گذري در بازار زندگي براي خريد تجربه
سوسن لاريجاني
با مردان آزموده و صاحب تجربه همنشين باش، چراكه اينان متاع تجربه را به گرانبهاترين بها كه فدا كردن عمر است، تهيه كرده اند و با ارزان ترين قيمت به تو مي دهند.
نهج البلاغه
اين كلام آنقدر در خود محتوا دارد كه هربار كه خوانده مي شود، معنايي نو را مي توان از آن خواند. انسان هاي صاحب تجربه يعني زنان و مرداني كه سني از آنها گذشته و بارها و بارها در ميان جريان مشكلات زندگي دست و پا زده اند و تجربه اي يا در موفقيت يا شكست به دست آورده اند، از هر كوچه و خيابان كه عبور مي كنيم، با يكي، دو نفر از آنان مواجه مي شويم؛ سالمنداني با چهره و ظاهري متفاوت. در نگاه عده اي از آنان آرامش را مي خواني و در چهره تعدادي ديگر غم را مي بيني. اگر بتوانيم به آنها نزديك شويم و پاي كلامشان بنشينيم، خيلي زود سفره دلشان را بر فرش اعتماد به خود باز كرده مي بينيم. آنها شروع مي كنند به گفتن.
كلامشان را مي توان از ابعاد بسيار مورد مطالعه قرار داد و راجع به آن فكر كرد كه آنها در ختم كلام چه مي خواهند.
يكم: تكريم و حرمت
آنان متعلق به يك يا دو نسل قبل از ما هستند، با فرهنگي متفاوت رشد كرده اند، اصولا در دورانشان به ياد ندارند مخالف حرف پدران و مادران خود رفتار كرده باشند، پس امروز دوست دارند همانگونه نگاه شوند، اما امروز فاصله بين دوست داشتن آنها با ايفاي نقش فرزندان و نواده هايشان كمي زياد شده است. تكريم امروز معناي خود را به نگهداري سپرده است، ولي واقعا اگر آنان را نگهداري كنيم، يعني حرمت؟ شايد گروهي از جوانان بگويند حداقل نگهداري كردن بهتر از رها ساختن آنان است. درست است، ولي قرار نيست از پله اي كه هستيم پايين تر بياييم، پس بهتر است به پله هاي بالايي نگاه كنيم. به علاوه تكريم و حرمت نهادن به سالمندان بدان معنا نيست كه مثل گذشتگان بي چون و چرا هر حرفي را بپذيريم، بلكه مي توان با آنان نيز از قالب هاي فرهنگي امروز حرف زد و توجيهات خود را گفت. آنها نيز از تجربياتشان خواهند گفت. اگر با كمي دقت به تجربياتشان گوش فرا دهيم و جبهه گيري را متوقف سازيم، شايد روند حركت زندگي خودمان بهتر شود. بنابراين با يك تير دو نشان زده ايم؛ هم آنان را حرمت نهاديم، هم خود راهي بهتر را يافته ايم. البته اين ضديت ها موردي طبيعي است. وقتي دو، يا سه نسل با يكديگر در فضايي مشترك زندگي مي كنند به طور قطع دچار تقابل فرهنگي خواهند شد و كمي فاصله بين آنان قرار خواهد گرفت، ولي اين فاصله ها نبايد تبديل به شكاف شود، بلكه بايد فاصله نسل ها در حد منطقي باشد. چنين نباشد كه ساكنان يك خانه و خانواده هركدام به دنياي خاصي تعلق داشته باشند كه آنگاه هيچ كدام حرف و عمل ديگري را نخواهد فهميد و درك صحيح كامل ترين راه، بسيار دور از ما قرار مي گيرد. البته بيشترين انتظار از نسل هاي جديد مي رود. آنان بايد به خود بقبولانند كه بزرگترها صاحب تجربه هايي هستند كه از صحنه هاي مشابه زندگي امروز خود ما بوده است. فكر مي كنيد بزرگترهاي ما در زمان خود مشكل كار و خانواده نداشتند؟ آيا عاشق نشدند؟ آيا مورد نكوهش بزرگان خانه واقع نشدند و آيا در زمان خود نياز به تفريح و گردش نداشتند؟ آنان خيلي از راه هايي را كه امروز ما مي پيماييم، در سالياني دور بارها پيموده اند و شايد بهتر بدانند چه بايد كرد تا بتوان راه را تا آخر با موفقيت طي كرد. پس حرمت نظراتشان را داشته باشيم و دست به ايجاد فاصله نسل ها نزنيم. اگر به ديدگاهشان نگاه كنيم، خودشان به خاطر آنكه مبادا ضرري را متوجه عزيزانشان كنند، با دقت بيشتري راه را به ما نشان خواهند داد.
دوم: بهداشت رواني
يكي ديگر از ابعادي كه مي توان براي آنان ايجاد كرد تا بتوانند قدمي به آرامش نزديك شوند، برخورداري شان از مواردي است كه برايشان لذت مي آفريند. گرچه هميشه اين احساس در جوامع امروزي وجود دارد كه حرف اول را پول مي زند، ولي در بسياري از موارد صاحبان اقتصادي را مي بينيم كه دچار افسردگي هستند و اين نيست مگر آنكه بهداشت و سلامت روان مهمتر از يك اقتصاد فعال در خانواده است. آنان نيز مثل همه ما نياز مادي دارند، ولي شايد بيشترين آرزويشان اين باشد كه هنوز مثل گذشته به آنان نگاه شود و ما براي رساندنشان به اين هدف بايد بر سر راهشان فعاليت هايي را قرار دهيم كه بتوانند باز هم از قدرت هاي داشته شان بهره ببرند. شايد در تفريح، قدرت نمايي كنند و شايد اگر به فكر اشتغالزايي برايشان باشيم، قدرتشان را خرج كنند؛ مشاغلي ساده كه نه به معناي درآمدزايي است، بلكه در حد گذران وقت به نحوي مطلوب تر از خانه نشيني و استفاده بهتر جامعه از تجربيات سالمندان است.
سالمندانمان را به دست نيازهاي خود وادار به فعاليتي نسازيم كه مطابق با سليقه شان نيست. به عبارتي بالاجبار نبايد از آنها كاري را خواست. شايد تصورمان اين است كه هر كاري انجام دهند، بهتر از بيكاري است، اما گوشه چشمي به ذوقشان داشته باشيم. آنان وقتي ما كوچك بوديم، هيچگاه از ما كاري را نخواستند كه برابر با قدرت و ميلمان نبود و اگر خواسته باشند، امروز ما بهتر مي فهميم كه انجام آن عمل چقدر برايمان سخت بود. پس ما كه طعم سختي را از كاري مخالف ميلمان چشيده ايم، امروز با انجام كاري به اجبار خود آزارشان ندهيم و اگر در كودكي هيچگاه با ما چنين رفتاري نكرده اند، پاس تمايلات امروزشان را داشته باشيم و فقط آنها را وارد كاري كنيم كه به آنان قدرت و لذت مي دهد و باعث سلامت روحشان است. به آنها نقش اجتماعي دهيم.
سوم: ارائه خدمات دولتي
چندي است كه برخي از سازمان ها با حمايت شهرداري دست به ارائه خدماتي جهت سالمندان زده اند. اين خدمات تحت عنوان ارائه كارت منزلت مطرح شده است.
سالمندان با ارائه اين كارت از خدمات شركت واحد، مترو و كتابخانه ها مي توانند بهره ببرند، اما بد نيست سازمان ها و مراكز ديگر خدماتي را به اين طرح اضافه كنند. به عنوان مثال، سازمان تربيت بدني درخصوص ورزش و درمان هاي ورزشي، سازمان ايرانگردي و جهانگردي با قرار دادن حق استفاده از تسهيلات ويژه گردشگري، حوزه هاي هنري درخصوص ارائه خدمات، مشاهده برنامه هاي هنري و ... كه آنچه هميشه بوده اين است كه قطره قطره جمع گردد وانگهي دريا شود. تمامي سازمان هاي دولتي با در دست داشتن بودجه اي كه از تلاش و ماليات مردم همين سرزمين است، درحال گذران روزگار خويش هستند، پس تنها به فكر قشرهاي خاصي نباشند، بلكه سالمنداني را به خاطرداشته باشند كه هركدام سالها در بسياري از دستگاه هاي دولتي فعاليت كردند و امروز بازنشستگان همان مراكز هستند و تنها مزايايشان شامل استفاده از رستوران هاي طرف قرارداد ادارات قبلي شان يا اجازه استفاده از مزاياي چند هتل در شهرهايي مشخص است و بهره ديگري از سالها خدمت به دستگاه هاي اداري شان نمي برند.
گام بعدي !
اگر بخواهيم ابعادي براي شناخت سالمند و اجراي به آن تا تحقق را برشماريم، خيلي زود به بعد هزارم خواهيم رسيد، چراكه او نيز مانند همه انسان ها نياز به خيلي چيزها دارد كه بسياري از آنها بارها تكرار شده است. ابعادي چون مشاركت در سياست، استفاده از درمان پيشرفته در سطح سالمندي، قرار گرفتن در كانون ارتباطات خانوادگي، برشماري نيازهاي عاطفي، رفع احتياجات مادي، طرح و تصويب قوانيني كه صرفا با درك شرايط سالمندان جامعه است، گسترده كردن بيمه هاي درمان و بيمه بازنشستگي حداقل در دوران سالمندي، ارائه خدمات برتر در خانه هاي سالمندي، ايجاد قوانيني كه خشونت با سالمند را توسط خانواده ها به حداقل برساند، توجه به معرفي وضعيت سالمند و ارتقاي علم سالمندشناسي در رسانه هاي جمعي چون راديو و تلويزيون و ...
وظايف فرزندان چيست؟
فرزندان طبقه وسطايي هستند بين نسل قبل از خود به نام پدر و مادر و نسل بعد از خود به نام نواده پدران و مادرانشان. تمام حركات و رفتارهايشان با پدر و مادر خود توسط فرزندان كوچكشان ضبط مي شود و روزي كه پخش مي شود، مي تواند مايه اميد باشد يا موجب افسردگي. فرزندان كوچكمان امروز از ما الگوبرداري مي كنند و فردا فيلمي را به ما نشان خواهند داد كه ديروز، خود هنرپيشه اش بوديم. بازتاب فرداي آنان چيزي جز ديدن رفتار امروز ما با پدر و مادرمان نيست. پس به وظايف فرزندي مان خوب عمل كنيم تا بچه هايمان ياد بگيرند، فردا به وظايف فرزندي شان در قبال ما عمل كنند.
وظايف سالمندان
سالمندان حلقه نهايي هر خانواده هستند، مثل نخ تسبيح كه ديده نمي شود، ولي تمام دانه ها را به ترتيب و پيوستگي، محكم مي تواند كنار هم حفظ كند. وظيفه سالمند پس از سالها تجربه همين است؛ حفظ دانه هايي كه گرچه كوچكند، اما دانه هاي باارزشي هستند. حفظ آنها يعني هويت بخشيدن به نخ وجودي خودتان. اگر بخواهيد از آنها فاصله بگيريد، اول بايد بند خود را بگشاييد كه اين يعني رفتن خود و بعد خيلي زود پراكنده شدن آنان را نيز ببينيد، پس از تجاربتان استفاده كنيد و بندهاي اتصال بين نسل خود و نسل هاي جوان را محافظت كنيد.
|