سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۴ - - ۳۷۱۲
نگاهي به برپايي همايش حاشيه نشيني و امنيت قضائي
نوشدارويي براي يك زخم
003759.jpg
انسان حاشيه نشين از برخورد يا پيوند دو نظام فرهنگي متفاوت يا متخاصم به وجود مي آيد. چنين موجود دورگه اي در آن واحد نسبت به هر دو فرهنگ احساس بستگي و تعلق دارد، ولي از طرف ديگر خود را كاملا به هيچ كدام متعلق نمي داند
وقايع سال گذشته پاكدشت سبب خيري شد تا بالاخره برنامه اي بلندمدت و عميق براي يك مسئله طراحي شود؛ مسئله اي به نام حاشيه نشيني.
درواقع جنايات تلخ پاكدشت و مصيبتي كه مردمان اين منطقه جغرافيايي ايران متحمل شدند، مصداق بارز آن جمله بود كه بعد از هر مصيبت و حادثه ناگواري براي تسلاي بازماندگان مي گويند: «انشاءالله پشت پايش خير باشد.»
گويا پشت پاي آن همه مصيبت و تلخي هم به نوعي خير شده، زيرا آن وقايع منجر به طرحي شده كه مهمترين و به نوعي اصلي ترين متولي اين قبيل ماجراها آن را ارائه كرده است. بحث پيشگيري از وقوع جرم و جلوگيري از استمرار آن، همواره يكي از كم هزينه ترين و مهمترين بخش هاي مبارزه با جرايم و بزهكاري است. حال آنكه در بند پنجم از اصل 156 قانون اساسي تصريح شده است: «اقدام مناسب براي پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح مجرمان» بنابر تعريف قوه قضائيه برعهده اين نهاد است. «قوه قضائيه، قوه اي است مستقل و پشتيبان حقوق فردي و اجتماعي و مسئول تحقق بخشيدن عدالت» كه پنج وظيفه برعهده دارد و آنچه گفته شد، يكي از آنهاست.
پس از ماجراهاي تلخ سال گذشته يعني جنايات پاكدشت، قوه قضائيه در راستاي تحقق همين وظيفه خود، دست به ابتكاري زد كه تا به حال در عمر بيست و چند ساله قوه قضائيه كمتر ديده شده است.
طرحي با عنوان «حاشيه نشيني و امنيت قضائي» كه تلاش دارد با ريشه يابي ماجراي پاكدشت و بررسي نقاط مشابه آن در اطراف كلانشهرهاي كشور، راهكارهايي براي كاهش وقايع تلخ ناشي از اين وضعيت بيابد!
آيت الله هاشمي شاهرودي، رئيس قوه قضائيه در اين باره دستور داده است: «به نحو همه جانبه ابعاد اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، امنيتي و بويژه قضائي اين نقاط شناسايي، عوامل بالقوه كه مي توانند زمينه ساز وقوع نابهنجاري، تنش و تشنج هاي اجتماعي حاد و جرايم مخل امنيت عمومي و خصوصي شوند، طبقه بندي، راهكارهاي علمي و عملي كوتاه مدت و بلندمدت كاهش و جلوگيري از پيشامدهاي داراي آثار نامطلوب اجتماعي، امنيتي و قضائي مستند به نظريه كارشناسان مجرب، جمع آوري و ارائه شود.»
بدين ترتيب نخستين برنامه عملي در تحقق بند 5 اصل 156 قانون اساسي شكل گرفته است.
حاشيه نشيني ديگر چيست؟
حتما شنيده ايد گاهي اوقات به جان عده اي دعا مي كنند كه در حالت عادي چنين نمي كنند. مثلا همين «بيجه» و «باغي»؛ همان هايي كه با همدستي يكديگر 23 كودك را به قتل رساندند و علاوه بر اين جنايات، سه فرد جوان و ميانسال را هم كشتند.
اين روزها بايد به جان «بيجه» و «باغي» دعا كرد. آنها البته خود معلول بسترهايي بودند كه در آن دست به ارتكاب جرم زدند، اما خداوند بيجه و باغي را بيامرزد، زيرا به هيچ روش ديگري نمي شد چنين درس جغرافيايي به همه ملت ايران داد. تا سال گذشته هيچكس بدرستي نمي دانست پاكدشت كجاست، چند نفر آنجا ساكن هستند و چه مراكز و منابعي دارد؟ اما امروز همه مي شناسندش و بسياري مي دانند كه حجم عظيمي از جمعيتش متشكل از افاغنه است.
حالا واژه «حاشيه نشيني» ملموس شده است. حالا مي شود رفت و از ميان كتاب هاي جرم شناسي و جامعه شناسي شهري، تعريفش را از منظر علمي جست و تبعاتش را خواند! اما موضوع اينجاست كه حاشيه نشيني در پاريس و نيويورك گرچه بر محورهاي مشتركي بنا شده، اما هركدام، خاص آن منطقه است. بنابراين با استفاده از اين تئوري ها و دستاوردهاي ديگران بايد مدل خودمان را پيدا كنيم.
سه نكته طلايي
سردار مرتضي طلايي، فرمانده پليس پايتخت حرف هاي خوبي درباره حاشيه نشيني زده است. او بخوبي اين معضل محل ماموريتش را مي شناسد. مي گويد روزانه بين 2 تا 3 ميليون نفر وارد تهران مي شوند و شب ها به حاشيه نشين هاي اطراف پايتخت مي روند. در اين ميان و در اين رفت و آمد، افراد بي هويت بسياري هستند كه با اين خيل عظيم مي روند و مي آيند و از فرصت ها سوء استفاده مي كنند.
فرمانده پليس پايتخت مي گويد: «ما در اين باره با سه مسئله مواجهيم؛ اول مناطقي كه حدفاصل حاشيه هاي تهران و متن آن به وجود آمده است، دوم محله هايي كه در خود تهران تبديل به حاشيه اي در متن شده اند و سوم نداشتن الگوي توسعه شهري و عدم نگاه به امنيت اجتماعي. اين مولفه ها هركدام هزينه هاي خودش را به جامعه تحميل مي كند.»
سردار طلايي همچنين مي افزايد: «بايد به هنگام صدور مجوز، آينده احداث يا ارائه آن خدمات سنجيده شود. بررسي شود با صدور آن مجوز تجاري و[...] در آينده چه حجمي از حمل و نقل درون شهري لازم است و اصلا به انتقال چه حجمي از جمعيت در شهر مي انجامد.»
حرف هاي سردار كه بهمن ماه گذشته در گفت وگويي اختصاصي با همشهري ماه مطرح شده، نشان مي دهد كه دست كم بايد براي هر ساخت و سازي يك مديريت متمركز، اما فراگير عمل كند، فراگير تا بتواند جنبه هاي مختلف را بسنجد و تحليلگر خوبي هم باشد. در حال حاضر شهرداري ها، مستقل از هم به كار صدور مجوز مشغولند، وزارت مسكن براي خود همين طور، اما نه قوه قضائيه بر اين رفتارها نظارتي دارد و نه پليس!
البته سردار طلايي مي گويد: «در حال حاضر همكاري و هماهنگي خوبي با شهرداري به وجود آورده ايم و البته رويكرد مديريت شهري نيز رويكرد مناسبي است، به نحوي كه توجه دارد و نكات خوبي را مي بيند كه در ميان مدت و بلندمدت آثار آن را مي توان لمس كرد.»
با اين حال به نظر مي رسد هنوز اين رويه به يك قاعده تبديل نشده است، بلكه يك هم آوايي است!
قوه قضائيه و انجام يك كار علمي
پس از دستور رئيس قوه قضائيه و محول شدن ماجرا به دادگستري كل استان تهران، برنامه اي كاملا حساب شده براي پرداختن به اين معضل طراحي شد و براي قوت بخشيدن به ماجرا، همايشي برنامه ريزي شد تا همه صاحبنظران بتوانند در اين كار مهم سهيم شوند.
مسئوليت اين كار به محمدرضا وكيليان، قاضي دادگستري كه پيش از اين نماينده مدعي العموم در مجتمع امام خميني (ره) تهران بود، واگذار شد. او كه اينك دبير «همايش حاشيه نشيني و امنيت قضائي» نيز هست، براي شروع كار تعاريف متعددي را جمع آوري كرد.
اين جمع آوري براي درگير شدن ذهن مديران قضائي، قضات و ديگر افرادي كه مي توانند در اين برنامه نقش داشته باشند، فرصت خوبي بود.
در يكي از تعاريف به كار گرفته شده آمده است: «در انسان شناسي (Anthropology) «حاشيه نشين» به فرد يا گروهي گفته مي شود كه فرهنگ اوليه خود را بدون اينكه فرهنگ ثانويه را جايگزين كنند، از دست داده اند يا در عالم برزخ قرارگرفته اند.»
در يكي ديگر از تعاريف به نقل از «رابرت پارك» آمده است: «انسان حاشيه نشين شخصيتي است كه از برخورد يا پيوند دو نظام فرهنگي متفاوت يا متخاصم به وجود مي آيد. چنين موجود دورگه اي، در آن واحد نسبت به هر دو فرهنگ احساس بستگي و تعلق دارد، ولي از طرف ديگر خود را كاملا به هيچ كدام متعلق نمي داند.»
بنا بر اين تعاريف مي توان حدس زد كه در اين برنامه بايد به دنبال چه چيزي گشت. سردار مرتضي طلايي نيز در اين باره گفته است: «به نظر مي رسد علاوه بر وجود خلاءهاي انتظامي، نكات بارزتر و مهمتري بايد مدنظر قرار بگيرد مثل مهاجرت، فقر و فقدان تعليم و تربيت، پس بايد با يك كالبدشكافي عميق تر و رويكردي جامعه شناسانه، ماجرا را تحليل كنيم. وقتي نگاهي به بزهكاران بيندازيم، مي بينيم عمده آنان از نظر خانوادگي دچار مشكل بوده اند.»
حال اين فرصت فراهم آمده تا در قالب يك همايش علمي از هر جنبه اي به موضوع حاشيه نشيني و بزهكاري نگريسته شود. در واقع همه صاحبنظران و استادان دانشگاه در اين حوزه و حتي قضات و وكلاي دادگستري كه با تبعات حاشيه نشيني درگيرند، مي توانند تجربه هاي خود را به اين همايش عرضه كنند. اين فرصت تا  ۲۰ خردادماه براي چنين برنامه اي باقي است تا روز چهارم تيرماه در همايش، نكات متعدد گرد هم آمده به يك برنامه ريزي جامع منتهي شود.
شايد «محمد بسيجه» معروف به بيجه يا «قاتل عنكبوتي مشهد» يا بسياري بزهكاران و جنايتكاران ديگر، حسرت مي خورند كه اي كاش اين برنامه پيش از قرباني شدن آنان پياده مي شد!

شبا كه ما مي خوابيم...
003735.jpg
آهاي، آهاي، خبر... شهر در امن و امان است. آسوده بخوابيد...
شبهاي شهر ما ديگر با اين نوا صبح نمي شوند. شبهايي پر از سروصدا و هياهوي ساخت و ساز. ديگر شبگردان مشعل به دست نيستند تا فانوس هاي سر هر خيابان را روشن كنند و بگويند آسوده بخوابيد كه ما بيداريم!
شبهاي شهر ما با صداي لودرها و كارگران ساختماني صبح مي شوند، اما سنت قديمي شبگردها و ناطورها يا چوبداران احيا شده است. اينك آنها ديگر فرياد نمي زنند آسوده بخوابيد كه ما بيداريم. لباس متحد الشكل دارند، باتوم و سوت و چراغ قوه به دست، اگر شما بخواهيد شبها در محله شما بيدار مي مانند تا شما آسوده بخوابيد و آسوده بمانيد!
***
اواخر سال 1382 نيروي انتظامي طرح «نگهبان محله» را برنامه ريزي كرد تا به وضعيت نابسامان نگهبانان، سرايداران و ... كه اكثرا از اتباع بيگانه بودند و با اندك مبلغي عهده دار امنيتي مي شدند كه خود برهم زننده آن بودند، رسيدگي كند.
در واقع با اين طرح نگهبانان، سرايداران و ... بايد تعيين صلاحيت و باتوجه به ويژگي هايي كه نيروهاي پليس يا نيروهاي امنيتي انتظامي معمولا دارند به كار مشغول شوند.
به گفته سيدمحمود تقي زاده، مديرعامل موسسه انتظام،«نگهبان محل» مكمل كلانتري ها در افزايش احساس امنيت خواهد بود و در واقع اين طرح همكاري و مشاركت مردم در بحث انتظام بخشي را تحقق مي بخشد.
نيروي انتظامي در راستاي جلب مشاركت هاي عمومي، موسسه انتظام را راه اندازي كرد تا از طريق اين موسسه، فعاليت هاي خصوصي يا نيمه خصوصي انتظامي ساماندهي شود. براساس تعريفي كه پليس از «نگهبان محله» دارد، اين عنوان به فردي اطلاق مي شود كه برابر ضوابط و مقررات مركز حفاظتي و مراقبتي انتظام از طريق شركت هاي تحت نظارت، استخدام و پس از طي دوره هاي آموزشي و توجيهي در صورت تمايل و اعلام نياز اهالي محل و براساس قرارداد منعقده با شركت هاي مذكور، حفاظت و مراقبت از اماكن و اموال كارفرما را در محدوده زماني و مكاني تعريف شده عهده دار مي شود.
بنابراين ما به جاي آن سرايداران و نگهبانان همه رنگ لباس، با افرادي با لباس متحدالشكل و مسلح طرفيم كه اتفاقا آموزش ديده اند و مي دانند چه وظيفه اي برعهده آنهاست و در مواقع بروز حادثه هم خودشان قابل پيگيري اند.
***
آهاي...آهاي خبر... شهر در امن و امان است... آسوده بخوابيد كه آنها بيدارند! آهاي... آهاي خبر... به ازاي هر هزار نفر جمعيت بايد 3 نفر پليس داشته باشيم، ولي فقط 1/1 نفر پليس داريم.
آهاي... آهاي خبر... تهران ما به تنهايي 42 درصد نياز پليسي كشور را در خود متمركز كرده است. آهاي... آهاي خبر... تهران الان 84 كلانتري دارد، در حالي كه آمايش سرزميني تهران كه براي سال 1370 انجام گرفته است تاكيد دارد كه پليس تهران 25 كلانتري در آن زمان كم داشته... حالا كه 9 سال گذشته است، خدا مي داند چند كلانتري كم داريم!
شبهاي شهر ما ديگر صداي شبگردان را تجربه نمي كند... گاهي و فقط گاهي چرخش نوري قرمز بر پنجره اتاق خواب مي افتد و تو اميدوار مي شوي كه گشت پليس در محله شما هم مي چرخد... پس آسوده بخواب كه آنها بيدارند.تامين نيروي انساني براي به استاندارد رساندن پليس يعني همان بحث براي هر هزار نفر، 3 نفر پليس نيازمند تصويب و تاييد بسياري مراجع و از همه مهمتر سازمان مديريت و برنامه ريزي است، اما بحث ساماندهي «نگهبان محله» با همكاري و مشاركت مردم و در قالب احياي طرح سنتي ناطوران، شبگردان و ... نيازي به نامه نگاري هاي اين مراجع نداشت.
پليس و امنيت اجتماعي، قابل خصوصي شدن نيست، اما «نگهبان محله» خصوصي كردن پليس نبود. براساس بررسي هايي كه پليس تهران انجام داده و سردار مرتضي طلايي، فرمانده پليس پايتخت از آن خبر داده، 30 هزار نگهبان محله براي تهران لازم است،اما در حال حاضر چيزي بالغ بر 4 هزار نگهبان محله ساماندهي  و مشغول  كار شده اند. ۳ هزار نگهبان ديگر نيز در حال ساماندهي اند، اما هنوز تا 30 هزار نگهبان محله فاصله 23 هزار نفري باقي است!
***
آهاي... آهاي... خبر... شهر در امن و امان است. آسوده بخوابيد. از مشعل ها خبري نيست، زيرا شهرهاي ما به نيروي برق و پايه هاي چراغ روشنايي مجهز شده اند، ولي به جاي مشعل ها چراغ قوه در دست «نگهبانان محله» ناپيداهاي اطراف خانه شما را مي جويد، مبادا سياهي شب به سارقي پناه داده باشد.بعد از احياي كلانتري ها، طرح بلوك بندي منطقه هر كلانتري مطرح شد. بنابراين طرح، هر بلوك يك افسر خاص مي داشت كه بايد افراد ساكن در بلوك را مي شناخت. شناخت نيروها كمك مي كند تا تغيير وضعيتي ملموس تر شده، امكان وقوع حادثه يا جرم در اين تغيير وضعيت ها كمتر شود.
وقتي پليس براساس شرايط كشور ما قادر به تامين استاندارد لازم نيست، چه خوب كه مي توان نيروهايي را به كار بست تا هم ما را و هم اموال ما را بشناسند. بنابراين وقتي غريبه اي به حريم ما وارد شود، او تشخيص دهد و به كمك بيايد! اين وضع احساس نگراني براي ما نخواهد داشت.
***
آهاي... آهاي ... خبر. شهر در امن و امان است؛ آسوده بخوابيد كه ما بيداريم...! حالا آنها مشعل ندارند، شمشير يا دشنه اي هم به كمر نبسته اند... اما لباسشان مشخص است. باتوم دارند، سوت دارند و چراغ قوه به همراه دارند. آموزش هاي لازم براي دفاع شخصي ديده اند. امداد رساني آموخته اند و مي دانند اگر در محله آنان جرمي به وقوع بپيوندد، چگونه آثار باقيمانده را تا رسيدن پليس حفظ كنند.
نگهبانان محله بايد تابعيت دولت جمهوري اسلامي ايران را داشته باشند. اين نكته مهمي است، زيرا تا پيش از اين بسياري اتباع بيگانه به عنوان نگهبان و سرايدار اموال مردم را سرقت مي كردند، مرتكب جرمي مي شدند و بعد به كشور خود مي گريختند، اما حالا چنين وضعي با نگهبانان محله روي نخواهد داد.
نگهبان محله، بايد متدين به يكي از اديان رسمي كشور طبق قانون اساسي باشد. كارت پايان خدمت داشته باشد و از شرايط جسمي و رواني سالمي نيز برخوردار باشد.
علاوه بر اين نبايد محكوميت كيفري داشته باشد و معتاد هم نباشد. مهمتر از همه نگهبان محله بايد سواد داشته باشد.
اما نگهبان محله قرار نيست مثل سابق هر شب فرياد بزند كه شهر در امن و امان است. نگهبان محله موظف است افراد مظنون در محله را به پليس 110 معرفي كند، در محله ماموريتش گشت زني كند تا فرصت سرقت را از سارقان بگيرد، جلوگيري از تعرض به نواميس مردم و تجمع عناصر فرصت طلب هم از جمله وظايف نگهبان محله است.
آنان موظفند از آثار وقوع جرم تا رسيدن پليس حفاظت كرده و افراد ناشناس را هم به پليس معرفي كنند.
حالا نيازي نيست تا كسي فرياد بزند شهر در امن و امان است. آسوده بخوابيد كه نگهبان محله بيدار است!

نگاه
003753.jpg
پدري منطقي در دنيايي خشن
شما اهل فيلم ديدن هستيد؟ فيلم هايي كه پنج شنبه شبها از برنامه سينما يك پخش مي شود. مثلا همين فيلمي كه پنج شنبه گذشته پخش شد و «رابرت دنيرو» كارگردان، بازيگر نقش اصلي پدر - بود.
حتما مي پرسيد چه ربطي بين فيلم «يك داستان برانكسي» و صفحه «قانونشهر» وجود دارد؟
خب واقعيت اينجاست كه در اين فيلم مردي با يك شغل سخت و خسته كننده در زندگي خانوادگي اش پدري منطقي و معقول بود. او در حمايت و كنترل فرزندش از آسيب هاي اجتماعي تلاش مي كرد، بي آنكه خود تهديدي براي فرزندش محسوب شود.
ماجراي «يك داستان برانكسي» ماجراي اوضاع اجتماعي آمريكاي سالهاي گنگسترهاست؛ سالهايي كه اوج بروز آسيب هاي اجتماعي اين كشور محسوب مي شود، مهاجرت، فقر و زد  وخوردهاي ناشي از تقابل هاي فرهنگي و... .
شخصيت اصلي فيلم يك تبهكار يا گنگستر است. «ساني» شخصيت تبهكاري دوست داشتني را به نمايش مي گذارد كه در تمام طول فيلم سعي به حفظ و شكوفايي استعدادهاي پسر بچه اي به نام «كاليجرو» دارد. «كاليجرو» فرزند يك راننده اتوبوس است. «لورنزو»، پدر پسربچه و همسرش اهل ايتاليا بوده اند و براي داشتن زندگي بهتر به آمريكا مهاجرت كرده اند و در نيويورك و يك محله ايتاليايي نشين ساكن شده اند.
وقتي در آغاز فيلم، «كاليجرو» شاهد ارتكاب جنايتي به وسيله «ساني» است و از آنجا كه به شخصيت او علاقه مند است حاضر به لو دادنش نمي شود، نخستين نمود شخصيت يك پدر منطقي به نمايش درمي آيد. «كاليجرو» وقتي پليس به خانه آنها مي آيد و از پدرش مي خواهد كه به آنان در شناسايي قاتل كمك كند پدر را دروغ زده مي كند. لورنزو، پدر كاليجرو، به پليس مي گويد پسرش هيچ صحنه قتلي را نديده و نمي تواند كمكي به آنها بكند. اما در همين اثنا كه «لورنزو» مشغول كلنجار رفتن با پليس هاست، «كاليجرو» مي گويد: پدر! من كه همه چيز را ديده ام.با اين وضع پدر «كاليجرو» او را همراهي مي كند تا به سراغ تبهكاران بروند و حتي پس از رويارويي با مظنونين، «لورنزو» پسرش را تنبيه نمي كند كه چرا او را دروغ زده كرده يا... .
البته در فيلم صحنه هايي هست كه «لورنزو» حتي سيلي محكمي به صورت «كاليجرو» مي زند ولي بلافاصله عذرخواهي مي كند و به او توضيح مي دهد كه چرا عصباني است.«لورنزو» شغلي سخت و خسته كننده دارد؛ كاري كه بسياري پدران در كشور ما دارند؛ مشاغل متفاوت و خسته كننده.
در طول فيلم نمودهاي بسياري از تضادهاي ميان پدرو پسر و درگيري ها و بحثهاي آنها به نمايش درآمده بود، ولي بالاخره اين پدر بود كه پسرش را حمايت مي كرد و تحت هر شرايطي حاضر نبود به غير از اين رفتار كند. ساختن شخصيت يك پدر منطقي و در عين حال مردي كه هم خشمگين مي شود و هم گاهي فرزندش را كتك مي زند تصويري واقعي را ساخته بود و به همين دليل مي توان گفت اثر خوبي بر مخاطب داشت.
«لورنزو» حتي در جايي كه متوجه شد برخلاف نظر و توصيه او پسرش جذب كارهاي «ساني» شده، رفتاري منطقي از خود بروز داد.
او يعني پدر «كاليجرو» درآمد پسرش حاصل از همكاري با «ساني» كه چندين برابر درآمد خودش بود را به «ساني» بازگرداند و در حالي كه بشدت از اين وضع ناراضي بود در بازگشت پسرش را بغل كرده و به خانه  برد.
نمايش اين فيلم براي ما كه مرتب در صفحه هاي حوادث تصاويري خشن از پدران و موجوداتي با مصونيت فرهنگي - قضائي را مي بينيم يا به تصوير مي كشيم، فرصتي بود تا بگوييم با ارائه الگوهاي اينچنين مي توان فرهنگ غلط حاكم بر جامعه را تغيير داد.
شخصيت «لورنزو» كه خود «رابرت دنيرو» ايفاگر نقش آن بود، الگويي براي همه پدراني بود كه خسته و كوفته به خانه مي آيند و با فرزنداني ماجراجو و هيجان طلب روبه رو هستند؛ فرزنداني كه متعلق به نسل جديد جامعه هستند و گاه حتي حاضر به پذيرش هيچ شاخصي از نسل پدران خود نيستند.
به هر حال «يك داستان برانكسي» مي توانست موقعيتي مشابه با از آنچه در جامعه ما روي مي دهد باشد؛ پدراني كه دو يا چند شغل دارند و خسته از اين همه كار، حوصله سروكله زدن با كودكان خود را ندارند!
فيلم «يك داستان برانكسي» در حالي پايان يافت كه «لورنزو» در نقش يك پدر آن هم پدري كه مرتب از سوي فرزندش زير سوال مي رفت بخوبي رفتاري متناسب با اوضاع و شرايط در پيش گرفت تا فرزندش را حمايت كند.
آسانسور را به هنگام وقوع حادثه ترك نكنيد
رئيس بررسي علل حريق و حوادث سازمان آتش نشاني تهران نسبت به حفظ خونسردي افراد هنگام محبوس شدن در آسانسور هشدار داد و تاكيد كرد: تلاش براي خارج شدن از كابين آسانسور در فاصله مياني طبقات به مرگ افراد منجر مي شود.
«حميد عرب زاده» در گفت وگو با خبرگزاري مهر افزود:  حادثه محبوس شدن در آسانسور از حوادث روزمره سازمان آتش نشاني تهران است كه در سال گذشته تعداد بسياري از افراد حين محبوس شدن در آسانسور مصدوم شده و برخي به هنگام ايست كابين آسانسور در فاصله مياني طبقات تلاش كرده اند از كابين خارج شوند كه اين اتفاق به مرگ آنها منجر شده است.
وي تاكيد كرد: كابين آسانسور محل امني است و بهتر است افراد حين محبوس شدن در آسانسور داخل بمانند و تا زمان رسيدن نيروهاي امداد و نجات سازمان آتش نشاني خونسردي خود را حفظ كنند چرا كه هرگونه حركتي ممكن است خطرآفرين باشد.

درهمين حوالي
003750.jpg
حساب و كتاب در ازدواج و طلاق
«طلاق» اين آخرين راه حل معضلات زندگي مشترك زن و مرد بيشتر در ميان 16 تا 35 ساله ها، روي مي دهد.
بر اساس تحقيقي كه در 28 استان انجام شده است، زوج هايي مبادرت به طرح دعواي طلاق مي كنند كه يا هيچ فرزندي ندارند يا با داشتن يك فرزند وارد اين پروسه نفس گير زندگي مي شوند. البته فكر نكنيد كه ما از طلاق بدمان مي آيد! اما اين فكر هم به سرتان نزند كه از طلاق خوشمان مي آيد. وقتي پژوهش ها و بررسي هاي پليس كشور در مورد زنان و دختران بدحجاب بيانگر اين موضوع بود كه بسياري از افرادي كه با ظاهر ناخوشايند و به تعبير فرماندهان پليس مانكن در خيابان ها ظاهر مي شوند فرزندان طلاق يا قربانيان طلاق هستند، به نظر مي رسد نيازي به بدگويي درباره طلاق نباشد! اما موضوع به همين جا ختم نمي شود زيرا طلاق در جامعه ما هنوز به ديده واقع بيني نگريسته نمي شود. پس از وقوع اين ماجراي مهم در زندگي، تازه اين اجتماع است كه با نگاه هاي ناخوشايند عرصه را بر طلاق گيرنده (بويژه زن) تنگ مي كند.
براساس نتايج اين تحقيق ملي «بيش از 45 درصد از طلاق ها بين زوج هاي داراي اختلاف سني تا پنج سال انجام گرفته كه مي توان نتيجه گرفت اختلاف سني نيز مي تواند عامل موثري در وقوع طلاق باشد.»
اما از اين حرف ها گذشته به نظر مي رسد اصولا ايراني ها فكر اقتصادي ندارند. به عبارت ديگر آنها حساب و كتاب در كارشان نيست.
مي روند و يكباره عاشق مي شوند و كلي خرج روي دست خود مي گذارند و ازدواج مي كنند و بعد هم تا به اختلافي برمي خورند همه چيز را به هم مي زنند و هر چه مي توانند هزينه مي كنند تا طلاق بگيرند.
خب، يكي نيست بگويد به جاي اين همه خرج پيش از هر اقدامي، يك دهم يا يك بيستم اين هزينه ها را صرف چند جلسه مشاوره كنيد، ببينيد اصلا چنين كاري به صلاح هست يا نه؟
باور كنيد هرجلسه مشاوره، خيلي ارزان تر از پرداخت هزينه هايي براي ازدواج، درگيري و بعد طلاق است. عقل را هم خدا داده، فكر مي كنيم استفاده هايي دارد.
جرم خيزترين نقاط ايران
جرم خيزترين نقاط كشور كدام شهرها هستند؟ اصلا اهميتي دارد كه كجا جرم خيزتر است و كجا كمتر با جرم سروكار دارد؟
معاون آگاهي نيروي انتظامي با استناد به آمار كشفيات و شكايات مطرح شده در سال 83، اعلام كرده است كه آمار ورودي پرونده ها به آگاهي از افزايش 7/2 درصدي برخوردار بوده است.سردار محمد نوري گفته است به نسبت نرخ وقوع جرم، شهر تهران و سپس استان تهران و اصفهان جرم خيزترين نقاط كشور هستند.وقتي پليس 110 راه اندازي شد، ادعاي متوليان اين بخش از پليس اين بود كه با اطلاعاتي كه وارد سيستم مي شود، امكان تغيير تاكتيك براي پليس به وجود مي آيد.
اما فقط تغيير تاكتيك نيست كه اين روزها به كار مناطق جرم خيز مي آيد! درواقع لازم است سيستمي از سوي مديريت كلان كشور طراحي و عملياتي شود تا بتواند اين اوضاع را پيش از بحراني شدن آن شناخته و در راستاي مقابله با جرم برآيد.
براي مثال وقتي سردار رضا زارعي نيمه دوم سال 83، از افزايش چشمگير كلاهبرداري نسبت به سال 82 در استان تهران خبر داد، به نظر مي آمد كه بزهكاران به نوعي تغيير تاكتيك داده اند. به عبارت ديگر وقتي با افزايش جرمي ظريف و هوشمندانه نظير كلاهبرداري مواجه مي شويم و در همين دوره زماني و به گفته فرمانده استان تهران با كاهش جرم خشني نظير سرقت مسلحانه روبه رو هستيم، به نوعي با تغيير رفتار بزهكارانه مواجهيم.پس بايد پيش از آنكه وضع بد و بدتر شود، فكري كرد.

آرمانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
شهر آرا
يك شهروند
|  آرمانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |