هر كس از بزرگ و كوچك خر خود مي چرانند
از منزل تا موقف راه آهن پياده رفتيم. طول اين راه آهن كمتر از هفت ميل و در تمام ممالك ايران راه آهن عبارت از اين است كه آن را هم يك كمپاني بلژيكي ساخته. هرچند خيلي بي نظم است، اما خانه اش آباد از خرسواري هزار مرتبه بهتر است. در ظرف يك ساعت به مقصد رسيده، به زيارت آن مقام مقدس (شاه عبدالعظيم) نائل گشتيم. پس از اداي نماز به تماشاي آن بقعه پاك مشغول شده، به علاوه روحانيت معنوي، ظاهرا نيز بناي بسيار مجلل و باشكوهي بود كه در طرزهندسي، آيينه بندي و نظافت، اولين عبادتخانه اي است در ايران كه از تماشا و زيارت آن دلشاد شدم. قدري نشستيم و به خواندن دعا و تلاوت قرآن مجيد، وقت را گذرانديم. هنگام ناهار بيرون آمد، در يك دكان بقالي قدري سرشير و عسل گرفته، خورديم. طرف عصري باز با راه آهن به شهر برگشتيم و در شراكت هاي بزرگ، بانك و كاروانسراها مشغول تماشا و گردش شديم. بازارها و چارسو بد نيست. كاروانسراها خوش طرح و آباد است، ولي در هيچ جا از كمپاني و شراكت هاي بزرگ، بانك و دكانتور كه اسباب جمعيت و شكوه تجارت اينگونه شهرهاي بزرگ است، نشاني ديده نمي شد. گويي شهر از حيث تجارت ماتم زده است. بعضي دكان صرافي ديده شد. دور نيست كه در ميانشان چند تن توانگر نيز باشد، ولي آنچه وفور داشت و به چشم خود ديديم كيسه كيسه، خرمن خرمن، پول سياه بود كه جهان را فرا گرفته، اما پول طلا مانند كيمياست كه در تمام شهر نشاني از آن ديده نمي شود. يا هيچ نيست و يا اينكه در ميان صندوق ها و يا زير خاك است. ابدا نظر همت عمومي به سوي اصلاح امور وطن معطوف نيست. هر كسي از بزرگ و كوچك و غني و فقير و عالم و جاهل منفردا خرخود را مي چرانند. هيچ كس را پرواي ديگري نيست. احدي از منابع مشتركه وطن و ابناي وطن سخن نمي گويد. گويي نه اين وطن از ايشان است و با يكديگر هموطنند.
اما چيزي كه اسباب دلخوشي گشت؛ ديده شدن مردمان نظامي در كوچه و بازار طهران است. تا اينجا در ايران كسي را نديده بوديم كه لباس نظامي دربرداشته باشد. لشكريان سواره و توپچيان، حتي تلگرافچيان، لباس مخصوص نظامي دارند. خصوصا صاحب منصبان قزاق و نفرات آن كه لباسشان بي كم و زياد، چون قزاقان روس است. ولي مي گويند اينان عبارت از يك فوج اند.
سياحت نامه ابراهيم بيك
جلد اول- ص 46
جشن گلريزان در زورخانه
در زورخانه هاي طهران قديم گاه و بيگاه جشن گلريزان برپا مي كردند و هدف از برپايي اين جشن جمع آوري پول بود كه مي بايست به مستمندان، بدهكاران، بيچارگان آبرودار و يا هزينه عروسي، خرج سفر زيارت و امثال آن برسد. اشخاصي كه به جشن گلريزان دعوت مي شدند، مي بايست هر كدام كمك خود را به صورت پول، طلا و يا نقره در ميان دسته گل گذاشته و تقديم كنند و اين عمل به اين منظور انجام مي گرفت كه كمك و ياري احسان كننده معلوم نباشد و در اختفا صورت گيرد تا گيرنده دچار شرمساري و خجلت و تحقير نگردد و ديگر اينكه اين كار چشم و همچشمي به وجود نياورد و زياد و كم آن اسباب فخر يا خفت براي احسان كنندگان نشود.
منصب ژنرالي را به وراثت داراست
پسر فلان اعيان با كودكاني 9 ساله و 10 ساله در كالسكه چهار نفره از شميران به تهران مي آيد. در صندلي عريض كالسكه اطريشي كودكي قرار گرفته و نشان سرتيپي بركلاه دارد. منصب ژنرالي را به وراثت داراست.روبه روي او الله باشي با ريش سفيد دراز به زحمت روي نيمكت باريك، خود را نگه داشته است. كنار پنجره كالسكه مردك تنومندي با نشان افسري روي كلاه، پاي كلاسكه مي دود.
بر صندلي راننده كسي ننشسته است. بر اسب سمت چپي يك نفر تاتار فراري اهل قازات روي زين نشسته است. جلوي كالسكه نوكران ملبس به سرداري هاي سورمه اي با تكمه هاي سفيد درشت و پوتين بي جوراب و شلوارهاي چهارخانه تابستاني بدون بند كه تا زانو بالا جسته و ساق هاي سياه سوخته پشمالوشان نمايان است و عرق ريزان، تك و دو مي زنند.
خاطرات كلنل كاساكوفسكي- ص 241