نويسند. عده اي هم هنگام نوشتن اين كلمه بين دو بخش روز و نو خط تيتر را مي گذارند. در اينترنت تاكنون 17 صورت نگارش براي نوروز با الفباي لا تين ديده شده است. اين تفاوت در نوشتن نام نوروز شايد براي عده اي كم اهميت باشد ولي به چشم غير ايراني ها بسيار عجيب مي نمايد. اين تفاوت در نگارش ها باعث شده كه عده اي ازغير ايراني ها گمان كنند كه يا سال نو ايراني نام و نشان درستي ندارد يا اصل و ريشه و معني آن براي ايرانيان درست روشن نيست يا گروه هاي مختلف ايراني سال نو متفاوتي را جشن مي گيرند. تصور اينكه يك پيام تبريك نوروزي با نگارش هاي متفاوتي نوشته شود، چندان جالب نيست. بسياري از كارشناسان در مورد نوشتن نوروز با الفباي لا تين هم عقيده اند. آنها مي گويند: نوروز يك كلمه است و نگارش آن نه فقط براي انگليسي زبان ها بلكه براي ديگر مليت ها در كشورهاي اروپايي نيز با رعايت قواعد آواشناسي به صورت Nowruz توصيه مي شود. بسياري از نهادهاي عمده آموزشي و فرهنگي چه در داخل كشور مانند دفتر پژوهش هاي فرهنگي و چه در خارج از ايران، نگارش كلمه نوروز را به شكل Nowruz برگزيده اند. بنياد ميراث ايران وابسته به دانشگاه آكسفورد در انگلستان هم اعلا م كرده كه از اين به بعد در تمامي نشريات خود شكل پيشنهادي نگارش نوروز را رعايت خواهد كرد. جالب اينكه پژوهشگر نامدار ايراني زنده ياد دكتر محمد مقدم در رساله دكتراي خود با نام ريشه هاي هند و اروپايي جشن هاي سال نو ايراني كه در سال ( 1938قبل از جنگ جهاني دوم) به دانشگاه پرينستون آمريكا ارايه كرده، نوروز را به صورت Nowruz نوشته است. اگر تمام هموطنان ايراني در نگارش لا تين نوروز اين سبك را به خاطر بسپارند، ذهنيت هاي متفاوت در مورد جشن باستاني ايرانيان را از بين خواهند برد.

ستون شما
برخورد از نوعي ديگر
از پليس راهنمايي و رانندگي تشكر مي كنيم كه در سال نو واقعا سنگ تمام گذاشتند. اگر بي احترامي كوچكي در خاطر راننده ها از پليس مانده بود، امسال با برخورد خوب آنها به فراموشي سپرده شد. در ضمن ماكت هاي الگانس ها در جاده ها خيلي با نمك بود.
تلفن هاي تحريريه بعد از تعطيلا ت چندين و چند بار اين جملا ت را به گوش ما رساند.
دست بچه هاي راهنمايي و رانندگي درد نكند.

بي روزنامه
آقا سلا م. چرا روزنامه شما در دكه ها توزيع نمي شد. صبح هاي زود هم كه مي رفتيم تمام شده بود...
گلوله نمكي بودند از اعضاي تحريريه كه روز 13 به بچه هايي كه سر كار بودند تيكه مي انداختند.

فيلم هاي عجيب
لطفا در ستون جعبه بنويسيد كه تكرار فيلم هاي سينمايي نوروز كي پخش مي شود. وقت نشده كه خيلي هايش را ببينيم. حدود 100 فيلم بود كه به دوباره ديدنش مي ارزد.
تمام فيلم ها اگر تكرار شوند كه دوباره سال، نو مي شود همشهري.

روي جلد
چقدر پول داديد به حاجي فيروزي كه روي جلد شماره آخر سال چاپش كرديد؟ لطفا راستش را بگوييد.
- خانم فكر مي كنيد ما از اين پول ها داريم. در ضمن خيلي ها حاضرند براي ثبت شدن با دوربين ساتيار پول دستي هم بدهند. البته اين استاد براي اينكه چند ساعت از وقت شريف حاجي فيروزي اش را به ما بدهد پول مناسبي گرفت!

قويترين ها
از برنامه قويترين مردان ايران گزارش تهيه كنيد.
مسوول پيگيري اين قضيه كه خودشان هم دستي در ورزش هاي رزمي دارند به خاطر شكستگي دنده آنهم در روز اول فروردين اسلوموشن شده ولي خيلي ها دوست دارند اين گزارش را بگيرند.

شلوغتر از قبل
الو سلا م، سال نو شما مبارك.
- سلام، بفرماييد.
-مي خواستم در مورد شلوغي تهران در ايام عيد بگويم. امسال نسبت به سال هاي قبل شلوغتر بود.
حق با شماست، اما بخشي از ترافيك و شلوغي هاي ايجاد شده در تهران به خاطر آسفالت كردن بزرگراه هاي اصلي شهر بود. البته شايد خيلي ها هم پولشان نرسيده بود به مسافرت بروند.
توضيح: اينكه در ايام عيد افرادي با سرعت قابل تحسين مشغول آسفالت خيابان ها بودند، تا ما روز چهاردهم ذوق زده شويم جاي تشكر زياد دارد. دوستان! دستتان درد نكند.

نمايشگاه
۷ هزار سال هنر پارسي
ليسبون، پايتخت پرتغال از فردا ميزبان 7 هزار سال هنر پارسي است. اين نمايشگاه كه 2 ماه داير خواهد بود، كار خود را از زاگرب، پايتخت كرواسي در زمستان گذشته آغاز كرد. يكصد هزار نفر از جمله رئيس جمهور كرواسي، از اين نمايشگاه ديدن كردند.
اين نمايشگاه كه با نام 7 هزار سال هنر پارسي معرفي شده، حاوي 176 قطعه منحصر به فرد از آثار فرهنگي و هنري تمدن ايران باستان است كه روند تحول و شكل  گيري تمدن بشري را از دوران پارينه سنگي نشان مي  دهد.
اين نمايشگاه كه تاكنون در چندين كشور اروپايي برپا شده است، در آخرين مرحله از حضور چند ساله خود در اروپا در موزه گلبانگيان در شهر ليسبون به معرض ديد علا قه  مندان گذاشته مي  شود. نمايشگاه هنر پارسي همچنين در 4 شهر مختلف اسپانيا هم برپا شده بود كه بيش از نيم ميليون نفر از آن ديدن كردند.

شاتر
031689.jpg
عكس : مرتضي قديمي
چند روز پيش از پايان تعطيلا ت نوروز ، برگزاري مراسم اربعين سكوت خيابان هاي تهران را شكست. در جنوب تهران گروهي از جوانان مانند هر سال تيغه هاي سنگين را در مسيرهاي طولا ني روي شانه هاي خود حمل كردند.

امروز
نوبرانه سبز
031695.jpg
نه قرمز و نه قهوه اي، اين بساط همرنگ فصل است. حالا  همه چيز سبز شده، اما بساط دستفروش هميشه فصل اش مخالف طبيعت بود. زمستان با لبو مثل فصل سفيد و سرد نبود. پاييز هم با باقالي قهوه اي بود و داغ. تابستان هم اين بساط خنك بود، اما بهار اين بساط فصل ديگري دارد.
روي گاري دستفروش بهار از راه رسيده. يك تپه كوچك سبز كه با نمك طعم بهار مي دهد. پيشنهاد امروز خوردن چغاله بادام است.
بعضي ميوه ها عزيزترند. گرچه پرتقال، موز و خرما شهرتي جهاني دارند، اما باز هم در فهرست عزيزترين ها جايگاهي ندارند. راستش درست نمي دانيم چغاله بادام در اين فهرست چه جايگاهي دارد، اما عمر كوتاهش آنرا براي خيلي ها عزيز مي كند. حداقل اينكه نوبر است و نوبر هميشه جذاب.
كسي با نخوردن چغاله بادام چيزي را از دست نمي دهد، با اين حال آدم بايد حواسش به هوس هايش هم باشد. كسي چه مي داند شايد چند هفته بعد هوس خوردن چغاله بادام به سرمان بزند، اما اين هوس را ديگر چاره اي جز انتظار فرا رسيدن بهاري ديگر نيست. بنابراين سعي كنيد از بهار تمام لذت هايش را ببريد. يكي هم خوردن چغاله بادام، براي خواباندن يك هوس بهاري.

جعبه
روز از نو، روزي از نو
اولين ستون جعبه در سال 84؛ 15 روزي را با فيلم ها و سريال ها و مسابقات مختلف در شبكه  هاي مختلف پشت سر گذاشتيم. حالا  دوباره برنامه ها به روال عادي خود برگشته اند و دوباره مي توانيد برنامه هاي عادي تلويزيون را تماشا كنيد.
شايد تنها بازمانده عيد  قويترين مردان ايران  بتواند روال عادي برنامه هاي شبكه سوم را تغيير دهد والا  ساير برنامه ها مانند روزهاي عادي دنبال مي شود.
مثل هر دوشنبه سريال كبري 11، همسفران، لوركا از شبكه هاي تهران، سوم و دوم پخش مي شود. قويترين مردان ايران در مرحله فينال را هم احتمالا  امشب ساعت 22:30 مي توانيد تماشا كنيد. اولين برنامه 90 در سال 84 را مي توانيد امشب بعد از پايان مسابقه تماشا كنيد. شايد تماشاي بازي ايران و ژاپن و حاشيه هاي آن خالي از لطف نباشد.
به هر حال تعطيلا ت تمام شد و همه چيز روال عادي خود را پيدا كرده، برنامه هاي تلويزيوني هم از اين قضيه مستثني نيستند. شايد اين قضيه موجب شود تا شما بتوانيد براي چند ساعتي تلويزيون خانه را خاموش نگه داريد؛ كاري كه روزهاي عيد انجام دادنش تقريبا غير ممكن بود.

پرده
سينما بعد از تعطيلا ت
سينما رفتن براي خيلي ها هزار بهانه مي خواهد كه مهمترينش وقت آزاد است. روزهاي عيد بهترين زمان بود براي آنهايي كه وقت آزاد را طلب مي كردند اما همين روزها، روزهاي كساد سينماهاي تهران بود. اكثر سانس ها با مشتري هايي كه عيد را با سفر گره نزدند و تعدادشان هم كم بود، به پايان مي رسيد و خيلي ها كه تهران نبودند براي ديدن فيلم هاي اكران نوروز لحظه شماري مي كردند. حالا  كه تعطيلا ت نوروز به پايان رسيده، بايد اميد جان گرفتن فروش سينماها را داشت. سيماي زني در دوردست، مجردها، شاخه گلي براي عروس، گل يخ و فيلم اسكاري هوانورد در سينماهاي تهران به نمايش درمي آيند. هرچند كه اكران نوروزي سال قبل سطح توقع خيلي ها را براي فروش نوروز بالا  برد، اما نبايد اين را هم فراموش كرد كه در اكران فيلم هاي نوروزي هيچ فيلمي نيست كه ياراي رقابت با ساخته جنجالي تبريزي را داشته باشد. به هر حال سينما را فراموش نكنيد به ويژه فيلم اسكاري مارتين اسكورسيزي را كه خيلي ها در دنيا آن را در اين روزها تماشا مي كنند.

سايت
گوگل نوروزي
031686.jpg
همانطور كه انتظار مي رفت گوگول در برابر فشار همه جانبه اينترنت بازان ايراني تسليم شد و تن به خواسته آنها داد. لوگوي نوروزي گوگل، بهترين عيدي اينترنتي بود كه مي شد تصور كرد. اگر مطلب يك ديروز همين صفحه را خوانده و احيانا به صفحه اول گوگل در ايام نوروز مراجعه كرده باشيد، حتما متوجه شده ايد كه اين مطلب قبل از آنكه محبوب ترين موتور جست وجوي اينترنتي جهاني در برابر خواسته معقول ايرانيان سر تعظيم فرود آورد، تنظيم شده بود. به هر حال اين تجربه و يكي دو تجربه شيرين قبلي از جمله هجوم همه جانبه كاربران ايراني اينترنت به گوگل در پاسخ به اشتباه عمدي موسسه نشنال جئوگرافيك در اطلا ق لفظ خليج عربي به خليج فارس نشان دادكه كاربران ايراني چه قدرت خارق العاده اي دارند.

هوا
هواي بهار
شايد ديگر واقعا فرقي نكند كه فردا هوا چطور خواهد شد. روزهاي عيد هر كسي هر جايي بود، خودش را به يكي از بخش  هاي خبري مي  رساند تا ببيند وضع هوا براي سفر كردن مناسب است يا اگر در سفر بودند مي  خواستند ببينند براي گردش فردا چه برنامه  اي بريزند.
حالا  و با پايان يافتن تعطيلا ت و روزانه شدن كارها و روال عادي پيدا كردن آن، ديگر هيچ فرقي نمي  كند كه هوا آفتابي باشد يا ابري، اما به هر حال بهار است و دانستن هوا خالي از لطف نيست. هواي بهار هر كسي را گول مي  زند. فردا هم يكي از همين روزهاست. هوا نسبت به روزهاي قبل كمي سردتر خواهد شد. براي فردا پيش  بيني  ها از نيمه ابري بودن هوا خبر مي  دهند و اين در شرايطي است كه گرم  ترين ساعات فردا دمايي نزديك به 14 درجه سانتيگراد دارد و در سردترين لحظات هواي تهران به 4 تا 5 درجه سانتيگراد مي  رسد.

ذهن زيبا
وقتي به اين نتيجه رسيديد كه كاري يا كالا يي به اندازه كافي خوب است، آن را بهبود ببخشيد.
پرمود بترا

تزه كونگ يكي از شاگردان و مريدان كنفوسيوس از او پرسيد: درباره كسي كه تمام مردم دهكده او رادوست دارند، چه مي گويي؟
استاد پاسخ داد: اين ارزش چنداني ندارد.
او دوباره پرسيد:
درباره كسي كه همه مردم دهكده او را دشمن مي دارند، چه مي گويي؟
اين هم چيزي نيست؛ اما بهتر آن است كه انسان را مردمان نيك دوست و مردمان بد دشمن بدارند.
كنفوسيوس

تهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
زيبـاشـهر
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |