همه خود را براي جشن بزرگ جام جهاني آماده كرده بودند. نتيجه تقريبا براي همه روشن بود.باوجود شكستي كه 4سال قبل از بحرين خورده بوديم اين بار وضعيت فرق مي كرد. كركري هاي بازيكنان تيم ملي بعد از پيروزي بر كره شمالي نشان مي داد كه وضعيت روحي عالي است. همه چيز در شهر طوري نظم مي گرفت كه براي بي نظمي دلچسب بعد از بازي آماده باشد.
نيروي انتظامي به مرور در مبادي احتمالي شادي آفرين شهر مستقر شد. سرهنگ محمدي مي گويد: گفته اند كه مردم مي توانند شادي كنند و فقط در صورت خسارت به اموال عمومي، ما دستور برخورد داديم. او اميدوار است كه حتي اين اتفاق هم نيفتد.
تلويزيون بزرگ 3 در 3متري شهري درست جلوي محوطه ورودي پارك ملت از دو هفته قبل انتظار بازي را مي كشيد: اين هم يك خدمت شهري براي تماشاگراني كه نمي توانند به موقع براي تماشاي فوتبال، خود را به خانه يا حتي يك تلويزيون برسانند. اين جمله را يكي از متصديان نصب تلويزيون مي گويد.
خب فكر بدي هم نبود چون درست 3ساعت قبل از بازي تماشاگران سيار جلوي تلويزيون بساط پهن كردند. تلويزيون بزرگ شهري كه نماد اوج توجه مسئولان به خواسته هاي شهروندي بود ساعت 19:35 يعني درست 30دقيقه بعد از بازي روشن شد. تماشاگران سرگردان با شنيدن صداي عادل فردوسي پور، گزارشگر بازي جلوي تلويزيون جمع شدند. صدا اگرچه در ابتدا كمي ضعيف بود اما با گذشت چند دقيقه واضح شد. اما تصوير به دليل نور زياد و نامناسب در ابتدا محو بود، چند دقيقه بيشتر به پايان نيمه اول بازي نمانده بود كه جمعيت مقابل تلويزيون شكل كلي گرفت.
حدود 150 نفر مقابل مانيتور نشسته بودند و بقيه پشت اين تماشاگران و دور تلويزيون حلقه زدند. بادكنك هايي با طرح پرچم جمهوري اسلامي به طور رايگان در اختيار مردم قرار مي گرفت. صداي شيپور آشناي فوتبال به صورت همنوايي و گاه به صورت تك و توك فضا را به يك استاديوم كوچك تبديل كرده بود.
فردوسي پور با حرارت بازي را گزارش مي كرد و صداي ايران ايران تماشاگران در استاديوم آزادي با صداي ايران ايران از محوطه پارك ملت يكي شده بود. نه فقط لبها كه چشم ها مي خنديد چون از همان نيمه اول دروازه بحرين چندبار مورد هجوم بازيكنان ايران قرار گرفته بود . نيمه اول در حالي تمام شد كه تلويزيون بزرگ شهري جز صدا و چند هاله رنگي كه به اين طرف و آن طرف مي دويدند تصويري پخش نمي كرد. هنوز چند لحظه از پايان نيمه اول نگذشته بود كه چند جوان عصباني از پايه هاي چوبي تلويزيون بالا رفته و كاور تلويزيون را به زمين انداختند البته تلويزيون صدمه نديد و متصديان تلويزيون بدون هيچ عصبيتي نردبان را جلوي تلويزيون آورده و با آرامش كاور خاكستري رنگ تلويزيون را مجددا در جاي خود نصب كردند.
نيمه دوم بازي شروع شده بود. جمعيت حاضر در محوطه پارك به 400 نفر رسيده بود و هر لحظه بر تعداد آنها نيز افزوده مي شد.
صدا واضح بود اما تصوير زير انوار عصر گاهي روز، محو بود.
دقيقه 47 بازي بود و با صداي توي دروازه ! خبر اولين گل تيم ملي به جمعيت مبهوت محوطه رسيد. صداي بوق اتومبيل ها در كنار فرياد حضار گم شده بود. ماموران نيروي انتظامي كف مي زدند و بدون زحمت زياد نظم را كنترل مي كردند.
فرياد شايد همه محوطه را پر كرده بود. پرچم هاي ايران در اندازه هاي مختلف به هوا بلند شده بود. پرچم هاي كاغذي كوچك كه به چوب حصيري نازكي وصل شده بود با ريتم جالبي در هوا تكان مي خورد. جمعيت بيشتري جلوي تلويزيون جمع شده بودند و همه با دهان باز هاله هاي متحرك روي مانيتور را دنبال مي كردند. صورت ها در مدل هاي مختلف به سه رنگ سفيد و سبز و قرمز رنگ شده بود.
يكي از جوانان كل موهاي سر خود راتراشيده و سرش را به سه قسمت سبز، سفيد و قرمز رنگ كرده بود.
چند دقيقه از گل ايران گذشته بود كه صداي هو هواا هو هو اا با تقليد از مارش فوتبال اروپا از جمعيت بلند شد. دست ها در يكديگر حلقه شده بود و فرياد ايران ايران حتي براي يك لحظه قطع نمي شد. محوطه پارك ملت ديگر نه فقط جوانان رنگارنگ شهر، بلكه مردان و زنان از رده هاي سني مختلف را به خود مي ديد كه براي ديدن نتيجه بازي در اطراف تلويزيون حلقه زده بودند.
در دقايق آخر بازي وقتي هوا رو به تاريكي مي رفت، تصوير واضح تر شد. در تاريكي هوا صفحه درخشان شد و به بازي جلوه ديگري بخشيده شد.
هر بار كه طي يك حمله توپ به طرف دروازه بحرين مي رفت جمعيت از جا بلند مي شد و يكسره فرياد مي زد گل گل ... اما ظاهرا روزگار به نفع كساني بود كه نتيجه بازي را يك - صفر پيش بيني كرده بودند.
بازي تمام شد و همان طور كه خيابان ها در نيمه دوم بازي پر مي شد شهر شلوغ شد. صداي بوق اتومبيل ها، ترقه و نارنجك خيابان ها را پر كرده بود. عكس هاي انتخاباتي آنهايي هم كه مي خواستند از اين فرصت استفاده كنند، در ميان شادي ملي مردم ايران به زمين مي ريخت. پرچم ايران از آنتن و برف پاك كن هاي هر اتومبيل آويزان بود. گاهي دستي كه روي آن علامت پرچم با آرم الله وسط آن نقاشي شده بود از ماشين بيرون مي آمد و علامت پيروزي را به همشهريان نشان مي دهد.
در خيابان وليعصر، ترافيك كور آغاز شد؛ يك ترافيك آزاردهنده. بسياري از جوانان و حتي افراد ميانسال پياده لابه لاي ماشين ها را گز كرده و رانندگان را به زدن بوق تشويق مي كردند. در ميادين اصلي شهر از جمله ميدان صادقيه و ميدان علامه جعفري تماشاگران تجمع كرده و به شادي و پايكوبي مي پرداختند.
ماموران نيروي انتظامي هم جز براي روان كردن ترافيك مانعي در مقابل شادي مردم ايجاد نمي كردند. آنها قرار نبود اين كار را بكنند مگر در زمان تخريب اموال عمومي.
مقابل استاديوم آزادي پس از بازي جاي سوزن انداختن نبود. كنترل در آن قسمت شهر به طور كلي از دست نيروي انتظامي خارج شده بود. شيشه اتوبوس ها كه در اين مواقع مثل مرغي است كه هم در عزا و هم در عروسي سر بريده مي شود، طبق معمول خرد شده بود. باند چپ استاديوم به قدري از خرده شيشه انباشته شده بود كه هيچ اتومبيلي امكان تردد در آن را نداشت.
صداي ضبط خودروها فضاي خيابان ها را پر كرده بود و عده اي از خودروها پياده شده و مشغول به پايكوبي محلي شدند.
جمعيت نزديك به 12 نيمه شب در بسياري از ميادين شهر رو به پراكندگي گذاشت. فقط در برخي از نقاط شهر جمعيت همچنان مشغول شادي بود. ترافيكي كه براي 3 ساعت كاملا قفل شده بود به آرامي باز شد و چند ساعت بعد تكه هاي كاغذ دستمال، مقواهاي شيريني و پوسترهاي انتخاباتي چيزي بود كه از اين جشن ملي در خيابان باقي مانده بود، تنها چيزي كه روي زمين زير دست و پا باقي نمانده بود پرچم سه رنگ ايران بود كه به خانه ها برده شد.