پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۴ - - ۳۶۷۹
از دكل كاخ گلستان تا عمارت كلا ه فرنگي
حالا  ما راديو داريم
اين فرستنده اقدامات دولت را براي مردم قرائت مي  كرد و پيام هاي همگاني را نه با جارچي و اعلا ميه بر تن ديوارهاي كهنه شهر كه ازاين طريق به اطلا ع عموم مي رساند
000309.jpg
آنها كه شميران رفته بودند و دروازه هاي شميران و دولت را به قصد اين جاده ترك كرده بودند، از كنار اين ساختمان مي گذشتند و مي گفتند: حرف هاي آدم هاي داخل جعبه از اينجا صادر مي شود
مهراد قوام-پدر جعبه اي به خانه آورد و روي تاقچه گذاشت. آن را در بقچه اي گلدار و تميز پيچيده بود. همه بچه ها دورش را گرفتند. چه چيز را به همراه آورده كه چنين لبخند دوسوي لبش را چال انداخته است؟ خوشحال و خندان از اينكه مي داند وضعيت خانه اش تغيير خواهد كرد، چنان پرده از رخ جعبه جادويي برداشت كه گويي ما بچه ها بايد رونما مي داديم و بهمان بخشيده است.
جعبه اي عجيب و غريب با دكمه ها و پيچ هاي كرم رنگ. يك كارت هم كه عكس او رويش بود و ممهور به مهر امنيه بود، در قاب كوچك چوبي گذاشته و آن را بر تن ديوار روي ميخ آويخت.
مادر يك استكان چاي با استكان كمرباريك درون پايه نقره اي جلوي پدر گذاشت تا خستگي از تن به در كند. گفت: پس از اين همه دويدن و بالا  و پايين كردن و ديدن دم افسر و آژان توانستم مجوز خريد راديو را بگيرم. از دهنم در رفت: چي چيو؟ همه خنديدند و پدر گفت نام اين جعبه جادويي راديوست. از درونش صداي آدم ها و حتي موسيقي و اينجور چيزها مي آيد. پيچ آن را چرخاند. كمي خش خش گوشمان را پر كرد. با تعجب و ولع خيره اش بوديم. ناگهان صداي آدم از داخلش درآمد. حيرت زده چپ و راست و زير و بم جعبه را وارسي كرديم. چيزي دستگيرمان نشد. يعني يك آدم گنده چطور مي تواند داخل جعبه رفته باشد؟ اصلا  از كجا رفته و كجا جا گرفته است؟ يادم نيست آدم داخل جعبه چه مي گفت.
راديو، سكوت و گوش هاي ما
چند روزي گذشت تا توانستم به حرف هاي آقا يا خانم داخل جعبه گوش دهم. بعضي وقت ها هم صداي موسيقي مي آمد. خيلي جالب بود كه صداي تنبك، تار، ويولن و چند ساز ديگر با هم از داخل جعبه بيرون مي آمد و فضاي خانه را به سكوت وگوش كردن دعوت مي كرد. من و خواهرها و برادرها و حتي پدر و مادر هنگام روشن بودن راديو ساكت مي مانديم و گوش مي كرديم. حرف هاي جديدي مي زد كه در كوچه و بازار نمي شنيديم. مردم محل پس از راديو حرف هاي آدم هايش را به هم مي گفتند.
وقتي راديو به طهران آمد، حال و هواي اخبار و ارتباطات شكل ديگري به خود گرفت. در آن موقع بيش از هرچيز روزنامه ها منبع اخبار بودند و گهگاه مردم از بازار و مسجد حرف هايي جديد به كوچه وخانه ها مي آوردند. حرف هاي راديو جديد بود و جذاب. سال 1303 بود. 4 سال از كودتاي رضاخان قلدر مي گذشت. او وزير جنگ شده بود وبا قلدري اقتداري به هم زده بود. دل خوشي از قجرها نداشت. در اين سال نخستين دكل 120 متري موج بلند را در ايران سر هم كردند تا بتوانند امواج راديويي و فركانس هاي سيال در هوا را جذب و از راه سيم به جعبه هاي جادويي روي تاقچه هاي مردم برسانند.
احداث نخستين فرستنده در باغ بي سيم
سالهاي بعد شاه فرنگ رفته و ديكتاتور تصميم به ساخت دكل و فرستنده راديو گرفت و قرار گذاشت اين فرستنده اقدامات دولت را براي مردم قرائت كند و پيام هاي همگاني را نه با جارچي و اعلا ميه بر تن ديوارهاي كهنه شهر كه ازاين طريق به اطلا ع عموم برساند. باغ بي سيم قصر، محل ساخت نخستين فرستنده در نظر گرفته شد. يك سال پيش از راه اندازي و افتتاح اين ساختمان، وزير پست و تلگراف و تلفن راجع به راديو و برنامه هايش اطلا عاتي را از طريق جرايد در اختيار مردم قرار داد.
ساعت 7 بعدازظهر روز چهارم ارديبهشت آئين گشايش دستگاه عمارت مركز فرستنده بي  سيم با پرچم هاي سه رنگ ملي و چراغ هاي رنگارنگ تزيين شده بود. سرود عمارت در پرتو فروغ نورافكن ها و چراغ هاي الكتريكي مانند روز، محيط را روشن كرده بود.
چند رشته چراغ به رنگ پرچم ايران در اطراف دكل هاي بي  سيم نور افشاني مي  كرد. دستگاه هايي كه آماده به كار شده شامل يك فرستنده امواج متوسط به نيروي دو كيلو وات، يك فرستنده امواج كوتاه به نيروي 14 كيلووات، يك مولد برق و ادوات انتقال صوت است.
فرستنده امواج متوسط ويژه شهر طهران و حومه آن است و با هر موجي بين 250 و 350 متر قابل تنظيم و با موج 335/2 متر يا 895 كيلو سيكل كار مي  كند.
فرستنده امواج كوتاه براي پخش صدا در كشورهاي دور بوده و با هر موجي بين 14 و 80 متر قابل تنظيم وبا امواج 16/16 متر يا 18 هزار و 500 كيلو سيكل و 19/87 متر يا 15 هزار و 100 كيلو سيكل و 27/75 متر يا 10 هزار و 800 كيلو سيكل و 30/99 متر يا 9 هزار و 680 كيلو سيكل و 36/99 متر يا 8 هزار و 110 كيلو سيكل و 48/74 متر يا 6 هزار و 155 كيلو سيكل كار مي  كند.
از فرستنده امواج كوتاه براي تلگراف و تلفن بي  سيم نيز استفاده خواهد شد و نيروي آن در كار تلگرافي 32 كيلووات است.
در مدخل مولد برق به اندازه راه انداختن دو فرستنده امواج متوسط و امواج كوتاه قرار دارد. لوازم انتقال صوت شامل دو مجموعه ميكروفن و تقويت كننده بوده و به وسيله آن مي  توان دو برنامه مختلف به وسيله دو فرستنده پخش كرد. اين دستگاه ها كه از نظر خصوصيات و ويژگي با آخرين ترقيات و پيشرفت هاي فن بي  سيم، مطابقت دارد در ماه هاي بهمن و اسفند 1316 به كارخانه تلفنكن سفارش و در اواخر آذرماه 1318 تحويل و نصب آنها در فروردين 1319 به پايان رسيده است.
ابنيه  اي كه براي پايه ريزي و رشد و نمو فرستنده راديو در نظر گرفته اند؛ 2240 متر مربع در ظرف 7 ماه به وسيله شركت هوختيف انجام و با وسايل تهويه و گرم كردن و خنك كردن مركزي تمام شده در اين ابنيه توسعه بعدي منظور شده است.
۵۸ كيلومتر كابل مخصوص دستگاه فرستنده را به نقاط لا زم شهر و مركز، گيرنده بي  سيم نجف آباد متصل نمايد و بدين ترتيب انتقال سخنراني ها از آن نقاط امكان پذير است. پس از تحويل شدن دو دستگاه فرستنده، امواج كوتاه ديگر كه از بنگاه، بل استاندارد خريداري و در آتيه نزديكي نصب خواهد شد و 12 دستگاه فرستنده امواج متوسط محلي كه در شهرستان ها برقرار خواهند كرد، سازمان پخش صدا در كشور ايران توسعه خواهد يافت.
آنچه از راديو پخش مي شد
از دروازه شميران و دروازه دولت به بالا  چيز قابل توجهي جز بيابان و اندكي باغ در گوشه و كنار ديده نمي  شد. جاده شميران از كنار باغ بي  سيم قصر مي  گذشت كه هنوز خاكي بود. رضاخان دستور داده بود اين باغ را به ساخت فرستنده اختصاص دهند. براي همين از يكي دو سال پيش درخت كاري در محوطه باغ شروع شد. چنارهايي كاشتند و بوته هاي شمشاد و ختمي. ساختماني ساختند مشتمل بر استوديو و چند اتاق براي ضبط برنامه ها تا پس از راه اندازي مشكل برنامه نداشته باشند. ساختمان با حضور مهندسان و كارشناسان خارجي و چند ايراني به اتمام رسيد. البته عمله ها از كارگران ايراني بودند.
خشت هاي ساختمان عمارت كلا ه فرنگي به همين منظور روي هم گذاشته شد و بالا  رفت. روز چهارم ارديبهشت رضاخان و امراي لشگري و وزير دربارش تيمورتاش براي افتتاح عمارت كلا ه فرنگي در باغ بي  سيم حضور پيدا كردند. در همين سال اتفاقات جالب توجهي روي داد، ولي به خاطر مسايل امنيتي قابل گويش در راديو نبود و جرايد اقدام به درج آن اخبار مي  كردند. روز بيست و نهم ارديبهشت همين سال يعني 25 روز پس از افتتاح اولين فرستنده، محمد غفاري (كمال الملك) نقاش شهير ايراني در نيشابور– محل تبعيدش– درگذشت. ولي خبري از عمارت كلا ه فرنگي در اين باره اعلا م نشد. ارباب كيخسرو، نماينده زرتشتيان در مجلس بود كه ترور شد و خبرش پخش نشد. شايد اگر فرخي يزدي، شاعر و روزنامه نگار مبارز يك سال ديرتر توسط پزشك احمدي به قتل مي  رسيد، باز چيزي از آن جعبه جادويي نمي  شنيديم، ولي معمولا  اخبار خارجي به ويژه جنگ هاي بين المللي از طريق عمارت كلا ه فرنگي به گوش مردم مي  رسيد.
هنوز عمارت كلا ه فرنگي را برخي مردم جنوب شهر نمي شناختند. آنها كه شميران رفته بودند و دروازه هاي شميران و دولت را به قصد اين جاده ترك كرده بودند، از كنار اين ساختمان مي گذشتند و شده بود ماجرايي براي تبادل اطلا عات كه بگويند؛ حرف هاي آدم هاي داخل جعبه از اينجا صادر مي شود. مي آيند اينجا و برنامه ها را مي سازند و شما در خانه تان آن را مي شنويد.
هر روز اخبار آتش جنگ هاي بين المللي از عمارت كلا ه فرنگي به گوش مردم مي رسيد. آلمان پيش مي تاخت و مردم كه به هم پيمان بودن آلمان ها با ايران در خفا پي برده بودند، دچار هراس و هيجان بيشتري مي شدند. پس ازمدتي دستگاه هاي مدرن وارد طهران شد. وصل و نصب دستگاه هاي جديد در عمارت كلا ه فرنگي ميسر نبود. از اين رو ساختماني در ضلع جنوبي آن ساختند و تشكيلا ت جديد ضبط برنامه ها را به آن ساختمان منتقل كردند. عمارت كلا ه فرنگي چند ماه جايگاه نخستين فرستنده راديويي بود و پس از آن چند سال متروك و بلا استفاده ماند.
بازديد از موزه زير تيغ دستور
پس از پيروزي انقلا ب اسلا مي اين ساختمان بنا به پيشينه اش در اختيار صداوسيما قرار گرفت. پيش از آن به خاطر ارسال امواج بلند و پيغام هاي تلگرافي، عمارت كلا ه فرنگي متعلق به وزارت پست و تلگراف و تلفن بود. از اين رو در سال 1318 ابزار و ادوات راديويي را در آن نصب كردند و سال بعد به همين مناسبت افتتاحش كردند، ولي چند ماه نگذشته بود كه دوباره به همان كارايي سابقش براي اداره تلگرافخانه مورد استفاده قرار گرفت.
اكنون مالكيت كلا ه فرنگي به وزارت پست وتلگراف و تلفن برگردانده شده و مسوولا ن روابط عمومي قرار است آن را به موزه اي تبديل كنند تا مردم بتوانند نخستين تلگراف ها را در آن به تماشا بايستند.
خواستيم از موزه در حال ساخت گزارشي تهيه كنيم كه كارمندان روابط عمومي در نبود رئيس مربوطه، دكتر زارعيان اجازه ديدار با كلا ه فرنگي را ندادند. آنان معترف بودند زير تيغ دستور تمام امورشان را اجرا مي كنند و بدون دستور كتبي وي، ما هرگز نخواهيم توانست به اين ساختمان نزديك شويم. لابد اگر نزديك كلا ه فرنگي مي رفتيم اتفاق بدي روي مي داد!

شيطنت دردسر ساز در راديو سراسري
000312.jpg
يكي از مطالب اين برنامه كه در آغاز پخش مي شد خبر طنزآميزي بود مبني بر اينكه مقامات مطلع جهاني اطلا ع داده اند كه يكي از سيارات در حال نزديك شدن به كره زمين است و زمين ما به احتمال زياد تا 2ساعت ديگر با برخورد به اين سياره، زير و رو خواهد شد. در چنين شرايطي، شنونده عزيز شما به چه فكر مي كنيد و اين 2 ساعت را كه آخرين مهلت زندگي شماست، چگونه خواهيد گذراند؟
ساختمان راديو اخيرا و پس از طي مراحل و تشريفات قانوني لا زم در تاريخ 82/11/12 به شماره 10872 در فهرست آثار ملي ايران به ثبت رسيده و تمامي آثار به ثبت رسيده از تاريخ ثبت، تحت حفاظت ميراث فرهنگي بوده و هرگونه تخريب و دخل و تصرف در آنها برابر مواد 558 تا 569 از كتاب مجازات هاي اسلا مي  تعزيرات و مجازات هاي بازدارنده جرم محسوب شده و مرتكب، مشمول مجازات هاي قانوني خواهد بود.
اداره راديو اول مهرماه سال 1319 توسط دكتر عيسي صديق از وزارت پست و تلگراف به اداره تبليغات و انتشارات منتقل شد و در شهريور 1329 نام اداره تبليغات و انتشارات به اداره اطلا عات و راديو تغيير يافت. در سال 1327 يك استوديو كوچك در ميدان ارك كنوني ساخته و افتتاح شد كه گاهي اخبار در آن پخش مي  شد و در سال 1330 دو استوديوي ديگر در كنار آن احداث شد.
اين ساختمان داراي چندين استوديو است كه از آن جمله مي  توان به استوديوي شماره 8 كه ظرفيت حدود 300 نفر را داراست و استوديوي شماره 14 كه جزو استوديوهاي مدرن زمان خود محسوب مي  شود اشاره كرد.
ساختمان راديو كه تمامي بزرگان موسيقي ايران و بسياري از هنرمندان و بازيگران سرشناس از سال هاي گذشته تاكنون در آن به هنر آفريني و توليد برنامه مشغول بوده اند، از ابتدا تاكنون كاربري امور مربوط به راديو را داشته است.
پرويز خطيبي- اواخر سال 1334 و اوايل سال 1335 دوراني بود كه من به كارهاي تبليغاتي روي آورده بودم و آگهي هاي بسياري از مطبوعات و از جمله راديو نيروي هوايي را تهيه و تنظيم مي كردم.
در اين دوران 2 چهره معروف امروز را به عنوان گوينده برنامه هاي تبليغاتي به كار گرفته بودم. اولي ژاله كاظمي بود كه در سن 16، 17 سالگي به دنبال كار دلخواهش مي گشت و استعداد هنرپيشگي داشت و چون اكثر آگهي هاي ما به صورت نمايشنامه هاي كوتاه پخش مي شد، توانست از اين فرصت استفاده كند و به زودي به گروهي از گويندگان فيلم هاي خارجي دوبلورها ملحق شود. شايد شما ده ها بار صداي او را از دهان هنرپيشگان معروف هاليوود شنيده باشيد. هنرپيشگاني كه در راس آنها اليزابت تيلور قرار داشت. دومين نفر كه گويندگي را از پخش آگهي هاي تجارتي آغاز كرد، فروزنده اربابي بود. آن زمان من با موسسه نيك ونوين كه تازه امتياز آگهي هاي راديويي را گرفته بود همكاري داشتم و به دنبال خانمي مي گشتم كه در كنار عبدالله محمدي آگهي هاي نمايشي را اجرا كند.
يك روز مدير موسسه نيك ونوين به اتفاق يك خانم جوان وارد شد و گفت: ايشان آماده اند تا در برنامه هاي ما شركت كنند. در اولين آزمايش، اين دختر خانم كه كسي جز فروزنده اربابي نبود، ثابت كرد كه علا وه بر صداي موثر، استعداد فراواني هم دارد. متاسفانه همكاري ما با نيك ونوين به دلا يلي ادامه پيدا نكرد، اما چند ماه بعد شنيدم كه اربابي به راديو رفته است. راديو كه با آمدن نصرت الله معينيان به جنب وجوش افتاده بود، نه تنها چهره هاي معروف تئاتر را به خود جذب كرده بود، بلكه به تمام افراد مستعد ميدان داده بود تا خودشان را نشان بدهند. اربابي و مستجاب الدعوه رفته رفته در برنامه شما و راديو گل مي كردند. گرچه وجود هنرمندان معروفي چون مجيد محسني، مشكين، تابش، نوذري، مورين، تاجي احمدي و مهين ديهيم به برنامه هاي صبح جمعه رونق و جلا ي ديگري داده بود، با اين حال اجراي زيركانه و لحن گرم و صميمانه اربابي و مستجاب الدعوه سبب شده بود تا شما و راديو برنامه دلخواه اكثريت شنوندگان راديو باشد. همزمان با اجراي برنامه هاي صبح جمعه، برنامه ديگري به وجود آمد كه نام آن همه روز، همين ساعت، همين جا بود. اين برنامه را هوشنگ مستوفي مي نوشت كه سالها قبل در راديو تهران قطعات ادبي خارجي را ترجمه و شخصا اجرا مي كرد.
نحوه نگارش برنامه و لحن شيرين مستوفي كه اواسط برنامه مطالب و نكات جالب اجتماعي را بيان مي كرد، باعث شد كه پس از شما و راديو برنامه همه روز، همين ساعت، همين جا در درجه دوم اهميت قرار بگيرد و خواستاران و مشتاقان بي شماري داشته باشد. روزهاي اول مجريان برنامه، كوكب پرنيان و ناصر خدايار بودند و بعد اين دو نفر جاي خودشان را به گويندگان ديگر دادند. با وجود اين هوشنگ مستوفي هرگز راضي نبود تا سرانجام حضور يك مرد جوان كه صداي پرطنين و چهره صميمي و جدي داشت، مسوولا ن راديو را به اين فكر انداخت كه از وجود او در برنامه مستوفي استفاده كنند. اين مرد كه محمد خواجوي ها نام داشت و از هنرپيشگان تئاتر رشت بود، با نام مستعار ماني در راديو شروع به كار كرد و كمي بعد اجراي برنامه همه روز، همين ساعت، همين جا به او و فروزنده اربابي سپرده شد.
ماني كه هم گوينده و هم هنرپيشه بود در مدت كوتاهي به شهرت رسيد و در كنارش فروزنده اربابي با آن حاضر جوابي ها توانست بين شنوندگان اعتبار زيادي كسب كند.
در سال 1340 هنگامي كه پس از 8سال من مجددا اجازه بازگشت به راديو را به دست آوردم، هوشنگ مستوفي به آمريكا مهاجرت كرد. فروتن معاون سياسي وزارت اطلا عات به من پيشنهاد كرد كه هفته اي 3 بار برنامه مستوفي را بنويسم و من با آنكه وظايف سنگيني بر عهده داشتم، قبول كردم. 3 روز ديگر هفته را دكتر محمود عنايت به عهده گرفته بود. من هر روز عصر پس از انجام كارهاي مربوطه، به كتابخانه مي رفتم و در آنجا تا پاسي از شب گذشته، سرگرم نوشتن برنامه همه روز، همين ساعت، بودم. گاه اتفاق مي افتاد كه من آخرين فردي بودم كه از اداره بيرون مي رفتم. در اين شرايط بايستي مطلب را به خانه تصويب كنندگان مي بردم تا پس از بررسي، موتورسوار اداره صبح زود آن را به ماشين نويس ها برساند و در ساعت 10 صبح برنامه همه روز، همين ساعت، همين جا در حضور 70-80 نفر تماشاچي اجرا شود.
جالب ترين خاطره اي كه از اين برنامه دارم آن است كه بنا بر دلا يلي تصويب مطالب ما به عهده نعمت الله قاضي گذاشته شد. قاضي تمام اوراق برنامه را امضا كرد و به اداره فرستاد تا ماشين و تكثير شود. يكي از مطالب اين برنامه كه در آغاز پخش مي شد خبر طنزآميزي بود مبني بر اينكه مقامات مطلع جهاني اطلا ع داده اند كه يكي از سيارات در حال نزديك شدن به كره زمين است و زمين ما به احتمال زياد تا 2 ساعت ديگر با برخورد به اين سياره، زير و رو خواهد شد. در چنين شرايطي، شنونده عزيز شما به چه فكر مي كنيد و اين 2 ساعت را كه آخرين مهلت زندگي شماست، چگونه خواهيد گذراند؟
به محض پخش شدن اين خبر، تلفن هاي اداره راديو از طرف چند شنونده  اشغال شد و هر كس به طريقي از شنيدن اين خبر ابراز وحشت كرد. حتي خانمي پشت تلفن گفت كه بعد از شنيدن برنامه، بچه اش را سقط كرده است. اوضاع عجيبي بود، تمام دواير و ادارات به جنب و جوش افتادند. از نخست وزيري و سازمان امنيت تلفن شد كه منظور از پخش اين خبر چه بوده است؟ نعمت الله قاضي مسوول و تصويب كننده برنامه پيش من آمد و گفت: به علت كمي وقت نتوانسته است مطالب من را به دقت بخواند و آن را خوانده، نخوانده امضا كرده است. معينيان سرپرست كل انتشارات و راديو در اتاق رئيس راديو تقي روحاني نشسته بود و با عصبانيت انتظار من را مي كشيد. من كه براي خريد دارو به داروخانه رفته بودم بي خبر از همه جا وارد اداره راديو شدم. يك مرتبه تمام كاركنان از دربان گرفته تا مستخدم و رئيس اداره حفاظت، دوره ام كردند كه كجا بودي؟ آقاي معينيان شما را خواسته اند.
به اتاق روحاني رفتم و چون از هيچ جا خبري نداشتم، پرسيدم: چه خبر شده است؟
معينيان گفت: مملكت را به هم ريخته اي و خودت خبر نداري؟ اين مطلبي كه در برنامه ماني و اربابي پخش شده ممكن است براي همگي ما دردسر درست كند. بهتر است بگويي كه منظورت از نوشتن آن چه بوده است؟
گفتم: هيچ منظوري نداشتم، جز اينكه موضوع به نظرم جالب آمد. هيچ فكر كرده ايد كه اگر چنين خبري منتشر شود مردم در آن لحظات آخر چه خواهند كرد؟
معينيان با عصبانيت مشتش را روي ميز كوبيد كه حالا  كه اين طور است من اين پرونده را به ساواك مي فرستم تا آنها خودشان تحقيق و بررسي كنند.
در برابر اين حركت معينيان، من هم در نهايت عصبانيت مشتي روي ميز كوبيدم و گفتم: پرونده من در ساواك نيم متر قطر دارد، چه فرقي مي كند كه يك برگ به آن اضافه شود يا يك برگ از آن كم كنند؟
اين را گفتم و به طرف در خروجي اداره به راه افتادم. جلوي در حبيب الله بلور كه مسوول حفاظت محوطه بود، جلويم را گرفت كه اولا  چون عصباني هستي صلا ح نيست پشت ماشين بنشيني، ثانيه معينيان تلفن كرده و گفته است نگذارم بيرون بروي، چون امشب شب پنج شنبه است و بايد در جلسه شما و راديو شركت كني. گفتم: قصد ندارم به كارم ادامه بدهم.
بلور خنديد و گفت: كار كردن با هر دستگاهي يك اشكالي دارد. بهتر است خونسرد باشي. در اين بين يك بار ديگر تلفن زنگ زد. بلور گوشي را به دست من داد. معينيان بود كه مي گفت: برگرديد تا با هم صحبت كنيم. به اتاق تقي روحاني كه برگشتم معينيان آرام شده بود. گفتم: مسوول برنامه همه روز همين ساعت قاضي است و اوست كه بايد پاسخگوي شما باشد. من به عنوان يك نويسنده حق دارم و آزادم كه هرچه به نظرم مي رسد، بنويسم. اين مسوول برنامه است كه بايد مطالبي را كه پخش آن صلا ح نيست حذف كند.
گويا عين اين حرف را مجريان برنامه يعني ماني و اربابي هم زده بودند و حالا  معينيان بود كه مي بايست در برابر رگبار سوالا ت و تلفن هاي واقعي يا غيرواقعي ايستادگي كند و همين كار را هم كرد. به دولت و به ساواك گزارش داد كه اين برنامه با مسوولت و صلا حيت شخص من پخش شده و اگر كسي در اين ميان بايد سياست شود من هستم.
منبع: خاطراتي از هنرمندان

شهر آرا
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
خبرسازان
در شهر
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  در شهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |